با تمام نیروی ممکن فضای انتخابات را باید باز کرد
|
جامعه ایران با سرعتی حیرت انگیز و در همه عرصه ها به شرایطی مشابه شرایط آستانه انقلاب بهمن 57 نزدیک می شود. شکاف میان حکومت و مردم به اوج خود رسیده است و نوع رابطه مردم با حکومت بویژه پس از جنبش سبز از بنیاد تغییر کرده است. حکومت روزبروز بیشتر نشان می دهد که به یک گروه غارتگران ثروت ملی تبدیل شده و به یک قشر نازک چپاولگر و ثروتمند تازه به دوران رسیده متکی است. بطوری که منافع عمومی مردم ایران را به کلی پایمال بهره مندی این قشر کرده است. بدینسان حکومت روزبروز امکان اقناع مردم و حفظ یک اجماع ملی را از دست می دهد. این ناتوانی در اقناع و بی طرف نگاه داشتن مردم در شرایطی است که جنبش سبز نیز از سوی دیگر به افسانه پایگاه اجتماعی حکومت و دست بلند نکردن آن بر روی مردم خاتمه داد. نه تنها مردمی که در جنبش سبز شرکت کردند دیگر ابهامی درباره ماهیت سرکوبگر حکومت ندارند، بلکه خود آن نیز نمی خواهد این ماهیت را پنهان کند. سخنان سردار شعبانی که از آمادگی سپاه برای سرکوب توده های فقیر و محروم سخن می گوید نشانه تغییر بنیادین نوع رابطه است. نظام پارلمانی و انتخابات محدود که یکی از مهمترین دستاوردهای انقلاب بود اکنون با بحران دو سویه روبروست. هم حکومت نمی خواهد تن به انتخابات دهد و هم مردم حاضر نیستند در هر نوع انتخاباتی شرکت کنند. بدینسان آینده نظام پارلمانی و ریاست جمهوری به زیر سوال رفته و مسئله دموکراسی و رای مردم را در مرکز بحران حکومتی قرار داده است. سیاست های حکومتی هشت سال اخیر به از هم پاشیده شدن شیرازه اقتصاد جامعه انجامیده و شرایط زندگی برای وسیع ترین قشرهای مردم روزبروز دشوارتر می شود. آن هم در شرایطی که چشم اندازی برای برون رفت از این وضع دیده نمی شود. مقابله مردم و زحمتکشان با سیاست های دولتی هر روز شکل های قاطع تر و گاه خشن تر به خود می گیرد و بنوبه خود بحران رابطه حکومت با مردم را تشدید می کند. شورش کشاورزان اصفهان و قطع آب شهر یزد نمونه ای از این سمت گیری است. در عرصه بین المللی نیز سیاست های حکومتی نه تنها یکی از پس از دیگری شکست می خورد، بلکه به عامل نابودی ثروت ملی و تشدید نابسامانی های داخلی تبدیل شده و کشور را در معرض مخاطراتی قرار داده که می تواند خطری برای موجودیت آن باشد. همه این شرایط به شکل تشدید بحران سیاسی دو سویه ای درآمده است. از یک سو تضادهای درون حکومت اوج گرفته و گروه بندی ها و راه حل های مختلف هر یک وضعیت خود را در شرایط مرگ و زندگی می بیند و عقب نشینی و مصالحه ناممکن می شود. از سوی دیگر بحران سیاسی به شکل افزایش تضاد میان حکومت و جنبش تحول خواهی در کشور در آمده و وضعیت را پیچیده تر کرده است. این وضع به بر هم ریختن انسجام تصمیمات حکومتی انجامیده که بنوبه خود مانع امکان تخفیف بحران می شود. از سوی دیگر امکان های داخلی مترقی برای غلبه بر بحران بسیار بیش از آن دوران شاه است، ولی از سوی دیگر شرایط و توازن قوای جهانی برعکس به زیان یک تحول مترقی است. این واقعیت، از یکسو امکان حضور و تاثیر گذاری اپوزیسیون مترقی و جنبش تحول خواهی و اصلاح طلبی را در صحنه سیاسی و اجتماعی بوجود آورده و از سوی دیگر دست این جنبش را در بکارگیری همه اشکال مبارزه تا حدودی بسته است. کوشش برای حداکثر بهره گیری از فرصت انتخابات ناشی از فرصت ها و تحمیل های این شرایط است. بحران به خودی خود حامل راه حل مترقی نیست. از این رو انتخابات آینده ریاست جمهوری را از هر سو که نگاه کنیم نمی توان نادیده گرفت. تمام کوشش نیروهای مترقی در این جهت است و باید باشد که از فرصت انتخابات برای ایجاد شرایط غلبه بر یک راه حل مترقی دربرابر بحران رو به گسترش بهره گیرند. شکست این کوشش ناگزیر به پیروزی راه حل خارجی و واپسگرایانه خواهد انجامید که پیامدهای آن برای کشور ما قابل پیش بینی نخواهد بود. |
راه توده 399 14 اسفند ماه 1391