نگاهی به مصاحبه مضحک محسن رضائی! ادامه جنگ و یورش به حزب توده ایران دو روی یک سکه بودند |
محسن رضایی فرمانده سابق سپاه پاسداران در دوران جنگ با عراق است. وی پس از دوم خرداد 76 از سپاه کناره گرفت و از آن پس بعنوان سیاستمدار و تاجر به فعالیت خود ادامه میدهد. هر اندازه که در جنگ و سیاست ناشی و ناموفق بود در تجارت پیشرفت کرد و بدنه سپاه به ریشخند میگویند که رضایی ثانیهها و صدم ثانیههای حضورش در جنگ را نیز به نرخ روز دلاری حساب کرده و از مردم ایران پس گرفته و میگیرد. ویژه نامه "جستجوی" روزنامه اعتماد اخیرا گفتگویی کرده با وی درباره انجمن حجتیه و جواد مادرشاهی، تشکیل اطلاعات سپاه و ارتباط همه اینها با هم در ادامه جنگ و سرکوب حزب توده ایران. اینکه در هر گفتگویی با امثال محسن رضایی درباره تاریخ انقلاب دو پرسش دلایل ادامه جنگ پس از پیروزی خرمشهر و سرکوب حزب توده ایران اندکی پس از آن به میان کشیده میشود نشانه آن است که جامعه ایران با پرسشهای تاریخی دردناک و بزرگی روبروست که پاسخ قانع کنندهای برای آن نمیشنود. به همین دلیل این پرسشها هر روز با جمع شدن تجربه و اخبار و اطلاعات و خاطرات جدید مدام از نو زنده شده و از کسانی که در آن نقش داشته اند پاسخ طلبیده میشود. خبرنگار اعتماد با اشاره به گفتههای هاشمی رفسنجانی که حمله به حزب را اشتباه خوانده و همچنین مصاحبه سعید حجاریان و تاکید وی براینکه همه فعالیت رهبران حزب علنی و معلوم بود، از رضائی دلیل تعجیل سپاه در بازداشت رهبران حزب را میپرسد. رضایی نقش خود را در این ماجرا نفی میکند و میگوید: "من آن مقطع که دیگر مسوول اطلاعات سپاه نبودم و فرمانده سپاه شده بودم ولی سازمان اطلاعات سپاه به خاطر کار اطلاعاتی که از اول انقلاب روی تودهایها شروع کرده و نفوذی که در حزب توده کرده بود تقریبا همه شبکههای مخفی و علنی حزب توده را زیر نظر داشت. حزب توده دست به یک تاکتیک خطرناکی مشابه افغانستان زده بود و با شورویها بحث کرده بود که ما حمله میکنیم و با یک تظاهراتی مجلس و صدا و سیمای ایران را میگیریم و اعلام میکنیم که در ایران یک حکومت مستقل تشکیل شده که شما مثل افغانستان، تانکهای خودتان را از مرز عبور دهید و به سمت تهران بیایید. وقتی این را خدمت امام مطرح کردم، امام فرمود که این بیشتر شبیه یک قصه است تا یک واقعیت. اما یک در هزار هم اگر احتمالش باشد شما باید این مساله را جدی بگیرید و عملا به دستور خود حضرت امام برخورد با اعضای توده صورت گرفت چرا که اینها در آستانه برگزاری یک تظاهراتی جلوی صدا و سیما بودند که وارد آنجا شوند." هر خواننده سادهای می فهمد که اگر پرت و پلاهای محسن رضایی یک در میلیون هم واقعیت داشت یک تن از اعضای ساده و هوادار حزب را هم زنده نمیگذاشتند و کسی هم امروز از محسن رضایی نمیپرسید چرا رهبران حزب را بازداشت کردید؟ یا هاشمی رفسنجانی آن را اشتباه نمی خواند. حتی در محاکمه رهبران حزب توده ایران نیز چنین اتهامهای کودکان و ابلهانهای اصلا مطرح نگردید. در واقع نوع اتهام و ادعای محسن رضایی برای مردم هوشمند امروز ایران بیشتر نشانه بی گناهی مطلق رهبران حزب است. شرح ماجرای این کودتای خیالی را نورالدین کیانوری در نامه سال 67 به علی خامنهای چنین میدهد: «جریان چنین بود که از سوی بازجویان به آقای محمد علی عموئی و عدهای دیگر از کادر رهبری حزب تکلیف میشود که گزارش دروغی و ساختگی در این باره که حزب توده ایران (هیات دبیران کمیته مرکزی که در فاصله میان دو پلنوم همگانی افراد کمیته مرکزی، بالاترین مقام رهبری حزب است) در یکی از چند هفته پیش از بازداشت تصمیم گرفته است که تدارک کودتائـی را که در بالا شرح دادم، بدهند. به دلیل عدم پذیرش آقای عموئـی و دیگران، آنان را در زیر سخت ترین شکنجهها قرار میدهند. آقای عموئـی، یعنی کسی که در دوران طاغوت نه تنها 25 سال، یعنی تقریبا تمام جوانی خود را در زندانهای مخوف رژیم شاه گذرانده، در این ماجرا زیر سخت ترین شکنجههای جسمی عجیب و غیرقابل تحمل قرار گرفت که من از شرح کامل آنچه برایشان گذشته است عاجزم و امیدوارم که خود ایشان یکبار دیگر این جریان را به اطلاع شما برسانند. همین روش درباره آقایان عباس حجری و رضا شلتوکی و چند نفر دیگر، منجمله شخص من اعمال گردیده است.... واقعا تعجب آور است که چه "مغزهای داهیانه ای" این کمدی بی مزه را تنظیم کرده بودند.» اینکه آقای محسن رضایی با حزب توده ایران مخالف باشد و آن را مانع ادامه جنگ و خودنماییهای دیروز و حضورش در تلویزیون "یا زهرا، یا زهرا" گفتن و فرستادن عدهای از جوانان به کام مرگ باشد قابل فهم است. اینکه تصور کند امروز هم حضور چنین حزبی می تواند مانع سیاست و تجارت ایشان باشد هم قابل فهم است. اینکه هر دروغ و دونگی را برای توجیه کار خود و جنایتی که درحق انقلاب شد سرهم کند هم قابل فهم است. بخش غیرقابل فهم و زشت عمل او آنجاست که میکوشد این جنایت را به گردن آیت الله خمینی که مدعی ارادت به اوست بیاندازد و توجیه میکند که "عملا به دستور خود حضرت امام برخورد با اعضای توده صورت گرفت". این درست مشابه همان کاریست که عزیز جعفری فرمانده سپاه پاسداران درباره ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر میکند و در شرایطی که همه جامعه ما به این نتیجه رسیده که ادامه جنگ در آن شرایط یک اشتباه و نابخردی بزرگ بود مدت ده دقیقه در مصاحبه اخیرش در سیمای جمهوری اسلامی طولانی کردن جنگ را نتیجه "پافشاری و تدبیر حکیمانه و آسمانی حضرت امام" معرفی میکند. بطوری که خواننده و بیننده در میماند که امثال محسن رضایی و عزیز جعفری نمیدانند که با گذاشتن هر جنایت و نابخردی جمهوری اسلامی به حساب آیت الله خمینی واقعا چه میکنند و چگونه به اصل انقلاب لطمه میزنند و به نظام شاهنشاهی در ذهن نسل امروز حقانیت میدهند. یا اینکه میدانند و آگاهانه چنین میکنند و در تدارک برقراری یک نظام شاهنشاهی به سبک خود هستند. به هر حال، روایت میرحسین موسوی نخست وزیر وقت درست عکس روایت محسن رضایی است. موسوی در مصاحبه با مجله حوزه در قم میگوید: «در جریان حزب توده، به ما تلفن زده شد که حزب توده توطئه وسیعی را پی ریخته و مسئله چنین مطرح بود که ظرف 48 ساعت تا 24 ساعت ممکن است اتفاقاتی بیفتد. تلفن کردیم به برادرمان جناب هاشمی رفسنجانی و مسئله با بقیه مسئولین بالای مملکتی مطرح شد. گویا حضرت آیتالله خامنهای با آیتالله موسوی اردبیلی آنوقت تشریف نداشتند. بالاخره فورا خدمت امام رفتیم. برادران اطلاعاتی مسئله را گزارش دادند. حضرت امام با دقت مسئله را گوش دادند. سپس تحلیلی در ظرف چند دقیقه از روند حرکت شرق و غرب ارائه کردند و فرمودند: "این اطلاعات کاملا نادرست است. هیچ مسئلهای پیش نخواهد آمد." اصرار شد که آقا چنین نیست، خود آنان اعتراف کردهاند. ایشان فرمودند: "من نمیگویم مواظب نباشید و تحقیق نکنید، ولی بدانید این مسائل و اطلاعات دروغ است".» بعد هم تحلیل حضرت امام درست در آمد و نظر ایشان ثابت شد." (یعنی به گفته موسوی معلوم شد همه آن حرف ها تهمت و دروغ و پوچ بوده است.) و البته این رفتن نزد آیت الله خمینی پس از یورش اول به حزب و اعتراف گیری زیر شکنجه برای یورش دوم به حزب است. اینکه ادامه جنگ پس از پیروزی خرمشهر با سرکوب حزب توده ایران به هم گره خورده است فقط به این دلیل نیست که فاصلهای کوتاه - در حدود 6 ماه - آنها را از هم جدا میکند. دلیل عمیق تر آن است که سرکوب حزب ادامه توطئه طولانی کردن جنگ بود. تنها نیروی سیاسی کشور در آن دوران که بطور جدی، علنی و مستند با طولانی شدن جنگ مخالفت میکرد حزب توده ایران بود و امریکا نیز بطور صریح کمک به ایران در جنگ یعنی طولانی کردن جنگ را منوط به سرکوب حزب کرده بود. نورالدین کیانوری رهبر وقت حزب توده ایران در پرسش و پاسخ 12 تیرماه 1361 چند هفته پس از پیروزی خرمشهر میگوید: «نقشه امپریالیسم امریکا این است که با رساندن همه گونه کمک به عراق، یک جنگ فرسایشی طولانی به ایران تحمیل کند تا ایران از لحاظ اقتصادی، نظامی تا آنجا تضعیف شود که مجبور به تسلیم گردد. (یعنی همان اتفاقی که پس از هشت سال به اقرار خود محسن رضایی در همین مصاحبه روی داد. راه توده) نظر حزب توده ایران در این باره همان است که بارها و بارها آن را تکرار کردهایم و به همین مناسبت هم پیوسته فحش و ناسزا خوردهایم.» کیانوری در آخرین پرسش و پاسخ خود پیش از بازداشت با اشاره به ادعای مقامات که از ادامه جنگ با اتکای "نیروی لایزال توده و نصرت الله" دفاع میکردند بر ضرورت خاتمه دادن سریع به جنگ پای فشرده و میگوید: «آیا استراتژیستهای جمهوری اسلامی این حساب دودوتا چهارتا را کردهاند که خواهند توانست "با تکیه به نیروی لایزال تودهها و نصرتالله" بدون در گیر شدن در یک جنگ فرسایشی طولانی و در کوتاه مدت و با ضربات نیرومند، دشمن را که دیگر نیروی بعث عراق نخواهد بود، بلکه تمام دنیای امپریالیستی است از پا درآورند و متجاوز را تنبیه کنند؟ آیا رهبری جمهوری اسلامی این حساب را کردهاند که "نیروی لایزال تودهها" ممکن است لایزال نباشد و توانائی تنبیه متجاوز را نداشته باشد، باز هم با توجه به این واقعیت که دشمن تنها عراق با چهارده میلیون نفر نیست… سیاست موذیانه امریکا اکنون چنین است که از یکسو نمایندگان ژاپن، پاکستان و ترکیه به ایران میآیند و علیرغم اینکه هر سه نمایندگان امپریالیسم امریکا هستند به ایران وعده کمک و همکاری میدهند. از سوی دیگر چند روز بعد همین نمایندگانشان به عراق میروند و به احتمال زیاد پشتیبانی کشورشان را به صدام حسین ابلاغ میکنند.» (نورالدین کیانوری – پرسش و پاسخ 29 آبان 1361 – انتشارات حزب توده ایران) حزب توده ایران قربانی روشن بینی و میهندوستی شد، قربانی آن شد که به رهبران جمهوری اسلامی هشدار داد وارد یک جنگ فرسایشی طولانی که جز به خسارت و در نهایت تسلیم ایران ختم نخواهد شد نشوند. آنها به این هشدار را توجه نکردند ولی به وعده امریکا به اینکه در صورت سرکوب حزب توده ایران و در پیش گرفتن سیاست ضدشوروی به ایران کمک خواهند کرد تا جنگ را طولانی تر کند باور کردند. این کوته بینی و شکست را باید پذیرفت تا بتوان از تکرار آن در آینده ایران پیشگیری کرد. همان کاری که هاشمی رفسنجانی و سعید حجاریان به شکلی رقیق و ضمنی تا حدودی پذیرفتند و انجام دادند و تاریخ بسیار قاطع تر از آنان انجام خواهد داد. |
راه توده 428 18 مهر ماه 1392