راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

همه نمی توانند

مثل یکدیگر فکر کنند!

فیسبوک گفتگوی سیاسی- حق امیر

 
 

 

1-  این تصورکه اگر همه مثل من فکر کنند همه ی مشکلات حل خواهد شد، خود تصور اشتباهی است! و چون هیچگاه همه مثل هم فکر نمی کنند ما غالبا از دیگران و گاه از خودمان نا امید می شویم. در حالی که خود این تفکر از بزرگترین مشکلات و موانع یافتن راهی برای حل مشکلات است. ما برای حل مشکلات کنونی باید راه حلی بیابیم که همه - با اعتقادات و سلایق مختلف و با حفظ استقلال - بتوانند آن را بپذیرند! این تنها دیگران نیستند که باید جلب خواسته ها و گفته های ما شوند، ما نیز باید تلاش کنیم تا به افکار و اندیشه ی دیگران نزدیک شویم !

2- تعاریف واقعیات را نمی سازند، برعکس، این واقعیات اند که تعاریف را می سازند! گاهی اتخاذ یک کلمه ی کلی برای بیان یک واقعیت خارجی ما را از تحلیل درست آن واقعیت باز می دارد و دچار انحراف می سازد. به عنوان مثال وقتی ما حاکمیت کنونی را یک حاکمیت توتالیتر معرفی می کنیم در تحلیل پدیده های مشخص درون این حاکمیت ناگزیر با تجربه ای که از حاکمیت های توتالیتر سراغ داریم به حاکمیت موجود می نگریم. گاهی این عینک مانع از درک صحیح پدیده ها می شود! مرزبندی و خط کشی میان تعاریف و واقعیت موجود غالبا گمراه کننده است. این کلمات نیستند که اهمیت دارند این انسان و واقعیت در حال جنبش است که مهم اند !

3-  برای کسانی که به دین اعتقاد ندارند همه ی ادیان اعم از اسلام و مسیحیت و یهودیت و... یکسانند. آنها تفاوتی میان ادیان نمی بیند در حالی که تفاوت میان این ادیان آنقدر هست که اغلب قریب به اتفاق دینداران حاضر نیستند که دین خود را با دین دیگری عوض نمایند. در عرصه ی سیاسی نیز برای کسانی که اعتقادی به حاکمیت کنونی ندارند و خواهان سرنگونی آن هستند تفاوتی میان اصلاح طلبان و دیگر نیروهای حافظ نظام وجود ندارد و این درحالی است که میان اصلاح طلبان و دیگر نیروها تفاوت عقیده و نظر مانند تفاوت عقیده و سلیقه میان ادیان است! یعنی اغلب اصلاح طلبان و انحصار گرایان حاضر نیستند که از اعتقادات خود دست بردارند!

4- در تحلیل واقعیت اگر پایگاه مردمی اصلاح طلبان را نادیده بگیریم تحلیل ما از واقعیت هرچه باشد مقرون به صواب نیست و بی ثواب است !

نادیده گرفتن پایگاه مردمی اصلاح طلبان یعنی حذف بخش بزرگی از مردمی که ایجاد تغییر بدون حضور و خواست آنها اگر ناممکن نباشد یقینا ناتمام و ابتر است !

5- نباید فراموش کنیم که اگر چه اصلاحات یا رفرم در کشورهای توسعه یافته به استمرار حاکمیت کمک می رساند اما در کشورهای در حال توسعه که به لحاظ سیاسی مستبدانه و ارتجاعی اداره می شوند اصلاحات با تغییرات اساسی یا انقلاب فرق چندانی ندارد و هر روزنه ای که به واسطه ی اصلاحات در این سد بزرگ ایجاد شود نهایتا یک گام به جلوست. حکومت هائی که ظرفیت اصلاح نداشته و اصلاح طلبی نداشته باشند فرو می پاشند! حتی برای یک نیروی خواهان سرنگونی حاکمیت نیز اتخاذ روشی که بتواند از تضاد میان اصلاح طلبی و انحصار طلبی بهره بگیرد با اهدافش مطابقت بیشتری دارد تا نادیده گرفتن این تضاد یا اتخاذ روش منفعلانه در قبال آن .

هم قدم شدن با اصلاح طلبان واجد پایگاه مردمی یعنی گام نهادن در راه تغییر حاکمیت و عدم اتحاد با اصلاح طلبان یعنی انفعال و کمک به استمرار حاکمیت انحصارگرا. تا وقتی شرایط عینی انقلاب و سرنگونی وجود نداشته باشد شعار سرنگونی خواسته یا ناخواسته به انفعال می انجامد! گذشته از این که انقلاب کار گروه ها و اشخاص سیاسی نیست. انقلاب معجزه ای است که باحضور همه ی مردم بوجود می آید و هرانقلابی نیز هزینه ی خود را به دنبال دارد. تلاش برای سرنگونی حاکمیت به هروسیله ممکن می تواند هزینه هایی جبران ناپذیر به همراه داشته باشد . لذا سرنگونی به هرقیمت نیز معقول نیست.

 

 

 

                        راه توده  402     22 اسفند ماه 1392

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت