مصاحبه مجله "مهرنامه" با عموئی آنچه بر انقلاب حزب توده ایران و ج. اسلامی رفت |
ماهنامه "مهرنامه" شماره 31 خود را که در مهرماه منتشر شده، اختصاص داده است به یادکرد آیت الله طالقانی و به همین مناسبت مصاحبه ای کرده است با محمد علی عمومی قدیمی ترین زندانی سیاسی ایران که جمعا در دو نظام پیش و پس از انقلاب 37 سال را در زندان گذرانده است. آنچه را می خوانید متن این مصاحبه است:
پرسش : شما در زندان برازجان و از طریق توصیفات اعضای نهضت آزادی با آقای طالقانی آشنایی پیدا کردید. اما بعد به زندان قصر منتقل شدید وهمبند او بودید. تصور اولیه شما از آقای طالقانی با شناختی که بعدا به دست آوردید چقدرتفاوت داشت؟ عموئی– پیش از پاسخ به پرسشتان، باید بگویم خوشحالم از اینکه امسال این مجله یادی از آقای طالقانی می کند. این نهایت بی توجهی و بی انصافی از جانب مطبوعات ایران است که در سالیان اخیر نسبت به یکی از ارکان اصلی انقلاب این مملکت کوتاهی شده است. منش و خلق و خوی آقای طالقانی چنان جنبه برجسته و متمایزی از دیگران دارد که فکرمی کنم حداقل می تواند به عنوان الگویی برای آموزش و تربیت جوانان جامعه مورد توجه باشد. برای جامعه ای که داعیه های زیادی از لحاظ مبانی ایدئولوژیک و اخلاقی و مواردی از این دست دارد طالقانی سرمایه ای دسترس و قابل استفاده است که نباید به فراموشی سپرده شود. من در طول سالیان، چه در زندان و چه بعد از انقلاب و درخارج از زندان که به دیدار آیت الله طالقانی می رفتم، همواره از محبت ایشان برخوردار بودم و درس های زیادی از او آموخته ام. بر خلاف کسانی که ظاهرا ادای احترامی هم در لفظ می کنند، اما در عمل به نقشی که طالقانی در انقلاب ایران و آموزه هایی که برای باورمندان – نه فقط باورمندان دینی بلکه باورمندان غیردینی– داشته بی توجه هستند. من با بسیاری از روحانیون آشنایی داشته ام. آن هم به این مناسبت که از دهه 40 به بعد زندان همواره مهمانانی از آقایان روحانی داشت. آشنایی با این لایه اجتماعی بیانگر این بود که همانطور که در جامعه ایران اقشار و طبقات گوناگونی با منش ها، اخلاقیات و حتی باورهای گوناگون وجود دارد، نمایندگانی از روحانیون هم به زندان می آمدند ومن غالبا یک طنزی برای آقای طالقانی به کار می بردم و آن اینکه زندان حکم یک کاروان سرایی است که ما به شکل کاروان سرادار در آمده ایم و کاروانیان همین طور بتدریج و یکی پس از دیگری می آیند و می روند اما ما همواره در اینجا بوده ایم . یکبار فردی ازمن پرسید شما چند زندانی را در زندان دیده اید؟ گفتم آمارش را باید از اداره زندان ساواک و اداره زندان بعد از انقلاب گرفت. تنها همین قدر می دانم که از سال 33 تا 57 دررژیم قبل از انقلاب و از سال 61 تا 73 هم بعد از انقلاب در زندان بوده ام. در این سال ها هرکسی که گذارش به زندان افتاده چند صباحی هم با ما بوده است. اما زندان کاروان سرایی است متمایز از دیگر کاروان سراهایی که معمولا کاروانیان چند روزی در آن اتراق می کنند. کسی که کارش به زندان بکشد پا به یک آزمایشگاه گذاشته است. تمام خصوصیات و ویژگیهای اخلاقی در زندان در معرض نمایش اند و اگر دوران زندان نسبتا بلند باشد، یعنی از یکی دوسال بیشترباشد، انسان عریان و برهنه است و هیچ چیزی را نمی تواند پنهان کند. شرایط ویژه بیرون از زندان می تواند پرده ساطری روی همه خصلت ها و ادعاهایی بکشد که آدم ها معمولا در شرایط عادی دارند، خصلت هایی مثل گذشت و فداکاری و باورمندی و غیره. اما زندان این چنین نیست. شب و روز در معرض دیده شدن هستید. همه بیکارند و تو نخ یکدیگر می روند. برخی که توان محرومیت های زندان را ندارند پی بهانه می گردند و وای به وقتی که پای فردی به کنار رختخواب دیگری بخورد و خود این اسباب چالشی می شود که در نهایت به معتقدات و ایدئولوژی کشیده می شود. زندان واقعا یک جایگاه آزمایش ویژه است. اگر انسان از کسی در دوران زندانش به نیکی یاد کند، اطمینان داشته باشید که این فرد واقعا نیک و سالم بوده است و من از این مقدمه می خواهم در وصف آقای طالقانی بگویم . بله، وصف ایشان را از آقایان نهضت آزادی، بویژه مهندس سحابی و همچنین آقایان مهندس بازرگان و دکترسحابی شنیده بودم. متاسفم که این عزیزان را زود از دست دادیم. به ویژه مهندس سحابی که مناسبات من با او خیلی دوستانه و نزدیک بود و احترام ویژه ای برایش قائل بودم. او روش ویژه ای به نسبت دیگر اعضای نهضت آزادی داشت. به هر حال توصیفات این آقایان از طالقانی و شنیده های من از دیگران درباره او همه نیک و برازنده بود. اما در 15 خرداد سال 1345 ما اعضای حزب توده ایران که در زندان بودیم به اتفاق آقایان نهضت آزادی، به دستور ساواک به تهران بازگردانده شدیم وخوشبختانه ما را به زندان شماره 4 قصرفرستادند. با کمال تاسف در دیداری که چندی پیش از این باصطلاح موزه قصرداشتم، دیدم اثری از زندان 3 و4 باقی نمانده است. نگهداشتن آثار چه چیز عجیبی است که انجام نمی شود؟ بله آنجا مخروبه و ویرانه بود، اما باید حفظ می شد. وقتی تصمیم آقایان بر این شد که قصر را بازسازی کنند، خانمی که از طرف میراث فرهنگی ماموریتی برای این کار پیدا کرده بود نزد من آمد و مرا قبل از آنکه زندان را دستکاری کنند به آنجا برد. حیاط به جا مانده از زندان می توانست خیلی بهتراز این نگهداری شود. از مجموع آنچه که از گذشته زندان باقی مانده، زندان مارکوف است، البته نمایش به کلی تغییر کرده است. در بازسازی اش دیواری برای آن گذاشته اند، اما مارکوف که این گونه نبود. اتفاقا تا پیش از این شکل قدیمی اش باقی مانده بود و نمی دانم چرا آن را عوض کردند. لابد فکر کردند آن را شیک و قشنگ کنند. حال آنکه در نگهداری آن چیزهایی که یاد آور یک برهه ای از تاریخ این مملکت است، دقیقا آنچه هست باید حفظ شود . اما از دیگربخش های زندان قصر، زندان شماره 2 است که به اصطلاح زندان سیاسی آن زمان بود که البته بعدها کل این بندها به جز زندان مارکوف سیاسی شدند. یعنی زندان شماره 2 ،3 و4 . حیف شد که در بازسازی این تغییرات به وجود آمد. چرا که من 9 سال در زندان شماره 4 قصربودم، به تبعید که رفتم، درمراجعت بازهم به زندان شماره 4 قصرآمدم و باز 6 سال دیگرهم درآنجا بودم. 15 سال از عمرمن در همین محوطه گذشت و بسیاری از چهره های سیاسی این مملکت رادیدم. ازجمله در 15 خرداد سال 45 که در مراجعت از برازجان، مردی بلند قامت و بزرگوار که تنها یک پیراهن بلند در برداشت را دیدم. طالقانی باسری برهنه و بدون عبا و با پیراهنی بلند جلوی در ورودی زندان ازهمه زندانیانی که تازه می آمدند استقبال می کرد. خیلی به گرمی پذیرای ما شد. درست همانی بود که من درذهن داشتم. همانی که آقایان نهضت آزادی برای من توصیف کرده بودند. من به زندان رفتم و تفاوت بسیاری هست بین اینجا و دژ برازجان. آن هم در15 خرداد داغ. در برازجان بعضی روزها میزان الحراره در نقطه 50 توقف می کرد چرا که بالاتراز این درجه ای نداشت که نشان دهد. انگارهمه چیز در این نقطه متوقف می شد. و بعد، حالا 15 خرداد و زندان شماره 4 قصر: یک حیاط بزرگ; چهار باغچه با انواع درختان که فقط 10 تایش توت است و برگ های این درخت ها همه آویخته، و آفتاب از بالا برآنها تابیده و ازلابه لای برگ درخت ها شعاع آفتاب به پایین تابیده و درانتهای حیاط هم آلاچیقی هست و جلوی آلاچیق آبنمایی است و آبنما فواره ای دارد که آب را به ارتفاع دو، سه متری می برد. آب پودر می شود و به پایین می آید و تصورکنید برای یک تبعیدی که چندسال گرمای داغ برازجان را تحمل کرده و حال به اینجا آمده ، این پودرخنک آب که برسرو رویش می نشیند چه حالی دارد. در آنجا و کنار آبنما سکویی بود که نشسته بودم. وصف آن حال دشواراست و از کلام بیرون. چنان غرق درحال وهوای لذت بخش این پودرآبی که فواره ایجاد می کرد وهوا را خنک می کرد بودم که به یکباره صدای قهقهه آقای طالقانی را شنیدم که چندمتری آن طرف ترایستاده بود. سر بلند کردم و خواستم بلندشوم و سلامی کنم . گفت: "آقای عمویی مثل اینکه اینجا خیلی لذت می برید ". گفتم: " آقا، نپرسید. آن چیزی که شما برای مومنین به عنوان بهشت تعریف کرده اید به گمانم همین است". او با آن خوشرویی ذاتی اش خندید و گفت: "نه آقای عمویی . از آنجا که من مطمئنم شما یک فرد بهشتی هستی، می روی و می بینی که آن بهشت از اینجاهم بهتراست". سعه صدر این مرد مثال زدنی است. می داند که من مارکسیست و غیرمذهبی ام و معمولا مومنین و بویژه مسلمانان تعصبی روی دین شان دارند و همین باوربندی دینی تعیین کننده نوع روابطشان با دیگران است. اما منش طالقانی این گونه نبود. نه به خاطره این جمله ای که در وصف من گفت، بلکه به طورکلی و در برخورد با دگراندیشان یک مرد نمونه واستثنایی بود. پرسش: در آن دوره تعداد زیادی از اعضای حزب توده ایران و نهضت آزادی در زندان بودند وجه تمایز طالقانی با دیگرافراد نهضت آزادی در چه چیزهایی بود که او را استثنا می دانید؟ عموئی- تعداد ما زیاد بود. اصلا ما درآنجا یک کمون چپ بودیم و دوستان هم یک کمون مذهبی. ما درکمون مان نوع روابط را می سنجیدیم. آقای طالقانی در آنجا شاخص ترین فرد زندانی بود و از لحاظ مناسبات درونی متمایز از همه بود. حتی از همه دین داران و مومنینی که آنجا بودند. او حتی با دکترسحابی هم که بسیارمردمدار و وارسته و ملاحظه کار بود تفاوت داشت. حالا مهندس سحابی گاهی یک تیزی هایی داشت، اما به طورکلی طالقانی با همه این افراد فرق داشت. من منش این مرد و اصل رواداری در مناسباتی که با اطرافیانش داشت را درهیچ کس ندیدم. از همان 15 خرداد 1345 تا زمان آزادی طالقانی درهمین زندان شماره 4 قصر با اوهمبند بودم. حتی یکبار پیش نیامد که رفتار یا گفتار طالقانی موجب نقار و آزردگی شود. همه جور آدمی هم در زندان بود. برای اینکه وجه تمایز طالقانی را روشن بگویم یک ماجرا گویاست. و آن اینکه طالقانی همه نمازهای مغرب وعشاء را به عنوان امام جماعت اقامه می کرد و آقایان مومنین هم در این نماز شرکت می کردند. گاهی که یک روحانی دیگری به زندان می آمد و غالبا هم این اتفاق می افتاد، طالقانی موقتا و به حرمت تازه وارد جای خود را به او می داد. حال چه بسا از لحاظ مقام روحانیت، فرد تازه وارد در آن چنان جایگاهی هم نبود که جایگزین طالقانی شود. معمولا آقایان بعد از پایان نماز رو به جمعیت سخنرانی می کردند. اصلا یکی از برنامه های طالقانی همین صحبت های بعد از نمازبود. ما هم که دور حیاط می گشتیم، وقتی آقا شروع به صحبت می کرد به آنجا می رفتیم و می ایستادیم و به حرف های او گوش می کردیم. واقعا مغتنم بود. یکبار روحانی دیگری در آنجا اقامه نماز جماعت کرد و فردایش یک جوان کُرد پیش من آمد. کردی از تبار قاضی محمد که فامیلی اش هم قاضی بود. گله مند از سخنانی بود که امام جماعت شب پیش ایراد کرده بود. ماجرا را از او پرسیدم و گفت: این چند ماهی که من اینجا بودم و صحبت های آقای طالقانی را شنیدم، یکباراو به خلفا اسائه ادب نکرده، اما دیشب این آقا که اولین جلسه اش هم بود از خلفا به بدی یاد کرد. من به حرمت طالقانی و بقیه آقایان هیچ واکنشی نشان ندادم اما اگراین کارادامه پیدا کند باید واکنشی نشان دهم. گفتم : چرا آمده ای و این حرفها را به من می زنی؟ پیش خود آقا می رفتی، بهترین مرجع خود ایشان است. گفت: خجالت می کشم . و بعد من در اولین فرصتی که طالقانی را دیدم گفتم: باتوجه به اینکه افراد مختلفی اینجا هستند و به خصوص با توجه به اینکه یک سنی مسلمان در اینجا هست و مهم تر از آن زندانی هم هست، فکرنمی کنم شما موافق اسائه ادب به خلفا باشید. گفت: حتما همینطور است آقا. ما اصلا بر این باور هستیم وحتی من سابقه صحبت های مفصل دراین زمینه داشته ام. این کار کسانی است که تعصب جاهلانه دارند. گفتم: متاسفانه امام جماعت دیروز این کار را انجام داده و این جوان که فرد متعصب و مومنی است و ازتبار قاضی محمد هم هست و حرمتش برهمه ما واجب است از این کار رنجیده. طالقانی جواب داد: او می آمد و به من می گفت. این مسئله ساده ای است که بین علما حل شده و این روحانی بی توجهی کرده. و بعد طوری عمل شد که آن جوان آمد و بارضایت خاطر از من تشکرکرد. طالقانی نسبت به هر دگراندیشی و نه فقط مارکسیست ها این چنین بود. حتی درحیطه اسلامیت هم. مسئله شیعه و سنی هرگز برایش وجه افتراق نبود. تا زمان حضور طالقانی در زندان،گاه مراسمی به مناسبت های مختلف برگزار می شد. مثل عید و تولد و ایام محرم وغیره. به طورکلی زندانیان پی بهانه ای می گشتند برای برگزاری مراسمی و در این مراسم نه فقط بیان مسایل عقیدتی، که سلسله سخنرانی های سیاسی هم انجام می شد و در اینجا طالقانی دست بالا را داشت. شناخت من ازعلو درجات این مرد روحانی در این سخنرانی ها بیشتر و عمیق ترشد. در دوران کوتاه سخنرانی هایی که در زندان و به مناسبات های مختلف انجام می گرفت برای هر مومن و معتقد به هر دین و مکتبی سرشار از درس برای آموختن بود. شجاعت طالقانی در این سخنرانی ها چشمگیربود. درخطبه نماز جمعه بعد از انقلاب که نظام اسلامی حاکم شده شجاعتی نیازنیست. در زندان قصرمحمدرضا پهلوی و سلطه ساواک شجاعت لازم است. پرسش : دیگرروحانیونی که درزندان بودند چطور؟ آیا آنها هم در درون زندان همچنان به مبارزه ادامه می دادند؟ عموئی - اتفاقا فرد دیگری هم درزندان بود که او هم به لحاظ مقام آیت الله بود. اما غالبا در اتاقش بود و معاشرینش تنها سه یا چهارنفر15 خردادی و اطرافیان طیب بودند. و حال آن که تا جایی که من شنیده بودم مقام او به لحاظ روحانیت بالا بود. میل ندارم اسمی از اینها ببرم چرا که ایام کذشته و شاید دیگر جایزنباشد اسمی از کسی آورده شود. اما وقتی دوفرد به عنوان روحانی معمم که هر دو آیت الله هستند و اینقدر با هم تفاوت دارند جلوی چشم آدم باشد، تمایزها چشمگیرمی شود; تمایزهای انسانی . به همین دلیل طالقانی اینقدر بارز شد و اینقدر در من نوعی اثرگذاشته که بعد از سالیان دراز که خیلی از مومنین و معتقدین به او هم ظاهرا فراموشش کرده اند، نه فقط او را فراموش نمی کنم بلکه همواره به گرمی از او یاد می کنم. سوال : آیا مواجهه طالقانی با همه افرادی که به زندان آمده بودند یکسان بود ؟ عموئی – طالقانی نه فقط درایام زندان بلکه بعد از آن هم نمونه حسن رفتار و سعه صدر بود. این ویژگی ها هم محدود به اطرافیانش نبود. اصلا محدود به نهضت آزادی نبود و اعضای نهضت نمی توانند عضویت طالقانی در نهضت آزادی را افتخاری منحصر به خود بدانند. او مردی متعلق به همه بود. نه فقط نهضت آزادی، نه فقط مسلمانان ، نه فقط دینداران بلکه هر کس که به عنوان انسان گامی به پیش می گذاشت و این گام با هدف سعادت بشر با هر ایدئولوژی که بود، طالقانی با او به عنوان یک انسان مبارز مواجه می شد و مناسباتش صمیمانه و انسانی بود. تنها خوشرفتاری او مطرح نیست بلکه عمل او درس بود برای فراگرفتن. او فقط بر سر منبر یا درکتابش درس نمی داد بلکه منش وعمل او و نوع مناسباتش با همگان مثال زدنی بود. پرسش: به جز ارتباط شما و آقای طالقانی به طورکلی او چه نگاهی نسبت به حزب توده ایران و زندانیان چپ داشت ؟ عموئی– برای پاسخ به این پرسش اشاره ای به یکی ازماجراهای زندان می کنم. درآن دوران یکبار دکترسامی پیش من آمد و گفت صحبتی خصوصی با شمادارم. به حیاط رفتیم و گفت: آقای طالقانی و مهندس بازرگان صحبتی خصوصی با هم داشته اند و بعد مهندس در حضور آقا مرا صدا زد و گفت یک پیغامی از جانب آقای طالقانی برای آقایان حزب توده داریم. شما این پیغام را به عمویی برسانید و حال من حامل پیغام آقای طالقانی و مهندس بازرگان هستم. دکترسامی در اتاق ما زندگی می کرد و مناسبات صمیمانه ای باهم داشتیم. اوگفت : آقای طالقانی دقت کرده اند که برای گروه ما در روز ملاقات چیزهای زیادی می رسد. از انواع آجیل و شیرینی گرفته تا میوه وغذا. ولی برای کمون مارکسیست ها با توجه به اینکه اکثرشان کارگرند چیز چشمگیری از طرف ملاقات کنندگان نمی رسد. درنتیجه خیلی تفاوت میان ما و شما وجود دارد. بازرگان به سامی گفته بود که از طرف آقای طالقانی به عمویی بگویید که ترتیبی دهند آنچه از اتاق ملاقات می آید اعم ازاینکه برای ماست یا شما، منصفانه میان هر دو گروه تقسیم شود. من تاملی کردم و گفتم که قانع کردن رفقا برای من دشواراست. من خودم این کار را درست می دانم و باشناختی که از آقایان دارم به انجام این کار قانع هستم و می دانم هیچ منتی دراین کارنیست بلکه نشانه هم زنجیری و همبندی و انسانیتی است که انتظار می رود. اما فکر می کنم چه به لحاظ پاره ای از افراد گروه شما و چه به لحاظ اخلاقیات و رفتار پاره ای از رفقای کمون ما این ممکن است دشواری هایی را به وجود بیاورد. شاید در بدو امر قانع کردن کار دشواری نباشد، اما وقتی که به درازا بکشد سنتی می شود که باقی می ماند و معلوم نیست خلق و خوی همه کسانی که به کمون ما یا شما می آیند این چنین باشد و ضمنا من نمی دانم که این پیشنهاد آقای طالقانی به نظرهمه آقایان این گروه رسیده یا نه. فکر نمی کنم رای گیری در باره امور روش متداولی در بین شما باشد. اما در کمون ما عملی که جنبه عام داشته باشد به رای و شورهمه اعضای کمون گذاشته می شود و این اکثریت است که انتخاب می کند. دکترسامی گفت: موقعیت آقا طوری است که همه پذیرای حرف او هستند و آن هم چنین حرکتی که اصلا به گروه ما اعتبار می دهد. گفتم : قول قطعی نمی دهم . اجازه دهید که در یک بازه زمانی با بزرگان کمون صحبت کنم و در نهایت به بقیه منتقل شود تا قبل از رای گیری زمینه سازی ای شده باشد. سامی گفت: ما اطمینان داریم که اگرآقایان افسرها با چیزی موافق باشند بقیه اعضا هم موافق خواهند بود آن چنان که اگر آقای طالقانی و مهندس بازرگان چیزی بگویند اعضای گروه ما همه می پذیرند. لقب ما، درزندان افسربود. اگر چه سال ها گذشته بود و یک زمانی ما نظامی بودیم و یک درجه ای روی دوش ما بود و چه بهتر که زود از دستش دادیم. گفتم: اما باید مطابق روال سنتی ما، به رای گذاشته شود. وقتی نتیجه روشن شد به شما منتقل می کنم. اوگفت : من نتیجه مثبت را به آقا می دهم. گفتم: البته بعد از اینکه من مساله را مطرح کردم و درجواب گفت: همین الان جواب مثبت را می دهم. سامی مرد نازنینی بود. دکترسامی و دکترپیمان دو پزشک درگروه دوستان مذهبی ما بودند که انسان های شریف و نمونه ای بودند. دکترسامی که بسیارناجوانمردانه چوب خدمتگزاری اش را خورد و زود رفت و خوشبختانه دکتر پیمان هنوز خدمتگزارمردم است. چه ازلحاظ کارهای مربوط به حرفه دندانپزشکی و چه ازلحاظ کنش اجتماعی و مسایل عقیدتی اش. امیدوارم عمرش پایدار باشد. طبق عرف، با رفقای خودمان در کمون رایزنی کردیم. برخی از رفقا نگران بودند که این نظر آقای طالقانی است و همه اعضای آن گروه چنین بلند نظری ای ندارند. بعدها ما زیر منت یک حاجی بازاری خواهیم بود. آن گروه هم حاجی زیاد داشت و به همین علت هم در روز ملاقات جنس های زیادی برایشان می آمد. اتفاقا نمونه بدی هم جلوی چشم رفقای ما بود که همه او را مثال می زدند. جایش نیست که نام ببرم. حاجی ای بود که به رغم شریک بودن در گروه دوستان مذهبی چیزی که برایش می آوردند به تنهایی مصرف می کرد و در زندان این مسائل بد تر از آنچه هست به چشم می آید. رفقای ماهم او را مثال می زدند که فردا این فرد طلبکار ما می شود و ما هم بدهکار او. اما رفقا حرمت رعایت کردند و وقتی می دیدند ما موافق هستیم، در نهایت موافقت کردند. برای ما مساله مناسبات کمون با آقایان مطرح بود. پرسش : اما پیش از این مناسبات چندانی بین حزب توده و نیروهای مذهبی طرفدار دکتر مصدق وجود نداشت. این طور نیست ؟ عموئی – متاسفانه تا پیش از کودتای 28 مرداد سال32 رفقای حزبی ما و دوستان جبهه ملی نتوانستند رابطه ای شایسته میان دو نیروی عمده دگرگون کننده شرایط اجتماعی ایران فراهم کنند. غالبا نقاربود، به ویژه قبل از 30 تیرسال 31. و بعد از30 تیر بود که مناسبات بهبود یافت، اما آن طورکه باید بین حزب و جبهه ملی رابطه ایجاد نشد. یکی از نکات عمده ضعف نیروهای مبارز و انقلابی ایران، عدم همکاری و همدلی این مجموعه نیروها باهم بوده است. عمیقا به همدلی و همکاری نیروهای مبارز در هرمناسبتی معتقد بوده ام. به خصوص درهمبند شدن وهم سلول شدن که اتفاقا یک محمل مشترکی بود که می توانست به اتحاد ما کمک کند. چرا که ما هم زنجیربودیم . بیرون از زندان شاید چندان به چشم نمی آمد که همه در زنجیراسارت ساواک و تحت ستم نظام شاه بودیم. اما در زندان این مساله وضوح بیشتری داشت و کاملا مشخص بود که ما در آن شرایط راه مشترکی داشتیم و یافتن یک وحدت عمل مساله حیاتی بود. اما این اتحاد عمل غالبا موجب می شد دوستانی که به ایدئولوژی اسلامی باور دارند آن را با وحدت ایدئولوژیک یکسان فرض کنند. حال آنکه اتحاد عمل معنایش در خودش است. یعنی درعملکرد متحد باشیم. به یاددارم که برای آقای هاشمی رفسنجانی چنین مثالی آوردم .آقای هاشمی یک مدتی با ما در زندان بود و وقتی قرار بود از زندان آزاد شود ما ایشان را دعوت کردیم و پیش ما تشریف آوردند. این سنت ما بود که کسانی که قرار بود از زندان آزاد شوند شب قبل دعوت می شدند و مهمان ما بودند. ایشان صحبتی کردند و اظهار تشکر از محبتی که دوستان مارکسیست کرده بودند. من سخنگوی رفقایم بودم و به این اشاره کردم که امیدوارم این مدت همبندی و آشنایی زمینه اتحاد عمل ما در امر بزرگتر مملکت یعنی مبارزه علیه نظام باشد. بعد آقای هاشمی مجدد شروع به صحبت کرد که سوء تفاهم نشود و ما نمی توانیم وحدت داشته باشیم چرا که ایدئولوژی ما اسلامی است و ایدئولوژی شما مارکسیستی. من خندیدم وگفتم: آقای هاشمی منظور من اتحاد عمل بود. منظورم این بود که در پبشرفت تاریخی یک دیوار سد راه من و شماست. شما به این دیوار کلنگ می زنید که راه را بازکنید و ماهم داریم کلنگ می زنیم. حرف این است که بیاییم و کلنگ هایمان رابا هم بزنیم و دیوار را خراب کنیم. ما راهمان در این جهت است و می خواهیم مانع را از سرراه برداریم. همین مساله تاثیرخوبی داشت که بعد از انقلاب هم همچنان این مناسبات را با این آقایان و از جمله با آقای هاشمی که آن زمان در مجلس بود داشتیم. پرسش : مناسبات خوبی که دراین دوره میان زندانیان حزب توده ایران ونهضت آزادی به وجود آمد، چقدرتحت تاثیر نوع نگاه و اندیشه طالقانی به دگراندیشان بود؟ طالقانی برمسئله شورا تاکید زیادی داشت، در مدل شورای مد نظراو همگرایی نیروها چه جایی داشت ؟ عموئی- همه اینها را برای این گفتم که باورآقای طالقانی را به یک عمل انقلابی برای کشور و ملت ایران نشان دهم. ملتی با همه اقوام و دیدگاه ها و ایدئولوژی ها که به صورت گروه های مختلفی بودند. شیوه شورایی که ایشان مطرح می کرد، برای همه این چیزها فراگیربود. اما با کمال تاسف باید یادآوری کنم که درقانون اساسی مصوب مجلس خبرگان تنها فصل سوم به حقوق ملت اختصاص دارد و بخش زیادی از این حقوق نادیده گرفته شده و وجود خارجی ندارد. هیچ وقت هم نمی گویند که یک چیزی به نام فصل سوم درقانون اساسی وجوددارد که آنجا مشخص شده تحت چه شرایطی می توان کسی را بازداشت کرد و تحت چه شرایطی می توان او را نگه داشت . متهم باید وکیل داشته باشد و بتواند از خود دفاع کند و نباید به زور فشار از او اعتراف گرفت و اگر کسی اعمال شکنجه کند مجرم است. و حال آنکه تمام دادگاه های بعد از انقلاب با این موازین فاصله داشته اند. من نمی دانم اصلا چرا وقتی سی و چند سال از انقلاب این مملکت گذشته است هنوز دادگاه های انقلاب وجود دارد؟ آیا ماهنوز درشرایط انقلابی هستیم؟ انقلاب مستقر شده و شرایط انقلابی به اتمام رسیده است. پرسش: درسال های اخیر نیز همگرایی میان نیروهای چپ و دیگر نیروهای تحول خواه ازمیان رفته است. حتی در زندان هم نوع مناسبات تغییرکرده است . به نظرتان این مساله وابسته به فقدان حزب و تشکیلات است یا وابسته به فرد ؟ مثلا اگرفردی مثل طالقانی در زندان بود شرایط تغییر می کرد؟ عموئی- فکرمی کنم وابسته به هردواست. حزب آموزش هایی به اعضایش می دهد تا فردی که در یک جریان متشکل معینی عضویت پیدا کرده همواره هدف اصلی را مد نظرداشته باشد. مناسباتش با دیگران را همین دیدگاه و همین بینش تعیین می کند. فرد حزبی، فردی مستقل نیست که دل بخواهی عمل کند. یک جریان سیاسی – اجتماعی مثل نهضت آزادی یا حزب توده ایران یک دیدی نسبت به مسایل اجتماعی و مناسبات عمومی دارد که روش و رفتارش را متناسب با آن دیدگاهش برای آینده رقم می زند. به همین علت در دوره برازجان ، مهندس سحابی از طرف نهضت آزادی و من از طرف حزب توده ایران برای یک مدت و بعد رفیق من "کی منش" که یادش گرامی مسوول مناسبات بین دو جریان بودیم. یا در زندان قصرمن از طرف کمون مارکسیستی و مهندس سحابی و گاهی هم دکتر سامی رابط گروه ها بودیم. و این کانال ها تنظیم کننده نوع مناسبات با همدیگر بود. شرایط و محدودیت های زندان باعث می شود گاهی خلق وخوی های معینی درافراد پدیدآید و فردمرتکب خطا شود. این تشکل مهار کننده و تنظیم کننده و اصلاح کننده و در نهایت اگر اشتباهی رخ می داد جبران کننده بود. ولی امروزه یک اتفاقی که در زندان اوین بین چپ ها و اصلاح طلب ها می افتد، پیغامش اینجا پیش من می آید که تو پادرمیانی کن. این واقعا حیف است. ما باید از گذشته و تاریخ مان درس بگیریم و حالا باید فراتر از گذشته در جهت همدلی گام برداریم. اصلا جامعه ما ایجاب می کند که ما به سمت همگرایی برویم. من عمیقا به این مطلب باور دارم که نیروهای اجتماعی باید اتحاد عمل داشته باشند و من این عبارت را آنجا که نقاری در زندان اوین به وجود آمده گفتم: باوجود ایراداتی که به آقایان اصلاح طلب دارم، ولی متحد طبیعی ما همین آقایان هستند و بنابراین باید روابطمان را تنظیم کنیم. اگر واقعا کسانی در صدد اصلاح جامعه هستند و می خواهند شرایط اجتماعی این مملکت را بهبود ببخشند، ماباید برای همکاری و همدلی پیشقدم باشیم. همواره دست ما برای فشردن دست کسانی که درجهت سعادت این مملکت کار می کنند دراز است. حالا هرعنوانی که می خواهند داشته باشند; مبارز و انقلابی یا اصلاح طلب. با کمال تاسف امروزه این گونه نیست، یا دست کم اندک است. امیدوارم نسل جوان ما در این عرصه کوشا باشد و معجزه همدلی و همکاری با دیگران را رقم بزند. وگرنه همراه بودن باخودی که طبیعی است. هنر این است که آدم بتواند با دیگری همگام شود و کافی است که در یک مقطع معین از لحاظ زمان و دریک عرصه اجتماعی میان ما وجه مشترک وجود داشته باشد. باید دراین زمینه بکوشیم و ابزار و اسبابش آدم ها هستند. الگوی آقای طالقانی همچنان می تواند برای این دوران آموزنده باشد. فراموش نمیکنم اولین بارکه ما از زندان بیرون آمدیم جمع پراکنده ای بودیم. عده ای درعادل آباد بودند وعده ای در وکیل آباد و عده ای هم درقصر. 6،5 نفری از به اصطلاح آقایان افسران جمع شدیم تا دیداری از آقای طالقانی کنیم. به منزل ایشان رفتیم. تعداد کثیری اطراف شان نشسته بودند و ایشان مشغول صحبت بودند. یکی از دوستان 15 خردادی ما به نام محسن طاهری که درمنزل آقای طالقانی بود به محض دیدن ما فریاد زد که آقا، آقایان افسرها آمده اند. آقای طالقانی برخاست. وقتی ایشان بلند شد همه جمعیتی که درآنجا بود بلند شد و یک کوچه ای بازکردند و ما از بین جمعیت به سمت آقای طالقانی رفتیم. اوگفت آقایان کنارمن بنشینند. خود نشستند و ما هم نشستیم. صحبت را خطاب به جمع با این عبارت شروع کرد: "این آقایانی که می بینید افسران حزب توده ایران هستند ". با همین عبارت ما رامعرفی کرد و نگفت که اینها " توده ای " اند. ادامه داد که " آقایان افسران سالیان دراز در زندان شاه بودند ". بعد از تعریفاتی که ازما کردند، گفتند: این آقایان در زندان کمون داشتند و کمونی زندگی می کردند. البته ماهم دراسلام کمون داریم. بعد برگشت و نگاهی به من کرد و لبخندی زد و من هم بالبخندی تایید کردم. پرسش : آیا نوع رفتارطالقانی قبل و بعد ازانقلاب دچارتغییرشده بود ؟ عموئی– اصلا. حتی بعد از انقلاب بهترشد. بعد از انقلاب از طرف رهبری حزب که درخارج بودند و هنوز به ایران برنگشته بودند، من به همراه پنج شش نفر از رفقایم از جمله "حجری"، کی منش و ذوالقدر ماموریت یافتیم تا زمینه های افتتاح دفتر حزب را فراهم کنیم. هیچ جایی نداشتیم و"محمود هرمز" یادش گرامی ، شرایطی فراهم کرد تا مادر خیابان 16 آذر توانستیم محلی را داشته باشیم. آن زمان من به دیدارآقای هاشمی رفسنجانی که سرپرست وزارت کشور بود رفتم. به ایشان گفتم: ما درحال سازمان دادن به حزب درتمام شهرها ازجمله تهران هستیم. شما چه کارمی خواهید با ما بکنید؟ آیا ما همچون روال گذشته یک سازمان سیاسی مخفی غیر قانونی خواهیم بود؟ یعنی براساس آن ماده اقدام علیه امنیت کشور زمان رضاشاه با ما برخورد می شود یا اینکه می توانیم یک سازمان سیاسی علنی باشیم؟ ما به هر حال فعالیت می کنیم و ترجیح می دهیم فعالیت مان علنی باشد. آقای هاشمی گفت: جوانانی درمملکت ما هستند که جذب ایدئولوژی ما نمی شوند اما انقلابی اند. ما بنا نداریم جلوی حزب توده را بگیریم چون حزب توده توانایی جذب این جوانان انقلابی را دارد. ما مومنین و کسانی که به انقلاب اسلامی باوردارند را جذب می کنیم. اما این عده از جوانان جذب ما نمی شوند. حزب توده با توجه به موضعی که نسبت به انقلاب دارد و ظرفیتی که برای جذب نیروهای انقلابی خودش دارد این بخش از جوانان را جذب می کند. بگذریم ازا ینکه این کار را نکردند وعکسش انجام شد. روزی یکی از آقایان معممین به همراه عده ای ازافراد به اصطلاح حزب الله جلوی دفتر ما آمدند. با مشت هایی گره کرده و فریاد که حزب فقط حزب الله. حالا هرچه ما میگوییم که نماینده شما کیست و یک نفر را معین کنید تا ما با او صحبت کنیم تاثیری ندارد. ما می گفتیم حزب فقط حزب الله یعنی چه؟ انقلاب شده برای اینکه آزادی بیان و اجتماعات و احزاب باشد و بعد دیدیم اصلا طرف مذاکره کننده ای وجود ندارد. دفتر را آتش زدند و آتش نشانی آمد و دست آخر به دفترحزب ریختند همه چیز را شکستند و مبل ها و وسایل را از بالکن به پایین انداختند. من به عنوان مسئول روابط عمومی حزب توده ایران، از حزب جمهوری اسلامی شکایت کردم. قاضی ای که شکایت من را دریافت کرده بود به وکیل ما گفته بود: این آقای عمویی کیست؟ ایشان این افراد را نمی شناسند؟ حزب جمهوری یعنی همه کسانی که مسوول مملکت هستند. او علیه این افراد اعلام جرم کرده؟ گفتم : بله ، من اتفاقا اعلام جرم علیه همین آقایان می کنم. قاضی ابراز علاقه کرده بود که من را ببیند و بعد گفت: این شکایت شدنی نیست. گفتم: یعنی چه؟ این دادگستری است و من علیه یک حرکتی، اعلام جرم کرده ام. می توانید بازرس هم بفرستید تا دفتر حزب ما را ببیند. گفت: اما این شکایت به نتیجه ای نمی رسد و گفتم: برای ثبت در تاریخ این اعلام را جرم می کنم. بعد از طرف دادستان انقلاب آمدند و در دفتری که همه چیزش ویران شده بود مهر و موم کردند. من نزد آقای طالقانی رفتم. به گرمی پذیرای من شد. گفتم: آقا، خیلی مشتاق زیارت تان بودم اما در واقع یک کار فوری و ضروری موجب شد که مزاحم تان شوم. گفت: مگر اینکه شما کاری داشته باشید و پیش ما بیایید. آقا، مثل اینکه دوران گذشته محبت ها بیشتر خودشان را نشان می دادند. آقای طالقانی را دلگیر دیدم. البته حال عمومی اش هم خوب نبود. گفتم: حادثه ای رخ داده. گفت: صحبت های خودمان را بکنیم و بعد به آن می پردازیم. یادی از گذشته و صحنه های خوب زندان و مناسباتی که میان مان بود کردیم. خیلی با خاطره خوش از ایام زندان یاد کرد. آخر سرهم گفتم: این اتفاق افتاده و کسی به اسم هادی غفاری که به او نمی آمد روحانی باشد اما معمم بود، همراه یک عده دیگر که همراهش بودند حزب را تخریب کرده اند. من نمی دانم آیا اینها اصلا چیزی بنام حزب می شناسند که میگویند حزب فقط حزب الله؟ حزب ما تعطیل شده است. آیا واقعا ایشان نمایندگی جمهوری اسلامی را داشته که این کار را کرده؟ آقای طالقانی گفت: نگران نباشید. به زودی آقای قدوسی دادستان انقلاب می شود و نماینده اش را می فرستد و در حزب باز می شود وعینا همین اتفاق افتاد. اما من آن دورانی را که آقای طالقانی مریض و دلگیر از اتفاقات بعد از انقلاب بود و نیزعکس او را درمجلس خبرگان فراموش نمی کنم. تصویر او آن طورغریب و تنها نشسته کنار دیوار و عصا درکنارش و خوشحالم از اینکه آقای طالقانی زود رفت. من برخلاف دیگران که می گویند اگر طالقانی می ماند چنین و چنان می شد، می گویم: نه. اتفاقا می توانست اسائه ادبی نسبت به ایشان صورت گیرد و حیف بود از طالقانی که درمعرض اطرافیانی که با او مخالف بودند قراربگیرد. پرسش : اما آن عبارت "جوجه کمونیست ها" که آقای طالقانی بعد از انقلاب به کار برد درباره چه گروهی ازچپ ها بود و چرا از این عبارت استفاده کرد؟ عموئی– مسایل کردستان پیش آمده بود. به رغم همه تلاشی که ما کردیم تا جلوی برخورد دوستان کردمان را با نظام بگیریم، آن درگیری پیش آمد. کسانی در حاکمیت هم بودند که آنها نیز تلاش می کردند جلوی درگیری را بگیرند. ازجمله زنده یاد فروهر و آقای طالقانی. طالقانی با نمایندگان کردها در زندان روزگارگذرانده بود. غنی بلوریان و عزیز یوسفی و بسیاری دیگر که همگی عضو حزب دموکرات کردستان ایران بودند همبند و هم زندانی آقای طالقانی بودند. آقای طالقانی مناسبات خوبی هم با آنها داشت. اما از دوطرف تندرویی هایی انجام و شعله جنگ برافروخته شد. پاره ای از جریانات چپ هم، که من اکراه دارم نسبت چپ به آنها بدهم چرا که تندرویهای آنارشیستی داشتند، به جریان جنگ پیوستند. آقای طالقانی در یکی از خطبه های نمازجمعه با تشدد و با لفظ "جوجه کمونیست ها" آنها را خطاب کرد. منظور او حزب توده ایران نبود چرا که ما سالیان دراز فعالیت و حزب داشتیم و جوجه کمونیست ها همان بچه هایی بودند که تازه چپ شده و تندهم بودند. بعد از آن خطبه ما همچنان با آقای طالقانی دیدار و گفتگوداشتیم و او به حرکات آنهایی که تازه مارکسیست شده و انقلابی تر از انقلابیون سال های دور شده بودند، می خندید. طالقانی واقع بین بود و ویژگی فراگیر داشت.هم درعرصه اختصاصی خودش که یک روحانی به تمام معنا بود. "پرتوی از قرآن" را من خوانده ام و به چه ریزه کاری هایی پرداخته است- و هم درعرصه سیاست. چه در زندان و چه بیرون از آن و چه در جایگاه بالایی که درجریان انقلاب داشت. طالقانی سالیان دراز مرجع همه نیروهای سیاسی بود. |
راه توده 430 2 آبان ماه 1392