راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

تحول اجتماعی

هدف توده ایست

نه کسب قدرت!

 
 

 

هدف از سیاست "کسب قدرت برای تغییر" و یا برعکس "حفظ وضع موجود" است. راهبرد و استراتژی هر حزب سیاسی مانند حزب توده ایران طبعا بدست گرفتن قدرت برای انجام و اجرای برنامه‌‌های مورد نظر خود است. در این زمینه حزب توده ایران با دو نقد از دو سو مواجه است.

نخست کسانی که اصولا با راهبرد کسب قدرت مخالفند و معتقدند که کوشش برای بدست گیری قدرت خود زاینده خطر بازتولید نظام‌‌های استبدادی و ادامه وضع موجود است. در واقع نیز راهبرد کسب قدرت به تنهایی می‌تواند یک راهبرد خطرناک باشد. حزبی که فقط هدف خود را کسب قدرت قرار دهد همواره در معرض رسوخ و نفوذ اشخاص و افرادی است که مخالفت آنان با طبقه و گروه حاکم محتوای انقلابی ندارد. آنها می‌خواهند گروهی از قدرت بیرون کنند و خود جای انها را پرکنند و همان امتیازهای طبقه حاکمه قبلی را برای خود نگه دارند. نمونه چنین افراد و شخصیت‌‌ها و استحاله جنبش‌‌هایی را که در روز نخست خواست‌‌های انقلابی و رادیکال داشتند ولی با رسیدن به قدرت به ادامه دهنده وضع سابق تبدیل شده اند بسیار دیده ایم.

گروه دوم منتقدان حزب توده ایران کسانی هستند که برعکس، معقتدند حزب توده ایران به اندازه کافی برای کسب قدرت مبارزه نمی‌کند و حداقل در 34 ساله اخیر پس از انقلاب بطور یکجانبه از برخی نیروها پشتیبانی کرده بدون اینکه در برابر آن هیچ امتیازی بدست آورد، یا به قدرت نزدیک شده باشد.

این هر دو گروه یک اشتباه بزرگ دارند و آن اینکه معیارهای حاکم بر احزاب سیاسی را با معیارهای حاکم بر حزب توده ایران و غالب احزاب کمونیست مخلوط می‌کنند. این درست است که حزب توده ایران همچون هر حزب سیاسی خواهان کسب قدرت سیاسی برای پیشبرد برنامه‌‌های خود است ولی این تنها عنصر استراتژیک و هویتی حزب نیست. حتی عنصر بنیادین هویت حزب توده ایران هم نیست. عنصر بینادین هویت و جز مهم دیگر استراتژی حزب توده ایران کمک به پیشبرد تغییرات مثبت در جامعه ایران، خارج از قدرت است. این همان عنصری است که از یکسو وجه ممیزه حزب توده ایران از دیگر نیروهای چپ جامعه، یعنی گرایش‌‌های سوسیال دمکراتیک و چپ روهاست و از سوی دیگر رمز دوام و بقای هفتاد ساله آن است.

هم سوسیال دمکراسی و هم چپ روها کسب قدرت را مطلق می‌کنند. برای سوسیال دموکراسی چیزی بنام برنامه و هدف وجود ندارد. مسئله رسیدن به قدرت است و در قدرت حاضر است هر برنامه‌ای را در چارچوب تناسب قوا اجرا کند. نمونه‌‌های آن بویژه در اروپا بسیار بوده اند که دولت‌‌های سوسیال دمکرات از برنامه‌‌های ملی کردن بانک‌‌ها و شرکت‌‌های بزرگ بیمه و کارخانه‌‌ها و صنایع شروع کردند و زمانی که تناسب قوا تغییر کرد همان دولت‌‌ها درست عکس مسیر قبلی را در پیش گرفتند.

