شناسنامه پرافتخار "چپ ایران" این تحلیل 90 ساله است! سلطان زاده |
فصل ششم
رژیم جدید و مساله توسعه سرمایه داری در ایران
چرا سرمایه داری نمیتوانست در شرق توسعه یابد؟ عقیده مارکس در این باره. شرایط عمومی توسعه سرمایه داری. ورود مصنوعات ارزان خارجی، فقر و مهاجرت. آیا در ایران انباشت سرمایه وجود دارد؟ انتقال سرمایه تجاری به بخش زمینداری. علل این پدیده. عقیده مارکس در این باره. بازار ملی (کشوری) چیست؟ فهرست کارخانجات در ایران. سخنان بیهوده در باره صنعتی شدن ایران.
مساله توسعه سرمایه داری در عصر رژیم جدید، مهم ترین مساله مورد بحث در حال حاضر است. بسیاری از مناطق ایران، و به طور کلی، شرق نزدیک، درگذشته شاهد شکوفا شدن تمدن بزرگی بودند. اما زمانی که اروپا در امر توسعه سرمایه داری پیش رفت، ایران، در فقر و عقب افتادگی به سر میبرد. همان طور که قبلا ذکر شد، این وضع، به خصوص بعد از تغییر یافتن راههای تجارتی به هند، وخیم تر شد. دگرگونی تکنیک کشتی سازی، دریانوردی طولانی در اقیانوس، تجارت بر رونق با هندوچین و دیگر کشورهای غیراروپائی را ممکن و بدون مخاطره ساخت و نقش راههای ترانزیت از طریق خاک ایران بسیار زود از بین رفت. در حالی که اروپا، پس از باز شدن راههای جدید تجارتی در شاهراه ترقی اقتصادی گام برمی داشت، ایران و دیگر کشورهای آسیای جنوبی در بن بستی قرار گرفتند که هنوز نیز از آن نجات نیافته اند. در نتیجه، مناطق صنعتی پر رونقی، که زمانی محصولات خود را به اروپای متمدن صادر میکردند، دفعتا خود را در آغوش فقر و عقب مانده ترین اشکال تولید اقتصادی باز یافتند. طبیعتا، این سئوال مطرح میگردد، که چرا توسعه سرمایه داری از کشورهای اروپا آغاز گردید و نه از کشورهای شرق- کشورهایی که بارها به درجات عالی تمدن دست یافته و طبقات ثروتمند آن در چنان شکوه و جلالی به سر میبردند که اروپائیان حتی آرزوی آن را هم نمیتوانستند بکنند. علت این پدیده این است که در رم قدیم و یونان و هم چنین در مشرق محصول اضافی به سرمایه تبدیل نمیشد. مارکس میگوید: "در هر صورت، تبدیل محصول اضافی به سرمایه در این جوامع به مقیاس ناچیزی انجام میگرفت. سنت متداول جمع آوری گنج به معنای حقیقی آن، نشان میدهد، چه میزانی از محصول اضافی در این جوامع بدون استفاده باقی میمانده است. آنان، قسمت اعظم محصول اضافی را به مصارف غیر تولیدی چون آثار هنری، امور مذهبی و امور اجتماعی میرساندند. تولید کنندگان در این جوامع، به توسعه نیروهای مولده مادی، تقسیم کار، به کار بردن ماشین، استفاده از نیروهای طبیعی و علم- توجه چندانی نداشتند. آنان، در مجموع، هیچ وقت، از سرحد کار صنعتگرانه یا فراتر نگذاشتند. به این مناسبت، ثروتی که آنان برای مصرف خصوصی تولید میکردند چندان قابل توجه نبود. این ثروت فقط از آن جهت که در دست اشخاص معدودی- که در ضمن نمیدانستند با آن چه کنند- متمرکز میشد- قابل توجه به نظر میرسید".ایران امروز، نسبت به آن زمان، گام بزرگی به پیش برنداشته است. کشاورزی اروپای دوره فئودالی نیز زمانی به بن بستی افتاد که تنها با اتکاء به نیروهای خود قادر نبود از آن نجات یابد. صنایع در حال رشد در شهرها، چنان نیروهای انقلابی به وجود آوردند که توانستند رژیم فئودالی را از بین برده و با این عمل، راه را برای صنعت و هم چنین کشاورزی باز کنند. صنعت، شرائط تکنیکی و علمی را برای کشاورزی جدید و عقلانی (rationel) بوجود آورد و با به کار بردن ماشین و کود مصنوعی تولید بزرگ سرمایه داری را در مرتبه عالی تری نسبت به تولید کوچک دهقانی قرار داد، و بدین ترتیب، بقایای فئودالیسم را برای همیشه از بین برد. اما، در ایران، کشاورزی هنوز در بن بست است و تا زمانی که قدرت در دست اشرافیت زمین دار و ارتجاع انگلیسی و شاهی باشد، هیچ امیدی نمیتوان داشت که ایران از این بن بست نجات یابد. اما، توسعه سرمایه داری در ایران در چه وضعی قرار دارد؟ قبل از هر چیز ما هر عقیدهای را در باره عدم امکان توسعه سرمایه داری در ایران قاطعانه مردود میدانیم. در عصر امپریالیسم و تصرفات استعماری، سرمایه داری حتی در کشور گتنتنها نیز میتواند توسعه یابد، تا چه رسد به ایران. مهم ترین مساله برای یک حزب انقلابی، چگونگی این توسعه سرمایه داری است. آیا این توسعه با کمک کشور امپریالیستی که مایل است ایران را به اسارت بکشاند انجام میگیرد، و یا به کمک سرمایه داخلی؟ امپریالیسم انگلیس و روسیه- تا قبل از انقلاب اکتبر سال 1917 - بزرگ ترین مانع توسعه سرمایه داری در ایران بودند. همه کارخانجاتی که تا سال 14- 1913 در ایران تاسیس میشد- تحت فشار سیاست غارتگرانه انگلیسیها و تزاریسم روسیه، یا ورشکست میشد و یا در وضع وخیمی به سر میبرد. انقلاب اکتبر بزرگ ترین راه توسعه اقتصادی را در برابر ایران گشود، اما سلطنت پهلوی از این امکانات وسیع چگونه بهره برداری کرد؟ سلطنت پهلوی، به جای اجرای یک سیاست اقتصادی و خارجی مستقل، کشور را به ارابه امپریالیسم انگلستان بست. سلطنت پهلوی، به جای رها ساختن کشور از سلطه اقتصادی انگلستان، و جلب سرمایه از دیگر کشورهای سرمایه داری، مدت امتیازهای قدیم انگلستان را تمدید و به آن امتیازات جدیدی نیز واگذار نمود. سلطنت پهلوی، به جای بهبود وضع اسفناک دهقانان و آزاد ساختن آنان از اسارت مالکان- حداقل در چهارچوب نظام سرمایه داری- اسارت آنان را شدت بخشید و با برقراری مالیاتهای سنگین مستقیم و غیر مستقیم، فقر تودههای عظیم دهقانی را افزون نمود. و بالاخره، سلطنت پهلوی، به جای کمک قاطع به توسعه صنعتی کشور، تحت تاثیر انگلستان، ارتش بزرگی تشکیل داد که از توان کشور خارج بود و 35 تا 45% بودجه مملکت را صرف آن میکرد. خلاصه، سلسله جدید، نه تنها از موقعیت مناسبی که به خاطر انقلاب روسیه به وجود آمده بود، استفاده نکرد، بلکه کشور را بیش از پیش، به طرف امپریالیسم انگلستان سوق داد. امروزه، دیگر رژیم پهلوی بزرگ ترین مانع توسعه سرمایه داری در ایران میباشد. واضح است که تشکیل حکومت مرکزی پلیسی، تا اندازه ای، زمینه را برای توسعه سرمایه داری آماده میسازد (امنیت راه ها، ارزانی حمل و نقل و غیره). از طرفی، خود دولت نیز به خاطر احتیاجات نظامی و پلیسی اش، مجبور است کارخانههایی احداث کند. لیکن، عدم وجود انباشت سرمایههای کم و بیش بزرگ، امر تاسیس کارخانجات بزرگ صنعتی را، توسط سرمایه داخلی بسیار دشوار میسازد، در عین این که، سیاست خائنانه پادشاه پهلوی امر قبضه کردن و در دست گرفتن شاهرگهای اقتصاد ایران را توسط سرمایه انگلیسی تسهیل میکند. البته، وامهای خارجی میتوانستند تا حدی، جای سرمایه داخلی را پر کنند. لیکن ایران، بدون این هم، بدهی بزرگی دارد و سالانه 13 میلیون قران از بابت بهره وامهای دریافت شده خود پرداخت میکند. این مبلغ برای ایران کمرشکن است. همه این پولها به مخارج مصرفی رسیده است. ایران در حال حاضر، فقط با فروش مملکت میتواند وام دریافت کند، و وام دادن به ایران فقط به خاطر تبدیل آن به مستعمره این و یا آن کشور امپریالیستی انجام میگیرد. حتی اگر بپذیریم که مصادره زمینهای دهقانان ورشکست شدن پیشه وران در نتیجه توسعه اقتصاد کالایی – پولی به وقوع پیوسته (در حقیقت مالکان، در بسیاری از نقاط، زمین را به زور از دهقانان میگرفتند و واردات صنعتی از کشورهای خارجی پیشه وران را ورشکست میساخت) باز هم باید قبول کنیم که این نیروی کار آزاد شده، توسط صنایع داخلی جذب نمیشود، بلکه روانه باکو، ترکستان و دیگر نواحی ساحلی دریای خزر و روخانه ولگا میگردد. (pauperisation) فرآیند فقیر شدن، مهاجرت کارگران را به خارج شدت بخشید، زیرا این فقر نتیجه توسعه صنایع داخلی نبود، بلکه ورود کالاهای ارزان خارجی موجب آن شده بود. به این دلیل است که در ایران شرایط به خصوص مناسبی برای توسعه سریع و مستقل سرمایه داری بومی موجود نیست. و اما اگر سیاست کنونی رضاشاه ادامه یابد و ایران به ارابه انگلستان بسته شود، البته آن وقت، انگلستان برای بهره برداری از امتیازات عظیم خود، حتما کارخانجاتی در ایران ایجاد خواهد کرد و وامهایی نیز به آن خواهد داد. ولی آن وقت، ایران دیگر مانند هند و عراق خواهد بود و نه کشوری مستقل. راه دیگری برای توسعه سرمایه داری در ایران وجود ندارد، شک نیست که ایران اشرافیت و مالکان، حتما در راه توسعه مذکور گام بر خواهد داشت، زیرا انتخاب دیگری ندارد. ایران اشرافیت و مالکان، سال به سال، کشور را برای تبدیل شدن به یک مستعمره "خودمختار" انگلستان- مانند مصر- آماده میسازد. اگر تئوریسینهای مدافع رضاشاه از یک چنین توسعه سرمایه داری خرسندند، آنان در حقیقت، از تبدیل شدن ایران به یک مستعمره انگلیسی شادی میکنند. ما، در مرحله کنونی توسعه ایران، با چه چیز روبرو هستیم؟ به عقیده من، پیوند سرمایه تجاری- ربائی با نظام فئودالی اقتصاد. در حالی که توسعه سرمایه داری بسیار کند انجام میگیرد. نئوریسینهای سلسله جدید ایران، در همه اثرات خود این را تکرار میکنند، که ما در ایران با "سرازیر شدن سرمایه تجاری به کشاورزی مواجه هستیم" همه آن ها، سرازیر شدن سرمایه تجاری به کشاورزی را فرآیندی مترقی میدانند. لیکن ما مارکسیستها میدانیم که اگر سرمایه تجاری به جای صنعت، به طرف کشاورزی روی میآورد، این فرآیندی غیرمترقی و گامی به عقب است. معنی این امر این است که در ایران شرایط مناسب برای توسعه صنعت موجود نیست و به همین مناسبت سرمایه تجاری انباشته شده- در حال حاضر، مانند گذشته- متوجه کشاورزی میشود. و اما علت این که سرمایه تجاری متوجه کشاورزی میشود چیست؟ به این سئوال مارکس چنین جواب میدهد، و این جواب از نظر ما کاملا کافی است. او میگوید: "به طور کلی، باید پذیرفت که در شیوه تولیدی کم رشد یافته تر ماقبل سرمایه داری، بازده کشاورزی بیش از صنعت است. زیرا در تولید کشاورزی، طبیعت به عنوان یک ماشین و یک ارگانیزم شرکت دارد، در حالی که در صنعت، هنوز این نیروی انسانی است که باید تقریبا به طور کامل جای نیروی طبیعی را پر کند". او سپس مینویسد: "اگر بازده کار در آغاز کم است، در عوض، احتیاجات کارگران نیز به حد اعلاء پیش پا افتاده است..." اگر در جایی که بازده کار بسیار کم و از ماشین و تقسیم کار و غیرو نیز استفاده نمیشود، نرخ بالای سود موجود باشد، این فقط به این دلیل است که از یک طرف، احتیاجات خود کارگر بسیار ناچیز است (مثل هند)، و خود او در سطحی پائین تر از این احتیاج نگاه داشته شده است، از طرف دیگر، کمی بازده کار همیشه با کم بودن سرمایه ثابت نسبت به سرمایه متغیر (آن قسمتی از سرمایه که صرف مزد میشود) همراه است و سرانجام به خاطر این است که ساعات کار بیش از حد طولانی است". و بالاخره مارکس میگوید: "درآمد زمین حتی میتواند به خاطر کم تر بودن دستمزد متوسط کارگران کشاورزی از دستمزد کارگران صنعتی بیش تر باشد". به همین دلیل، سرمایه تجاری- ربائی در کشورهای عقب افتاده به طرف کشاورزی میرود و نه به طرف صنایع. اگر قبول داشته باشیم که ارزش اضافی، چیز دیگری به جز کار پرداخته نشده نیست و سود متوسط (یا سود معمول) مقدار کار پرداخت نشدهای است که هر سرمایه دار به طور متوسط- متناسب با سرمایه- خود میبرد، آن وقت واضح خواهد بود که به کار بردن سرمایه تجاری- ربائی در کشاورزی- که در آنجا به خاطر اشکال عقب افتاده اقتصاد، سرمایه بزرگ لازم نیست و از طرف دیگر نیروی کار نیز بسیار ارزان تر است- منفعت بیش تری در بر دارد. اما در باره ساعات کار. در کشاورزی از شیوه کار از سحر تا سحر- یعنی حداکثر آن چیزی که میتوان از کارگر خواست- استفاده میشود. مارکس، وقتی از مترقی بودن نقش سرمایه در کشاورزی صحبت میکند، سرمایهای مورد نظر اوست که شیوههای کشاورزی را بهبود بخشیده و از ماشینهای نو و غیره استفاده میکند و در نتیجه، در ده طبقه سرمایه داران کشاورزی به وجود میآید. در ضمن، پرولتاریای حقیقی، یعنی کارگران کشاورزی نیز ظهور میکنند. ماشینهایی که از آن در کشاورزی استفاده میشود، شرایط را برای استفاده از کار دهقان مهیا میسازد. آیا در ایران مساله به این شکل پیش میرود و آیا طبقه سرمایه داران کشاورزی وجود دارد؟ البته که نه. اگر یک مالک ایرانی- چنانچه ایراندوست توصیف میکند- برای دل خوشی یک دستگاه جوجه کشی از خارج آورده است، او به صرف این کار به یک سرمایه دار کشاورزی تبدیل نمیشود. تئوریسینهای ما- که میخواهند به هر قیمت ثابت کنند که در ایران صنعتی شدن، آغاز شده است- به هر روشی دست میزنند. تئوری بازار ایراندوست- که ثابت میکند بازار بزرگ نبوده و محدود است- یکی از اینهاست. ما مارکسیست ها، اتفاقا، بازار واحد بزرگ، یعنی بازار به معنای سرمایه داری را در نظر داریم. بازار کوچک در توسعه سریع سرمایه داری و، به طور اولی، در صنعتی شدن اصلا نقشی ندارد. زیرا بازار کوچک (محلی.م) در تمام اعصار تاریخ وجود داشته و هنوز هم میان ملتهای عقب افتاده مرسوم است. اما وقتی از تشکیل بازار بزرگ، بازار ملی صحبت میشود، همه کس میداند، که مقصود وجود راههای ارتباطی لازم و از بین بردن اشکال اقتصاد طبیعی است. این کار، یعنی تبدیل قسمتی از محصول دهقانان به کالا، که به بازار ارائه میشود، و دهقان- در مقابل آن- در بازار محصولات صنعتی را میخرد. مارکس به وجود آمدن بازار ملی را که با از بین بردن اشکال اقتصاد طبیعی و جدا ساختن تولید کنندگان کوچک از ابزار تولیدشان (محروم ساختن دهقان از مالکیت زمین و پیشه ور از ابزار) به وجود میآید، شرط اصلی توسعه سرمایه داری در هر کشوری میداند. این هاست، شرائط اصلی به وجود آمدن صنایع بزرگ سرمایه داری. هر قدر هم ایرانسکی اصرار ورزد باید اذعان کرد که ایران هنوز از اینها خیلی دور است. ببینیم ترازنامه صنایع ایران از چه تشکیل شده، چه کارخانجاتی در این کشور موجود و ساخته میشود؟ تعداد کارخانجاتی که در ایران از نیروی بخار و یا برق استفاده میکنند، بسیار کم است. موسساتی که در آن از 50 تا 150 کارگر کار میکنند، بیش تر شبیه کارگاههای بزرگ هستند تا کارخانجات صنعتی، اگر چه به این اسم خوانده میشوند. به علاوه، این موسسات کوچک، با وجود رقابت خارجی قادر نبوده اند مدت زیادی به حیات خود ادامه دهند و اکثریت شان در سال دو و یا سوم بسته اند. فهرست کارخانجات ذیل وضع صنایع ایران را نشان میدهد. 1- کارخانه نخ ریسی در نزدیکی تهران که در سال 1869 تاسیس گردید. تجهیزات و ماشین بخار آن را به قیمت 95000 تومان از مسکو وارد کردند. این کارخانه چون نتوانست رقابت خارجی را تحمل کند، چند سال بعد بسته و ساختمان و وسائل آن را به قیمت 10000 تومان به ضرابخانه فروختند. 2- کارخانه تسلیحات تهران که در سال 1860 تاسیس شد و ظرفیت تولیدی آن ماهانه 1000 تفنگ بود. این کارخانه، تا این اواخر- به کار نیافتاده بود. گویا، دولت در حال حاضر، برای به کار انداختن آن مشغول اقدام است. 3- کارخانه تولید کاغذ واقع در تهران، این کارخانه بسته شد. 4- کارخانه قند مازندران (در خرم آباد). این کارخانه فقط زمان جنگ و به خصوص پس از سال 1918، زمانی که ورود قند از روسیه به ایران متوقف شد- تولید خود را افزایش داد. 5- کارخانه نساجی در نزدیکی تهران. 6- کارخانه شیشه سازی، تهران که در سال 1869 تاسیس شد و به مناسبت کم بود مواد اولیه لازم، پس از چندی بسته و در سال 1891 جزو "شرکت سهامی بلژیک" گردید. لیکن این شرکت نیز خیلی زود مجبور به بستن شد. 7- کارخانه چینی سازی در تهران و در تبریز. این کارخانجات به مناسبت رقابت با شرکتهای روسی ورشکست و 130000 تومان ضرر متحمل شدند. 8- کارخانه شمع سازی در تهران. این کارخانه کار نمیکند. 9- کارخانه کاغذ سازی در اصفهان. این کارخانه کار نمیکند. 10- زرادخانه در تهران، که این اواخر، به تعمیرگاه ابزار تبدیل شده است. 11- کارخانه نساجی در اصفهان. 12- کارخانه ابریشم بافی در گیلان (کارخانه امین الضرب) که تجهیزات آن از لیون وارد گردید. 13- کارخانه ابریشم بافی در رشت. این کارخانه با سرمایه مختلط روسی- ایرانی ساخته شده. کارخانه به مناسبت رقابت روسیه بسته شد. 14- کارخانه دولتی باروت. 15- کارخانه پیستون سازی، تاسیس سال 1862. 16- کارخانه گاز تهران که در سال 1860 توسط سپهسالار تاسیس شد. قیمت تجهیزات این کارخانه به 30.000 تومان میرسد. کارخانه به مناسبت کمبود ذغال مجبور به بستن شد. این کارخانه، چند سال بعد، به قیمت 10000 تومان خریداری و سپس به یک شرکت بلژیکی فروخته شد. این شرکت تعداد زیادی ماشین وارد کرد ولی چون ضرر میداد، کارخانه را بست. بعدها، این کارخانه با تمام تجهیزاتش به ایستگاه برق فروخته شد. 17- کارخانه قند که توسط "شرکت سهامی بلژیک برای تولید قند در ایران" تاسیس گردید و در سال 1895 آغاز به کار کرد. کارخانه 4 سال بعد به مناسبت گرانی مواد اولیه و متضرر شدن بست- این کارخانه چون حق نداشت برای کشت چغندر قند مساحت لازم زمین را خریداری کند، مجبور بود، چغندر قند را به دهقانان سفارش دهد و این کار به مناسبت گرانی حمل و نقل و مقاومت روحانیان مانع رشد تولید میگردید. کارخانه در ده کهریزک، میان تهران و قم واقع بود. ساختمان آجری آن تا حال موجود است، لیکن قسمتی از ماشینهای آن به غارت رفته است. در حال حاضر، برای احیای این کارخانه مذاکره میشود. 18- کارخانه کبریت سازی در نزیکی تهران، این کارخانه با مساعدت روسیه و سرمایه ثابت 20.000 لیره استرلینگ در سال 1890 تاسیس گردید. این کارخانه به مناسبت عدم توانایی رقابت با کبریتهای ساخت اطریش و سوئد بسته شد. 19- کارخانه پارچههای نخی در تهران که در سال 1894 با بهترین وسائل و ماشینها تاسیس شد. این کارخانه نتوانست ارزان تر از خارج کالا تولید کند و بسته شد. 20- کارخانه پارچههای نخی در تبریز. این کارخانه در سال 1908 تاسیس شد و در حال حاضر مشغول به کار است. 21- کارخانجات پنبه پاک کنی که در نقاط مختلف موجودند: در مشهد سرا یک کارخانه، در بارفروش 8 کارخانه، در ساری 2 کارخانه، در بندرگز2 کارخانه، در خراسان 9 کارخانه در قزوین 2 کارخانه، در قم، مراغه و رستم کله، سبزوار و نیشابور 1 کارخانه. کار این کارخانجات به مناسبت متوقف شدن صدور پنبه به روسیه و کم شدن تولید پنبه متوقف گردید. 22- ایستگاه برق در تهران که مال امین الضرب است و توسط "آلمان الکتریستیاتس گزلشفات" مجهز گردید. این کارخانه در سال 1907 افتتاح شد. اکثر خیابانها و ساختمانهای تهران از این ایستگاه برق میگیرند. 23- ایستگاه دولتی برق که برق ساختمانهای دولتی تهران را میدهد. 24- ایستگاه برق مشهد که در سال 1902 از روسیه وارد گردید و برای روشن ساختن مسجد امام رضا از آن استفاده میشود. قیمت این ایستگاه به 8000 تومان بالغ میشود. 25- ایستگاه برق در رشت و تبریز. 26- کارخانه آجرپزی در نزدیکی تهران که کار نمیکند. 27- کارخانه نساجی در نزدیکی تهران که در زمان ناصرالدین شاه تاسیس گردید. 28- کارخانه آجرپزی در ارومیه. این کارخانه در سال 1913 توسط آلمانها تاسیس شد و به مناسبت وقوع جنگ و قیام کردستان بسته شد. 29- کارخانه صابون پزی که بنا به امتیاز سال 1910 به شرکت ایران، ربی زاده و شرکاء داده شد. این کارخانه با موفقیت تمام مشغول کار است. 30- کارخانه آبجو سازی در تهران که در سال 1910 تاسیس گردید. 31- در تاریخ 6 ژانویه سال 1923، مجلس امتیاز کارخانه کبریت سازی در آذربایجان را، که یکی از سرمایه داران محلی پیگیر آن بود تصویب کرد. ماده 7 این امتیاز، واگذاری کارخانه را به خارجیان ممنوع اعلام میکند. ظرفیت تولید کارخانه 50 جعبه کبریت در روز است. این کارخانه به ماشین بخاری به قدرت 32 اسب مجهز میباشد. 32- کارخانه قالی بافی در تبریز به نام "کاردینال گارفورد" (این کارخانه که آلمانی بود در زمان جنگ خراب گردید). در حال حاضر، شرکت "بهار، ویلسون و استیونس" آن را به قیمت 2500 تومان خریداری کرده است. لیکن کارخانه هنوز احیا نشده. 33- کارخانه رنگرزی شرکت سهامی فرش شرق "ارینتال کارپت کمپانی" در تبریز. این کارخانه احتیاجات شرکت را تامین میکند. وسائل تولید آن ابتدایی است. 34- کارخانه پارچههای نخی و پشمی در تبریز. این کارخانه برای خزانه دولت ایران کار میکند و دارای 35 دستگاه پارچه بافی است. 35- کارخانه نساجی در قزوین. 36- کارخانه پارچههای نخی در قزوین. 37- کارخانه شیشه سازی مشهدی علی، کارگاهی است که بطری و شیشه و لامپ میسازد. کیفیت تولیدات آن بسیار پائین است. 38- ساختمان کارخانه پنبه پاک کنی در آراپلیا، پیش بینی شده. کارخانه به یک موتور که قدرت آن 6 تا7 اسب است مجهز خواهد بود. کارخانه با 8 کارگر و در یک شیفت، روزی 100 پود پنبه پاک شده تولید خواهد کرد. در حال حاضر دو کارخانه دیگر نیز در تبریز در دست ساختمان است: 1- کارخانه وزارت مالیه. تجهیزات آن از برلین خریداری شده و از راه تراپزوند به تبریز وارد گردیده است. این کارخانه یک موتور نفتی به قدرت 8 اسب خواهد داشت. 2- کارخانه دیگر که مال شرکت خویلی کلوچی و حاجی علی محمد چائیچی است. این کارخانجات، بنا به دادههای موجود، ماشینهای آخرین مدل خواهند داشت و 12 کارگر در آن کار خواهند کرد. *
شرایط کار در همه جا بسیار سنگین و دست مزد بسیار ناچیز میباشد. در کارخانجات و کارگاههای قالی بافی، به طور عمده، کودکان کار میکنند و در ازای کار از سحر تا سحر 15 تا 20 شاهی و گاه ده شاهی در روز دستمزد میگیرند. دست مزد کارگر مرد، به طور متوسط، 1 تا 5/1 قران و استادان 4 تا 5 قران است. بسیاری از کارگاهها در محوطههای بسته که دارای نور و هوای کافی نیست قر ار دارد. البته فهرست بالا کامل نیست. لیکن این فهرست به خوبی نشان میدهد که صنایع ملی ایران- تا به امروز- در چه وضع اسفناکی قرار دارند. هیچ اقتصاددانی نمیتواند، پس از نگاه به این داده ها، به طور جدی مدعی شود که ایران وارد مرحله صنعتی شدن و توسعه سریع سرمایه داری شده است. اما، تقریبا، همه آنهایی که در دو سه سال اخیر در باره ایران چیز نوشته اند این فکر قالبی را به انواع مختلف تکرار میکردند. اگر به خواهیم چنین قضاوت کنیم، میتوان گفت که توسعه سریع سرمایه داری در ایران از 50 سال پیش آغاز گردیده. لیکن، این مطلب، علمای ما را زیاد ناراحت نمیکند. به عنوان مثال، آ.ی. خودوروف، در پیش گفتاری که به کتاب د.ی. اشمورگونر "ایران، ا.ج.ش.س. و انگلستان" نوشته، در این باره مینویسد: "این کتاب، برای کسی که میخواهد راجع به ایران جوان و نو - که در شرائط مبارزه دائمی بر ضد سرمایه غارتگر کشورهای امپریالیستی، از ریلهای زنگ زده اقتصاد بسته و فئودالی به روی ریل جدید توسعه انتقال مییابد- مطالعه کند، وسیله آموزشی لازم است". یک خواننده سطحی نیز حتی؛ با خواندن این جملات متوجه میشود که آ.ی. خدوروف با وضعیت واقعی ایران هیچ آشنایی ندارد. اولا، هیچ ایران "نو" و جوان وجود ندارد. ما ثابت کردیم که سلطنت رضاشاه بر همان دارو دسته روحانی - مالک متکی است، که در گذشته سلسله قاجار بر آن متکی بود. تاثیا، از طرفی ایران "نو" رضا شاهی علیه انگلستان نه مبارزهای شده است و نه مبارزهای میشود، زیرا رضا شاه مانند پیشینیانش، بدون کمک قدرت خارجی علیه دشمنان داخلی نیز نمیتواند حتی یک ماه دوام بیآورد. ثالثا، تا زمانی که قدرت در ایران در دست ارتجاع انگلیسی و رضاشاهی است، هیچ انتقالی از "ریلهای زنگ زده اقتصاد بسته فئودالی به راههای جدید" ممکن نیست و نخواهد بود. مولف در قضاوتش نسبت به نویسنده پیش گفتار کتاب، تواضع نسبتا بیش تری از خود نشان میدهد. او در مقدمه خود مینویسد: "در فرآیند مبارزه و نیروهای بورژوازی ملی و خرده بورژوازی علیه سلطنت قاجار که توسط ارتش ملی به سرکردگی شاه پهلوی کنونی انجام گرفت، همه خانهای خود مختار و نیمه خود مختار از بین رفتند، دستگاه مرکزی کشوری و مالیاتی به وجود آمد، بودجه کشور تصحیح و توازن پیدا کرد، راهها ترمیم و عملیات اولیه ساختمان راه آهن آغاز گردید، قانون تجارت و ثبت اسناد و پروژه قانون مدنی تصویب شد و قوانینی وضع گردید که به مملکت سامان بخشید. هم زمان با این اقدامات، جوانههای سرمایه تجاری- صنعتی قوت گرفته و فرآیند صنعتی شدن کشور با سرعت پیش تری آغاز گردید. کشاورزی از سال 1923 یعنی پس از جنگ، به مناسبت برقراری مجدد تجارت با ا.ج.ش.س. از نو رونق یافت." شمورگنر، همان اشتباه خدوروف را مرتکب میشود. این واقعیت که رضاشاه پهلوی دستگاه مالیاتی را سازمان بخشیده و راههای جدید احداث میکند، ابدا، با تمایل او در به وجود آوردن یک سلطنت مطلقه و متمرکز پلیسی تضادی ندارد. زیرا دولت پلیسی، بدون یک چنین اقداماتی نمیتواند برای مدت زیادی برپا بماند. اما، حرفهای مربوط به آهنگ سریع صنعتی شدن و تقویت سرمایه تجاری- صنعتی، توخالی است و با واقعیت رابطهای ندارد. واقعا چگونه میتوان، به طور جدی، از آهنگ سریع صنعتی شدن سخن گفت، در حالی که در سال 1924، ارزش کل واردات 771445000 قران و ارزش ماشین آلات وارده 000/420/14 قران و در سالهای 26- 1925 به ترتیب 000/025/881 قران و 000/777/14 قران، و در سالهای 27- 1926، 720/396/787 قران و 24 میلیون قران و در سال 28- 1927، 807 میلیون قران و 2/42 میلیون قران بوده است. البته، طرفداران سلسله جدید، بنابر این دادهها میتوانند اظهار کنند که: "بی خود نیست اگر ما میگوئیم که ایران در راه صنعتی شدن پیش میرود. زیرا، ارزش واردات ماشین آلات، فقط در عرض چهار سال گذشته، تقریبا سه برابر افزایش یافته است". این گفته که در وهله اول درست به نظر میرسد، بسیاری از ساده دلان را گمراه میکند. برای این که چنین اشتباهی رخ ندهد ما سعی خواهیم کرد خواننده را با ماهیت و نوع این ماشینها بیش تر آشنا کنیم. ارزش واردات ایران که در سال 28- 1927، 42 میلیون ریال بوده است، مطابق آمار گمرک ایران به ترتیب ذیل تقیسم بندی میشود: ماشینهای صنعتی 000/500/37 قران، ماشینهای زراعتی 000/204/1 قران. بقیه واردات را ماشینهای حفاری، لکوموتیو، ژانراتور و لوازم ماشینهای دیگر و غیرو تشکیل میدهد. البته، آن چه برای ما جالب است، ماشینهای صنعتی و کشاورزی است. از 000/204/1 قران که ارزش ماشینهای کشاورزی را تشکیل میدهد 000/434 قران آن از ایالت متحده آمریکا، 000/206 قران از فرانسه، 000/134 قران از آلمان و 000/357 قران یعنی تقریبا 25% از انگلستان وارد گردیده است. بدین ترتیب، 75% این واردات تولیدات غیر انگلیسی است. اما، در مورد ماشینهای صنعتی وضع کاملا متفاوت است. از 000/502/37 قران که ارزش واردات ماشینهای صنعتی است، 000/488/34 قران از انگلستان وارد شده است. در این رقم واردات از هند، عراق و دیگر مستعمرات انگلیسی منظور نگردیده است. همه میدانند که ماشینهای انگلیسی خیلی گران تر از ماشینهای آمریکائی و آلمانی میباشند. به چه علت ایران فقیر، برای صنایع خود ماشینهای گران انگلیسی را خریداری میکند؟ شک نیست که این ماشینها برای تحکیم مواضع مهم اقتصادی انگلستان در ایران به کار میرود و نه برای به وجود آوردن صنایع ملی. متاسفانه، آخرین گزارش گمرک نشان نمیدهد که چه بخشی از این ماشینها مربوط به احتیاجات شرکت نفت انگلیس ایران است. در سال 27- 1926، برای احتیاجات امتیاز انگلیسی 000/536/58 قران وسائل مختلف و، از جمله 17 میلیون قران ماشین به ایران وارد شده بود. بنابراین، در سال 27- 1926، برای صنایع ایران 7 میلیون قران (24- 17=7) ماشین آلات وارد گردیده بود. مسلم است که واردات ماشین نمیتوانسته است در عرض یک سال از 7 میلیون به 42 میلیون قران افزایش یابد. هم چنین مسلم است که قسمت اعظم ماشین ها، تولیدات انگلستان بوده و حداقل 95% آن به احتیاجات امتیاز انگلیس اختصاص داشته است. بنابراین میتوان حدس زد که در سال 28- 1927، ارزش ماشینهای وارده برای اقتصاد ایران 9 میلیون قران بوده است: (42-33=9). چنین رشدی – به خصوص اگر ساختمان راه آهن را در نظر داشته باشیم- به نظر ما طبیعی است. برای این که یک بار و برای همیشه به سخن پردازی راجع به آهنگ سریع صنعتی شدن ایران در رژیم رضاشاه خاتمه داده شود، لازم است واردات ماشین در سال 28- 1927 را با آمار سال 14- 1913 مقایسه کنیم. متاسفانه، در گزارشات سال 14- 1913 برای واردات ماشین تعرفه جداگانهای وجود نداشته و واردات آن جزو واردات ابزار فلزی به حساب میآمده است. در سال 14- 1913 مبلغ این واردات 000/575/6 قران بوده است. درصد واردات ماشین در سالهای اخیر و احتمالا در سال 14- 1913، 80 تا 85% کل واردات ابزار فلزی بوده است. با در نظر گرفتن این مطلب واردات ماشین در سال 14- 1913 به مبلغ 000/500/5 قران بالغ میگردد. اگر در نظر بگیریم که قیمتهای بین المللی در حال حاضر تقریبا 30 تا 35% بیش از قیمتهای سال 14/ 1913 است واردات سال 14-1913 را بدون اغراق میتوانیم 7 تا 5/7 میلیون قران محسوب داریم. بدین ترتیب، ایران، برای انتقال از "ریلهای زنگ زده اقتصاد بسته فئودالی به راههای جدید توسعه" و "صنعتی کردن کشور به آهنگ سریع" واردات ماشین را از 5/7 میلیون قران در سال 14- 1913 به 9 میلیون قران در سال 1928- 1927 ارتقاء داده است! جالب است که ایران در سال 1927، 17 میلیون قران عطریات و 12 میلیون قران کالاهای ابریشمی وارد کرده بود. بدین ترتیب، روشن است که دولت شاه و مالکان بیش تر در فکر عطریات هستند، تا در فکر صنعتی کردن کشور. البته این به آن معنا نیست که در ایران موسسات نوع سرمایه داری وجود ندارد. این نوع موسسات از قدیم الایام موجود است و تعداد آن در حال حاضر حتی از 10 تا 20 سال پیش کمی بیش تر نیز شده است. لیکن اهمیت آن آن قدر ناچیز است که نه فقط از توسعه سرمایه داری، بلکه از صنعتی شدن نیز نمیتوان سخن گفت. توسعه سرمایه داری، به دلایلی که ما قبلا ذکر کردیم، با گامهای لاک پشتی پیش میرود. به این دلیل است که ما معتقدیم، صبحت از "صنعتی شدن ایران جوان و نو"، تازه آن هم به آهنگ سریع، حرفی توخالی و بی محتوا است.
* توضیح راه توده: کتاب سلطان زاده در سال های 1308- 1309 نوشته شده و فهرستی که وی از شمار کارخانه های ایران ارائه می دهد از آثار پیشین وی و در واقع عمدتا مربوط به پیش از دوران رضاشاه است. بنا بر ارزیابی دکترابراهیم رزاقی در تمام دوران 1300- 1320 حدود 680 کارگاه و کارخانه با حدود 45 هزار شاغل در ایران بوجود آمده است که بنوبه خود تایید کننده دیدگاه سلطان زاده در مورد توهم صنعتی شدن ایران در دوران رضاشاه است. (درباره این آمار نگاه کنید به : ابراهیم رزاقی "هفت دهه به دنبال سراب صنعتی شدن" - اطلاعات سیاسی و اقتصادی شماره 75- 76) |
راه توده 396 23 بهمن ماه 1391