راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

تقی کی منش

شاه جوانی اش را

 گرفت وج. اسلامی

جان آزاده اش را

اسفندیار صادق زاده

 

 

 

 

دکتر تقی کی منش زاده سال 1303 در شهر رشت بود. در نوجوانی پدر و مادر خود را از دست داد.

نام و نام فامیل اصلی اش "محمد تقی موسوی گیلانی" بود. دوران تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در شهر رشت گذراند. البته همزمان با تحصیل کار هم می کرد. شاید در یک کلام بتوانم بنویسم که "سودا زده" بود. عاشق مردم و ایران بود. جبر زندگی باعث شد تا از نو جوانی با کار و زحمت آشنا شود. درد ها و ناملایمات ناشی از جامعه طبقاتی او را به چاره جوئی فرا خواند .

همین بود که پس از تاسیس حزب توده ایران، آرزوهای خود را در سیمای این حزب یافت و با پذیرفتن برنامه  آن  به صف مبارزان توده ای  پیوست.

در سال 1322 با حفظ ارتباط خود با حزب، در تهران وارد دانشکده افسری ارتش شد . پس از مدتی رکن دوم (واحد امنیتی) ارتش پی به ارتباط او با حزب برد و ناچار شد از دانشکده  افسری استعفا دهد.

پس از مدتی برای ادامه تحصیل وارد  دانشگاه تهران شد و رشته  فیزیک را آغاز کرد. شش ماه پس از آغاز تحصیل در دانشگاه تهران، چاره دیگری برای بازگشت به ارتش یافت. این بار با  نام " تقی کی منش"  وارد  دانشکده افسری شد و همزمان رشته حقوق را نیز پی گرفت و ارتباط با سازمان نظامی حزب توده ایران را برقرار ساخت.

"کی منش"، پس از به پایان رساندن دانشکده افسری به عنوان بازپرس در دادستانی ارتش مشغول کار شد.

می گفت: سخت ترین لحظات زندگی ام زمانی بود که به عنوان یک توده‌ای، می بایست از مبارزین ملی و توده ای مخالف حکومت شاه که توسط شهربانی یا دادستانی ارتش شاهنشاهی بازداشت می شدند، بازپرسی کنم.

سال 1333 به اتهام عضویت در سازمان نظامی حزب توده ایران دستگیر شد . حکومت نظامی همه شگرد های فریب و روش های غیر انسانی خود را به آزمایش گذاشت تا بلکه او را از همراهان و هم پیمانان جدا کند اما نتوانست! سرانجام به جرم پایمردی بر سر عهد و پیمان خویش با زحمتکشان و حزب آنها، در دادگاه نظامی محکوم به اعدام شد . بعد از چندی حکم اعدام به حبس ابد تبدیل شد و در زندان شاه ماند تا آبان سال 1357 که با خیزش انقلابی مردم همراه دیگر زندانیان از زندان بیرون آمد.

در سالهای زندان شاه، کی منش زندان را تبدیل به محلی برای آموزش و فراگیری کرده بود. او دندان پزشکی را از راه دور آموخت و دندانپزشک شد. زمانی که در زندان برازجان به حال تبعید به سر می برد، از طریق امکانات اقوام و آشنایان، وسایل دندان پزشکی را به زندان آورد و نه تنها دندان زندانیان سیاسی و عادی را معالجه می کرد، بلکه افرادی از  مردم شهر را هم که نیاز به معالجه دندان داشتند، با انتخاب و صلاحدید مقامات شهربانی برازجان که آنها را به زندان می آوردند، مجانی درمان می کرد.

اواخر سال 1351 آقا تقی را همراه عده دیگری از زندانیان سیاسی از زندان برازجان به زندان عادل آباد شیراز منتقل کردند.

زندان عادل آباد اولین زندان به سبک جدید در ایران  بود که رژیم شاه از زندان های آمریکا الگو برداری کرده  بود. به زندانی تنها  یکدست بلوز و شلوار زندان و یک جفت دمپایی  داده می شد و سپس شخص را به بند مورد نظر می فرستادند. کی منش هم مانند دیگر زندانیان به اجبار، تمام وسایل خود را اعم از وسایل دندان پزشگی، دست نوشته‌ها، نامه های خانوادگی، عکس، لباس و کفش تحویل انبار دار زندان جدیدش داد و با کمال تاسف هر چه بود و نبود به یغما رفت. در این زندان هیچوقت هیچ چیز به هیچ کس باز پس داده نشد.

افراد گروه ما در سال 1353 از سلول های انفرادی به بند محکومین سیاسی زندان عادل آباد شیراز منتقل شدند. ما نیز مانند دیگر جوانان بی تجربه و کم آگاه از مبارزات سیاسی گذشته، متاثر از جو ضد توده ای تحمیلی که حکومت تبلیغ کرده بود نسبت به توده ای‌ها نظر خوبی نداشتیم. باید دو سالی می گذشت تا در آن محیط  پر از ناهنجاری، دانش، رفتار و منش هر کس و هر گروهی را با محک تجربه می آزمودیم .

از مجموع گروه های سیاسی در بند، توده ای ها منظم ترین و با برنامه ترین زندانیان بودند. در مورد هیچکس و هیچ حرکتی موضع بی طرفی نداشتند. با تکیه برهمین منش بود که بتدریج بد بینی و حتی کینه جای خود را به اعتماد و دوستی داد.

در این چرخه شناخت سره از ناسره، نقش کی منش ویژه بود. او  نسبت به همه همبندی‌های خود احساس مسئولیت می کرد. عادت داشت شب ها ساعت 9 شب به رختخواب برود و 4 صبح از خواب برخیزد و در سلولش نرمش را آغاز کند. بعد حمام می رفت. در آن ساعات بامدادی، هنگام گذر از جلو سلول جوانان مذهبی اگر کسی از آنان خوابش مانده بود مهربانانه او را بیدار می کرد و تذکر می داد که موقع نماز است .

در یک دوره ای مسئول خرید زندانیان سیاسی از فروشگاه زندان شدم. برخی مواد خوراکی تکمیلی و یا مواد شوینده  مورد نیاز که الزاما باید از فروشگاه خریداری می‌شد. 

آقا تقی همان زمان مسئول مالی کمون توده ای ها بود. روزی لیستی از افرادی را که یا ملاقاتی نداشتند و یا وضعیت مالی آنها مناسب نبود نشان داد و گفت، میتوانی تا حد معینی برای این بچه ها موادی را که لازم دارند خریداری کنی، بدون این که ابراز کنی چه کسی هزینه آن را می پردازد. از آن زمان به بعد بود که دید ما نسبت به توده ای ها دگر گون شد، چرا که چنین احساس مسئولیت و تعهدی که کی منش نسبت به همبندی ها از خود نشان داد پتکی بود بر پیش فرض های چپ روانه ما. از آن به بعد  درک من از توده ای ها دگر گونه شد و آن ها را یاران وفادار خود یافتم .

از دیگر موارد قابل ذکر، دلسوزی کی منش "چون مرغ زیرک" دادن مشاوره حقوقی به تازه وارد های بند سیاسی بود. او همواره سعی می کرد تا زندانی کم ترین مدت محکومیت را بگیرد. بر این باور بود که باید از برخورد های شعاری پرهیز کرد و با آمادگی بیشتر به جامعه بازگشت. چرا که بطور اساسی، عرصه کار سیاسی در بین مردم است. محیط زندان محل مطالعه و کسب تجربه است نه میدان مبارزه .

توده ایها در سال سه مرتبه با امکانات مختصری که داشتند جشن می گرفتند، نوروز، دهم مهر ماه ، سال روز تاسیس حزب توده ایران و پیروزی انقلاب اکتبر. 

بتدریج و مرور زمان منش و اسلوب رفتاری توده ایها پای دیگران را به این نوع مراسم باز کرد.

سال 56 برای اولین بار برای تبریک سالروز تاسیس حزب توده ایران به اتاق توده ای‌ها رفتم. هرکدام منظم و پرشور خاطرات خود را از برگزاری چنین مراسم هائی در زندگی حزیی  بیان کردند. در پایان  مراسم به همه افراد حاضر هدیه هائی مختصر که شامل گل حزب که با خمیر نان می ساختند، همراه با  کله خرمائی که درون آن مغز بادامی گذاشته بودند هدیه میدادند.

فراموش نشدنی ترین خاطره ای که در آن جمع شنیدم از زبان کی منش بود. او تعریف کرد که سالها قبل، ما در زندان قصر تهران رادیو داشتیم ومی توانستیم به رادیو های مختلف خارجی گوش دهیم . روزی  رادیو مسکو با یکی از رهبران احزاب کمونیست آمریکای لاتین که سال های طولانی در کشور خود زندانی بود مصاحبه داشت. گوینده پرسید بهترین خاطره شما از زمان زندان چیست؟ او در جواب گفت ، یکی بهترین خاطراتم از آن دوران  اینست که ما همه در سلول های انفرادی بودیم و بنا داشتیم طبق سنت کمونیست ها، سالروز انقلاب اکتبر را جشن بگیریم. هیچگونه امکانی نبود و هیچ چیزی هم نداشتیم، تا این که یکی از رفقای ما که در سلول دیگری بود گفت  من ده ماه است که یک نصف سیگار را در سوراخی پنهان کرده ام و امروز به افتخار این روز بزرگ هر کدام پکی به این سیگار میزنیم !

بعد از برطرف شدن ابر های بد بینی نسبت به توده ای ها، روزی از رفیق کی منش تقاضا کردم تا شرحی از شکل گیری حزب توده ایران و برنامه و فعالیت آن و از زندگی و فعالیت خود در این حزب  را برایم بگوید. مهربانانه پذیرفت و به مدت سه ماه به طور روزانه برنامه ادامه یافت...

بیان شیوا و گفتار ساده و به دور از بازی با کلمات از ویژگی های کی منش بود. باید سال ها می گذشت تا خشت خام ما در کوره زندگی تنگاتنگ با چنین انسان های بی بدیلی پخته می شد.  مهر او آنچنان به دلم نشست که تا نفسی هست و جانی، تابلوی پر نقش و نگار زیبایی زندگی اش را در دل خواهم داشت .

روز سوم آبان 1357 رژیم شاه زیر فشار جنبش انقلابی مردم مجبور شد در زندان ها را بگشاید. توده ای ها و دیگر گروه ها آزاد شدند.

پیش از خروج از بند زندان هر کس به اندازه بضاعت و دانش و ایمان خود صحبت کرد. کی منش با سخنان کوتاه و به یاد ماندنی گفت: من به دامن مادرم، حزب توده ایران که همه چیز و همه کس من است باز می گردم. من با یاد جاویدان و هستی بخش این مادر، 25 سال هر گونه ظلم و ستم و فنای جوانی  را به جان پذیرفتم تا با راهنمایی او، مردم سرزمینم شرافتمندانه جای شایسته خود را در این جهان باز یابند. ننگ و نفرت بر پهلوی ها که با سر سپردگی به بیگانه، مردم و سر زمین ما را تحقیر کردند. شخصیت و هویت جوانان ایران را نابود کرده و با خود بینی و خود خواهی خود مانع ازعرض اندام آن ها در عرصه زندگی شدند .

سیل اشک شوق مشایعت کنند گان به مناسبت آزادی این فاتحان زندان های شاه به هیچ کس مجال آرامش را نمی داد . گویی کف سالن بند از باریدن باران خیس شده بود.

با آزادی از زندان، کی منش به جمع یاران خود پیوست. یارانی که از تبعید ، خانه های مخفی در شهر های مختلف ایران و زندان ها گرد آمدند تا درد های اجتماعی میهن خود را در حد توان درمان باشند.

تقی کی منش در پلنوم شانزدهم کمیته مرکزی حزب توده ایران که پس انقلاب و در آستانه بازگشت رهبران حزب از مهاجرت، در آلمان دمکراتیک برپا شده بود به عضویت هیات سیاسی کمیته مرکزی انتخاب شد و بعد از باز گشایی دفتر حزب در خیابان 16 آذر بعنوان مسئول شهرستان های حزب فعالیت خود را آغاز کرد.

شور بختانه آزادی او و همرزمانش دیری نپایید و در بهمن 1361 به حکومت رسیدگان، بار دیگر کی منش و یارانش را به زندان باز گرداندند و به زنجیر کشیدند. این بار، زندگی را بازگشتی نبود. خبر شهادت کی منش مهربان در زندان دهان به دهان گشت... شب پرستان با کشتن کی منش داغی بر دل مردم و داغ ننگی بر پیشانی خود نقش زدند .

 

 

 

                        راه توده  40    28 اسفند ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت