راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

به "آینده چپ"
 باید اندیشید

نه "چپ در آینده"

دکتر سروش سهرابی

 
 

پیروزی انقلاب سرآغاز مبارزات سیاسی مسالمت آمیز در ایران شد. هر چند ارتجاع مذهبی و گروه‌های چپ رو یا بظاهر چپ رو بیشترین تلاش را برای تبدیل کردن فضای مسالمت آمیز به فضای خشونت و پایان دادن به مبارزه مسالمت آمیز انجام دادند. این تلاش‌‌های دو سویه با وجود ضربه سنگینی که به انقلاب و فضای رقابت مسالمت آمیز وارد کرد نتوانست موجب حذف روند انتخابات و مبارزه پارلمانی بین گرایش‌های اجتماعی متفاوت همچون شکل عمده مبارزه سیاسی در ایران شود. مبارزه سیاسی پارلمانی پس از انقلاب بین گروه‌‌های اجتماعی و سیاسی بود که از سیاست‌‌های اقتصادی و اجتماعی کاملا متمایزی پیروی می‌کردند و تقلیدی از کاریکاتور رقابت انتخاباتی حزب مردم و ایران نوین زمان شاه نبود. این رقابت‌‌ها از آغاز انقلاب تا به امروز همچنان بسته به تناسب نیروها به شکل‌‌های مختلف ادامه یافته است.
وجه مشخصه سال‌‌های نخست انقلاب تنوع بیشتر سیاسی نیروهایی بود که وارد رقابت سیاسی شدند. در این سال‌‌ها بسیاری از گروه‌های سیاسی که رهبری انقلاب را شایسته خود می‌دانستند بر سر بدست گرفتن رهبری با آیت الله خمینی و هواداران وی به رقابت پرداختند.
ملی گرایان خود را وارث دوران دکتر مصدق و دارای سواد سیاسی و تجربه اداره دولت و روحانیان را فاقد تجربه و کارایی لازم می‌دانستند. آیت الله خمینی نیز که مایل نبود روحانیان وارد امور اجرایی شوند سکان اولین دولت انقلاب را بدست آنان سپرد. ولی اکثریت ملی گرایان علاوه بر تسلط بر دولت خواهان توقف روند‌‌های اجتماعی انقلاب نیز بودند. برخی از روحانیان همچون آیت الله شریعتمداری که از انقلاب ناراضی بودند و رقابت قدیمی با خمینی داشتند نیز به مقابله با او بر خواستند. ولی این رقابتها هیچیک به دلیل جایگاه منحصر به فرد خمینی به نتیجه نرسید.
راست گرایان مذهبی برای مقابله با خمینی و انقلاب به راهبردی دیگر متوسل شدند. به ادعای آنان انقلاب برای بازگشت به صدر اسلام و برقراری حکومت اسلامی انجام شده بود و محتوای مبارزات پس از انقلاب همان تجلی مبارزه اسلام بر علیه "کفر داخلی و جهانی" بود. هر نوع حرکتی که می‌توانست به تقویت این استراتژی کمک کند مورد استقبال آنان قرار می‌گرفت. از جمله دامن زدن به درگیریهای قومی در ترکمن صحرا یا کردستان که آن را مقابله چپ و کمونیست‌‌ها با اسلام وانمود می‌کردند. یا ایجاد درگیری‌‌های اجتماعی بین بهره مندان از روش‌های مدرن تر زندگی‌ با قشرهای سنتی که آن را به مقابله هواداران رژیم گذشته با انقلاب وصل می‌کردند. آنان از این طریق در صفوف نیروهای انقلاب شکاف ایجاد می‌کردند تا بتوانند در نهایت همه نیروهای اجتماعی هوادار انقلاب را نابود کنند. در این مرحله ارتجاع مذهبی در پشت ابهامی که در شکل مذهبی انقلاب وجود داشت پنهان شده بودند.
گروههای چپ رو را عمدتا اعضا و هواداران فدائیان، مجاهدین و مائویست‌ها تشکیل می‌دادند. مشکل این گروه‌‌ها ناتوانی از درک چگونگی و چرایی روند انقلاب و دلایل پیروزی آن بر رژیم شاه بود. روش مرسوم ارزیابی سیاسی نزد این گروه‌‌ها نه بررسی روندهای اجتماعی مشخص، که مقایسه بین وضع موجود با آرزوهای خود بود. به این ترتیب در وهله اول خود روند شکل گیری انقلاب را نفی کردند زیرا با تصوری که آنان در مورد چگونگی این روند داشتند و انقلاب بدون تفنگ و بدون رهبری خود را قبول نداشتند همخوانی نداشت. در نتیجه، مبارزات اجتماعی پس از انقلاب نیز نادیده گرفته شد و یا شایسته توجه تشخیص داده نشد. به این ترتیب مبارزه عمده از نظر این گروه‌‌ها بدست گیری رهبری انقلاب و وارد شدن به رقابت با خمینی و گرفتن رهبری از دست او بود. این تصورات البته جز کمک به ارتجاع در کمین نمی‌توانست به نتیجه ی دیگری برسد.
چپ روها بجای آنکه خود را پیروز انقلابی ببینند که رژیم گذشته را سرنگون و آزادی را از جمله برای آنان به ارمغان اورده بود برعکس خود را بازنده انقلاب می‌دیدند، انقلابی که تصور می‌کردند بیشترین قربانی را برای آن داه اند و اکنون رهبری اش را خمینی ربوده است. آنان آماده بودند در هر نوع درگیری اجتماعی یا قومی شرکت کنند بدون آنکه متوجه عواقب آن باشند. در واقع مشکل این گروه‌‌ها ناتوانی در یافتن مخاطب در میان اکثریت مردمی بود که در نتیجه انقلاب سیاسی شده بودند. اینان همچون گذشته مخاطبان خود را در میان اقلیتی از دانش آموزان و دانشجویان و روشنفکران و گاه اقلیت‌‌های قومی جستجو می‌کردند. به این ترتیب بود که کردستان برای آنان "قلب سرخ" انقلاب شد و روی‌آوری برخی از دانش‌آموزان و دانشجویان یا گروه‌هایی‌ از روشنفکران را روی‌آوری "توده‌‌ها" به سمت خود ارزیابی میکردند.
بدینگونه زمینه برای ندیدن واقعیت موجود فراهم شد. آنان به جای درک شرایط اجتماعی همچنان به تلاش به سرکردگی بر انقلاب خیالی بعدی با تکیه بر اقلیت ادامه میدادند. توصیف جامعه موازی و خیالی همچنان محرک بزرگی برای جلب هوادار بود. جامعه عاری از استثمار، بی طبقه توحیدی، سوسیالیستی و ...همگی‌ رقبای خیالی جامعه نوزادی بودند که تازه شروع به یافتن راه خود کرده بود.
انشعاب در سازمان فداییان در چنین فضایی صورت گرفت. از طرفی این انشعاب در شرایطی رخ میداد که فضای سیاسی در مقایسه با ابتدای پیروزی انقلاب بسیار تیره تر شده بود و به سمت یک درگیری پیش میرفت. آن تلاش‌هایی که از دو سمت ارتجاع راست و چپ روها دامن زده میشد به تشکیل تدریجی دو جبهه‌ منجر شده بود که علاوه بر چپ روها و مجاهدین شامل هواداران بنی صدر نیز شده بود. البته خود بنی صدر دارای پایگاه اجتماعی متشکلی نبود. انتخاب بنی صدر عمدتا بدلیل همراهی او با انقلاب و نظری بود که در جامعه درباره دیدگاه مساعد رهبری انقلاب نسبت به او وجود داشت. تصور خود بنی‌صدر آن بود که وی واقعا دارای 10 میلیون رای است و در درگیری ایجاد شده قسمتهای مهمی‌ از ارتش نیز به طرفداری از او وارد عمل خواهند شد که تصوری بی اندازه ساده اندیشانه بود.
انشعاب در سازمان فدائیان ضربه بزرگی به برنامه ارتجاع مذهبی وارد کرد. و البته صرفنظر از عقبه لاجوردی‌‌ها همچنان مورد خشم و نفرت شدید ساده اندیشان است. ساده اندیشانی که تصور می‌کردند در شرایط جنگ با عراق و درگیر بودن گروه‌های بزرگی از مردم و هواداران انقلاب در جنگ، رژیم تا آن اندازه ضعیف شده است که آنان می‌توانند در یک درگیری مسلحانه در شهرها به سادگی پیروز شوند. تصور باطنی آنان همان بود که سازمان پیکار بطور علنی اعلام می‌کرد که "باید جنگ امپریالیستی (یعنی جنگ ایران و عراق ) را به انقلاب (علیه حکومت ایران) تبدیل کرد". آنان که اکنون با خشم از انشعاب فدائیان یاد میکنند هنوز بر این خیال هستند که در صورت همراهی فدائیان و به میدان آمدن چند گردان مسلح فدایی امکان پیروزی داشتند؛ خیالی خام چرا که در واقع خود ارتجاع راست نیز ترجیح میداد که در همان خرداد ۶۰ با همه گروه‌های سیاسی یکجا درگیر شود و در این تمایل خود و ارزیابی از قدرت هواداران انقلاب و حکومت برآمده از ان دچار هیچ گونه ساده اندیشی نبود.
حزب ما از همان ٱغاز سازمان مجاهدین خلق را یکی از نیروهای عمده تشکیل دهنده "جبهه متحد خلق" برای پیشبرد انقلاب می‌دانست و به همین دلیل همه کوشش خود را انجام داد که این نیرو جایگاه شایسته خود را در این جبهه داشته باشد. متاسفانه جاه طلبی و خیال پردازی رهبری مجاهدین این امکان مهم را از انقلاب ایران گرفت. به جرات می‌توان گفت که هیچ گروه سیاسی به اندازه ما نگران سرنوشت مجاهدین نبود و برای تغییر آن تلاش نکرد. از دیدارهای خصوصی‌ تا مبارزه مطبوعاتی که در نهایت به تعیین تکلیف رجوی با حزب و فداییان اکثریت انجامید. رجوی به همه گروه‌های سیاسی اخطار میکرد که یا با مجاهدین هستند و یا بر علیه آن و این اخطار به صورت علنی در مطبوعات آنها انتشار میافت. متاسفانه بایستی گفت که در فاجعه ۶۰ تقریبا همه گروه‌های دیگر نقش کاملا منفی بازی کردند و با خوش خیالی آنها را به مقابله با حکومت هل دادند. هرچند اکنون با فراموشی آنچه گذشته است حزب و اکثریت را متهم به همراهی با رژیم میکنند. این بی مسئولیتی که تا مرز جنایت ادامه یافت از مهمترین عواملی بود که علاوه بر رقم زدن یک فاجعه ملی‌، ارتجاع راست را به بالاترین موفقیت خود رساند.
در هرحال تلاش فداییان برای درک بهتر سیاست و روندهای اجتماعی در شرایطی انجام شد که نیازمند به شجاعت بسیار بود. البته فدائیان خلق در تجربه روزانه خود بسیاری چیزها را آموختند. مثلا اینکه بسیاری از کسانی که در کرستان علیه دولت می‌جنگیدند جاه طلبان و فرصت طلبانی بودند که برای عراق مزدوری می‌کردند. بدینسان آنچه در آن سالها اتفاق افتد برخلاف ٱنچه ادعا می‌کنند "شکست" جبهه خیال پردازان بود تا "سرکوب" آنها. آنها به یک رویارویی ماجراجویانه دست زدند که خام اندیشانه تصور می‌کردند در آن پیروز می‌شوند ولی این در ماجراجویی شکست خوردند. اکنون بدون انکه مسئولیت خام اندیشی و ماجراجویی خود، شکست آن و پیامدهایش را بپذیرند و از خود انتقاد کنند مدام از "سرکوب" شدن خود سخن می‌گویند و فداییان و توده ای‌ها را مسئول شکست یا "سرکوب" خود معرفی می‌کنند. در روایتی که اینان از انقلاب ارائه می‌دهند گویا هیولایی بنام "خمینی" وجود داشته که توانسته یک تنه همه این گروه‌‌های "بی دفاع" را قربانی کند. واقعیت البته غیر از این است. این گروه‌‌ها پیش از آنکه خمینی به کاری دست زده باشد در همه جا ماجراجویی را آغاز کرده بودند. پیروزی‌‌های موقتی و ظاهری انان در کردستان و ترکمن صحرا دقیقا به همین دلیل بود که از طرف خمینی و حکومت نقشه‌ای قبلی برای رویارویی وجود نداشت. البته می‌توان قبول کرد که ارتجاع راست آنها را به سمت این رویارویی ماجراجویانه سوق داد. می‌توان گفت که آنها تحریک چپ روان به رویارویی را حتی قبل از انقلاب آغاز کردند. همه اینها فقط به معنی‌ آنست که روندهای اجتماعی آنچنان که پنداشته میشود ساده نیست و با این حال مانع از بی مسئولیتی تا مرز جنایت از طرف چپ روان و مجاهدین نیست.
اهمیت گزینش فدائیان اکثریت در آنجا بود که از تحلیل و ارزیابی در درون محافل خود فاصله گرفتند و تلاش کردند روندهای اجتماعی را بهتر درک کنند. در این راه علاوه بر فشارهای ناشی‌ از واقعیت‌ها، آنها زیر فشار هواداران گسترده خود نیز بودند که با تجربه خود و گاه زودتر به نتایج دیگری رسیده بودند و به همین دلیل اکثریت هواداران بدون کمترین تردید با اکثریت رهبری همراه شدند. اهمیت تلاش برای تصیح خط مشی سازمان در اینجا بود و نه انگونه که برخی آن را بهره گیری از هواداران پرشمار سازمان توسط رهبری حزب قلمداد می‌کنند. این گفته‌‌ها توهین به هواداران سازمان در آن دوران است که با این گونه ارزیابی‌ها به گروه‌هایی‌ از گوسفندان تنزل میکنند و نه کسانی‌ که برای بهتر کردن میهن خود مبارزه ی آگاهانه تری را آغاز کردند.
دوران فعالیت سیاسی فدائیان در ایران بسیار کوتاه بود و با وجود این در صورت ادامه می‌توانست به تحولی ژرف در چگونگی نگرش آنان بیانجامد. اگر تا قبل از آن، ارزیابی اجتماعی به معنی گفتگو در محافل و پس از آن ارائه راه کار بر مبنای آن بود، اکنون تلاش می‌شد تا واقعیت مبارزه‌ی در جریان درک شود و راه کار نه بر مبنای حرکت خیالی به سوی یک ایده‌ال که بر مبنای رسیدن به یک امکان انجام بگیرد. روش پیشین آن بود که ابتدا یک ارزیابی کلی از اوضاع ارائه میشد و سپس راهکار بر مبنای آن تعیین می‌شد. مثلا در تحلیل بسیاری از مائویست‌ها جامعه ایران نیمه فئودالی- نیمه مستعمره بود و بر مبنای آن یک راهکار مثل محاصره شهر‌ها از طریق روستا‌ها ارائه میشد. اگر هم نگاهی به بیرون از محفل بود نه‌‌ به سمت جامعه که به سمت محفل‌‌های رقیب بود و شعارها در رقابت با آنها تعیین می‌گردید و اصولا ارتباطی با واقعیت‌های اجتماعی نداشت.
فدائیان پس از مهاجرت در فضای دیگری قرار گرفتند که به دلیل شرایط و تجربه اندک سیاسی امکان مقابله با آن را نداشتند. شکست تشکیلاتی حزب و سازمان که به غلط شکست سیاسی تعبیر میشد مانع از مقاومت در برابر فشارهای دیدگاه‌‌های ساده اندیشانه بود که در مهاجرت بر رهبری حزب غالب می‌شد. نظریه پردازان شوروی نیز با ارزیابی نادرستی که از واقعیت‌‌های انقلاب ایران و تجربیاتی که از کشورهای چون عراق و مصر داشتند، تلقی دیگری را تشویق میکردند همچون درخواست برای نزدیکی با مجاهدین و امثال آن. رهبران آن دوران حزب در خارج کشور هم از درک توده‌ای فاصله گرفته و به همان دیدگاه‌‌های محفلی نزدیک شده بودند. یعنی‌ در رقابت با دیگران به ارائه راه حل می‌پرداختند. همچون طرح شعار سرنگونی برای جلو افتادن از گروه بابک امیر خسروی. آنچه امروز در نامه مردم می‌گذرد و شعارها و زبانی که انتخاب کرده است متکی به این سابقه سی ساله است.
فاجعه واقعی که در سازمان فداییان اتفاق افتاد بازگشت از مسیر تلاش برای درک روندهای اجتماعی به آغوش گرم خیال پردازی بود. آنان دوباره به محفلی تبدیل شده بودند که بین خود و بدون توجه به آنچه در جریان بود به ارائه راه کار‌های خیالی می‌پرداختند. حتی انتقاداتی که از فدائیان میشد در همین چارچوب معنی‌ داشت مثل انتقاد از سیاست شکوفایی. در حالیکه اصطلاح "شکوفایی" عمدتا برای جبران چپ روی‌‌های گذشته تبلیغ میشد و با واقعیت آنچه حزب می‌فهمید یعنی‌ انتقاد و مبارزه تفاوت داشت. در هر حال به هیچ طریقی نمی‌توان پذیرفت که چنین بینشی عامل شکست در سازمان بود. طرح مداوم "شکوفایی" بعدها بیشتر دستاویزی برای تمسخر از طرف دوستان سابق شد یعنی همان‌‌ها که نتیجه‌ عملی روش‌هایشان را در بهترین صورت میشود بی مسئولیتی تا مرز جنایت دانست. این گروهها خود با تایید یا دنباله روی از سیاست‌های مجاهدین و همراهی با رویاهای جاه طلبانه آنان بسیاری از هواداران خود را بیهوده به ماجراجویی کشانده و به کام مرگ داده بودند و اکنون فرصت طلبانه به تمسخر سیاستی می‌پرداختند که حداقل مانع از کشته شدن بسیاری از هواداران سازمان شده بود. شاید مرور دیگری بر اعلامیه‌‌های اقلیت در حوادث سال ۶۰ بتواند نشان دهد که فرصت طلبان واقعی چه کسانی بودند. به هر حال آنچه به بحث ما مربوط میشود آنکه سازمان فدایی دوباره با یک عقبگرد بزرگ به محفلی که در درون خود به تبیین و تغییر جهان اقدام می‌کند تبدیل شد و در تمام این سالها از مبارزه واقعی و جاری برکنار ماند.
چنین سازمانی اکنون در برخورد به تغییر واقعیت‌‌های جهان و ایران چه راهکاری می‌تواند ارائه دهد جز بازگشت به خیال پرازی و ارائه جامعه آرمانی موازی؟‌ به همین دلیل است که اکنون گروهی از رهبران سازمان چاره را در ارائه جامعه ایده‌ال دیگری جستجو میکنند، جامعه‌ای که سوسیال دمکرات است، آزادی‌‌ها را پاس می‌دارد، عدالت اجتماعی را برای مردم به ارمغان می‌آورد، به طبیعت احترام می‌گذرد، به حقوق دگرباشان جنسی‌ معتقد است و ... همه این آرمان‌‌ها می‌تواند درست و جذاب باشد. ولی آیا با مبارزات کنونی مردم ایران نسبتی دارد؟ آیا می‌توان این آرمان‌ها را جایگزین مبارزه مشخص مردم کرد؟
متاسفانه بنظر می‌رسد که این خیالپردازی‌های تازه که جزئیات آن نسبت به گذشته مفصل تر شده تفاوت چندانی نسبت به ۴۰سال پیش ندارد فقط جامعه‌ای را ارائه میدهد که فعلا می‌تواند آرمان شمار بیشتری ‌باشد. دوستان ما فراموش میکنند که در ایران انقلابی انجام شده که در نتیجه آن گروههای مختلف وارد تلاش برای تغییرات واقعی شده اند و این تغییرات را در تحقق خواست‌های کاملا مشخص و روزانه جستجو میکنند. اگر روی دلایل عمیق کوشش مردم برای بکارگیری ابزار انتخابات فکر کنیم یا یکبار دیگر مناظره‌‌های سال ۸۸ را مرور کنیم وضع جامعه کنونی‌ ایران بهتر درک خواهد شد. هنوز تحقق بسیاری از آماج‌های انقلاب در دستور روز است و خواست‌های جدید همه در زمینه امکان‌های موجود مطرح میشود.
ما اکنون در سازمان فداییان دو سمت و سو را مشاهده می‌کنیم. از یکسو شاهد صدور بیانیه‌‌هایی هستیم که نشان از نزدیک شدن به کوشش برای تحلیل و ارزیابی وضعیت مشخض و شرکت در مبارزات موجود است و از سوی دیگر شاهد برگزاری جلساتی هستیم که محتوای ان جز ادامه خیالپردازی چیزی دیگر نیست. تلاش برای تشکیل "حزب چپ" زمانی می‌تواند محتوای مثبتی داشته باشد که متکی بر تحلیل شرایط مشخص و ارائه راهکار مشخص برای شرایط امروز باشد. در آن صورت توده‌ای‌‌ها هم می‌توانند بکوشند با چنین حزبی نه سازمان مشترک ولی زبان مشترک داشته باشند. ولی آنچه فعلا تحت عنوان "حزب چپ" روی می‌دهد برعکس مبتنی بر کنار گذاشتن تحلیل و راهکار مشخص و اتحاد بر مبنای خیالپردازی و ارائه جامعه موازی و آرمانی است؛ اتحادی سست که در نخستین برخورد مشخص با واقعیت‌‌های سیاسی و اجتماعی فرو خواهد پاشید.
به جای صحبت از چپ در آینده بایستی به آینده چپ اندیشید که از حال آن جدا نیست همچنان که خیال پردازیهای پر شاخ و برگ جدید از خیال پردازیهای قدیمی جدا نیستند.

 

 

 

                        راه توده  396     23 بهمن ماه 1391

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت