پایان یک گروگانگیری در جنگ سوریه "النا گروموا" خبرنگار روزنامه "سویتسکایا راسیا " ترجمه آزاده اسفندیاری
|
پنج ماه از اسارت "آنخارکانچیوا" خبر نگار روس بدست گروه های مسلح در سوریه می گذرد. نیروهایی که خود را در کشور سوریه به هر شکل و شمایلی در می آورند و بلای جان مردم بی دفاع می شوند . آن ها با پوشیدن لباس های پلیس و ارتش سوریه ، با بستن راه ها از مردم اخاذی می کنند. با بی پروایی از کشتن و به گروگان گرفتن زنان و کودکان نیز ابایی ندارند . "آنخارکانچیوا " اوایل ماه اکتبر سال گذشته به اسارت عوامل مسلح مورد حمایت ناتو درآمد. در آن زمان ما همراه هم ، روانه سفر به شهر تارتوس شدیم. سپس چنین پیش آمد که من به طرف دمشق حرکت کردم و او برای دو روز راهی شهر حمص گردید. سفر دو روزه او پنج ماه به طول انجامید! گروگان گیران این زن روزنامه نگار، ابتدا طلب آزادی تعدادی از هم دستان خود را مطرح کردند. مدتی گذشت خواستار بیرون رفتن همه خبرنگاران خارجی خصوصا خبرنگاران روس از سوریه شدند . روزی دیگراعلام کردند که در ازای آزادی این خانم مبلغ هنگفتی پول باید پرداخت شود. خواسته ها واخاذی باندیت ها پایانی نداشت . از ابتدای اسارت "آنخار"، سازمان های مختلف حقوقی جهانی، در بدو امر، " خبرنگاران بدون مرز " به اسارت او اعتراض کردند. از طرفی، تجربه ثابت کرده است که باند های مسلح و آدم کشان حرفه ای به این نوع اعتراضات وقعی نمی گذارند. از طرف دیگر، جهانیان شاهدند که مدعیان "حقوق انسان" و "سینه چاکان" دمکراسی" خود یک سر ماجرا جویی ها، تشنجات و بی دادگری در اقصی نقاط گیتی هستند . تصور این که این تراژدی به کجا ختم خواهد شد برایم بسیار دشوار بود. گاهی در این اندیشه بودم که مبلغی را که گروگان گیران طلب کرده بودند باید پرداخت می شد اما شاید این هم یک بهانه بود، چرا که سلاطین لوله های نفت و گاز قطر و سعودی، آن ها را از پول و همه آن چیزی که مورد استفاده و نیازآنان می باشد بی نیاز میکنند. گاهی از درد رنجی که این خبرنگار آزاده و شجاع بدان گرفتار آمده اشگ ریختم . درهر صورت هیچ موقع امید خود را برای آزادی او از دست ندادم. سال ها بود با او از نزدیک آشنا بودم و می دانستم که این زن جسور سر نترسی دارد و راهی را برای آزادی خود پیدا خواهد کرد . در تب و تاب های دورانی خود هر لحظه غوطه ور بودم که در نهایت چه خواهد شد و آن شد که برایم غیر قابل تصور بود ، آری او غیر ممکن را ممکن ساخت! تلفنم زنگ زد! آه صدای "آنخار" بود . در آن شرایط، چه نوایی دل نواز تراز صدای او. شادابی و شادمانی گفتارش که حکایتگر رهایی او بود مرا به دنیایی دیگر برد. نخواستم صحبت طولانی شود. به طور قطع ما در آینده فرصت آن را خواهیم داشت تا همکار ارزشمند من آن چه بر سر او رفته را برایم بازگو کند. او توضیح داد که 15 مایل از محل اسارت خود فاصله دارد و در روستایی در پناه مردم آن جا قرار دارد که آن ها از تبهکاران آدم کش تنفر دارند و آنان بودند که به او کمک کردند تا از اسارت رهایی یابد . من بر آن نشدم تا در آن شرایط احساسی و شعف از آزادی او پرسش های زیادی را مطرح کنم اما یک چیز برایم مسلم است: و آن این که این زن روزنامه نگار دلاور تاب خشک شدن پرهای پرواز خود را در آفتاب گرم بهاری سوریه نخواهد آورد . "آنخار کاچنیوا" عزم آن دارد تا با تکیه بر رشته های معنوی مردم روسیه و خاور میانه، بخصوص مردم سوریه، بدون هراس از مرگ و اسارت، در کنار مردم این کشور بماند و دسیسه های تبهکارانه دولت های آمریکا و اروپایی و باند های مورد حمایت آنان را افشا کند. قطعا او از دیدنی ها و روایات خود از نحوه رفتار آدمکشان حرفه ای که با مردم بی دفاع و بی گناه سوریه صورت گرفته و می گیرد خواهد نوشت. " آنخار" شاهد زنده فاجعه خون بار تنها کشور مقاومت منطقه در مقابل حکومت تجاوز گر اسراییل است . این خبرنگار انترناسیونالیست به سهم خود کوشش خواهد کرد تا کشور دیگری از کشورهای خاورمیانه به زانو در نیاید وعرصه ای برای جولان ارتش ناتو و نیرو های پرورش یافته آنان در اردوگاه های مختلف از جمله ترکیه، قطر و عربستان سعودی نگردد. آیا این ها آرزوهای دست یافتنی هستند؟ فرار این زن از اسارت و مقاومت مردم و دولت سوریه نشانه های امیدوار کننده ای هستند . |
راه توده 401 28 اسفند ماه 1391