مسئله برای چپ روها برعکس است. آنها معتقدند تا زمانی که به قدرت نرسیده اند هیچ کار مثبتی نباید انجام شود و باید هر تحولی را تخریب کرد. نمونه بزرگ انقلاب 57 را ما داریم که در آن چپ روها معتقد بودند که رهبری و کسب قدرت حق آنان است و حالا هر کار برای خراب کردن اوضاع مجاز است. از جنگ در کردستان و ترکمن صحرا تا آشوب خیابانی، به راه انداختن اعتصاب و تشکیل حکومت خیالی در امل و شورابازی در کارخانه‌‌ها و حتی قیام مسلحانه. این کار را بعدها با دولت محمد خاتمی هم کردند. بعد با نامزدی میرحسین موسوی در انتخابات کردند و در اینده نیز قطعا با دولت حسن روحانی خواهند کرد. یعنی انجام هر اقدامی که این دولت را به زمین بزند و مردم را به این نتیجه برساند که تا زمانی که چپ روها به قدرت نرسند مسایل آنان حل نخواهد شد. دراین زمینه مشی آنها شباهت عجیبی با مشی و سیاست "حجتیه" و "امام زمانی ها" دارد.

همین استراتژی کسب قدرت صرف است که به سیاست سوسیال دمکراسی و چپ روها یک محتوای راست و ارتجاعی می‌دهد و آنان را در برابر تغییرات ممکن قرار می‌دهد. برعکس کوشش برای کمک به پیشبرد تغییرات و تحولات خارج از قدرت و بدون کسب قدرت در واقع آن عاملی است که به سیاست محتوای انقلابی و انسانی می‌دهد. هدف ما پیشبرد تغییرات مثبت است، هر نیرویی که می‌خواهد حامل آن باشد. اگر مثلا ایت الله خمینی بتواند انبوه مومنان و پیروان خود را یک گام در سمت پذیرش اندیشه عدالت و برابری و برادری پیش ببرد باید حتما از این یک گام پشتیبانی کرد. اگر مثلا ریاست جمهوری محمد خاتمی می‌تواند گام‌‌هایی جامعه را در سمت نهادینه کردن دموکراسی و حقوق مدنی جلو برد باید حتما به او یاری کرد ولو آنکه در این میان چیزی به ما نرسد یا اکثریت عظیم مردم اصلا متوجه پشتیبانی ما نشوند و برای آن وزن و ارزشی را که لازم است نتوانند قائل شوند. حتی ممکن است در آن زمان که اندیشه‌‌های ما در جامعه پیش می‌رود خود ما بعنوان یک حزب شکست بخوریم و تحقیر شویم. حادثه‌ای که در یک دوره پس از انقلاب برای حزب توده ایران بصورت دردناک و خونین روی داد. در حالی که اندیشه‌‌ها و آرمان‌‌های آن به آرمان‌‌های توده‌‌های میلیونی تبدیل شد، خود حزب با یورش روبرو شد و از صحنه فعالیت علنی و قانونی خارج شد.

بنابراین حزب توده ایران حزبی است دارای ماهیت و خصلتی دو گانه. از یکسو حزبی سیاسی است، یعنی مانند دیگر احزاب برای بدست گیری قدرت سیاسی مبارزه می‌کند و معقتد است که از این طریق می‌توان اهداف و آرمان‌‌های خود را محقق کرد. این عاملی است که به حزب قدرت و صلابت عمل و استراتژی می‌دهد و مناسبات و مبارزات درون حزبی و برون حزبی را در آن ناگزیر می‌کند و حزب را با کانون قدرت و سیاست در جامعه پیوند می‌زند. از سوی دیگر هویت حزب توده ایران متکی به خواست پیشبرد تغییرات و تحولات خارج از قدرت است و همین بخش از هویت حزب است که به آن محتوای انقلابی و انسانی و مردمی می‌دهد و اعضای آن را به آنانی محدود می کند که چشم پوشی از خود و ایثارگری لازم برای چنین شیوه مبارزه خاموشانه و بدون پاداش مادی و معنوی داشته باشند. این ضمنا عاملی است که حزب را با وسیع ترین توده‌‌های مردم و مبارزه آنان پیوند میدهد، زیرا توده مردم نیز در مبارزه روزمره خود به فکر پاداش سیاسی و معنوی و کسب قدرت نیستند.

 

 

 

                        راه توده  414     13 تیر ماه 1392

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت