سلطانزاده – فصل دهم بخش دوم قیام های ناکام برای جلوگیری از دیکتاتوری رضاشاه |
گروههای محمدتقی خان پسیان که در سال 1921 علیه تهران قیام کرد، از دهقانان فقیرتری تشکیل یافته بود که ستم فئودالها آنان را به ورشکستگی کشانده و از مزارع شان بیرون رانده بود. این نهادهای انقلابی در جنبش تقی خان تبلور خاصی پیدا کرد و قیام- خیلی زود- ماهیت دهقانی به خود گرفت. دهقانان، با حمایت مستقیم سربازان، به تصاحب زمینهای اربابان و خانها پرداخته، و آنان را توقیف و به زندان میافکندند. در بسیاری از نقاط، اخذ بهره و عوارض به نفع اربابان و خانهای غارتگر ملغی گردید.
رضا شاه پهلوی، در 31 اکتبر سال 1925، به جای سلسله قاجار به تخت و تاج «شاهنشاهان» نشست، همان رضا شاهی که در زمان صدارتش در وزارت جنگ، خود را طرفدار جمهوری وانمود کرده و از شعارهای چپ پشتیبانی میکرد. امید دهقانان نیز به این که رضا شاه بار مالیات آنان را سبک تر کرده و خواست آنان را به داشتن زمین تحقق بخشد، نقش بر آب گشت. اربابان و زمین داران مانند سابق یعنی مانند زمان قاجار، به غارت خود ادامه میدادند، و ساکنین شهرها به علت عدم وجود کار روز به روز فقیرتر میشدند. بیکاری تبدیل به پدیدهای دائمی در شهرها شد. رضا شاه با گرفتن تاج و تخت شاهی، املاک بزرگی به دست آورده و یکی از ثروتمندترین اربابان ایران گردید. لازم است به این واقعیت گویا اشاره شود: رضاشاه که میتوان او را صاحب مازندران دانست، از دهقانان بابت هر جریب، یک سوم محصول (12 تا 15 تومان) را به عنوان بهره مالکانه میگرفت در حالی که اربابان دیگر، از هر جریب 5 تومان اخذ میکردند. قیامی که توسط رفیق لاهوتی در تبریز رهبری شد، «بلوای» سربازان در سلماس، قیام مجدد خراسان تحت رهبری سالار جنگ، قیام گیلان در سال 1926 و قیام اخیر در جنوب- همه اینها دانههای به هم پیوسته زنجیری هستند که قیامهای شجاعانه زحمتکشان را علیه رضا شاه پهلوی تشکیل میدهد. قیام قهرمانانه ارتش مستقر در تبریز با عدم موفقیت خاتمه یافت. با وجود این، چندی بعد جنبش ارتش مستقر در سلماس به وقوع پیوست. چگونگی این قیام- طبق گزارش رفقا- چنین بوده است: پادگان دیلمان واقع در منطقه سلماس مدت شش ماه حقوقی دریافت نکرده و در نتیجه دکانداران از فروش نسیه مواد غذایی به آنان سر باز زدند- از طرف دیگر وضع جیره غذایی سربازان نیز در پادگان نامنظم گردیده بود. در آغاز ژوئن سال 1926 در پادگان جنب و جوش به وجود میآید- دهم ژوئن به سربازان اطلاع میدهند که در تهران تصمیم بر این گرفته شده که با موافقت سربازان «وطن پرست» حقوق دو ماه آنان را نپرداخته و آن را به مصرف احتیاجات مملکتی برسانند. «سربازان متوجه شدند که حقوق آنان به مصرف مخارج تاجگذاری رسیده و این باعث برانگیخته شدن احساسات ضد دولتی آنان گردید».
سربازان سواره نظام، جلسات مخفی تشکیل داده و تصمیم میگیرند که «اسلحه به دست، عدالت را برقرار سازند» آنها نامههای بدون امضاء به رئیس پادگان نوشته و از او خواستند حقوق شان را بپردازد یا در غیر این صورت تمام افسران را کشته و به طرف تبریز حرکت خواهند کرد. شرکت کنندگان در جلسه 20 ژوئن معتقدند که دولت و «قزاقی چون خود آن ها» یعنی شاه، مقصر عدم پرداخت حقوق آنانند. پادگان- که از 125 سواره و 65 پیاده تشکیل شده- در شب 24 ژوئن تصمیم به قیام، کشتن افسران و حرکت به سوی خوی و تبریز که «سربازان آنجا نیز برای قیام علیه دولت آماده اند» میگیرد.
قیام از همان آغاز رنگ سیاسی پیدا میکند و این بسیار گویاست. شعار اصلی، مبارزه برضد شاه و دولت تهران است.
در این قیام، برخلاف آن چه منابع رسمی ایران گزارش داده اند، نه 180 نفر بلکه 700 نفر شرکت داشتند. این قیام جنبه کاملا ضد دولتی و ضد شاهی داشت. سربازان قیام کننده که از دهقانان اطراف بودند اصل انتخابی بودن اشخاص مسئول را مقرر و سردوشهای افسران را کندند. لیکن سربازان قیام کنند بدون رهبری لازم عمل میکردند. آنها پس از کشتن رئیس پادگان- به طرف بازار رفتند و آغاز به خراب کردن آن نمودند.
سربازان، ساعت 4 صبح به سربازخانه برگشته و از میان خود سرکرده و معاون او را انتخاب کردند. 400 توپچی همراه دو توپ و 30 مسلسلچی با 4 مسلسل نیز به آنان پیوسته و تمام پادگان با نظام جنگی به طرف خوی به حرکت در آمد.
همزمان با این، در منطقه دیگر سلماس- کهنه شهر- که محل توقف هنگ سواره نظام است، اتفاقات ذیل به وقوع میپیوندند: سواران از دیلمان دستور دریافت میکنند که فورا راه بیفتند. اینان تصمیم میگیرند که فرمانده را کشته و آن گاه حرکت کنند. لیکن فرمانده هنگ از تصمیم با خبر شده و فورا به سربازخانه میآید و «در حضور سواران هیجان زده، سردوشهای خود را میکند و به دولت ناسزا میگوید و میخواهد که به عنوان یک سرباز ساده به آنان به پیوندد.» سربازان او را مجبور میکنند که به قرآن قسم بخورد و آن گاه او را دو باره به عنوان سرکرده انتخاب میکنند. سرکرده نیز به نوبه خود از سربازان میخواهد که سوگند وفاداری بخورند و سواران نیز موافقت میکنند. پس از این، فرمانده، با فریب آنها را به طرف شورشیان دیلمانی که به خوی میرفتند برده و به آنها دستور شلیک میدهد. این امر خیلی موثر واقع میشود. شورشیان سرکوب و بسیاری از آنان توقیف و تیرباران شدند- با وجود همدردی شدید مردم، خوش باوری سربازان به دار و دسته افسران امکان داد که پیروز شده، سرکوبی بیرحمانهای به عمل آورند. دادگاه نظامی صحرایی 150 نفر را به تیرباران محکوم کرد.
تقریبا هم زمان با این وقایع، در قسمت دیگری از ایران یعنی در خراسان، قیام گسترش مییافت- آندره چرونی [شومیانسکی] این قیام را چنین توصیف میکند:
مرکز سازمانی که قیام را رهبری نمود در محلهای به نام مراو تپه قرار داشت- پایگاه انقلابیون، پادگان این محل بود که از 200 تن سوار بلوچ، 150 تن پیاده نظام و 50 مسلسلچی تشکیل شده بود.
سازمان در میان دهقانان ناحیه نفوذ نسبتا گستردهای داشت. در راس این سازمان، سالار جنگ یکی از همکاران جنبش محمدتقی خان در سال 1921- قرار داشت.
قیام با توقیف افسران- که تعدادی از آنها موفق به فرار شدند- و آمادگی سریع برای حمله به بجنورد که سربازخانه بزرگی داشت و قیام کنندگان روابط نزدیک با آن داشتند، آغاز شد. قیام کنندگان پس از خروج از مراو تپه، با نخستین دسته قوای دولتی که مرکب از 300 نفر بود برخورد کردند و تیراندازی آغاز شد. سربازان دولتی زیاد دخالت نمیکردند و فقط افسران بودند که با مسلسلها تیراندازی میکردند. قوای دولتی، پس از دو ساعت جنگ در هم شکسته شد. بخشی از افسران فراری شدند و بیش تر سربازان به قیام کنندگان پیوستند. یک افسر نیز اسیر شد. راه بجنورد باز بود، انقلابیون به طرف بجنورد به حرکت در آمدند.
