چرا انقلاب گیلان شکست خورد؟ سلطان زاده
|
فصل دهم – بخش اول
جنبش انقلابی مردمی و جنبش دهقانی
این سئوال به حق مطرح میشود: چرا جنبش انقلابی گیلان در سالهای 21-1920 با شکست روبرو شد؟ تودههای مردم با چه شور و هیجان و شعفی از اعلام جمهوری مستقل ایران در رشت استقبال کردند. شعارهای مبارزه علیه امپریالیسم انگلستان و دولت شاه از چه محبوبیتی در میان مردم برخوردار بود! ولی با وجود همه این حقایق، انقلاب شکست خورد.
برای درک علل یک چنین واقعیت اسف انگیز، لازم است به طور خلاصه به تاریخچه و خصوصیات رهبران این جنبش به پردازیم.
در ایران به طور مداوم از آغاز سال 1907- 1906 تا به حال، در این و آن گوشه، عصیانها و قیامهای مردمی به وقوع پیوسته است، لیکن جنبش گیلان، بدون شک بزرگ ترین این جنبشها است. انقلابیون و آنهایی که علیه زورگویی شاه مبارزه میکردند، پیش از سال 1913 نیز اغلب در جنگلهای گیلان مخفی میشدند. اما انقلابیون جنگلی- تا قبل از سال 1913- نقش مهمی نداشتند. آغاز جنگ امپریالیستها با کوشش آلمان برای وارد کردن ایران در جنگ بر ضد روسیه و به وجود آوردن جبهه واحد ایران- ترکیه مصادف است. آلمان برای رسیدن به این هدف، با بعضی از رهبران گروههای ضد روس در ایران تماس برقرار کرد. یکی از صحنههای عمده این جبهه گیلان بود. ماموران آلمان و ترکیه- به این مناسبت- مصمم شدند، فورا با جنگلیها تماس بگیرند. موقعیت جنگلی ها- از این زمان به بعد- به سرعت تغییر یافت: آنان پول، مهمات و مربیان نظامی در اختیار داشتند. میرزا کوچک خان، که در آن زمان در راس جنگلیها قرار داشت، فعالانه به آماده شدن برای جنگ با روسیه پرداخت. لیکن این نقشه به مناسبت قوی شدن دوباره نفوذ انگلیس و روسیه در تهران- ناموفق ماند. کوچک خان اجبارا هم چون گذشته در جنگلها مخفی ماند. اکنون دیگر او پول، مهمات و مربی در اختیار داشت. او معمولا میبایست گامهای جدی در جهت سازمان دادن گروههای بزرگ چریکی بردارد، اما این کار را نکرد. وضع تا زمان خروج ارتش روسیه، یعنی تا زمان انقلاب اکتبر، بدین منوال باقی ماند. کوچک خان که با خروج قشون اشغالی روس از گیلان، به عنوان تنها قدرت باقی مانده بود از جنگلها خارج شده و همه ایالت گیلان را گرفت و ماموران و حاکمان خود را مستقر ساخت. حکمروایی کوچک خان در گیلان قریب 9 ماه به طور انجامید. کوچک خان میتوانست در عرض این مدت خود را به عنوان یک انقلابی که میخواهد ایران را تغییر دهد نشان دهد. او- که هفت سال را در میان جنگلهای غیر قابل عبور، آواره و تنها، بدون نیرو و دور از مردم گذرانده بود- سرانجام حکفرمای تام گیلان شده و امکانات بسیاری را داشت که افکار اصلاحی خود را عملی سازد. زمان ورود او به گیلان، مقدار کمی از اموال نظامی ارتش سابق روسیه نیز به دست او افتاد. اما کوچک خان، در یک چنین موقعیت مناسب استثنایی چه عملی انجام داد؟ او در مدت حکومتش در گیلان مانند حاکمان معمولی شاه عمل کرد: سیستم اداره امور ایالت- که یک سیستم مبتذل بود- دست نخورده باقی ماند. کوچک خان همه دستگاه اقتصادی و مالی ایالت را در دست داشت. او وظیفه بسیار مهم تغییر بنیادی طریقه زندگی را بر عهده داشت. اما درست در همین مورد، عدم وجود کامل برنامه نزد کوچک خان ظاهر شد.
دهقانان در همه ایران و از جمله در گیلان ستمدیده ترین طبقه را تشکیل میدهند. لیکن، دهقانان از رژیم کوچک خان چیزی دریافت نکردند و مجبور بودند- مانند سابق- تا هفتمین عرق جبین برای اربابان کار کنند. در جهت تامین اجتماعی و یا حتی آن چه به خیریه بورژوازی معروف است: مساعدت به آن همه فقیر و ناخوش که ایران از آن مملو است- عملی انجام نگرفت. نویسنده این سطور، شخصا بارها کوشش نمود تا کوچک خان را به صدور قانونی راجع به آزادی سازمانهای سیاسی و صنفی در ایالت راضی سازد. لیکن، کوچک خان این کار را بیهوده میدانست و دقیقا چنین میگفت: «کارگران و دهقانان چه احتیاجی به سازمان و اتحادیه دارند، در حالی که آنان میتوانند همه احتیاجات خود را به من اطلاع دهند و من با رغبت به آنها کمک لازم را خواهم کرد؟». واضح است که با یک چنین درکی از پیش پا افتاده ترین مسائل سیاسی- انقلابی که در برابر دولت انقلابی قرار داشت، انتظار برداشتن گامهای جدی در جهت تثبیت و گسترش پایگاه انقلابی ممکن نبود. انتظار انجام اقدامات در جهت یک سیاست اجتماعی مطابق با منافع انقلابی ایالت فقط ساده لوحی بی نهایت بود. میرزا کوچک خان هیچ گاه، در جهت گسترش جنبش مردمی و مطرح کردن شعار مبارزه ملی، تقریبا کوشش نکرد. و در عین حال، دستگاه اداری شاهی یعنی دادگاههای شاهی و سیستم شاهی اخذ مالیات، کتک زدن، دار زدن، در یک جمله، همه شیوههای نظام فئودالی را دست نخورده گذارد، در حالی که ریشه کن ساختن نظام فئودالی کاملا امکان پذیر بود. پیروان کوچک خان در روزنامه خود به نام جنگل مینوشتند: «ما دیده بانهای حکومت مرکزی در گیلان هستیم و تا زمانی که مجلس نیست به جای آن هستیم و تمام شایعات در باره این که ما قصد حمله به تهران را داریم، بی پایه است» (نگاه شود به روزنامه جنگل شماره 31 ص 3). اگر به آن چه آمد اضافه کنیم که کوچک خان تمام دستورات و اقدامات دولتی در گیلان را به نام شاه اعلام میداشت، آن وقت سیمای حکمروایی کوچک خان در گیلان برما کاملا آشکار میگردد.
دولت تهران، در آوریل سال 1919، مصمم شد که به استقلال کوچک خان خاتمه دهد و با این قصد، یکی از قسمتهای قزاق را به سرکردگی سرهنگ استراسلسکی علیه او فرستاد. کوچک خان شکست خورد و دوباره به جنگلها فراری شد.
شکست انگلیسیها در انزلی و آمدن بحریه روسیه شوروی به سرکردگی رفیق راسکلنیکف به آنجا، در ایران تاثیر به سزایی گذارد. تودههای مردم، آشکارا دشمنی خود را نسبت به انگلیسیها ابراز و به روسیه شوروی به عنوان ناجی مینگریستند. کوچک خان نیز، تاکتیک خود را کاملا تغییر داد. پس از اشغال رشت و انزلی توسط کوچک خان، دولت موقت تشکیل گردید. این دولت در نخستین جلسه خود اعلام کرد که اجرای سوسیالیسم بر پایه آموزش لنین، در اساس کار او قرار دارد، لیکن به خاطر منافع عمومی جنبش و در لحظه حاضر، معتقد است که باید فقط یک شعار را مطرح کرد: «مرگ بر انگلیسی ها». دولت موقت هم چنین اعلام کرد که اصلاحات اجتماعی را پس از گرفتن تهران آغاز کرده و واگذاری زمینها را به ملت اعلام خواهد نمود. اعضاء دولت موقت انقلابی، در ضمن، از رفیق راسکلنیکف تقاضا کردند تا متخصصین لازم را برای کار در دستگاههای دولت جدید در اختیار آنان به گذارد. اعضاء دولت- قبل از هر چیز- به متخصصینی در امور سازمان شورایی و مسائل مالیات بر درآمد احتیاج داشتند. مردم رشت- همه اقشار- از کوچک خان با شور و شعف بی نظیری استقبال کردند. کوچک خان طی میتینگی که انبوه زیادی از مردم در آن شرکت داشتند، اتحاد خود با بلشویکها را اعلام کرد، و در میان فریادهای شعف انگیز مردم، با بعضی از رفقای روس که در میتینگ حاضر بودند، به نشانه این اتحاد روبوسی کرد. او، چندی بعد تلگراف ذیل را به شورای انقلابی جنگ در مسکو فرستاد: "شورای انقلابی جنگ جمهوری ایران- که بنا به تصمیم شورای کمیسرهای ملی تشکیل شده است- درودهای صمیمانه خود را به ارتش و بحریه سرخ ارسال میدارد. حکومت شوراها، به اراده ملت زحمتکش، در ایران مستقر گردیده و به تشکیل دادن ارتش سرخ، بر پایه اصول تشکیل ارتش سرخ روسیه، آغاز کرده است. زنده باد اتحاد برادرانه میان ارتش سرخ روسیه و ارتش سرخ جوان ایران. زنده باد اتحاد همه زحمتکشان جهان. زنده باد انترناسیونال سوم!"
البته واضح است که در ایران، یک جمهوری شورایی به هیچ وجه وجود نداشت. حداقل آنچه میتوان گفت این است که این تلگرام با واقعیت نمیخواند. عجب حکومت شورایی که دولت آن، واگذاری زمین به دهقانان را به بعد از تسخیر تهران موکول میکند و دهقان گیلانی ستمدیده که زیر زورگویی ارباب له شده و در سرحد فقر به سر میبرد، باید عجالتا سپر بلای دیگران گردیده و در انتظار روزهای بهتری به نشیند.
همه انقلابها در تاریخ جهان، بر علیه و به زیان طبقهای انجام شده است. انقلاب ایران باید به طور عمده، علیه سلطنت و اربابان انجام گیرد. عناصر ارتجاع- در شرایط یک کشور نیمه مستعمره- از پشتیبانی مصمم نیروی خارجی، یعنی پشتیبانی امپریالیسم برخوردارند. نقش ژاندارم بین المللی را در ایران، امپریالیسم انگلستان ایفاء میکند. به این مناسبت، جنبش انقلابیای که فقط علیه یک یا دو عامل از عوامل سه گانه ارتجاع مبارزه کند، شکست آتی خود را در بطن خویش به همراه دارد.
مولف کتاب حاضر، در نطق خود در کنگره اول حزب کمونیست ایران در انزلی، در تاریخ 1920/5/20 شعارهای زیر را به خاطر پیشرفت انقلاب که در گیلان آغاز شده بود پیش کشید و مطرح ساخت: 1- مبارزه بر ضد امپریالیسم انگلستان 2- مبارزه علیه دولت شاه 3- مبارزه برضد خانها و زمین داران بزرگ (1)
اما، کوچک خان و دولت او نه پذیرفتند و نه قادر به درک این حقیقت بودند که، انجام وظایف انقلابی ملی بدون اعلام مبارزه بی رحمانه برضد تمام ارتجاع امکان پذیر نیست. البته، ممکن نبود آن گونه که او میخواست فقط با انگلیسیها مبارزه کرده، سلطنت مرتجع «شاهنشاه» و وجود فئودالها و زمینداران را نادیده گرفت.
کوچک خان این مطلب را درک نمیکرد. شور و شعف انقلابی مردم که در آغاز حکمفرما بود جای خود را به بی اعتنایی داد. اختلاف میان کوچک خان و کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران بر سر مسائل اساسی، روز به روز شدت مییافت. روحیه گروههای انقلابی در جبهه نیز، به مناسبت این عوامل تضعیف شد. کوچک خان که قادر نبود جهت حوادث را تغییر دهد، کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران را مقصر عدم موفقیت اعلام کرد. او برای نجات موقعیت خود، در 19 ژوئیه سال 1920 به فومن (مقر جنگلیان) پناه برد. گیلان طی چند روز بدون حکومت ماند. در شب 31 ژوئیه «کودتا» به وقوع پیوست. طرفداران کوچک خان توقیف شدند و حکومت کمیته انقلابی جمهوری شورایی ایران اعلام شد. احسان الله خان که یکی از نزدیک ترین پیروان کوچک خان بود در راس این کمیته قرار گرفت. کمیته انقلابی برنامه ذیل را اعلام کرد:
1- تشکیل ارتش سرخ ایران 2- حمله به تهران 3- لغو عوارض فئودالی و تامین مایحتاج شهر و ده 4- برقراری روابط عادی تجارتی با روسیه و آذربایجان شوروی.
لیکن برنامه ناقص کمیته انقلابی نیز قادر به تغییر دادن وضع موجود نبود. از هم پاشیدگی جبهه چون سابق ادامه داشت ماموران انگلیسی و شاه نیز که با کاردانی از هر شکست انقلاب استفاده میکردند به این از هم پاشیدگی دامن میزدند. این مطلب مخصوصا زمانی روشن شد که کمیته شاپور در شب 14- 15 اوت دستور حمله به قزوین را صادر کرد. عدم وجود تدارکات قبلی باعث شکست کامل جبهه شد. پس از این، وقایع با سرعت سرسام آوری به وقوع پیوست. اکثر کمونیستهای ایران از همکاری با کوچک خان خودداری کردند. لیکن گروهی از رفق به رهبری حیدرخان همکاری با جنگلیها را نه تنها مطلوب بلکه لازم دانست. (2) آنها مذاکرات با کوچک خان را بار دیگر آغاز کردند و مشترکا دولت جدیدی تشکیل دادند. در ضمن برای نزدیکی بین جناح چپ جنگلیها که در راس آن احسان الله خان قرار داشت با جناح راست آن به رهبری کوچک خان اقداماتی انجام گرفت. لیکن این کوششها نمیتوانست موفقیت آمیز باشد. شور و شعف موقت دوباره جای خود را به یاس داد. چندی نگذشت که حمله قاطعانه سپاهیان تهران به گیلان آغاز گردید. موفقیتهای زود گذر احسان الله خان نیز که سعی داشت قشون دولتی را دور زده و تهران را اشغال کند با شکست روبه رو شد. حمله قزاقان با قاطعیت کامل انجام میگرفت. نزدیکان کوچک خان مردد گشته و از خود تزلزل نشان دادند. خالو قربان به قوای دولتی پیوست و به آنها در امر اشغال پناه گاههای جنگلیان کمک کرد. کوچک خان، قبل از فرار، با حیدرخان اختلاف پیدا کرده و حیدر و رفقایش را تیرباران نمود. او پس از انجام این عمل بیرحمانه اقدام به فرار نمود لیکن توسط قزاقان کشته شد. احسان الله خان که قادر نبود، بیش از این، مبارزه با دولت شاه را ادامه دهد به آذربایجان (باکو) مهاجرت کرد.
انقلاب گیلان که نزدیک به هیجده ماه ادامه داشت، بدین ترتیب خاتمه یافت.
دهقانان، با وجود کوشش رهبران جنبش گیلان در جهت جلوگیری از گسترش انقلاب ارضی، تقریبا همگی از پرداخت بهره مالکانه- که در بعضی نقاط به هشتاد درصد محصول آنان میرسید- خودداری میکردند. در شرایط ایران که اکثریت دهقانان از خود زمین ندارند و روی زمین ارباب کار میکنند، عدم پرداخت بهره مالکانه نخستین مرحله انقلاب ارضی را تشکیل میدهد. عدم وجود برنامه ارضی و رهبری لازم در راس جنبش دهقانی، باعث گردید که از شور و شعف انقلابی تودههای دهقانی به اندازه کافی استفاده نشود. (3) ولی شکست انقلاب گیلان و سرکوب خونین آن همراه با پیروزی ارتجاع انگلیسی و شاهی، نتوانست اراده تودههای مردم را برای به دست آوردن آزادی خود، درهم شکند. از پایان سال 1921 یعنی پس از سرکوبی شورشهای گیلان توسط سپاهیان رضاخان، موج انقلابی در مناطق مختلف ایران دو باره نضج گرفت. در ضمن ماهیت دهقانی این جنبشها کاملا آشکار بود.
(1) ایراندوست (اوسترف) درشماره 2 سال 1927 مجله میراوایا پلیتیکا، ای میراویدی خازیستوا سیاست جهانی و اقتصاد جهانی مقاله یی تحت عنوان "طبقات و احزاب ایران معاصر" چاپ کرده است. امکان ارزشیابی انتقادی در اینجا برای من میسر نیست. لذا فقط به پاسخ به تهمت خطرناکی که او نسبت به کمونیست های ایران زده – اکتفا می کنم. او در صفحه 86 چگونگی گرد آمدن کمونیست های ایران، در بندر انزلی، و تصمیماتی را که گرفتند چنین توصیف می کند: "فعالین حزب کمونیست ایران به برنامهئی که تعیین شده بود اکتفا نکردند. جناح چپ آنان – با استناد به تئوریسین هایی که با نظام اقتصادی و اجتماعی ایران آشنایی نداشتند – شعار وحدت همه نیروهای مبارز بر ضد امپریالیسم انگلستان را کنار گذاشتند، و خط مشی افروختن تضادهای طبقاتی را به اجرا گذاردند. این فعالین شعارهای انقلاب شوروی روسیه را بطور مکانیکی در ایران مطرح کردند. آنها تصمیم گرفتند، بدون وقفه، در راه کمونیستی کردن و شورائی کردن گیلان گام نهند، و با تمام قوا تبلیغات قاطعانه و تند کمونیستی و آژیتاسیون علیه مذهب را آغاز نمودند. این تاکتیک، که در محیطی کاملا نااماده و مذهبی و در شرایط محیط زندگی پدرشاهی اجرا می شد، و با شعار برداشتن چادر زنان و دعوت مردم (که نیمی از آنان از پیشه وران، صنعتگران و خرده تاجران تشکیل شده است) با خراب کردن بازار و ضرب و شتم بورژوازی همراه بود، فقط می توانست باعث نارضایتی شدید تودهها از کمونیستها شود. شعار ملی کردن وسائل تولید- درحالیکه صنایع بزرگ در ایران وجود نداشت- فقط به معنای مصادره ابزار کار پیشه ور و صنعتگرکوچک درک میگردید" این تهمت بزرگی به کمونیست های ایران است. تمامی آنچه در بالا امد، دروغ است و فقط مدرکی دردست رضاشاه برای تبلیغات علیه کمونیست های ایران است. ایراندوست یا هر شخص دیگری، حتی، یک مدرک و یا یک مقاله در روزنامه و یا اعلامیه، به ما نشان بدهد که در آن کمونیست های ایران مردم را به برداشتن چادر زنان، ملی کردن وسایل تولید و خراب کردن بازارها دعوت کرده باشند، یا حداقل شبیه به آنچه ایراندوست نوشته است مطرح کرده باشند. اما من مصرانه تاکید می کنم، کسی که چنین چیزهایی می نویسد، بطور عینی، مدافع امپریالیسم انگلستان است. او خواسته یا نخواسته، همان تهمتی را می زند که انگلیسی ها، اوهمان چیزی را می گوید که – به موقع خود – لرد کرزن در مجلس انگلستان می گفت: "بگذار کمونیست ها، کمونیسم را درگیلان اجرا کنند. این بهترین وسیله است که ایرانیان از آن ها دور شوند." این که کمونیست های ایران خواسته اند چادربرداری کنند و یا این که وسایل تولید پیشه وران را ملی کنند یا مردم را به خراب کردن بازار دعوت کرده اند – شایعاتی بود که عمال انگلستان پخش می کردن. همه این تهمت ها، مانند تهمت از بین بردن ازدواج در روسیه، برای بی ابرو ساختن ایده کمونیسم به اروپا رفته است و ایراندوست با نوشته بی ربط خود به این تهمت ها دامن می زند. (سلطان زاده) "این راست است که در هیچیک از مقالات تشریحی یا انتقادی که مخالفین جناح چپ حزب کمونیست ایران درباره نهضت جنگل منتشر کرده اند، در تایید اتهامات خود به کوچکترین سندی احتمالی توسل نجسته اند، زیرا چنین امری میسر نبوده است. این نیز راست که برخی تحریکات ضدمذهبی در گیلان صورت گرفت و بطوری که در کتاب یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، و نیز بایگانی وزارت خارجه فرانسه امده است این تحریکات به دست عمال سردار محی انجام می گرفت و دست انگلیسی ها و آلمان ها در آن ملاحظه می شده است. (ویراستار)
(2) نویسنده ای سطور از همان آغاز قاطعا مخالف همکاری با کوچک خان بود.
(3) از آنجا که درباره این مسئله اختلافات زیادی وجود داشت و بسیاری از رفقا قویا نسبت به خط مشی تاکتیکی کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران شک داشتند، نویسنده این سطور که در آن زمان در مسکو، درکنگره دوم کمینترن شرکت داشت، بنا به دستور کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران به رفیق لنین مراجعه کرد (تابستان سال 1920) و از او خواهش نمود درباره کار آینده حزب ما را راهنمایی کند. درست در همین روزها، درکمیسیون کنگره، تزهای لنین درباره مسایل ملی و مستعمراتی- که عصر جدیدی را در جنبش ازادیبخش ملی کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره می گشاید – مورد بحث بود. به این مناسبت رفیق لنین راجع به مسایل ایران علاقه بسیاری از خود نشان می داد. بعضی از رفقای باکو، در جلسه یی که مربوط به مسایل ایران بود، تحت تاثیر قیام گنجه که تازه سرکوب شده بود معتقد بودند که مطرح کردن شعار انقلاب ارضی در ایران به موقع نیست. به اعتقاد آنان، این شعار به مناسبت عدم آگاهی توده های دهقان باعث بروز همان نوع قیام هایی خواهد شد که در گنجه به رهبری دهقانان ثروتمند (کولاک) و اربابان بوقوع پیوست. رفیق لنین، پس از آن که در نهایت دقت به سخنان همه گوش داد گفت:"در کشورهای عقب افتاده یی چون ایران که بخش اعظم زمین آن در دست اربابان است، شعارهای انقلاب ارضی، برای میلیون ها دهقان دارای اهمیت اساسی است. اما آنچه مربوط به قیام های دهقانی می شود، این نوع قیام ها در روسیه نیز بوقوع می پیوندد. لیکن این به آن معنی نیست که ما باید از سیاست ارضی خود دست برداریم." اکثریت رفقای صاحب نظر که در جلسه حضور داشتند از نقطه نظر رفیق لنین حمایت کرده و به رفیق پاولوویچ و من پیشنهاد شد که نقطه نظر لنین را به شکل تزهایی که با شرایط ایران مطابقت کند مطرح سازیم. مدت کمی، پس از این نیز، کنگره دوم (کمینترن)، بر اساس گزارش رفیق لنین درباره ماهیت جنبش های انقلابی ملی در کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره، تصمیمات مشخص تری اتخاذ کرد. من فورا، عقیده رفقای صاحب نظر و تصمیم کنگره را به ایران اطلاع دادم. لیکن با تاسف زیاد باید گفت، حوادث بعدی با چنان سرعتی بوقوع پیوست که انقلاب ایران نتوانست در مقابل حمله متحدانه سپاهیان انگلیس و شاه مقاومت کند و شکست خورد. |
راه توده 403 29 فروردین ماه 1392