راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

گزارش خبرنگار اومانیته از مالی

عروسی

در پایتخت

دیگر معنائی ندارد!

ترجمه آذر فریتاش

 

 

 

در "باماکو" پایتخت مالی یکشنبه‌‌ها روز عروسی و تفریح مردم است. اما امروز من شاهد حضور پنجاه پناهنده از اهالی مالی هستم که به امید بازگشت به خانه شان از دست اسلامگرایان به  باماکو فرار کرده اند.

مسافران پناهنده در ایستگاه اتوبوس در زیر نور سوزان خورشید‌‌ خاموش در انتظارند. چشم دوخته به اتوبوسی که هزاران کیلومتر را سپری کرده و "تق اش" درآمده است و هنوز باید 1200 کیلومتر دیگر را تا "گائو" طی کند. بارگیری اتوبوس هنور به پایان نرسیده. راننده میگوید: فراموش نکنید هنوز برای  وسایل و جعبه و کیسه غذا در سقف اتوبوس جا است. مسافران هیجان زده همه در تلاش اند که پوشاک و خوراک بیشتری را با خود حمل کنند. اتوبوس به موقع  حرکت میکند. لب‌های به هم فشرده و سکوت حاکم می شود. ذهن‌‌ها آشفته از آنچه گذشته است. از خطر مرگ که هر لحطه آنها را تهدید میکرد، از قوانین سلفی‌ها که مثل تیغه شمشیر زندگی آنها را به خطر انداخته است. از اسلامگرایان افراطی که به هیچ وجه با اسلامی که میلیونها مسلمان در سراسر جهان بویژه در مالی به آن معتقدند شبیه نیست.

"لافیا" 41 ساله که در "گائو" متولد و بزرگ شده است با غرور میگوید: من اهمیتی نمی‌دهم. خواهر بیمارش چندی است که در گذشته است و مادرش در "گائو"  تنهاست. او میگوید من خانه ام را در ماه ژوئن گذشته ترک کردم و اکنون به خانه ام باز می گردم. چه کنم؟ من به هرحال چه "منلا" یا"موجائو" و یا "انصار دین" و یا "حکیم" بیاید دیگر برایم تفاوتی ندارد. من حتی تفاوت بین آنها را نمی‌دانم.

بین چاله چوله‌های دلهره آور جاده خاکی، اتوبوس چون قایقی به این سو آن سو میرفت. تا اینکه لایفا زن قوی را که از  یک چشم کور بود بیدار کرد. او غرق در  خود بود و ورود اسلامگرایان را که با اسلام و قوانین آن به شهر او آمدند بخاطر می‌آورد. زمانی که دختران خردسال هم مجبور به پوشیدن حجاب بودند و "جویدن تنباکو" مزاحمت تلقی می شد. به زنانیکه باسن بزگ داشتند میگفتند تکان نخور حرکت نکن چون باسن تو بزرگ است. (مثل ماموران زینب در  ایران که میگویند"بکش پائین" که منظور روسی خانمها است). به هر بهانه‌ای زنان را تحقیر میکردند. وقتی به ایستگاه بازرسی که در مسیر راه قرار داشت رسیدیم و اتوبوس توقف کرد بگو مگو و صحبتهای یکنواخت سفر خاتمه یافت. سربازان مسلح بطور تصادفی شخصی را بازرسی میکردند و از او اوراق هویتی میخواستند که بر التهاب مسافران می‌افزود. "یایا" یکی از مسافران که پرستار است میگوید من به روستائیان وسربازان زخمی کمک میکردم اما"سربازان موجائو" مرا متهم کردند که چرا به "سربازان منلا" کمک میکنی در صورتی که "موجائو" و"منلا" در گذشته باهم متحد بودند.

"لایفا" هم میگوید هنگامی که "موجائو" شهرما را تصرف کرد با شکستن تلویزیون در خیابان و اذیت و آزار‌‌ بی حد زنان آغاز کردند. جوانان  شورشی برای مقابله در شهر  لاستیک اتوموبیلها را آتش می‌زدند و فریاد می‌زدند مالی. مالی. یک معلم به خاطر میاورد وقتی میخواهد به شمال مالی برود اتوبوس در منطقه" سه وار" متوقف میشود و ارتش میگوید هر گونه عبور به طرف شمال بدلیل نگرانی‌‌های امنیتی ممنوع است. شب فرا رسید و اتوبوس در یک ایستگاه که توالت کثیفی دارد  متوقف میشود و باید شب را در اینجا صبح کنیم. قیمت برای رفتن به توالت 25 فرانک، شستشو 100 فرانک، تنباکو 50 فرانک است. سرانجا پس از هفتاد  دوساعت انتطار به" گائو" رسیدیم. اینجا آخر خط است. همه پیاده شوید.

 

 

 

                        راه توده  399     14 اسفند ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت