نبرد نا تمام طبقات در انقلاب 57 |
در انقلاب ´57 ایران، از همان ابتدا دو مسئله مهم مطرح بوده که هر دو به هم دارای پیوستگی سرشتی است:
1) این مسئله که در نبرد میان نمایندگان مختلف طبقات که در انقلاب به شکل پیگیر یا نا پیگیر شرکت داشته اند سرانجام کدام نیروی اجتماعی برنده است و رهبری جامعه را به دست خواهد گرفت..."
2) این مسئله که جامعه انقلابی پس از حل و یا به طور عمده حل که بر که سیاسی، از لحاظ نو سازی اقتصادی- اجتماعی به کدام سوء حرکت خواهد کرد و چگونه نظامی را بنیاد خواهد نهاد...
عده ای اعتقاد دارند که انقلاب بهمن در مبنای کلاسیک انقلاب ها هیچگاه به مرحله انقلاب اجتماعی فرا نرویید و در مرحله سیاسی متوقف گردید و سرانجام به شکست کشانده شد. همین عده می گویند انقلاب در مرحله سیاسی با سرنگونی نظام شاهنشاهی متوقف شد. اما چنانکه همگان می دانند مبارزه "که بر که" که حزب ما آن را مطرح می کرد هیچ ارتباطی به سرنگونی نظام شاهنشاهی نداشت، بلکه درست از فردای سرنگونی آن بود که با تمام قدرت آغاز شد. مسئله اصلی هر انقلاب همان گونه که لنین می گوید و همان طور که حزب ما بدان اعتقاد داشت، مسئله قدرت است، و تا زمانی که نبرد برای قدرت میان طبقات مختلف اجتماعی (و نه فراکسیون های مختلف یک طبقه واحد) در سطح حاکمیت ادامه دارد نمی توان از شکست قطعی انقلاب سخن گفت.
این درست است که انقلاب بهمن نتوانست و هنوز نتوانسته است و در شرایط حاکمیت راستگرایان هرگز نخواهد توانست "مناسبات نوین تولیدی" را در جامعه مستقر سازد و دلیل این ناکامی آنست که کشور ما در سال های پس از انقلاب برای یک دوره طولانی، کما بیش در بن بست "راه رشد" قرار داشته است. بن بستی که مسئولیت آن به تمامی بر عهده نیروهای راستگرا و ارتجاعی است که با قرار گرفتن در مقابل انقلاب و ارمان های استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی و تبدیل کردن خواسته های اصیل توده های انقلابی به جنگ مذهبی و غیر مذهبی، جامعه ما را در مسیر یک مبارزه سیاسی فرسایشی قرار دادند و همه امکانات تحقق یک رشد مستقل و دمکراتیک را سد نمودند. ما معتقدیم راهی که مجموعه نیروهای راستگرا در کشور ما در پیش گرفتند، راه سرمایه داری وابسته است و اگر پیشروی این راه هر چه سریع تر سد نگردد و باز هم بیش از این تثبیت شود و بطور مطلق حاکمیت یابد، به معنی شکست قطعی انقلاب خواهد بود. ولی هنوز این حاکمیت مطلق برقرار نشده و ما با یک نظام ضد انقلاب مطلق روبرو نیستیم. توجه باید کنیم که هنوز سران راستگرای حاکم بر ج.ا. ناچارند بنام "انقلاب" حکومت کنند و لذا تمام فشارها و محدودیت هایی که یک انقلاب بر آنها تحمیل می کند را بپذیرند و آشکارا رو در رو با توده های مردم بسته شدن دفتر انقلاب را اعلام کنند. نیروهای هوادار انقلاب صرفنظر از حضور و یا عدم حضور علنی در جامعه و حکومت، به طور غیر مستقیم در حاکمیت نفوذ دارند، و این حضور هنوز از شتاب برای بسته اعلام شدن دفتر واقعی انقلاب می کاهد. بخش مهمی از تلاش حکومت برای جایگزین کردن آرمان ها و شعارهای خود به جای شعارها و آرمان های واقعی انقلاب 57 و همچنین تبلیغ علی خامنه ای بعنوان رهبر انقلاب ناشی از همین امر است. بنابر مجموعه آن چه که گفته شد، ما معتقدیم آنچه که امروز در مقابل مردم ایران و نیروهای مترقی و دمکراتیک قرار دارد، همچنان عبارت است از تشکیل "جبهه"ای مشتکل از همه آن اقشار و طبقات اجتماعی که با کلان سرمایه داری وابسته پیوند ندارند و همه نیروها و احزاب و سازمان های سیاسی که با احیاء حاکمیت آن – تحت هر شعار و شیوه ای- بر کشور مخالفند. چنین جبهه ای باید بتواند مانع ادامه راه راستگرایان حکم برای سپردن کشور به صندوق بین المللی پول و تثبیت راه سرمایه داری وابسته بشود. بنابراین، جبهه ای که مورد نظر ماست تنها نمی تواند یک جبهه سیاسی باشد، بلکه باید دارای سمت گیری اقتصادی نیز باشد. این جبهه می تواند بدلیل فضای بسته سیاسی موجود در کشور، در عمل شکل گرفته و با شعارهای یکسان سیاسی و اقتصادی در جهت آگاهی و بسیج مردم حرکت کند. مبارزه برای تشکیل یک "جبهه واحد" از مبارزه در راه جلوگیری از نابودی استقلال ملی جدا نیست و در این مسیر است که ما با گشوده ماندن دروازه های کشور به روی دهها میلیارد واردات کالا از خارج مخالفیم. حذف سوبسیدها با عنوان "نقدی کردن یارانه ها" و جلوگیری از نابودی خدمات و تامین اجتماعی دو پایه اصلی خصوصی سازی های گسترده در کشور است که طبق فرمان رهبر جمهوری اسلامی برای تغییر ماهیت اصل 44 قانون اساسی پیاده شده است. دو شعار اقتصادی جبهه واحد مخالفت با همین دو اقدام است. بزرگ ترین اشتباه این خواهد بود که مبارزه در این راه را به سرنگونی ج.ا. یا "طرد ولایت وققه" یا کنار رفتن "رژیم" یا "انجام انتخابات آزاد" و یا هر شرایط سیاسی دیگری وابسته سازیم. این امر به معنی آن خواهد بود که آن نیرویی را که امروز در کشور ما مبارزه می کند را نادیده بگیریم. آن را به ترک مبارزه دعوت کنیم و از آن بدتر آن را تضعیف کنیم. ایراد اساسی و سپس بی حاصلی شعارهایی نظیر سرنگونی ج.ا یا "طرد ولایت فقیه" آن بوده است و آن است که چند گانگی موجود در ج.ا. و پیامد آن، یعنی چند گانگی اپوزیسیون ج.ا را در نظر نگرفته، بخواهد اقشار و طبقات اجتماعی ناهمگون و متضادی را بر علیه اقشار و طبقات اجتماعی ناهمگون دیگری متحد سازیم. باید از هر نیرویی که ولو در درون ج.ا. به ضد حاکمیت سرمایه داری مبارزه می کند پشتیبانی کرد و با هر نیرویی که ولو در اپوزیسیون ج.ا. از ضد انقلاب و وابستگی به امپریالیسم حمایت می کند، باید مبارزه کرد. بخش مهمی از نیروهای سیاسی تشکیل دهنده "جبهه" واحد در داخل کشور فعالیت می کنند. لذا مبارزه برای برقراری آزادی های سیاسی و اجتماعی شرط نخست تشکیل واقعی، علنی و ثمربخش چنین جبهه ای است. حزب توده ایران هرگز و حتی برای یک لحظه معتقد نبوده و نیست که در جامعه ایران نبردی میان "نیروهای مذهبی و غیر مذهبی" جریان دارد که مدعی باشد "با پیروزی نیروهای مذهبی بر غیر مذهبی" نبرد که بر که در حاکمیت و یا مبارزه طبقاتی پایان یافته است و انقلاب شکست خورده است. برعکس تمام سیاست حزب و تک تک اسناد و مدارک و نوشته های آن با تمام توان با این شیوه تفکر به مبارزه برخاسته است. تبدیل کردن نبرد میان طبقات به نبرد میان نیروهای مذهبی و غیر مذهبی اندیشه سیاسی بود که به شدت از سوی ارتجاع مذهبی پیگیری و تبلیغ شد و برخی ها نیز در دام قرار گرفته و یا آگاهانه آن را تکرار کردند. حزب توده ایران همواره معتقد بوده است که نه صف نیروهای مذهبی یکپارچه است و نه صف نیروهای غیر مذهبی. در هر دو صف طبقات و اقشار مختلف جامعه ایران حضور دارند و مسئله اصلی عبارت است از اتحاد میان نیروهای انقلابی و مترقی علیه نیروهای ارتجاعی. تقسیم بندی ارتجاعی مذهبی و غیر مذهبی که معنی واقعی آن عبارت است از اتحاد با سرمایه داری مذهبی بر علیه کارگران و زحمتکشان غیر مذهبی و یا بالعکس، آن چیزی بود که در تمام دوران پس از انقلاب ما با آن جنگیدیم و حتی برای یک لحظه نیز آن را نپذیرفتیم. این واقعیتی است که هر کس، حتی اگر یک روز از عمر خود را در حزب توده ایران سپری کرده باشد آن را می داند. |
راه توده 410 16 خرداد ماه 1392