اولین انتخابات مجلس در ج. اسلامی آقای بنی صدر عادت دارد حقیقت را نگوید وقتی به سود شخص او نیست |
گفته های آقای بنی صدر نخستین رییس جمهور ایران درباره مخدوش بودن انتخابات دوره اول مجلس در سال 1358 بحثی را در رسانههای خارج کشور بوجود آورد. نخست آقای یوسفی اشکوری که خود نماینده آن مجلس بوده نکاتی را متذکر شد. سپس هواداران آقای بنی صدر و مخالفان مجلس اول نیز ضمن نقد دیدگاه اشکوری نکات دیگری را مطرح کردند. ما قصد ورود به این بحث را نداشتیم به دو دلیل: نخست اینکه آقای بنی صدر هنوز در دوران ریاست جمهوری خود باقی مانده و همه چیز را با شاخص "من" میسنجد و حاضر نیست مسئولیت خود در پیوند خوردن مجاهدین خلق، اعلام قیام مسلحانه آنها، ترورها و انفجار و کشاندن کشور به ورطه تروریسم و نابودی آزادیها بپذیرد. بدیهی است مجلس اول هم از نظر او مخدوش است چون رای به برکناری او داده است. به همین دلیل گفتهها و خاطرات وی از اعتبار چندانی برخوردار نیست. دلیل دوم هم اینکه بنظر ما پاسخ آقای اشکوری در مجموع درست و به اندازه کافی روشنگر بوده است. ولی در این بحثها بطور طبیعی و مصنوعی پای حزب توده ایران به میان کشیده شد و نکات بسیاری مطرح شد. "طبیعی" از این جهت که مسئله ای در تاریخ معاصر ایران نمی تواند مطرح شود که حزب توده ایران بنوعی در آن حضور و تاثیرگذاری نداشته باشد. و "مصنوعی" از آن جهت که در همه این موارد مقداری اتهام و دروغ نیز متوجه حزب توده ایران می کنند. از جمله آقایی بنام امیرعلی حسینی که خود را مشاور آقای بنی صدر معرفی کرده در سایت بی بی سی نوشت که وی بعنوان نماینده بنی صدر در پاسخ به آقای خمینی که از بنی صدر خواسته بود روابط خود را با گروهکها قطع کند به آیت الله خمینی گفته است که "چطور به حزب جمهوری اسلامی و آقای رجایی تکلیف نمیفرمایید که ارتباطات مرتب و ملاقات های هفتگی خود را با سران حزب توده قطع کنند."
اصولا آقای بنی صدر چندان احساس مسئولیت و لزوم پاسخگویی در بیانات خود نداشته و اکنون هم ندارد. نمونه آن هم همین ادعای ملاقات هفتگی میان رهبران حزب توده ایران با مرحوم محمد علی رجایی نخست وزیر وقت و سران حزب جمهوری اسلامی است. اکنون خاطرات هاشمی رفسنجانی از آن دوران بیرون آمده و معلوم است که مجموع ملاقاتهای رهبری حزب توده ایران با چند شخصیت جمهوری اسلامی مانند هاشمی رفسنجانی، علی خامنه ای و آیت الله بهشتی در تمام دوران پس از انقلاب از شمار انگشتهای دست هم کمتر بوده است. البته دبیر اول حزب توده ایران با آقای بنی صدر هم چند نوبت دیدار و گفتگو داشته و در اولین جلسه شورای دفاع ملی که بعد از ظهر حمله ارتش صدام به ایران در زیر زمین وزارت دفاع تشکیل شد نیز دبیراول حزب توده ایران "کیانوری" دعوت و شرکت داشته است! این دروغگوییها که آلوده به جنگ روانی نیز بود، در آن سالهای اول جمهوری اسلامی موجب شد نیروهای مذهبی طرفدار انقلاب از نزدیک شدن به حزب توده ایران پرهیز کنند و در نتیجه جبهه انقلاب بتدریج تضعیف شد. این کار تا آنجا ادامه یافت که نه تنها حزب توده ایران غیرقانونی شد بلکه و در پی آن مسئله انحلال سازمان مجاهدین اسلامی و حتی خود حزب جمهوری اسلامی هم پیش آمد و سپس در روندی دیگر کل خط امام از حکومت حذف و راست و ارتجاع مذهبی مسلط شد. یعنی همین وضع کنونی در جمهوری اسلامی. این در حالی بود که سیاست حزب توده ایران اصولا در سمت تلاش برای همگرایی همه نیروها برای دفاع از دستاوردهای انقلاب بود. از جمله در اختلاف میان آقای بنی صدر و رجایی نیز کوشش رهبری حزب ما ایجاد تفاهم بین آنها بود. در همان زمان نورالدین کیانوری دبیر اول وقت حزب توده ایران در این مورد گفت: "ما الان به خوبی میبینیم که تبلیغات رادیوهای امپریالیستی و ارتجاعی با تمام قوا میکوشند این تضاد ظاهرا بنی صدر- رجائی، بنی صدر- حزب جمهوری اسلامی، بنی صدر- مجلس، را تشدید کنند. اگر به سخن پراکنیهای رادیوی صدای آمریکا رادیوی به اصطلاح "ایران آزاد"، رادیوهای کلن، بی بی سی و غیره که در روزنامهها منعکس میشود توجه کنید، همه در جهت تشدید این تضاد هست و روی عوامل مختلف ذهنی تکیه میکنند، تحریک میکنند و میکوشند این تضاد را تشدید کنند. ما کوشش خواهیم کرد که تاثیر حزب ما در جهت رفع اختلافات فرعی باشد. من روی عبارت اختلافات فرعی تکیه میکنم، زیرا اختلافات اگر اصولی باشد، ما حتما در یک جهت قرار داریم و نمیتوانیم در دو جهت قرار داشته باشیم. آنجا دیگر در دو طرف نمیتوانیم باشیم، ولی در مورد اختلافات فرعی و غیر مهم و در مورد ذهنیاتی که در این اختلافات تاثیر میکند، در جهت رفع آنها خواهیم کوشید، نه در جهت تشدید، نیروهایی هستند که تمام تلاش خودشان را میگذارند به این که در جهت تشدید این عوامل عمل کنند." (پرسش و پاسخ 8 شهریور 1359)
بدیهی است که انحصار طلبی وحشتناکی که در روان آقای بنی صدر مانند رهبران حزب جمهوری اسلامی جاری بود امکان تفاهم میان آنان را نمیداد. با این تفاوت که بنی صدر دچار توهم و کیش شخصیت نیز بود که حذف او را آسانتر میکرد. آقای بنی صدر چنان تصور و وانمود میکرد و همچنان میکند که مجلس بدلیل مخالفت با شخص وی حاضر به پذیرش نخست وزیر مورد نظر او نبود. این در حالیست که بعدها مجلس با نخست وزیر مورد نظر علی خامنهای نیز مخالفت کرد و میرحسین موسوی را به وی تحمیل کرد. بنابراین مسئله بر سر سمتگیری های سیاسی و اقتصادی هم بود و تنها اختلاف با این یا آن شخص نبود. البته مجلس به خامنه ای هم نظر مثبتی نداشت و نسبت به گذشته او در مشهد و روابطش با انجمن حجتیه مشکوک بود ولی در اینجا نیز اساس مسئله اختلاف شخصی نبود. درچارچوب همین اختلاف بر سر سمتگیری ها بود که افرادی نظیر آیت الله مهدوی کنی یا بازاریان وابسته به حزب موتلفه نیز در اختلاف میان بنی صدر و رجایی علیه رجایی فعال شدند. چنانکه در دیماه 1359 بازاریان جزوهای علیه محمد علی رجایی توزیع کردند که تهدید میکرد : ¨ با استفاده از تمام توان خود، دولت فعلی را ساقط میکنیم ¨. این جزوه نخست وزیر رجایی را با این جملات مورد خطاب قرار میداد : ¨ آقای رجایی به خاطر اسلام، ما تقاضا میکنیم که از شغل خود استعفا بدهید. شما صلاحیت از عهده برآمدن چنین مسئولیت هایی را ندارید و باید این مقام را به یک مسلمان متدین واگذار کنید. در غیر اینصورت مردم مسلمان چارهای ندارند جز اینکه شما را مجبور سازند تا از دفتر خود بیرون روید. اما در آن هنگام شما باید جوابگوی مشکلاتی باشید که در نتیجه ندانستن به وجود آورده اید¨ (نگاه کنید به روزنامه عصر آزادگان 25 آبان 1378) البته حزب موتلفه بعدها مدعی رجایی شد و او را "شهید موتلفه" خواند. ولی تهمت زدن بنی صدر و بازاریان به نیروهای مذهبی خط امام که گویا تودهای شده اند نتیجه خود را به بار آورد. چنانکه در سالهای 1359 و 1360 مرحوم محمد علی رجایی در سخنرانیهای خود مدام به حزب توده ایران حمله میکرد تا جایی که رهبری حزب توده ایران ناگزیر از اعلام جرم رسمی و علنی علیه وی شد. همین شانتاژها در بحثهای تلویزیونی نیز اثر کرد؛ چنانکه هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود مینویسد: "بعدازظهر، در جلسه شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، شرکت کردم. ... بحث مناظره تلویزیونی پیش آمد و موافقت شد که آقای بهشتی در بحث "آزادی، هرج و مرج، زور مداری" شرکت کنند؛ نگرانی عدهایاین بود که آوردن نماینده حزب توده و اکثریت فدائیان در تلویزیون در کنار آقای بهشتی، بزرگ کردن آنها و زمینهای برای اتهام نفوذ کمونیسم است و قرار شد که با اظهارات مناسب درهمان مناظره جلوی این ضرر گرفته شود." (عبور از بحران – 16 اردیبهشت 1360) منظور از "اظهارات مناسب" همان توهینهایی بود که مرحوم بهشتی در بحثهای تلویزیونی خطاب به نورالدین کیانوری بر زبان راند. در واقع خود بهشتی هم به حرفهایی که راجع به حزب توده ایران میزد اعتقاد نداشت ولی طبق تصمیم حزب جمهوری اسلامی باید "زمینهای برای اتهام نفوذ کمونیسم" پیش نمیآمد. از درون همین اندیشه بود که سیاست تسلیم به شانتاژ و محدود کردن حزب توده ایران بوجود آمد و گام به گام به پیش رفت و انقلاب را در کام خود فرو برد. نورالدین کیانوری یک سال بعد در این مورد گفت: "آنها (منظور طرفداران انقلاب در حکومت است- راه توده) به این علت که به واقعیت نظریات سیاسی و اجتماعی و عقیدتی ما آشنا نیستند، این سیاست پشتیبانی ما را درک نمیکنند، علتش را نمیتوانند بفهمند و به علت شناخت ضعیفی که از مسائل اجتماعی و از مسائل جهانی دارند و از آنچه در دنیای ما میگذرد شناختشان ضعیف است و خیلی هم ضعیف است خیلی ناآگاه هستند. در نتیجه به نتیجه گیریهای بکلی غلط و نادرستی میرسند که این نتیجه گیریها در جهت همین تشدید محدودیت فعالیت حزب توده ایران است. آنها تصور میکنند که اگر حزب توده ایران را محدود بکنند لااقل دو تا نتیجه از آن گرفته اند: یکی این نتیجه که اگر حزب توده ایران یک حزب خطرناکی باشد که یک روز بتواند خطری برای جمهوری اسلامی ایران ایجاد بکند، فعلا ما دست و پایش را بستیم. یک نتیجه دیگر هم این است که در مقابل تمام حملاتی که به آنها میکنند که آنها کمونیست شده اند و با کمونیستها ساخته اند، با این کار بهترین دلیل را به مخالفان و انتقاد کنندگان ارائه میدهند که ببینید کمونیستها را تحت فشار میگذاریم، محدودشان میکنیم و امکاناتشان را از آنها میگیریم. پس این حرفهای شما نادرست است. آنها میخواهند از این طریق تبلیغات دشمنان خودشان را، دشمنانی که از مواضع امپریالیسم این تبلیغات را به میان آنها مدام با فشارهای زیاد القاء میکنند، به اصطلاح خنثی کنند. به نظر ما این دو دلیل هر دو هم ضعیف است هم زیان بخش. چه حزب توده ایران وجود داشته باشد، چه نداشته باشد. چه اصلا حذف بشود، دود بشود به آسمان برود، اصلا در ایران یک نفر هم طرفدار نداشته باشد، هر کس بگوید من اصلاحات ارضی میخواهم بکنم، به او خواهند گفت کمونیست. و این را هم رادیو صدای امریکا خواهد گفت، هم بی.بی.سی. هم ضد انقلاب انقلاب ایران خواهد گفت و هم آن بخشی از مسلمانان که خودشان را خیلی خیلی مسلمان معرفی میکنند و حتی در داخل روحانیت." (کیانوری - حکم تاریخ به پیش میرود - شهریور 1361) تجربه بعدی نیز درستی نظر کیانوری را نشان داد. چنانکه پس از یورش به حزب توده ایران در زمان دولت موسوی، زمانی که عدهای از دولت خواستند با رهبران بازار و حزب موتلفه ملاقات کنند به گفته حجت السلام منتجب نیا آنها گفتند "این کمونیستها (یعنی نمایندگان دولت) را از اینجا بیرون کنید!" شورای نگهبان نیز مدعی بود که "سلامتی" (رهبر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی) کمونیست است که با پاسخ تند و عتاب آیت الله خمینی مواجه شد. همین چندی پیش نیز آیت الله حجتیهای محی الدین حائری همه مشکلات مملکت را زیر سر حزب توده ایران معرفی کرد و گفت : "بسیاری از فتنههایی که در کشور ما واقع میشود و رهبری از آنها ناراحت هستند به حزب توده بازمیگردد. چون ما توده ای شناس هستیم و میدانیم اینها چه کار میکنند. اگر کسی فکر کند حزب توده از بین رفته، بینش سیاسی ندارد. اینها اندیشه، برنامه و فکر دارند و در زمانهای مختلف تغییر شکل میدهند. برنامههای عجیبی دارند و یک جان و دو جان هم ندارند. من چون با تودهایها هم سلولی بودم، آنها را خوب میشناسم" (هفته نامه مثلث 22 خرداد 90) بدینسان با یورش به حزب توده ایران نیز مشکل شانتاژ حل نشد. نه تنها بعدها هرکس از اصلاحات ارضی یا از حقوق زحمتکشان یا قانون کار سخن گفت توده ای شد بلکه امروز هر طرفدار دموکراسی و هر مخالف قدرت و هر هوادار جنبش سبز نیز وابسته به فتنه یی است که توده ای ها بوجود آورده اند. ولی تجربه سخنان کیانوری در آن زمان هنوز در بین نیروهای مذهبی وجود نداشت و بسیاری از مسلمانان طرفدار زحمتکشان در آن دوران تسلیم شانتاژهای امثال آقای بنی صدر و بازاریها و حزب موتلفه و رادیوهای بختیار و اویسی میشدند و شدند که نتیجه اش هم تفرقه در صفوف انقلاب شد که سرانجام به شکست همه آنان بدست راست و ارتجاع مذهبی انجامید.
درباره انتخابات مجلس اول در آنچه به انتخابات مجلس اول مربوط میشود، البته در این انتخابات تقلبهایی شد که مورد اعتراض حزب توده ایران نیز قرار گرفت. نورالدین کیانوری در مصاحبه با نامه مردم 28 اسفند 1358 می گوید: "خبرهایی که از بسیاری از شهرها و مراکز رای گیری می رسد، گویای این واقعیت است که نه تنها پیش از رای گیری از سوی مقامات با نفوذ مرکزی و محلی اعمال نفوذهای جدی به عمل آمده، بلکه در جریان رای گیری هم تقلبات بسیار زیادی انجام گرفته است، این تقلبات آن قدر شور است که خان هم به صدا در آمده و حتی سرپرست وزارت کشور و رییس جمهور هم بخشی از این تقلبات را پذیرفته اند. برای حزب توده ایران این اعمال نفوذها و این تقلبات غیرمنتظره و تعجب آور نبوده است. ما از گروه های انحصارطلب و از نیروهای ارتجاعی، که برخی از حساس ترین مقامات اداری و نظامی و پلیس و ژاندارمری را در دست دارند و در نهادهای انقلاب هم مواضع مهمی را اشغال کرده اند، انتظار دیگری نداشتیم و به وعده های پر آب و تاب وزارت کشور و ریاست جمهوری هم دل خوش نکردیم ... دخالت و اعمال نفوذ به طور عمده به این صورت بوده است که در بسیاری از حوزه های انتخاباتی، نمایندگان حزب جمهوری اسلامی و گروه های موتلف آن، حتی در روز پنجشنبه و جمعه از همه امکانات استفاده کرده و مردم را علیه گروه های دیگر و به ویژه حزب توده ایران، سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریک های فدایی خلق تحریک کرده اند. در بسیاری از مراکز رای گیری، در جریان نوشتن رای برای بی سوادان، به طور روشن اعمال نفوذ شده است. اشکال تقلب را بیشتر باید در ریخته شدن آراء زیادی به نام های مورد نظر و در جریان خواندن آراء، که به کلی غیرقابل کنترل است جستجو کرد. این گونه تقلب در رای گیری و رای خوانی در انتخابات مجلس خبرگان هم انجام یافت. در این میدان عمل، ریش و قیچی در دست هیئت نظارت انتخابات است، که به طور انحصاری، لااقل 95 درصد افرادش، از وابستگان و نزدیکان حزب جمهوری اسلامی و گروه های موتلف آن تشکیل شده اند... به نظر من،مسئولیت درستی انتخابات در چارچوب همان مقررات و قانون هایی که وضع شده، با شورای انقلاب و رییس جمهور است، که در ضمن ریاست شورای انقلاب را هم به عهده دارد. این ها دو مقام رسمی مسئولیت دار مورد قبول اند. شورای انقلاب است که سرپرست وزارت کشور را معین کرده و سرپرست وزارت کشور است که تمام نهادها و سازمان های اداره کننده انتخابات را تعیین کرده و مسئولیت درستی کار را به عهده گرفته است. اگر مقام ریاست جمهوری هم صدایش از دخالت ها و تقلبات در انتخابات در آمده است، باید به یادشان آورد: "از شماست که بر شماست." (مردم 195) بنابراین اولا در این انتخابات همانطور که آقای اشکوری نیز تاکید دارد اعمال نفوذ شد. ثانیا خود آقای بنی صدر نیز در این تقلب و سکوت دربرابر تقلب دست داشت. ولی پیامد این تقلب چنانکه آقای بنی صدر مدعی است این نبود که مجلس اول نماینده 14 درصد جمعیت ایران باشد. مجلس اول در هر حال نماینده اکثریت مردم ایران بود که در آن زمان طرفدار انقلاب بودند و به نمایندگانی رای میدادند که تصور می کردند وفادار به آیت الله خمینی هستند. چنانکه خود بنی صدر نیز با همین تبلیغ که شخص مورد نظر آیت الله خمینی است رای آورد. شباهتی هم اگر میان او و احمدی نژاد وجود داشته باشد که آقای اشکوری به آن اشاره کرده در آنجاست که آقای بنی صدر پیش از ریاست جمهوری برای مدتی وزیر اقتصاد بود و در آن زمان قانونی برای اعطای وام مسکن تصویب کرد که از طریق آن صدها هزار خانوار ایرانی صاحب مسکن شدند. ما به جنبه مثبت یا منفی این قانون کاری نداریم ولی این وام مسکن در کنار ادعای حمایت از جانب خمینی عوامل اصلی رای آوردن ایشان شد و نه شخصیت وی که مردم هیچ شناختی از آن نداشتند. در مورد انتخابات مجلس حق با آقای بنی صدر است که دو مرحلهای بودن انتخابات به زیان اصول دموکراسی است. اما این هنوز با تقلب فاصله دارد. در اروپا اصولا دو شیوه مهم در انتخابات مجلس وجود دارد. یکی شیوه دو مرحلهای فرانسه که موجب حذف سازمانهای کوچکتر میشود. چنانکه همین امروز در فرانسه حزب جبهه ملی با داشتن 17 درصد آرا حتی یک نماینده در مجلس ندارد. یا حزب کمونیست این کشور که در دهه 70 با وجود آنکه آرایش در سطح کشور با احزاب راست تفاوت نداشت شمار نمایندگانش در مجلس چندین برابر کمتر بود. دوم شیوه ایتالیاست که در آن آرا در سطح کل کشور جمع شده و کرسیهای پارلمان به نسبت کل کشور میان احزاب تقسیم میشود. این شیوهای بود که حزب توده ایران در هنگام تصویب قانون اساسی به مجلس خبرگان پیشنهاد داد. دکتر محمد مهدی باباپور در رسالهای که درباره تصویب قانون اساسی نگاشته با اشاره به پیشنهادات حزب توده ایران میگوید این حزب "درباره پارلمان و انتخابات مجلس شورای ملی پیشنهاد بدیعی دارد که علی رغم طرح آن در مجلس خبرگان از طرف برخی نمایندگان به تصویب نرسید و آن اینکه "کرسیهای نمایندگی در سطح کشور به نسبت آرایی که به هر یک از سازمانها و احزاب شرکت کننده در انتخابات داده، توزیع شود." (نگاه کنید به راه توده 260) ما نمی دانیم که آیا آقای بنی صدر که با شیوه دو مرحله ای مخالف است در مجلس خبرگان از پیشنهاد حزب توده ایران پشتیبانی کرده است یا نه ولی در هرحال این شیوه موجب میشد که همه نیروها بتوانند به اندازه وزن کشوری خود در مجلس نماینده داشته باشند که به سود اصول دموکراسی و همچنین همبستگی اجتماعی بود که متاسفانه به تصویب نرسید. با این حال حزب توده ایران همچنان کوشید در راه اتحاد نیروها تلاش کند و به همین دلیل در نخستین انتخابات مجلس شورا بطور یکجانبه فهرستی ائتلافی ارائه داد و به نامزدهایی از نهضت آزادی ایران، مجاهدین و فداییان خلق و جنبش مسلمانان مبارز – از جمله عزت الله سحابی، اعظم طالقانی، مسعود رجوی، علی کشتگر، حبیب الله پیمان و ... رای داد. ای کاش آقای بنی صدر در آن دوران مانند امروز بجای تلاش برای شانتاژ و تهمت زنی و تفرقه افکنی، در سمت اتحاد نیروها کوشش می کرد که در آن صورت جایگاه خود ایشان و شرایط جامعه ما شاید بسیار متفاوت از اکنون بود. |
راه توده 403 29 فروردین ماه 1392