پادگان بجنورد، مرکب از 800 نفر، آماده جنگ بود لیکن با نزدیک شدن سپاهیان قیام کننده، افسران پادگان فرار را بر قرار ترجیح دادند- سربازان همگی به قیام کنندگان پیوستند و شهر در حقیقت بدون جنگ به دست اشغال کنندگان افتاد.
پس از اشغال شهر، دهقانان دهات اطراف، از قیام کنندگان استقبال شایانی کردند. قیام کنندگان یک میتینگ عمومی تشکیل دادند و چندین هزار نفره از جمله انبوهی از دهقانان در آن شرکت جستند- پس از نطقهایی که در آن انقلابیون برنامه خود را تشریح کردند، از قبیل مصادره اراضی و اموال اربابان و صاحب منصبان بزرگ دولت، تقسیم زمین میان دهقانان و غیرو... آن گاه به سخنان دهقانان گوش فرا دادند که خواستار محاکمه مردمی حاجی عمل (امل؟) بزرگ ترین فئودال و ارباب ناحیه بودند- دهقانان این فئودال را که وحشی گریهایش معروف بود توقیف کرده بودند. تصمیم گرفته شد فورا دادگاه نظامی انقلابی انتخاب شود و حاجی امل را همراه چهار تن از افسران اسیر محاکمه کنند. قریب 20 نفر سرباز و دهقان به عنوان اعضای دادگاه انتخاب شدند.
پس از بازجویی و یک سلسله سخنرانی محکوم کننده سربازان و دهقانان، شرکت کنندگان در میتینگ، متفق الرای حکم محکومیت به اعدام را صادر کردند و این حکم همان روز عصر به مرحله اجراء گذارده شد. اموال فئودال تیرباران شده نیز ضبط و به دهقانان واگذار شد.
نیروهای انقلابی بجنورد و پادگان یکی شده و در نتیجه کلا دارای 1500 قبضه تفنگ و سرنیزه و تعدادی مسلسل شدند. آنها مرتجعین را از مقامات کنار گذارده، در تمام ادارات دولتی افراد خود را گماشتند.
انقلابیون در بجنورد 3 میتینگ بزرگ عمومی تشکیل دادند که انبوهی از دهقانان اطراف در آن شرکت کردند. انقلابیون در این میتینگ برنامه انقلابی ملی را مطرح ساختند: رها ساختن مردم از دست اربابان و اشراف، تقسیم زمین میان دهقانان و دموکراتیزه کردن ارتش.
طی میتینگ، دهقانان اطراف و مردم شهر (پیشه وران، تجار کوچک و صنعت گران) تصمیم گرفتند که بدون وقفه ارگان خلقی اداره شهر، یعنی انجمن را تشکیل دهند. هم چنین اعلام شد که پس از اشغال مشهد توسط قیام کنندگان، کنگره ایالت برای تشکیل انجمن ایالتی تشکیل خواهد شد. در این میتینگها تصمیم گرفته شد که حق رای در انتخابات انجمن از اربابان، روحانی نمایان و اشراف سلب شود. انقلابیون برای نظارت در امر انجام انتخابات دو کمیسیر تعیین کردند که یکی از آنان کارگر نساجی و دیگری آهنگر بود.
پس از محاکمه و تیرباران حاجی امل و چهار افسر- که در حقیقت انتقامی از طبقه فئودال و دولت مدافع آن بود در بجنورد جشن عمومی اعلام گردید و دهقانان زیادی در آن شرکت کردند. دهقانان از انقلابیون تقاضا میکردند که گروههای مسلح در اختیار آنان به گذارند تا با اربابان و خانهای فئودال منطقه تصفیه حساب کنند. انقلابیون به دهقانان توضیح میدادند که آنها میخواهند با لشکر کشی به مشهد تکیه گاه سلطنت پهلوی یعنی اربابان و فئودالها را به طور کامل از بین ببرند. در مدت اقامت انقلابیون در بجنورد تعداد نفرات گروههای انقلابی توسط دهقانان داوطلب افزایش مییافت.
انقلابیون 8000 تومان در مالیه بجنورد به دست آوردند و پس از بحث پیرامون مصادره سرمایه تجار تصمیم گرفتند که: چون سرمایه داران بزرگ- اربابان و اشراف- از شهر فرار کرده و به سرمایه آنها که در بانک انگلیس بود دسترسی نمیباشد، سرمایه تجار متوسط و کوچک را مصادره نکنند و از آنان 7000 تومان قرض گرفتند. انقلابیون، بدین ترتیب، 000/15 تومان پول در اختیار داشتند. انقلابیون به تجار قول دادند که پس از تصرف مشهد قرض آنان را به پردازند. خوارو بار و علیق را سپاهیان قیامی از طریق خریدن از دهقانان تامین میکردند. دهقانان، به این مناسبت، در موقع عبور گروههای انقلابی به استقبال آنان آمده و- طبق سنت خود- به آنان دستههای گندم میدادند، در حالی که روحانیان و اربابان فرار میکردند. نیروی عمده شورشیان مرکب از 1200 نفر، تحت فرماندهی رهبران قیام به طرف شیروان (در جهت قوچان) به راه افتاد. در حین حرکت آنان به طرف شیروان، هواپیمای دولتی، نامه رضاشاه را بر سر آنان پخش کرد. شاه در این نامه نوشته بود: او پادشاه پهلوی «قیام کنندگان برضد مقررات و اصل مقدس مالکیت را که «شاهنشاه» حافظ آن است دعوت به تسلیم میکند و در غیر این صورت آنها را نابود خواهد کرد».
انقلابیون، شیروان را پس از چهار ساعت درگیری به اشغال خود در آورده و به طرف قوچان حرکت کردند. انقلابیون، ساعت 5 بعد از ظهر، در میان انبوه مردم شوق زده، که تا دو فرسخی شهر به پیشواز آنان آمده بودند (جمعیت شهر 000ر20 نفر است) وارد قوچان شدند. روحانیون درباری، اربابان و ماموران عالی رتبه فرار میکردند.
انقلابیون فورا افراد خود را در ادارات منصوب کردند. کمیته انقلابی تا پاسی از شب شکایات مردم را از اربابان خانها و ماموران دریافت میکرد.
روز بعد، دو هواپیمای دولتی در آسمان قوچان ظاهر شد و بمباران را آغاز کردند. انقلابیون که مسلسل در اختیار داشتند به طرف هواپیماها تیراندازی کردند و هواپیماها مجبور به فرار شدند. در قوچان، مرتب میتینگ تشکیل و انتخابات انجمن سازمان داده میشد. تعداد زیادی زن و مرد دهقان در این میتینگ شرکت میکردند. انقلابیون، عصر آن روز توسط دهقانانی که از چناران به قوچان آمده بودند، مطلع شدند که اربابان و خانها در 12 فرسخی مشهد- به دستور دولت- با عجله مشغول تشکیل گروههای مسلح میباشند و دولت به آن جا اسلحه و مهمات فرستاده است. انقلابیون، هم چنین اطلاع یافتند که رئیس لشکر خراسان محمدخان دستور داده است تا 700 نفر از قشون مشهد به چناران فرستاده شوند، لیکن سربازان از انجام این امر سر باز زده اند، و در نتیجه 300 تن از آنان در زیر زمین وحشتناک زندان مشهد محبوس شده اند. ماموران انقلابیون خبر دادند که رئیس لشکر خراسان تصمیم گرفته است تا همه افراد پیاده نظام بریگاد سابق انگلیسی و ایران و کردهایی را که در زمان جنگ امپریالیستی در خدمت انگلیسیها بوده اند- بسیج کند. قوچان و مواضع انقلابیون ساعت 4 صبح، توسط چهار هواپیما بمباران شد. در این بمباران 20 تن از ساکنین بی گناه شهر کشته شدند. از سپاهیان انقلابی 60 نفر کشته و قریب 80 نفر زخمی شدند. سپاهیان دولتی پس از یک درگیری شدید- با وجود پشتیبانی هواپیماهای دولتی- 100نفر کشته و زخمی داده و مجبور به عقب نشینی شدند.
لیکن، نیروی انقلابیون نیز تضعیف شده بود و- مهم تر از آن – مهمات آنان در حال اتمام بود: برای هر تفنگ فقط دو فشنگ موجود و برای مسلسل فقط هزار فشنگ باقی مانده بود. دولت هنگ گارد تهران را نیز به کمک نیروهای خود فرستاد. دولت در دزدآب از انگلیسیها تعدادی مسلسل و 50 کامیون دریافت کرد و بیش از 1000 سرباز را به همراه تعلیم دهندگان بریگاد سابق انگلیس و ایران به مقابله انقلابیون فرستاد. پس از آن، قوای دولتی خط دفاعی انقلابیون را که از 200 نفر تشکیل شده بود، در سبزوار شکسته و حمله بلامانع خود را به قوچان آغاز کرد. انقلابیون که رابطه شان با مشهد و تهران قطع شده بود، وضع بحرانیای یافتند. در همین موقع، پنج هواپیما (بنا به اطلاع ساکنین محلی، سه هواپیما انگلیسی بوده و بمبهای مارک انگلیسی روی شهر میریختند) قوچان را بمباران کردند. انقلابیون پس از شلیک تمامی فشنگهای خود، آغاز به عقب نشینی کردند. انقلابیون – به خصوص به خاطر حملات مداومی که توسط افراد مسلح خانها (این افراد را که قبلا در این مناطق راهزنی میکردند، خانها برای کمک به دولت متشکل ساخته بودند) به پشت جبهه آنان انجام میگرفت- تلفات زیادی دادند. آنان به گروههای پراکنده تقسیم شده و در کشور پخش شدند.
این قیام قهرمانانه سربازان و دهقانان ایرانی بر ضد اربابان و حامیان انگلیسی آنان، بدین ترتیب خاتمه یافت.
فقط اشخاص بی آبرو و بی شرف میتوانند مدعی شوند که این قیام توسط انگلیسیها ترتیب داده شده بوده است.
موفقیتهای قیام خراسان همیشه و در همه جا باعث خوشحالی و شعف تودههای مردم میگردید و امیدها را زنده میکرد.
هنوز خون تیرباران شدگان و اعدامیان خراسان خشک نشده بود که قیام جدیدی در گیلان به وقوع پیوست. این بار نیز، فومن منطقه آغاز جنبش بود. فومن شهرکی است که در 20 کیلومتری شمال رشت در میان بوتههای غیر قابل عبور و مزارع برنج واقع شده است. این منطقه، قبلا به ناحیه عملیات کوچک خان و حیدرخان مشهور بود. این ناحیه از لحاظ نظامی و سوق الجیشی برای عملیات دستههای کوچک پارتیزانی بسیار مناسب است. همه کسانی که از تعقیب مقامات فرار میکردند، همیشه به این ناحیه پناه میبردند، زیرا آگاهی ساکنین این ناحیه از نواحی دیگر بیش تر است. ساکنین این ناحیه- که 75% آنان را دهقان بی زمین و 25% را خرده مالکان، ملاها و تجار تشکیل میدهند، در انقلاب سال 1920 گیلان شرکت کردند.
جنبش فومن بدین شکل آغاز شد: ابراهیم خان وکیل باشی که به مناسبت عدم اطاعت از دستور رئیس لشکر شمال- محمدحسین خان- در دادگاه نظامی محاکمه شده بود، به این ناحیه آمد. ابراهیم خان کسانی را که از رژیم ناراضی بودند (به طور عمده سربازانی که با اسلحه خود از ارتش فراری بودند) به دور خود جمع کرده و از آنان گروهی تشکیل داده و حمله به ادارات دولتی و ماموران را آغاز نمود. او دهقانان را دعوت کرد تا از پرداخت بهره مالکانه خودداری کنند. طبق گزارشات مقامات دولتی، سربازان لشکر شمال، مرکز و شرق به ابراهیم خان میپیوستند. هم زمان با فعالیت ابراهیم خان در فومن، کمیتههای مخفی بی نوایان و پیشه وران در رشت و انزلی تشکیل شد. یکی از این کمیتهها به نام «کمیته آتش» معروف بود. این کمیته با فومن ارتباط برقرار کرده و حرکات قوای دولتی را به ابراهیم خان اطلاع داده و برای شورشیان پول جمع آوری میکردند. کمیته رشت موظف بود، در صورت نزدیک شدن شورشیان به رشت و اشغال آن، نقش نیروی کمکی را ایفاء کند. گروههای کوچک قوای دولتی که به ناحیه عملیات شورشیان فرستاده شدند، کاری از پیش نبرده و اکثریت آنان همراه اسلحه خود به شورشیان پیوستتند. دهقانان به شورشیان همه گونه کمک میکردند: آنان را مخفی کرده و به آنان آذوقه میرساندند و غیرو. اربابان و دولت از گسترش جنبش به اضطراب افتادند، زیرا آنان شبح انقلاب گیلان و کوچک خان را در پیش چشم داشتند. اضطراب آنان، پس از بلوا در بازار رشت- که به خاطر انتخابات روی داد- شدت یافت. نحوه انتخاب سفارشی نمایندگان مجلس که در ایران آن زمان معمول بود، در رشت با مقاومت شدید بورژوازی شهر و پیشه وران رو به رو شد. مقامات دولتی- در مدت شش ماه- موفق به انجام انتخابات دو نماینده از رشت نگردیدند و سرانجام از انتخاب نمایندگان رشت و فرستادن آنان به مجلس چشم پوشیدند، تا حداقل بدین وسیله از بروز تظاهرات برضد دولت جلوگیری کنند. طبیعی است که با وجود چنین شرایطی، دولت شاه حاضر به حادترین اقدامات بود، قیام که هم زمان در شهر و ده توسعه مییافت، مساله مبارزه با انقلاب را به حادترین شکل آن در برابر رضاشاه مطرح ساخت. قشون سرکوب کننده به سرکردگی (سرلشگر) خزایی آماده شد و در اواخر اوت سال 1926 به رشت رسید. خزایی همه قوای خود را اعم از سواره نظام، توپخانه و پیاده نظام در یک محل متمرکز کرده، عازم لشکرکشی پیروزمندانه در گیلان شد. او کوشش کرد- قبل از هر چیز- نیروهای شورشی را به سه دسته تقسیم کند: دسته اول را در منطقه فومن محاصره کند، دسته دوم را مجزا کرده و به طرف لاهیحان سوق دهد و دسته سوم را در منطقه سیاه رود- در راه میان رشت و تهران- به دام اندازد. شورشیان در این نواحی به قوای دولتی تلقات زیادی وارد کردند. سربازان خزایی، برسر راه خود دهات را آتش زده، ساکنین را شکنجه و آنان را مجبور میکردند مخفی گاهها و شرکت کنندگان در قیام را معرفی کنند. شورشیان، چون مهمات نداشتند به جنگل پناه بردند، لیکن یکی پس از دیگری دستگیر شده و به رشت فرستاده میشدند.
اکثر اعضاء معروف قیام- به جز ابراهیم خان- در آغاز اکتبر سال 1926 دستگیر شده بودند. محکمه نظامی 22 سرباز و دهقان را محکوم به مرگ کرد. دهقانان را دار زدند و سربازان را تیرباران کردند. اعدام افراد، در انظار عمومی انجام میگرفت و در رشت و حومه آن مدت یک هفته – از 8 تا 15 اکتبر ادامه داشت. در مرکز شهر چوبههای دار به پا کرده، هزاران نفر را به زور به آنجا میآوردند، موسیقی مینواختند و با بی رحمیای که از خصوصیات استبداد فئودالی است، افراد را اعدام میکردند. خود ابراهیم خان نیز در 10 فوریه سال 1927 اعدام شد. او با شجاعت و مانند یک انقلابی واقعی با مرگ روبرو شد.
در اینجا لازم است لحظات اعدام و رفتار برخی از نظامیان در موقع اعدام شورشیان را خاطر نشان کنیم، سربازان محکوم، در فاصله از زندان تا محل اعدام، آوازهای انقلابی میخواندند و فریاد میزدند: «مرگ بر شاه، زنده باد انقلاب!» محکومین، مردم را مخاطب قرار داده و به آنها فریاد میزدند: «چرا جمع شده اید؟ اگر هم چنین بایستید و سکوت کنید، شماها را نیز دار خواهند زد». عده دیگری شعار میدادند «زنده باد جمهوری خلق». هنگام تیرباران سربازان قیام کننده، ردیف اول سربازان جوخه اعدام، سه بار تفنگهای خود را پایین آورده و به گریه افتادند. وضع چنان آشفته شد که سربازان را عوض کردند و مسلسل چیان جای آنان را گرفتند. بسیاری به هدف تیر نمیانداختند. در این روز 9 نفر اعدام شدند: سه تن را دار و شش نفر را تیرباران کردند. عصر این روز نمایندگان تجار پیش فرمانده قوا رفته و از او درخواست کردند که به اعدامها خاتمه دهد. ناراحتی مردم چنان شدید بود که به اصرار کنسول شوروی، مقامات دولتی مجبور شدند اعدامیان را از چوبه دار پایین آورند و به اعدام کردن افراد خاتمه دهند. این جنبش که ماهیتی آشکارا دهقانی داشت بدین ترتیب پایان یافت. مردم نارضایی خود را فرو خوردند. رئیس بریگاد شمال به نمایندگی از طرف حکومت شاه جدید به دهقانانی که به وسیله لشکرکشی سرکوب کننده و خراب شدن دهات و اعدام برادران دهقان شان مطیع شده بودند، آشکارا چنین گفت: حکومت جدید سیاست پیشینیان خود یعنی قاجارها، سیاست حمایت و پشتیبانی از روابط فئودالی- سرواژ را دنبال خواهد کرد. مضمون این پیام برنامهای سلسله جدید از این قرار است: "بعضی از دهقانان به استناد گفتههای شورشیان از پرداخت بهره مالکانه زمین خودداری میکنند، به ما اطلاع داده اند که اشخاصی به دهات آمده و به نام قیام کنندگان از دهقانان پول و فرآوردههای کشاورزی دریافت میکنند. برخی نیز، خانه و زمین خود را رها کرده و- به خاطر وجود شورشیان- از محل سکونت خود فرار میکنند. در نتیجه، مردم منطقه حالت اضطراب زده پیدا کرده و امنیت عمومی مختل شده است. از تاریخ صدور اعلامیه حاضر به همه مباشران، خرده مالکان و کدخدایان- که زندگی خود را رها کرده و از دهات فرار کرده اند- پیشنهاد میکنم به دهات خود باز گشته و به زراعت بپردازند. هم چنین به همه دهقانان توصیه میکنم بهره مالکان زمین و سهم مالک از محصول را، چنان که باید به پردازند. در عین حال سپاهیان کافی به این مناطق اعزام شده است، تا در اسرع وقت شورشیان را از بین برده و آنها را به سزای شان برسانند. اضافه میکنم، در صورتی که اطلاع حاصل شود که شورشیان را در دهی پذیرفته یا به آنان آذوقه داده یا به فرار آنها کمک کرده و یا محل آنان را از سپاهیان دولتی مخفی نگاه داشته باشند- این ده از طرف دولت مصادره شده و خانههای اشخاصی که به شورشیان کمک کرده باشند خراب خواهد شد.»
در فوریه سال 1929، شورش دیگری در جنوب ایران برضد دولت به وقوع پیوست. ایلات پر جمعیت قشقایی- که در مرکز نفوذ انگلیسیها قرار دارد- پرچم مبارزه علیه رضا خان را برافراشتند. برخی از ایلات عرب نیز به قشقائیان پیوستند. دستجات دهقانی و گروههایی که از بی نوایان شهری تشکیل شده بود، فعالانه به شورشیان کمک میکردند. شورشیان، شهر شیراز، مرکز ایالت فارس را محاصره کرده و به شهر حمله میکردند. رابطه شیراز و تهران- به مناسبت از کار افتادن تلگراف- قطع شد. دولت، تعداد زیادی از سپاهیانش را به منطقه شورش فرستاد. لیکن اینان تا مدت زیادی نتوانستند از پس شورشیان بر آیند. مهدی سورهن- دهقان زادهای که دشمن سرسخت انگلیسیها بود و زمانی مسلحانه علیه آنان مبارزه کرده بود- در میان شورشیان بود. سانسور بیداد میکرد و مطبوعات تهران- تا چند هفته- حتی یک کلمه هم در باره حوادث جنوب ننوشتند. فقط زمانی که دیگر در همه جا از این حوادث صحبت میشد، بعضی از روزنامه ها- بدون بررسی علل شورش- مقالاتی درباره این حوادث منتشر ساختند. شرکت کندگان در این قیام احتمالا، دارای انگیزههای مختلف بودند. برای سران شورش، از همه مهم تر این بود که رضا شاه آهنگ متمرکز ساختن ایران را تقلیل دهد و ماموران متکبر خود، به ویژه ماموران مالیه را، باز خواند. آن ها، بطور عمده، میخواستند که رضاشاه امتیازات گذشته آنان را در امر اداره امور منطقه محترم بشمارد. برای دهقانان، بهبود وضع اسفناک شان مهم ترین مساله بود. آینده نشان خواهد داد که ایلات به اهداف خود نایل خواهند شد یا نه؟ و اما، ما مطمئن هستیم که دهقانان بدون مبارزه قاطعانه علیه نظام شاه و مالکان نمیتوانند به وضع خود بهبودی بخشند.
ف. ایوانف نامی، به تقلید از روشهای «علمی» ایرانسکی و ایراندوست در روزنامه ایزوستیا (16 ژوئیه 1929) نوشته است که، طبق اطلاعات موجود این شورش را انگلیسیها به پا کرده اند. ما به ف. ایوانف، توصیه میکنیم که به جای توضیح بی سرو ته حوادث و معرفی کردن رضا شاه به عنوان مخالف توطئههای انگلستان مقاله دشتی (نماینده مجلس) را که در روزنامه شفق سرخ 14 آوریل 1929 منتشر شده است با دقت مطالعه کند. دشتی به عنوان یک شخص مطلع در مقاله خود، هر گونه دخالت خارجیان (انگلیسی ها) را در این حوادث رد میکند.
با وجود همه این قیامها ایرانسکی اظهار میکند که در ایران، وضع انقلابی موجود نیست. فقط کسانی قادر به چنین اظهاراتی هستند که یا حقیقت وقایع را نمیدانند یا مخالف هر گونه جنبش انقلابی بوده و مایلند از انقلاب- این عمل «وحشتناک»- پرهیز کنند.
عدم وجود رهبریت مرکزی، ضعف حزب انقلابی که قادر نیست هنوز همه کشور را در بر گیرد، عدم وجود برنامه انقلابی سیاسی و اقتصادی، اعتماد زیاد و کم تجربگی شرکت کنندگان در قیام ها، و سرانجام عدم وجود پشتیبانی واقعی از خارج- اینهاست، نقائص عمده این جنبشهای واقعا قهرمانانه. در حالی که ارتجاع، به طور مداوم، از پشتیبانی امپریالیسم انگلستان برخوردار است، انقلاب باید، عجالتا، فقط روی نیروهای خود حساب کند.
اما، با وجود این، جنبش انقلابی بیش از پیش، مناطق مختلفی را در بر میگیرد. دارو دسته انگلیسی و رضاشاهی قادر نخواهند بود کانونهای انقلاب ایران را از بین ببرند.
هر حرکت انقلابی- هر قدر هم بی رحمانه سرکوب شود- دهها و صدها رزمنده صادق را برای انقلاب آینده میسازد. هر قیام، تجربه انقلابی را عمیق تر و وسیع تر کرده، اشتباهات و خطاها را کاهش داده و شرایط را برای انقلاب پیروزمندانه آتی فراهم میکند. |
راه توده 405 12 اردیبهشت ماه 1392