راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

شلاق روزگار

بر گرُده

آنها که تفاوت

رویا و واقعیت

را نمی بینند!

دکتر سروش سهرابی

 
 

 

در ایران انتخاباتی برگزار شد که از طرفی بسیاری را شگفت زده کرده است و از طرف دیگر نه تنها آنانی که دعوت به شرکت و رای به حسن روحانی میکردند بلکه هم "اصولگرایان" حامی دیگر نامزدها و هم آنهایی که به تحریم دعوت کرده بودند خود را برنده انتخابات می دانند. بحث بازنده و برنده را کنار می گذاریم و به تحولات اجتماعی که انتخابات اخیر پیامد و نماد آن بود توجه می کنیم.

پس از گذشت ۳۵ سال، دگرگونی های بسیاری در زندگی‌ اجتماعی و سیاسی ایران مشاهده می شود. آن نگاه که پیشتر به "پیاده رو جلوی دانشگاه" پس از گذشت بیش از ۳ دهه افکندیم بررسی قسمتی‌ از جامعه نوزاد ایرانی‌ بود که خود دچار تغییرات بسیاری گردیده است. این تغییرات فقط ناپدید شدن ساکنان آن پیاده رو به دلیل فشارهای روزافزون نبود. بسیاری از آنان ناگزیر از ترک ایران شدند و بسیاری دیگر به زندگی‌ خود در ایران ادامه دادند و همراه با آن جامعه نوزاد حرکت کردند.

انتخابات دوم خرداد را شاید بتوان بهترین نماد سیاسی تغییرات اجتماعی در ایران دانست. انتخاباتی که نه تنها توده ای های داخل ایران بلکه اکثریت رفت و آمد کنندگان سابق آن پیاده رو در داخل کشور نیز برخلاف توصیه رهبران خارج از کشور خود در آن شرکت کردند. راه توده تنها نیروی سیاسی خارج کشور بود که اهمیت آن انتخابات و بعنوان پیش مقدمه، شرکت درانتخابات پنجم و ضرورت شرکت در آنها را دریافت. ولی واقعیت ان است که اکثریت اعضا و هواداران حزب غالبا و گاه بدون اطلاع از موضع یا توصیه راه توده در ان انتخابات شرکت کردند و به محمد خاتمی رای دادند. می توان گفت که در مورد بیشتر هواداران دیگر گروه های سیاسی و چپ در داخل کشور نیز همین وضع وجود داشت. تلاش جامعه ایران در آن دوران هماهنگ کردن بیشتر شکل حکومت با چگونگی و واقعیت روابط اجتماعی بود. به این ترتیب جبهه‌یی شکل گرفت که با وجود اختلافاتی که درون خود داشت به تلاش مشترک برخاسته بود. از اینرو انتخابات دوم خرداد را می توان آغاز اختلاف هدایت کنندگان سابق پیاده رو جلوی دانشگاه با اکثریت مردم ایران و از جمله هواداران سابق خودشان دانست.

نمی‌توان انکار کرد که در رهبران گروه های خارج کشوری نیز تغییراتی ایجاد شده بود. مبارزانی که دیروز با لباس چریکی و تفنگ و فشنگ عکس می‌گرفتند، ابزارها و تن پوش خود را با کتابخانه و کراوات تعویض کردند. از جنگجویان کردستان، آنان ‌که ایران را ترک نکرده بودند گروهی از طریق بستن مالیات بر روستاییان مناطق دور افتاده کرد نشین و البته بدون درگیری با نیرو‌های نظامی به زندگی‌ خود ادامه دادند. گروهی هم توانستند به زندگی‌ تقریبا عادی بازگردند و در مبارزات جاری کل جامعه ایران شرکت کنند. تعجب آور نیست که مردم منطق کردنشین که خود یکی‌ از مهمترین قربانیان جنگ افرزی‌هایی‌ ارتجاع راست و گره‌های چپ رو بودند همراه با دیگر مردم ایران در تلاش مسالمت آمیز برای تغییر شرکت کردند.

انتخابات دوم خرداد و جبهه حاصل از آن برخاسته از نیاز به تغییرهای گسترده بود ولی پیروزی آن از طرف رهبران چپ به شکست سیاست‌هایشان تعبیر نشد. بر عکس این حرکت هم توهم دیگری بود که وظیفه مبرم رهبران قدیمی را یادآوری می کرد. یعنی‌ زدودن توهم از مردم همچون سال های نخست انقلاب. توهم مردم آن بود که خیال می کردند خاتمی‌ آنها را به بهشت روی زمین هدایت خواهد کرد و وظیفه این رهبران به تازگی از لباس چریکی درآمده و فرهیخته شده آن بود که به آنان بفهمانند فقط آنها توانایی هدایت مردم به بهشت را دارند و نه خاتمی‌ و دوستانش که هدفشان فقط "بزک کردن" رژیم است. به این ترتیب از طرفی شاهد جامعه ای هستیم که در حال تغییر در شکل و محتوا می‌باشد و رهبرانی که با وجود نوگرایی شگفت انگیز در ظاهر خود همچنان اندیشه های کهنه را تکرار میکردند.

علاوه بر تلاش‌ها و تغییراتی که هر روزه در کشور ما انجام شده است، ۲ رویداد سیاسی سال ۸۸ و ۹۲ را می‌توان هماوردی بزرگی در سطح ملی‌ دانست که هر یک ویژگیهای خود را داشته است. در سال ۸۸ مردم تلاش برای تغییر را در رای به موسوی متجلی کردند که دارای برنامه ی‌ روشنی برای ترقی اجتماعی نیز بود و در سال ۹۲ روحانی‌ نماد جبهه گسترده ای از مخالفان با روند طی‌ شده در ۸ سال گذشته بود که از درون حاکمیت تا دور افتاده‌ترین روستا‌ها امتداد داشت.

آنچه که ما از این روند درک میکنیم نه توهم اکثریت مردم ایران به خاتمی‌ و موسوی و روحانی‌ که تلاش آنان برای دخالت در سرنوشت خود از طریق دخالت در سیاست است. این همان چرخش بزرگ در سیاست ایران بود که مورد توجه رهبری حزب در دوران انقلاب قرار گرفته بود. بدون درک این چرخش درک سیاست در ۳۵ سال اخیر ناممکن است.

در انتخابات اخیر اکثریت بزرگ مردم ایران به این نتیجه رسیدند که مهمترین کار عقب راندن فرماندهان فاسد نظامی و چپاولگران عوام فریب از قدرت است. به همین دلیل با وجود فقدان فرصت و تبلیغات رای‌ها متوجه روحانی‌ شد. در غیر‌ اینصورت بایستی فرض کنیم که در مدت کمتر از چند روز آنچنان توهمی بر مردم در مورد روحانی‌ حاکم شد که آن حرکت ظاهراً پیش بینی ناپذیر انجام گرفت.

واقعیت آنست که از بین اکثریت مردم ساده کوچه و بازار ایران و فرماندهان سابق پیاده رو، آنکه با وجود تغییرات شگفت انگیز در ظاهر متحمل هیچ نوع دگرگونی جدی در اندیشه نگردیده است همانها هستند که می خواهند توهم دیگران را بزدایند.

ریشه این عقب ماندن و ناتوانی از تغییر در کجاست؟ شاهد عهد شباب چگونه دوباره و با وجود اینکه خواب‌های قبلی‌ به کابوس تبدیل شد  دوباره به خواب آنها آمد؟ ریشه فکری مسئله در این نکته قرار دارد که این بخش‌ از جنبش روشنفکری ایران همواره به یک مقایسه دست زده است، مقایسه میان رویاهای خود با آنچه ممکن بوده است. لازم به گفتن نیست که این رویا‌ها همیشه شیرین تر از امکانات و روندهای واقعی بوده است. انان این رویاها را در برابر مردم قرار می دهند و تعجب می کنند از اینکه مردم برتری رویا را بر واقعیتی که در ان زندگی می کنند و می خواهند تحول دهند درک نمی کنند. انها هیچگاه درک نمی کنند که خود در توهم و رویا هستند، بلکه تصور می کنند این مردم هستند که فریب خورده اند و دچار توهم هستند. مردم چطور برتری زندگی در یک رژیم بدون ولی فقیه، با نظام انتخاباتی مشابه آمریکا و مزایای اجتماعی سوئد و پیشرفت اقتصادی آلمان و دگرباشان جنسی انگلستان و فرهنگ سکولار فرانسه را متوجه نمی شوند و می روند مثلا به محمد خاتمی یا حسن روحانی رای می دهند که مقداری در "حکومت ولایی" حقوقشان بیشتر یا حجابشان بالاتر و پایین تر شود؟ مقایسه میان آن خیال با واقعیت گزینش های مردم منشا تصور حاکم بر این دسته از روشنفکران درباره توهم توده است. روشنفکرانی که هیچگاه خیال را با واقعیت عوض نمی کنند بلکه خیالی را جایگزین خیال دیگر می کنند. دیروز در خیال کمونیسم و دیکتاتوری پرولتاریا بودند امروز ان خیال را با سوسیال دمکراسی سوئد جایگزین کرده اند.

بدینسان از نظر این دسته از روشنفکران حرکت اجتماعی برای نیل به یک آرزو آغاز میشود که اگر این آرزو به دلیل نشر و تبلیغ آن توسط مبارزان برای ساکنان یک ملت جذاب گردد می‌توان آنرا برآورده کرد. آرزو برای تحقق خود نیاز به شرایط مادی و عینی و امکان های لازم ندارد تنها کافیست که مردم ان را بپذیرند و قبول کنند. بدون توجه به آنکه پذیرش یک آرزو توسط مردم خود نیز نیازمند وجود شرایط و محمل های مادی و عینی است.

اکنون ساکنان پیاده رو مجازی جلوی دانشگاه تلاش‌هایی‌ برای توضیح و نه درک اتفاقی که آنان قادر به پیش بینی‌ آن نبودند دست زده اند. توضیحاتی که چندان تازگی ندارد. از توهم مردم تا نادرستی دنباله روی از آنان و در برخی از موارد بیان این نکته که رژیم در مهندسی خود موفق بوده است هرچند البته بایستی از این فرصت برای سازماندهی توده‌‌ها استفاده می شد که لابد انان با خواست تحریم انتخابات استفاده کردند بر خلاف دیگران که سیاست مماشات را دنبال میکنند و به مشّاطه گران رژیم تبدیل شدند و ....

همه اینها پدیده‌هایی عجیب نیستند و همگی‌ بازتابی از سفسطه تاریخی بخشی‌ از جریانات روشنفکری در ایران از بیش از ۱۵۰سال پیش تا کنون میباشند. درک این سفسطه تاریخی کاری است مشکل و تنها در نتیجه شلاق روزگار می‌توان به پیش رفت ان امیدوار بود.

 

 

 

                        راه توده  414     13 تیر ماه 1392

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت