بدنبال مصاحبه سعید حجاریان و بیان این که "نلسون ماندلا" در
جریان سفر به ایران، خواهان آزادی محمد علی عموئی دبیرکمیته
مرکزی حزب توده ایران از زندان شد، سئوالات زیادی بصورت پیام
دریافت داشته ایم. از جمله درباره سالهای زندان وی و شرح آنچه
در زندان ها دیده و ...
ما، با توجه به این پیام ها، آرشیو مصاحبه های عموئی را جستجو
کردیم و از میان آنها مصاحبه تلفنی "خسرو شمیرانی" با عموئی را
یافتیم که در نشریه "شهروند" منتشر شده است. این مصاحبه را در
پاسخ به پیام های دریافتی، اندکی خلاصه کرده و منتشر می کنیم.
تاریخ این گفتگو 28 فروردین 83اعلام شده است.
خسرو شمیرانی: محمدعلی عموئی تمام جوانی خود را در زندانهای
شاه گذراند. او كه به خاطر ایده آلهایش پس از كودتای 28 مرداد
دستگیر، "محاكمه" و زندانی شده بود، با امواج انقلاب 1357
رهایی یافت. اما دوران رهایی بسیار كوتاه بود. 17 بهمن 1361
كمتر از چهار سال پس از آزادی از زندان 25 ساله، او به همراه
تعداد زیادی از رهبران حزب توده ایران دستگیر و به حبس فرستاده
شد.
اگرچه دوره دوم زندان عموئی "تنها" 12 سال به طول انجامید، اما
او خود میگوید كه تنها فشارهای یك ماه اول این دوره بیش از
تمامی مصائب 25 سال زندان دوره گذشته بود.
شاید بیان آنچه در سالهای سیاه 61 به بعد از جمله به محمدعلی
عموئی رفت، در شرایط امروز كه دارای وجه مشترك بزرگی با آن
روزهاست خالی از بهره نباشد.
آنچه زمستان 61 برای حزب توده رخ داد، نقطه پایانی بر بهار 57
بود. قلع و قمع هایی كه از فردای قیام بهمن آغاز شد و به
موازات تثبیت حكومت جدید از ابعادی وحشت انگیز برخوردار شد، و
حزب توده آخرین جریان سیاسی موجود و مستقل از حكومت را هم
بلعید.
پس از دوره 8 ساله اصلاحات و قلع و قمع اصلاح طلبان حكومتی
قدرت دوباره به آن دسته منتقل شد كه ابایی از ابراز عدم
اعتقادشان به مردم و آزادی ها ندارند، آنهایی كه آزادی انسانی
را فساد و فساد همه جانبه خود و آقازاده هایشان را اسلام ناب
محمدی مینامند.
بسیاری صاحب نظران و حتی محمدعلی عموئی كه 12 سال پیاپی
فشارهای طاقت فرسای آقایان را در اسارتگاههای مختلف تحمل كرده
است، خوشبینند كه اوضاع به دوران وحشتناك سابق بازنخواهد گشت.
سئوال- آقای عموئی شما در موج اول دستگیری رهبران حزب توده
ایران دستگیر شدید، یا موج دوم؟
ــ من در 17 بهمن 1361 دستگیر شدم كه شامل موج اول دستگیری ها
میشود. از این روز تا موج دوم در اردیبهشت ماه تقریبا سه ماه
فاصله بود. میدانیم كه موج دوم محدود به دستگیری رهبران نبود و
صدها و به روایتی هزاران نفر از اعضا و هواداران حزب دستگیر
شدند.
س- از اتفاقاتی كه در فاصله این سه ماه درون حزب رخ داد،
بگویید؟
ــ رخدادهای این دوره دو دسته هستند. من درباره ی آنچه برای
حزب بیرون از زندان رخ داد چیز زیادی نمیتوانم بگویم، اما بخشی
از ما كه 17 بهمن دستگیر شده بودیم در این دوره شاهد فشارهای
بی حد و مرزی بودیم. هدف این فشارها آن بود كه ما را به پذیرش
اتهامات بی پایه و اساس بازجویان وادارند.
نتیجه سه ماه اعمال فشارهای جسمی و روانی شوهای تلویزیونی
بودند كه شاید شاهدان آنها به این امر واقف نباشند كه این شوها
تحت چه شرایطی تولید شده بودند. اینها حتی شامل قسمتهایی بودند
كه خود آقایان نیز از نمایش آنها خودداری كردند. شاید روزی
نظیر آنچه امروز توسط سازمان اسناد ملی چاپ و منتشر شده و
مربوط به زندانهای رژیم گذشته است، منتشر شود كه وضعیت دوران
زندان ما بعد از انقلاب را نشان دهد. این اسناد نشان خواهند
داد كه چه فشارهایی بر ما وارد شد تا به جرم هایی كه مرتكب
نشده بودیم اعتراف كنیم.
آنچه به رخدادهای درون زندان بازمیگردد شامل سه ماه ضرب و جرح
و انواع و اقسام فشار فیزیكی و روانی میشود كه به ما وارد شد.
در اینجا شاید اشاره به یك نكته ضروری باشد كه انگیزه شكنجه
نیز بر دو نوع است. گاه یك وقت بازجو فكر میكند، میداند و یا
حس میكند كه متهم چیزی را پنهان میكند كه اگر به آن اعتراف كند
موضوع اتهام روشن تر میشود، اما یك وقت بازجو میداند كه هدفش
نه عیان كردن حقایق پنهان در ذهن متهم بلكه پذیرفتن آن چیزی
است كه در ذهن بازجو میگذرد. در نوع اول گاه فشار به آنجا
میرسد كه اگر متهم چیزی برای پنهان كردن دارد آن را عیان
میكند. اما در نوع دوم كه شامل حال ما میشد باید به آنچه مورد
علاقه بازجو بود اعتراف میكردیم و آن بدترین اتهاماتی بود كه
به هیچ وجه نمیتوانست در مورد اعضای حزب ما مطرح باشد.
در رابطه با رخدادهای خارج از زندان باید این نكته را اضافه
كنم كه به باور من اگرچه دوستان ما در خارج از زندان شلاق
نمیخوردند و با دستبند قپانی از سقف آویزان نمیشدند اما آنها
شبانه روز در چنان دلهره و اضطرابی به سر می بردند كه از بودن
در زندان و سلول دست كمی نداشت.
- آیا در مدت این سه ماه با رهبران دیگر حزب رودررو و یا هم
سلول شدید، یا دست كم در صحنه سازیها در مقابل یكدیگر قرار
گرفتید؟
ــ ببینید من بارها در این رابطه مورد سئوال واقع شدم، در دو
گفت و گویی كه از طرف بی بی سی با من شد خواستار بیان جزئیات
فشارهای این مدت شدند، من تصور نمیكنم كه بیان جزئیات ضرورتی
داشته باشد، تنها به همین اكتفا میكنم كه شدت و انواع فشار
بدانگونه بود كه قربانی شكنجه هر آنچه را كه بازجو طلب میكرد
به ناچار می پذیرفت. شكنجه ها تركیبی بودند از فشارهای جسمی و
روحی و استفاده از داروهای روان گردان كه سرانجام قربانی را
برای پذیرش هرگونه پیشنهادی از سوی بازجو آماده میساخت.
س- درباره داروهای روان گردان بگویید؟
ــ بازجوها از این داروها استفاده میكردند و این اواخر خود
آنها به این مسئله نیز اشاره میكردند. گرچه من اسم آنها را به
خاطر نمیآورم اما دوستان دیگر ما این داروها را به خوبی و با
نام میشناسند.
س- شما به عنوان مسئول كل تشكیلات حزب توده ایران از طریق
تلویزیون جمهوری اسلامی ایران اعلام كردید كه همه اعضا و
هواداران، خود را به ارگانهای حكومتی معرفی كنند. امروز در این
رابطه چه میگویید؟
ــ ببینید برای تهیه هر صحنه از آنچه در تلویزیون پخش شد ما
یك بار راهی شكنجه گاه شده و از آنجا خارج میشدیم. به عنوان
مثال از من خواستند كه شوی تلویزیونی را من اداره كنم، گفتم من
كه همه چیز را در بازجویی ها گفته ام دیگر چیزی برای گفتن
ندارم. گفتند تو پلنوم 17 را اداره كرده ای پس باید این
"میزگرد" را نیز تو اداره كنی. فكر نمیكنم لازم به توضیح باشد
كه پذیرفتن این امر به آسانی صورت نگرفت.
س- آقایان نورالدین كیانوری و احسان طبری تا آخرین لحظه یعنی
پس از دوران زندان نیز از مشی حزب دفاع كردند. سئوال من این
است كه چگونه یك مشی صحیح میتواند به تلاشی پرسابقه ترین حزب
مدرن ایران بیانجامد؟
ــ انسانها در شرایط مشابه واكنش های متفاوت از خود بروز
میدهند. من نمیتوانم آنطور كه شما میطلبید، به بررسی نظرات
طبری و كیانوری بپردازم. همینقدر بگویم كه تجربه من از آن
دوران مشخص مرا به آنجا میرساند كه امروز همان احترام و حرمت
را برای آقایان كیانوری و طبری داشته باشم كه در دوران فعالیت
داشتم. من با همان نگاه به كار سیاسی این دو مبارز سیاسی نگاه
میكنم.
س- هنگام ضربه به تشكیلات حزب توده چنان به نظر میآمد كه
دستگاههای اطلاعاتی رژیم، چارت سازمان مخفی حزب را به خوبی كف
دست میشناسند. در این باره چه میگویید؟
ــ من نمیدانم این را بر چه اساسی میگویید. اما خوب سازمان
مخفی برای حكومت مهمتر بود و به همین دلیل برای آن بیشتر نیرو
گذاشته بودند!
س- میخواهم به نقش آقای پرتوی در آن جریانات . . .
ــ بله بله متوجه سئوال شما شدم! قضاوت در مورد آقای پرتوی
میتواند غیرمنصفانه باشد و یا برعكس با تساهل و گذشت بیش از حد
باشد. آقای پرتوی یقینا مسئولیت سنگینی بر دوش دارد و تاریخ
نشان خواهد داد كه او كی و كجا به پاسخگویی مینشیند. اما اینكه
به طور قاطع بخواهیم او را محكوم كنیم و بگوییم كه او سازمان
مخفی را به دستگاه لو داد، موافق نیستم.
آنچه من گفتم مربوط به برخورد آقای پرتوی قبل از دستگیری وی
بود، اما او از لحظه بازداشت به بعد یعنی شب ششم اردیبهشت سال
1362 صد درصد تسلیم آنها بود و تن به همه گونه همكاری با آنها
داد. این همكاری شامل تمام مراحل دستگیری، بازجویی و "دادگاه"
ها میشد.
س- آقای فروغیان عضو كمیته مركزی حزب توده ایران كه به عنوان
رابط حزب با حزب كمونیست اتحاد شوروی عمل میكرد، در جایی گفته
است كه قبل از حمله به حزب، شوروی ها هشدار داده بودند كه
اوضاع وخیم است و حزب باید آماده برخورد شدید حكومت باشد. اما
رهبری حزب توده از این اطلاعات برای حفظ جان اعضایش استفاده
نكرد، چرا؟
ــ اول این كه اطلاع صحیح است. این خبر منتقل شد، علاوه بر این
كه آنها خواسته بودند رفیق كیانوری به ملاقات آنها برود. پیام
آنها واضح بود و رهبری هشدار را دریافت كرد، جلسات متعددی در
این رابطه برگزار شد و سرانجام تصمیم آن شد كه مجموعه رهبری از
كشور خارج شود. تداركات این كار نیز دیده شد. قرار بر آن بود
كه تنها 2 نفر برای اداره امور حزب در ایران بمانند كه این دو
نفر عبارت بودند از رفیق جوانشیر و من. اما در مرحله اجرا هیچ
یك از رفقا حاضر به ترك ایران نشدند. جملگی گفتند اگر خطری هست
به جان میخریم. بویژه پاره ای از رفقا كه دوران مهاجرت در رژیم
گذشته را تجربه كرده بودند اظهار میكردند كه حاضرند در ایران
كشته شوند، اما یك بار دیگر به مهاجرت نروند. آنچه من میگویم
ارزش گذاری موضوع و تصمیم نیست من تنها آنچه را كه رخ داد
توضیح دادم. به گمان من نمیتوانیم بدون تعمق و این چنین سریع
قضاوت كنیم. چه بسا هرگاه رهبری خارج میشد فشار بیشتری به بدنه
حزب وارد میشد و ماندن آنها سبب شد كه خودشان فشار عمده را جذب
كنند. فراموش نكنیم كه حزب علنی فعالیت میكرد و بخش عظیمی از
كادرهای آن شناخته شده بودند و در صورت رفتن رهبری آن چه برای
كمیته مركزی اتفاق افتاد برای كادرهای پایین تر و اعضاء پیش
میآمد.
س- آقای مهندس سحابی مدتی پیش در مقایسه زندانهای دو رژیم گفته
بود كه صد رحمت به زندانهای شاه. شما كه نزدیك به 4 دهه از عمر
خود را در زندانهای پهلوی و اسلامی گذرانده اید این مقایسه را
چگونه میبینید؟
ــ به گمان من مهندس سحابی نظر لطف خود را نشان داده اند و
شاید دلیل این لطف آن باشد كه این آقایان تنها كسری از آن چه
رهبران حزب در زندانهای پس از انقلاب تحمل كردند، چشیده اند.
به جرأت میتوانم به شما بگویم دشواری های 25 سال زندان من در
زمان شاه به 3ــ 2 هفته بازجویی محدود میشود. البته طی دو سال
اول نیز دچار گرفتاری های ناشی از دستور نادرست حزبی در رابطه
با ندامت بازی و غیره بودیم. اما پس از آن دشواری ها گهگاه به
اشكال مختلف از جمله تبعید، محرومیت از ملاقات، كیفیت و كمیت
نامناسب غذا و... وجود داشت اما بیشتر وقت را زندانیانی بودیم
كه دوران زندان خود را میگذراندیم نه بیش و نه كم.
زندانبان آن دوره زندانبان بود یعنی موظف به نگه داشتن ما در
زندان بود و شكنجه گر نبود، گهگاه هنگام شورش و اعتراض ضرب و
جرحی میشد كه خود آرمانخواه پی آن را به تن خود مالیده بود.
اما 12 سال زندان من در این دوره چیز دیگری بود. به جرأت
میتوانم بگویم كه فشارهای وارد شده در یك ماه اول بیشتر از
مصائب آن 25 سال بود. انواع و شدت شكنجه ها باورنكردنی بود. و
این محدود به 3 ماه اول بازجویی و «شو» پردازی نبود. در تمام
مدت 12 سال آنها مرا به عنوان زندانی به حال خودم نگذاشتند. من
تا سال 73 كه برای یك ماه مرخصی از زندان خارج شدم زیر حكم
اعدام بودم و بارها و بارها این نكته به من یادآوری میشد. این
در حالی بود كه آقای گالیندوپل نماینده كمیسیون حقوق بشر
سازمان ملل با من صحبت كرده بود و رهبران جمهوری اسلامی در
مقابل او متعهد شده بودند كه حكم من لغو شده، حق انتخاب وكیل و
محاكمه مجدد داشته باشم. او به من گفته بود كه آنها حقوقدانی
برگزیده اند كه در محاكمه مجدد من شركت خواهد كرد. این صحبتها
به سال 68 باز میگردد و تا سال 73 هیچ دادگاهی تشكیل نشد.
با توجه به این نكات قیاس، قیاس مع الفارق بوده یعنی این دو
دوران با هم قابل قیاس نیستند. در اوین یكی از بازجوها در راه
بهداری از من پرسید، فلانی تو تجربه زندان دو دوره را داری
فشار كدامیك بیشتر بود؟ گفتم نگران نباشید نشان افتخار از آن
شماست! اینها روی سیاه آنها را سفید كردند.
س- آیا حزب دوباره در ایران پا میگیرد؟
ــ آنچه سبب میشود تا حزبیت در ایران با اقبال عمومی روبرو
نشود آن است كه احزاب همواره با سركوب مقارن بوده است. از آغاز
مشروطه تا امروز. معتقدم هرگاه حداقل شرایط دمكراتیك وجود
داشته باشد و آن چه به عنوان آزادی بیان و اجتماعات در قانون
اساسی مشروطه، همچنین قانون اساسی موجود، تضمین شده است عملی
شود، یك حزب طرفدار سوسیالیزم بیشترین طرفدار را خواهد داشت.
معتقدم جنبش اصلاحات از بطن مردم برخاست و مردم از آن روال
گذشته خسته شده اند. آنها انتظار داشتند لااقل پس از پایان جنگ
در چهارچوب همین قانون اساسی با تمام محدودیت هایش صاحب آزادی
های حداقلی باشند كه این عملی نشد.
|