راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

امریکا
چاره ای جز
جنگ مداوم ندارد!
مترجم: ا. م. شیری
 

 

 درجه نظامی شدن آمریکای مدرن، امپراتوری روم را یادآوری میکند. هیچ رازی در این نیست که بودجه نظامی ایالات متحده آمریکا از مجموع هزینه های نظامی همه کشورهای جهان بیشتر است. صنایع آمریکا اساسا برای جنگ کار میکنند، برای اینکه تولید محصولات غیرنظامی آمریکا نیروی کار ارزان را به کشور سرازیر کرد. درست به همین سبب، آمریکا باید دائما بجنگد. زیرا، بمبهای تولید شده باید منفجر شوند. در غیر این صورت، انبارها خیلی زود پر میشوند و «مردم کار خود را از دست میدهند». سعی میکنیم شباهتهای تاریخ روم و آمریکا را نشان دهیم.
در سال ۱۰۷ قبل از میلاد، گایوس ماریوس، سردار روم اصلاحات نظامی انجام داد. او کسانی را که استطاعت مالی نداشتند، به ارتش جلب کرد. بعبارتی، صفوف ارتش را با مردمانی که دارائی آنها از ۴۰۰۰ آسوف تجاوز نمیکرد، یعنی فقرا،تکمیل کرد. وجود توده انبوه مردم فقیر در روم، فرصتهایی را برای افزایش ناگهانی شمار پرسنل ارتش فراهم آورد. سپاهیان، سازوبرگ جنگی کامل و حقوق و مزایای مکفی از خزانه دریافت می کردند. اصلاحات به تغییر ترکیب اجتماعی ارتش روم و ماهیت آن منجر گردید. سیل لومپن ها به ارتش پیوستند، و از یک ارتش مرکب از شبه نظامیان مدنی به یک ارتش حرفه ای مزدور بدل گردید. این وضعیت شرایط استفاده از ارتش را برای مبارزه بر سر قدرت در روم را فراهم ساخت، زیرا سربازان بفرمان سردارانی که حقوق آنها را میپرداختند، میجنگیدند. دوره جنگهای داخلی آغاز شد. گایوس ماریوسبا سولا جنگید، پس از آن سزار با پومپه و آکتاویان با آنتونی به نبرد پرداخت. و در قرن سوم پس از میلاد، امپراطوری روم گرفتار هرج و مرج جنگ دائمی بین «امپراطوران سرباز»گردید.
نظام وظیفه در آمریکا پس از امتناع جمعی سربازان وظیفه از رفتن به جنگ ویتنام، در سال ۱۹۷۳ لغو گردید، ارتش قراردادی شد، حرفه ای شد. این راه حل، درست شبیه اصلاحات گایوس ماریوس بود.
اما ارتش از شهروندان آمریکا تشکیل می یابد و برای استفاده گسترده از آن مجوز کنگره الزامی است. اشغال کشورهای افغانستان و عراق ثابت کرد که جمعیت امریکا از تلفات، حتی ارتش متشکل از حرفه ایها نیز ناراضی اند. درست به همین سبب هم، ارتشهای خصوصی، که همراه با ارتش آمریکا میجنگدند، بسرعت نیرو جمع کردند. تلفات آنها اما هیچ کس را نگران نمیکند. شرکت «بلاکواتر» آمریکا مشهورترین آنهاست. بلاکواتر در سال ۱۹۹۷ بوسیله افسر سابق نیروی ویژه تفگنداران دریائی آمریکا («گربه های دریائی»)، ستوان ۲۷ ساله، اریک پرینس (Erik prince) و مربی تیراندازی کاربردی، ال کلارک (Al Clark)، بعنوان شرکت امنیی که به پشتیبانی و تدارک عملیات نظامی و امنیتی مشغول خواهد شد، تأسیس گردید. شرکت امنیتی با گذشت زمان به شرکت نظامی خصوصی بدل شد. در سال ۲۰۰۲ شرکت مشاور امنیتی بلاکواتر، که کارکنان آن در جنگ افغانستان شرکت کردند، تأسیس شد. بی درنگ پس از سرنگونی رژیم صدام حسین در سال ۲۰۰۳، سروکله «بلاکواتر»بعنوان یکی از ۶۰ شرکت امنیتی در عراق پیدا شد و آموزش نیروهای مسلح جدید و پلیس عراق و همچنین، پشتیبانی نیروهای اشغالگر را برعهده گرفت. اولین تلفات را ارتش خصوصی «بلاکواتر» در ماه مارس ۲۰۰۴، زمانیکه چهار تن از اعضای آن کشته شدند، متحمل شد. هنگام خروج نیروهای «بلاکواتر» از عراق، ۹۸۷ نفر مزدور در این کشور حضور داشتند که ۷۴۴ نفر آنها تبعه آمریکا بودند. این شرکت تا سال ۲۰۰۹ در جنگ عراق شرکت داشت. «بلاکواتر» حق دارد شمار تلفات پرسنلی خود را اعلام نکند. بر اساس ارزیابی های کلی، تلفات انسانی این شرکت در عراق در حدود ۷۸۰ نفر بدون احتساب آمار رسمی تلفات جنگی بود. در ماه اکتبر سال ۲۰۰۷ بلاکواتر آمریکا نام خود را به «بلاکواتر جهانی» تغییر داد و آرم جدید برگزید. در سال ۲۰۰۹، اریک پرینس، بنیانگذار شرکت از مقام مدیر کلی شرکت استعفا کرد و در ماه فوریه، «بلاکواتر جهانی» رسما خود را «ایکس ای» نام گذاشت که همچنان از علامت «مرکز آموزش ایالات متحده آمریکا» استفاده می کند.
شرکت بلاکواتر در ردیف یکی از ۱۰ پیمانکار بزرگ قرار گرفت که بیشترین سود را از جنگ عراق بردند. درآمد شرکت امنیتی از فعالیت در عراق بالغ بر ۱ میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار بود. واین هم چشمه ای از «کارهای» آن: در ماه سپتامبر سال ۲۰۰۷ کارکنان شرکت در جریان تیراندازی ۱۷ شهروند غیرنظامی عراق را کشته و ۱۸ تن دیگر را که کودکان نیز در میان آنها بودند، مجروح کردند. علاوه بر آن، این شرکت به قاچاق اسلحه، و همچنین به تیراندازی تظاهرات مسالمت آمیز مردم عراق در سال ۲۰۰۴ و قتل محافظ معاون رئیس جمهور کشور در ماه دسامبر ۲۰۰۶ مظنون است.
هیچ سرّی در این نیست که اشخاص و شرکتهای ثروتمند در آمریکا از هزینه کردن هیچ پولی برای حفظ امنیت خود دریغ نمیورزند. آنها برای ساختارهای امنیتی خصوصی بیش از پلیس پول هزینه میکنند. با رشد روزافزون نابرابری در آمریکا و کاهش طبقه متوسط، شکاف میان نخبگان و پائینی ها هر چه عمیق تر میشود. درست به همین سبب است که نخبگان، ارتش و ساختارهای امنیتی خصوصی تشکیل میدهند. همزمان با اینها، باراک اوباما ممنوعیت فروش آزاد اسلحه به شهروندان را پیشنهاد کرد. در واقع، او خلع سلاح شهروندان عادی را خواستار شد. اما در حالیکه نخبگان به مزدوران نظامی تکیه میکنند، آنها نیز وابسته نخبگان میشود. و زمانیکه یک سولا یا سزار به قدرت برسد، میتوانیم شاهد کودتای نظامی در آمریکا باشیم.
شواهدی دال بر تأئید این مدعا وجود دارد. در ماه نوامبر سال ۲۰۰۳ ژنرال تومی فرنکس، فرمانده حمله آمریکا به بغداد،تا آنجا پیش رفت، که پیش بینی کرد: یک حمله تروریستی جدی به ایالات متحده آمریکا می خواهد «شیرازه قانون اساسی ما را از هم بگسلد»، و در چنین شرایطی او آماده بررسی این ایده میشود: «لازم است قانون اساسی بسود شکل مدیریت نظامی اصلاح شود». پرفسور آمریکائی، چالمرس جونسون (شرکت کننده در جنگ کره و مشاور سازمان سیا در سالهای ۱۹۶۷- ۱۹۷۳) در سال ۲۰۰۷ نوشت: «من یقین دارم که جورج بوش و دیک چنی کشور را به بن بست خطرناک سوق دادند، ولی در این کار فقط آنها مقصر نیستند، و خلع آنها از قدرت بهیچوجه به حل مشکل کمک نخواهد کرد. بحران مدیریت دولتی در ایالات متحده آمریکا، حداقل از جنگ جهانی دوم شروع و رشد کرده است. توسعه «امپراطوری ریاست جمهوری»و لاغر شدن قوه مقننه و قضائیه، ریشه های بلندی در مجتمع صنایع نظامی دوره پس از جنگ دارند، بطوریکه، وسیع ترین محافل اجتماعی به این نتیجه رسیده اند که، انگار ارتش کارآمدترین نهاد دولتی ما است. رئیس جمهور کشور را هم اینک چنان اداره میکند که یک پادشاه عادی مشکل میتوانست آنطور اداره کند. او سازمان سیا و ارتش شخصی در اختیار دارد که از کنگره، مطبوعات یا جامعه تبعیت نمیکنند، زیرا، هر کاری که سازمان سیا انجام میدهد، محرمانه است. هزینه های تسلیحات را بدین خاطر تا حداکثر ممکن در اقلام بودجه قید میکنند که بتوانند هر نماینده ای را که اگر بخواهد به نظام جدید تسلیحاتی رأی منفی بدهد، فورا به بیکار کردن رأی دهندگان خود متهم سازند. من مطمئنم که نگهداری امپراتوری خارجی ما (۷۳۷ پایگاه نظامی در سرتاسر جهان) به چنان منابع و همت عالی نیاز دارد که ناگزیر به دمکراسی مخصوص ما نقطه پایان بگذارد و در نتیجه نهائی، به یک دیکتاتوری نظامی یا معادل مدنی آن فرابروید».
اطلاعاتی که پائیز سال گذشته در این بستر آشکار شد، جالب بنظر میرسد: «از اول اکتبر همه پایگاههای نظامی آمریکا در داخل و خارج کشور را دولت باراک اوباما بحالت آماده باش جنگی در آورد. ولی، تا آنجا که معلوم است، هیچ تروریستی ایالات متحده را تهدید نمی کرد. دشمن، داخلی نامیده شد، ولی ریشه آن به دورتر از حدود آمریکا میرسد. امروز دریادار چارلز م. گائوته از فرماندهی یکی از سه گروه ناو هواپیمابر «برکنار شد» و برای پاسخ دادن به سؤالات بازپرس ها به برمرتون، واشینگتن، فراخوانده شد. چنین تصمیمی بر اساس گفتگو با وزیر دفاع، که در پایان مذاکره گفت که گائوته جزئی از گروه افسران نظامی مظنون به طراحی ساقط کردن دولت باراک اوباما در صورت انتخاب وی به ریاست جمهوری بود. این یک حدس و گمان نیست. دهها افسر اخراج شده اند و تحقیقات در مورد صدها افسر دیگر نیز ادامه دارد. همه آنها رابطه مستقیم با عناصر افراطی در حزب جمهوریخواه و با لابی اسرائیل داشتند. اطلاعات از بالاترین سطوح به پنتاگون داده شد. این اطلاعات گواهی از آن میدهند که دولت قبلا از برنامه آنها خبر داشته است… امروز معلوم شده که نظامیان کلیدی، بیشتر از ایالات متحده آمریکا، به اسرائیل و وال استریت وفادار بودند و شورش بعد از انتخاب ریاست جمهوری را برنامه ریزی می کردند. علاوه بر غصب قدرت، سازماندهی ترورهای جمعی در داخل آمریکا، احتمالا، با کاربرد تسلیحات اتمی به سرقت رفته، اعلام قانون وضعیت جنگی، حمله به عراق و ایران با کمک عربستان سعودی و کشورهای حوزه خلیج فارس جزو برنامه آنها بود. از برنامه آنها نه تنها پنتاگون، حتی سازمانهای امنیتی هم اطلاع داشتند؛ توطئه گران شناسائی شدند، همه آنها زیر نظر هستند، آری آنها بویژه آرام هم نگرفته اند. همه اطلاعات از بیش از یک منبع رسمی بدست آمده است».

منبع: تارنمای جنگ و صلح
http://www.warandpeace.ru/ru/reports/view/78857/
 

 

 

 

                        راه توده  404     5 اردیبهشت ماه 1392

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت