بمناسبت چهاردهمین سالگرد درگذشت دکتر نورالدین کیانوری مرور گذشته راهنمای آینده حزب و نسل جوان ایران است! مونترال- ابوجعفر خدیر |
دکتر نورالدین کیانوری در 84 سالگی، با تنی رنجور و دستی نیمه فلج که محصول ده سال زندان و شکنجه در زندان جمهوری اسلامی بود، در پنجم نوامبر 1999، چشم بر جهان فرو بست. آنچه بر قامت استوار او گذشت به هزاران گوهری همچون او در سرتاسر جهان گذشت، اما داستان کیا استثناهائی داشت. شصت و اندی سال از عمر مبارزاتی او در گرما گرم جنگ سرد و رقابت بین شرق و غرب در منطقه ای سپری شد که بسیار ثروتمند و سرشار از نفت و گاز و دیگر منابع طبیعی و بشدت مورد حرص و طمع سرمایه داری پر تجربه و بد سابقه و شرور بین المللی بود و حضور فعال یک استعمار کهن دوش بدوش یک قدرت اتمی تازه بدوران رسیده که شریان های عمده کشور، مالی، سیاسی و ...... تا ژاندارمری و ارتش را در دست داشت مبارزه و پای نهادن بعرصه کارزار اجتماعی را دریک جامعه عقب ماندۀ 95 درصد بیسواد و آلوده به خرافات بغایت سهمناک مینمود و احساس عمیق، اعتقاد بی پایان به زحمتکشان، و ارادۀ توانا توأم با روح ریاضت و فداکاری می طلبید و بدون داشتن این صفات طی این طریقت آنهم در تمام راستای عمری 80 ساله، از محالات بود.
هزاران در این راه قدم گذاردند، عّده ای در همان ابتدای راه ترسیدند و لرزیدند و کنار رفتند، عّده ای دیگر لنگ و لنگان خود را تا نیمه های راه کشیدند و بالاخره خسته و از نفس افتاده بریدند، عّده ای انگشت شمار چون به صرفه ندیدند خیانت کردند و سر در آستان ستم سائیدند و به آب و نان رسیدند. امّا آنهائیکه بمانند کیانوری این راه را تا به آخر پیمودند و حتّی در سالهای 80 از عمر خویش با قلبی شعله ور و قدمهای استوار به آرمانهای خویش وفادار ماندند و وزارت و وکالت و ثروت را که به آسانی در دسترشان بود به دنیا داران واگذاشتند چقدر بزرگ و راهشان با شکوه و برای انسانیت غرور آفرینند.
کیا در سال 1318 پس از گرفتن دکترای مهندسی از آلمان به ایران برگشت و به خدمت سربازی رفت. امّا بعلت داشتن "سابقه سیاسی" از دانشکده افسری به آموزشگاه گروهبانی منتقل گردید. به دلیل نیاز شدید به هنر و دانش او، به توصیه مهندس ریاضی رئیس دانشکده فنی موافقت شد روزها در دانشکده تدریس کند و شبها در کلاسهای اکابر برای بزرگسالان جمع و تفریق یاد بدهد. کیا، در همین دانشکده بود که با عّده ای از یاران دکتر ارانی آشنا شد و مسیر و جهت حرکت او در زندگی بطور قطعی ترسیم گشت. با سقوط رضاشاه ابزار سرکوب دیکتاتورهم از هم پاشید و کیا از حصار سربازخانه بیرون آمد.
کمونیستها که در زندانهای رضا شاه در اقصی نقاط ایران اسیر بودند و آزادی خود را بازیافتند و در مهرماه 1320 در طهران گرد هم آمدند و حزب فراگیر ضد فاشیستی توده را همزمان با اوج قدرت فاشیسم در اروپا تأسیس کردند . کیا در همین سال به حزب پیوست و در 1326 به عضویت کمیته مرکزی و هیئت اجرائی انتخاب گردید. او انسانی منضبط، تشکیلاتی، و در کارهای اجرائی تند و بی گذشت بود، و این خصلت او به مذاق عّده ای خوش نمی آمد. در مهلکه ها و برخورد با تورهای پلیسی دارای جرأت و خونسردی فوق العاده بود، از این رو بارها خطرات بزرگی را از سر گذرانده بود.
کیا که دکترا در معماری و تخصّص در ساختمانهای بهداشتی و بیمارستانی داشت و اولین اثر هنری اش در قامت بیمارستان 1000 تختخوابی در تهران هنوز جلوه میکند، امّا هنر بزرگ او معماری اجتماع بود. در سازمان دهی و تشکیلات، در طراحی مسائل جامعه و حقوق و مطالبات کارگری، دهقانی، محرومان خرده پای شهری، طرح مسائل زنان وجوانان و تحلیل مسائل بین المللی و شناخت پیچیده گی های سیاسی و ارائه راه منطقی استاد بود. اوبحّق یکی از ارکان عمده و تأئیر گذار مسائل سیاسی تاریخ نیم قرن اخیر کشور ما بود.
با عنایت به این واقعیت که در جامعه ای با فرهنگ بسته، وباورهای کهنه باستانی و خرافی، و ساختارهای فئودالی تحت نظام ستم شاهی دست نشانده اجنبی، پر حرکتی در جهت تغییر و پیشرفت اجتماعی با انبوهی از دشمنان، موانع و مُشکلات داخلی، و نیز با خشم و کینۀ حیوانی قدرتهای جهان خوار خارجی با چند قرن تجربۀ شرارت، که در سرکوب ملّــتها متّحدآ عمل میکنند روبرو می شد و می شود، از این روست که عظمت کار و حرکت و راه خطیر و پر از مهلکۀ این راد مردان روزگار، بیشر آشکار می شود.
کیا در تمام طول مبارزه اش و نیز در دوره ایکه در تدوین سیاست حزب توده تأثیر گذار بود از عُمده ترین جریان سرنوشت ساز تاریخ یعنی جنگ سرد که آنرا جنگ شمال و جنوب یا شرق و غرب یا فقیر و ثروتمند نیز نامیده اند، هرگز غفلت نکرد، و چون رهبران خـُرده احزابِ سیاسی، پیش کسوتان روشن فکری کوته بین و خُرده کار به این توهم ساده انگارانه که می توان تنها با گردهم آئی ها، حزب سازی ها درسطح محلّی، قومی، ملّی به تشکیل دولتی یا کابینه ای رسید که بی پشتوانۀ جهانی و به اصطلاح " مُستقل" یا مّلی" یک تنه به جنگ امپراطوری سرمایه داری حریص مُسّلط بر اقتصاد ، بازار، و منابع جهانی با همه ابزار و تجارب و سوابق مخوفش رفت، و یا متمدّنانه او را به شناسائی حّق و حقوق خویش راضی کرد و در کنار او به عدالت ومساوات زیست دچار نگردید. رویائی که نه در گذشته و نه در حال در هیچ جای دنیا به حقیقت نپیوسته و نمونه ای نیست.
کیانوری که همواره از مدرسۀ انتصاریۀ پامنار تا دبیرستان دارالفنون و دانشکدۀ فنی تهران و دانشگاه آخِن در آلمان به یُمن هوش سرشار خود شاگردِ زبده و آگاه و جهاندیده بود و با برخورداری از دانش و تئوری علمی شرائط بین المللی را درک می کرد و منافع تنگاتنگ کشورهای اردوی امپریالیسم و اتّحاد عمل و اقدام مُشترک سرمایه را در سرکوب خشن و بیرحمانۀ طرفداران آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی، در چهارگوشۀ جهان می دید و فجایعی که زیر پرچم جنگ صلیبی بر علیه کمونیزم در جهان سّوم جریان داشت و طی آنها میلیون ها انسان سلامت و جان خود را از دست میدادند از نظر پنهان نمی ماند و ناگزیر راهی جُزهمیاری و همکاری و وحدت عمل در اردوگاه مقابل نمی یافت و تک روی در صحنۀ بین المللی را راهی بی سرانجام، عَبَث، و مرگبار می شمرد. از این رو بود که ارتجاعیون درباری، راست گرایان ثروت اندوز، و جناح راست اندیش و مُرفّـۀ ملّیون که با حضور پنجاه هزار مستشار امریکائی در ایران، نسبت به مال و موقعیت و مقام خود احساس امنیّت میکردند او را وابسته و نوکر اجنبی می نامیدند!
در این رابطه بجاست به مصاحبۀ تلویزیونی شخصیت بین المللی مشهوری چون پطروس غالی وزیر خارجه سادات و دبیرکُـّل پیشینِ سازمان ملل متّحد که عُمری را در بالاترین مقامات و داغ ترین نقطۀ جهان با مسئولیت های بزرگ سیاسی گذرانده است اشاره شود. خبرنگار از او پرسید علّت شکست اعراب در برابر اسرائیل چه بود؟ آیا سیاست غلط عبدالناصربود یا بگفته بعضی ها خیانت سادات، و یا عوامل دیگر؟ او که سخنانش در سطح جهانی بمنزلۀ یک سند سیاسی است و به مناسبت پنجاهمین سالگرد تأسیس اسرائیل مصاحبه می شد پاسخ داد: در دنیا جنگی منحصر بفرد جریان داشت که نامش جنگ سرد بود. در این جنگ ما در جبهۀ شوروی بودیم. با شکست شوروی ما هم شکست خوردیم. به شما توصیه میکنم بی جهت دنبال عوامل بسیار فرعی و بعضأ موهوم نگردید و ژئوپولیتیک خاورمیانه و واقعیت های جهان را بشناسید.
دکتر کیانوری ژئوپولیتیک جهان و قوانین پیچیدۀ حاکم بر آن را می شاخت و جریان سیل آسا و بنیان کن مالی، تبلیغاتی، نظامی غرب ثروتمند و فربه بر علیه تلاشها و جانفشانی های آزادیخواهانۀ ملت های فقیر یا جنگ زده را برای بهبود زندگی و سازندگی سرزمین های سوخته و به غارت رفتۀ خود در جبهۀ شرق می دید و در نتیجه با سیاست واقع گرایانه و احتیاط آمیز بدور از ماجراجوئی ها با پدیده های اجتماعی برخورد می کرد. از این رو مورد حملۀ کسانی قرار می گرفت که در اردوگاه غرب قرار داشتند و یا در تب و تاب انقلاب زده گی می سوختند و بی تابی و بی صبری می کردند. ا مّا گذشت زمان قضایا را روشن ساخت. بعد از پایان جنگ سرد و در تاریخ حیات سیاسی حزب دو مسئله مورد بحث وجود دارد که ارتجاع سال های سال در بوق تبلیغاتی خود دمید و تلاش نمود تا آنرا بمنزلۀ سند خیانت بر پیشانی رهبران حزب بنشاند. یکی مسئله امتیاز نفت شمال است که بجاست هر چند خیلی مختصر به آن اشاره شود. در بحبوحۀ جنگ دوّم جهانی، امریکا برای تأمین امنیّت و ترتیب حمل سلاح به جبهۀ شرق و نیز ساماندهی جدید و وابسته کردن ارتش ایران، 30000 سرباز به فرماندهی ژنرال رایدلی را راهی ایران کرد و نیز سرهنگ شوارتسکف را در رأس ژاندارمری قرار داد. سپس در اسفند ماه 1322 به دعوت دکتر میلیسپوی امریکائی که امورمالی و دارائی ایران را کاملآ در دست داشت نمایندگان کمپانی های نفتی سینگلر و استاندارد واکیوم و شِل را به ایران دَعوت نمود تا با دولت ساعد مراغه ای محرمانه در بارۀ عَقد قرارداد امتیاز نفت شمال مذاکره نمایند. جالب توّجه است که دولت ساعد برای مذاکره با نماینده گان کمپانی های نفتی امریکائی دو متخصص نفتی امریکائی بنام های هووِر و کِرتیس را استخدام میکند تا بعنوان مشاور برای تآمین منافع ایران کارشناسی نمایند! دولت شوروی که از نفوذ روزافزون امریکا در ایران نگران بود با پی بردن به تبانی دولت ساعد و امریکا و کمپانی های نفتی که به منظور استقرار در مرزهای جنوبی آن صورت می گرفت فورآ یک هیئت اقتصادی را به ریاست کافتارادزه معاون وزارت خارجه به تهران گـُسیل داشت. هیئت حامل پیشنهادی بود به صورت مشارکت و نه امتیاز که طی آن شرکت مُختلِط نفتی بمدّت پنجاه سال به سهم تقریبآ مساوی بین دو کشور تشکیل میشد، کُـلیۀ هزینه ها بعهده شوروی بود. ایران تنها زمین واگذار میکرد که با مقایسه با 16 درصد سهم ایران در جنوب و بعد 33 درصد در قِبالِ تمدید امتیاز دارسی و افزایش 50 سال دیگر به مُدّت قرارداد وسیلۀ رضا شاه یک پیشنهاد انقلابی محسوب میشد.
حزب تودۀ ایران در همان چهارچوب جنگ سرد که اتفّاقآ در ایران بشدّت جریان داشت از پیشنهاد شوروی در مقابل شرکتهای امریکائی حمایت کرد. امّا به پیشنهاد عدّه ای از نمایندگان مجلس دکتر مُصدق پیشقدم شد و لایحۀ منع امتیاز نفت به دولتهای خارجی را تقدیم مجلس کرد و تصویب شد و قضیه فیصله یافت و خطر استقرار امریکا در مرزهای شوروی برطرف گردید. کافتارادزه برگشت. نه یک چاه حفر شد و نه یک بشکه نفت به غارت رفت امّا ارتجاع با قلب ماهیّت قضیه بر علیه حزب توده جنجال راه انداخت و اشکی که برای نفت استخراج نشده شمال ریخت برای 60 سا ل غارت نفت جنوب نریخت.
مسئله دوّم عدم همکاری حزب توده با جبهۀ ملـّی یا بهتر با دکتر محمّد مُصـدّق بود. این دوره که مصادف شد با تشکیل جبهۀ ملـّی و مبارزات مردُم و بخصوص حِزب در هدایت کارگران نفت جنوب بر علیه شرکت غاصبِ انگلیس و بعد تشکیل کابینۀ دکتر مصدق، حِزب توده که بوسیله دربار منحله اعلام شده بود ضمن درخواستهای مُکـّرر برای قانونی شدن مجّدد از دولتی که مُدّعی دموکراسی بود و احزاب را از ارکان و نهادهای دِموکراسی میشمرد، سعی فراوان نمود با جبهۀ ملـّی اعتلاف نماید و دراین راه کیانوری با استفاده از روابط فامیلی که با مُصدّق داشت تلاش بسیار کرد تا اعتنماد او را جلب نماید امّا مُصدّق السلطنه با همۀ سلامتِ نفسی که داشت به دلیل بینش طبقاتی خود که بهر ترتیب سال های طولانی از رجال و خدمتگزارانِ سطح بالای نظام سیاسی موجود بود و حتّی نام و لقب خویش را از قِبَــلِ این خدمات حمل میکرد و قسم خورده بود به دربار و شاه خیانت نکند، نمیتوانست با حزبی که دربار را لانۀ جاسوسی و توطئه غرب میدانست و با شعار مرگ بر شاه به میدان آمده بود هم کاری نماید، بعلاوه سوء ظّـّن امریکا را که به یاری و کمک های او فراوان دل بسته بود برعلیه دولت خود برانگیزد. از طرف دیگر برنامه های حزب توده، تقسیم اراضی، مصادرۀ ثروتهای کلان رِجال دزد، و فئودالهای بزرگ، و تعدیل ثروت در جهت ایجاد عدالت و رفاه اجتماعی به نفع دهقانان تـُهی دست، کارگران محروم، و انبوه بیکاران خرده پای گرسنۀ شهری، با مذاق دکتر مصدق که مرد میانه روی و اعتدال در قالب نظام موجود بود سازگاری نداشت. او در نهایت خوش بینی رَجُـلی بود بمانند نهرو یا گاندی که توده های عظیم فقیر و گرسنه را در کنار غولهای ثروت، مهاراجه ها و ...... همه را با هم در یک دموکراسی بورژوائی جایز میشمرد. هم چنین با توجه به این واقعیت دلخراش که نیمی از 19 نفر بنیانگذاران جبهۀ ملـّی بهنگام کودتای 28 مُرداد سر از همکاری با سفارت امریکا و انگلیس درآوردند شکست این تلاش حزب و کیانوری بخوبی روشن می شود. بهرترتیب در سال 1327 شخصی بنام ناصر میرفخرائی خبرنگار پرچم اسلام در دانشگاه طهران به شاه تیراندازی نمود و باعث جراحت کوچکی درصورت او شد. کارگزاران انگلیسی دربار، این واقعه را بهانه کرده به دفاتر حزب به اصطلاح غیرقانونی هجوم برده و آنها را آتش زدند. عدّه ای از رهبری از جمله کیانوری دستگیر و عدّه ای فراری شدند . بدین طریق رژیم مصمّم بود تکلیفِ حزب را که پایه های نظامش را میلرزاند و به سرعت مراکز فرهنگی، کارگری از جمله کارگران: نفت جنوب، راه آهن، دخانیات، سیلو، صنایع پارچه بافی و نیز دهقانی را فرا میگرفت یکسره کند. اما آنها در سال 1329، در یک فرار جمعی سازمان یافته از زندان گریختند. کیا مجددآ به زندگی مخفی روی آورد. بالاخره عدم اعتماد مصدق به جریان چپ و دلبستگی و امیدواری او به جهان " آزاد" به خصوص به آمریکا با همۀ جنایاتی که هم آن زمان در آمریکای لاتین مرتکب می شد و تازه قدم به میدان سیاست خاورمیانه می نهاد، و بی عملی او در برابر هشدارهائی که حزب نسبت به توطئه کودتا که در ارتش پشت پرده بر علیه حکومتش در جریان بود، بالاخره کودتای 28 مرداد با همکاری آمریکا و انگلیس اتّفاق افتاد و در این جنگ سرد جبهۀ فقیران و زحمتکشان باز هم مورد هجوم اوباشان سرمایه داران جهانی قرار گرفت. در این هجوم هزاران توده ای دستگیر شدند، برخی در زیر شکنجه کشته شدند و دهها تن نیز اعدام شدند. امّا از جبهۀ ملـّی فقط دکتر حسین فاطمی که در خانۀ یک افسر توده ای (دکتر محسنی) پناه گرفته بود تیرباران شد، اکثریت یاران مصدق بعد از مدّت کمی زندگی و کار و معیشت بازگشتند.
کیانوری این دوره سرکوب و وحشت را از سر گذراند و در سال 1334 برای شرکت در کنگره حزب کمونیست چین بدستور مرکزیت مخفیانه از ایران خارح شد. از این پس فعالیت خود را در آلمان شرقی متمرکز کرد. در فاصلۀ سالهای 1342 تا 1351 بعلت اختلاف نظر با مَشی و سیاست های حزب، بدور از خودخواهی و شُهرت طلبی، افتادن در دام انشعاب طلبی، و ایجاد تفرقه و سر و صدا و پیمان شکنی، همچون خلیل ملکی آب به آسیاب اردوگاه غرب نریخت و در حاشیه ماند و در دانشکدۀ معماری دانشگاه برلن به تدریس پرداخت. بالاخره در سال 1357 در بحبوحۀ انقلاب در پلیوم 16 به دبیر اوّلی حزب انتخاب شد. در حالیکه مسئولیت سخت سنگین و خطیر رهبری حزب را در حساس ترین روزهای تاریخی به دوش میکشید بعد از مهاجرت اجباری طولانی، همراه عدّه ای از رفقای حزبی خود، به ایران بازگشت. در این هنگام گروه ها و تشکّلات گوناگون از هر طیفی، از راست افراطی تا چپ افراطی، از طرفداران کمین کرده نظام پیشین،عوامل سفارتخانه ها، قوم گرایان، انقلابی نمایانی که نه راه حلـی، و نه برنامۀ مدونی داشتند، در پهنۀ سیاسی ایران بعد از انقلاب بسان قارچ روئیدند. تلاش حزب برای آرام کردن نسل جوان بی تجربه ایکه اکثریت بسیار بزرگ آنها فقط با یک شعار یا خواندن یک جزوه به میدان مبارزه مسلـحانه کشیده شده بودند و توضیح این نظریه یا حقیقت بسیار روشن، که جدا شدن از ده ها میلیون مردم طرفدار خمینی، خودکشی و بمنزلۀ جدا شدن ماهی از آب است و هشدار می داد که همۀ ما را به سلاخ خانه گـُـسیل می کنند، به مردم مهلت بدهید و بگذارید کار فرهنگی و گذشت زمان به توهّمات توده ها پایان بخشد. متاسفانه در آن آشفته بازار سیاست، شنوندۀ کافی نیافت. خشونت خشونت آفرید، شرائط بغایت خطرناک گشت. با این وجود حزب موفق شد با انتشار کتاب و نشریه، جلسات توضیحی، پُرسش و پاسخ کیانوری و ..... کادر فرهنگی- سیاسی را عمیق و ریشه ای در ابعاد بی سابقه ای پیش ببرد. درست به همین دلیل نگرانی و خشم اردوگاه غرب را برانگیخت، و قلع و قمع حزب توده در اولویتّ های او قرار گرفت. از اینرو در اوایل سال 61 یک افسر اطلاعاتی شوروی بنام کوزیچکین ناپدید شد، بعد این افسر بوسیلۀ سفارت ترکیه به انگلستان منتقل گشت. پرونده سازی بر علیه جزب توده بوسیله او در لندن تکمیل و سپس آنرا به مقامات اطلاعاتی پاکستان سپردند تا به حبیبت الله عسگراولادی وزیر بازرگان و رهبر "مؤتلفه اسلامی" که در این هفته از جان رفت در سفر به پاکستان تحویل دهند. بدین ترتیب اسناد ساخته و پرداختۀ انگلیس بهانه یورش به حزب توده ایران شد و یکبار دیگر سرمایه داری بین المللی موفق شد ضربه ای دهشتناک به حزب ما و به انقلاب مردم ایران وارد آورد. نسل انقلابی از سرخوردگی بیرون آمده و آزمون دیده و به نقد خود نشسته است و امروز با پُختگی و واقع بینی حرکت می کند. در این واقع بینی و بازنگری گذشته است که یکبار دیگر حزب توده ایران سرفراز در برابر دیدگان این نسل قرار خواهد گرفت و کادرها و رهبران آینده این حزب نیز از میان همین نسل سر بر خواهند آورد. (این مقاله وارده، اندکی ویراستاری و خلاصه شده است) |
راه توده 432 16 آبان ماه 1392