مقابله ناگزیر با جنگ روانی در خارج کشور |
برخی از دوستان راه توده معتقدند که ما بیش از اندازه به نیروهای خارج کشور و نقد آنها می پردازیم در حالیکه بنظر آنان این نیروها وزن و جایگاهی در داخل کشور ندارند و دلیلی برای پرداختن به آنها وجود ندارد. ظاهرا این دوستان تصور می کنند مطالب و مقالاتی که راه توده در نقد دیدگاه های خارج کشوری می نویسد برای آگاه کردن یا گفتگوی فکری و قلمی با دیگر نیروهای خارج کشور به قصد تصحیح مسیر آنان است. در حالی که مسئله اصلی این نیست. آنچه ما امروز با آنان در خارج کشور روبرو هستیم دو پدیده است. پدیده نخست- یک جنگ روانی است که در حول تحلیل و تفسیر انقلاب ایران و تاریخ آن جریان دارد. پدیده دوم- یک جدل سیاسی پیرامون آن خط مشی است که باید در رابطه با جمهوری اسلامی امروز اتخاذ شود. این دو پدیده از هم جدا و با هم در ارتباطند. در واقع هدف از پدیده اول یعنی جنگ روانی تاثیر گذاشتن بر روی پدیده دوم، یعنی خط مشی سیاسی و کشاندن نیروها به راه انزوا از جامعه ایران و مبارزات درون آن است. بنابراین، اگر نیروهای خارج کشور امروز در ایران وزن و جایگاه خود را از دست داده اند بدلیل آن است که تسلیم این جنگ روانی شده اند و به مقابله آن نرفته اند. این جنگ روانی چند محور دارد که می کوشند در حول و حوش آن اجماع صورت گیرد. یعنی چنین وانمود شود که بدون نیاز به هیچگونه بحث و گفتگو و جدلی، از پیش واضح و مبرهن و پذیرفته شده هستند. شماری از این محورها عبارتند از : 1- انقلاب ایران یک پدیده منفی و مانع پیشرفت جامعه ایران بود. 2- روشنفکران باید با دولت شاهپور بختیار همکاری می کردند تا انقلاب پیروز نشود. 3- رهبری آیت الله خمینی بر انقلاب به معنای جنبه عقب مانده این انقلاب بود. 4- مسئله اصلی انقلاب ایران تقابل میان نیروهای مذهبی با نیروهای چپ و سکولار بود و این نیروهای باید برای جلوگیری از تفوق خمینی و روحانیت همکاری می کردند. 5- خمینی و نیروهای طرفدار خط امام عامل ایجاد دیکتاتوری درجامعه بودند و نیروهای مدافع انقلاب در مسئولیت این دیکتاتوری شریک هستند. 6- هر نوع مخالفت با آیت الله خمینی و طرفداران وی، از جانب هرکس، با هر انگیزه و به هر شکل و با هر ابزار و وسیله، حتی با ترور و بمب و انفجار و آدمکشی نشانه دموکراسی خواهی و مقابله با آن نشانه کمک کردن به استقرار دیکتاتوری بوده است. 7- چون مردم ایران عقب مانده بوده و در پی یک رهبر مذهبی حرکت کرده اند، بنابراین معیار دموکراسی رای اکثریت مردم نیست. دموکرات آن کسی نیست که به اکثریت مردم احترام می گذارد و می کوشد در چارچوب مورد پذیرش آنان فعالیت کند. دموکرات کسی است که مردم را قبول ندارد و ولو با بمب و تفنگ و جنگ می خواهد حکومت را بدست بگیرد. کافیست نگاهی به نوشته ها و برنامه هایی که در اینجا و انجا برای بحث و گفتگو بر سر انقلاب ایران انتشار می یابد یا برگزار می شود انداخته شود تا آشکار شود که مخالفت با این محورها در زمره تابوهاست و کسی حق ندارد درباره آنها چون و چرا کند. اول باید اینها را پذیرفت تا سپس اجازه سخن گفتن داشت. کاسه و کوزه این جنگ روانی در همه موارد نیز سرانجام بر سر توده ای ها می شکند چون با هیچکدام همراه نبوده اند. نه از بختیار دفاع کرده اند، نه به اتحاد نیروهای سکولار دربرابر مذهبی معتقدند، نه عامل بسته شدن فضا در شرایط پس از انقلاب را صرفا یا حتی عمدتا آیت الله خمینی و هواداران وی می دانند، بلکه آن را ناشی از مجموعه یک سلسله عوامل و شرایط تحلیل می کنند، نه عقب مانده بودن جامعه ایران را قبول دارند و نه رهبری آیت الله خمینی را نشانه آن می بینند، نه روحانیت را یکپارچه و همچون یک "کاست" می بینند و در نتیجه به تفوق "روحانیت" بر انقلاب اعتقاد ندارند، نه دموکراسی را مخالفت با رای اکثریت مردم و همراه شدن با ترور و جنگ و بمب گذاری می دانند و ... بنابراین آنچه راه توده انجام می دهد، یک سلسله بحث های روشنفکری حاصل از سکتاریسم و تفرقه جویی نیست. ورود در مباحث کم ارزش هم نیست. مقابله با یک جنگ روانی و شکستن تابوها و اجماعی است که بر سر آنها می کوشند بوجود آورند. این مقابله لازم است زیرا منفعل بودن در برابر آن روی خط مشی سیاسی امروز نیز اثر می گذارد و موجب بیگانگی با جامعه و ناتوانی در همراهی با مردم می شود. مثلا اندیشه ای که مسئله اصلی جامعه ما را نه تناسب قوا میان دموکراسی و ارتجاع، بلکه ولایت فقیه می بیند یا به چیزی بنام "ذات" جمهوری اسلامی یا قانون اساسی معتقد است، در واقع تسلیم فکری این جنگ روانی شده است. مقابله با این اندیشه ها نه کاری بیفایده که کاملا ضرور و لازم است. |
راه توده 427 11 مهر ماه 1392