رهبر و فرماندهانش پاک باخته هائی که با مملکت و جان مردم بازی می کنند
|
آخرین سخنرانی رهبر جمهوری اسلامی بمناسبت قیام مردم تبریز در جریان انقلاب 57، حاوی نکاتی است که در پشت لفاظی های ایشان پنهان است. البته، نه آنچنان پنهان که نتوان آن را متوجه شد. البته، شیوه ایشان در سخنرانی هایش، همیشه نشستن میان چند صندلی است تا اگر یک صندلی پایه اش لق بود و شکست، بتواند روی صندلی دوم خزیده و از سقوط نجات یابد! آقای خامنهای پس از پرتاب لنگه کفش و مهرنماز به طرف رئیس مجلس در قم و بیرون کردن احمدی نژاد از مجلس توسط رئیس مجلس و بالا گرفتن اخبار و تفسیرهای مربوط به پیشنهاد امریکا برای مذاکرات مستقیم با ایران (در کنفرانس مونیخ) و در آستانه دور جدید مذاکرات اتمی با گروه 1+5 سخن گفت. او در این سخنرانی نه تنها مذاکره با امریکا را پذیرفت، بلکه اعلام کرد که در همین سالها که خود را قهرمان عدم سازش و مذاکره نشان می داده، در پشت پرده با آمریکا مذاکراتی با هدایت ایشان درجریان بوده است. ایشان همچنین به نارضایتی گسترده در بین مردم اشاره کرد، هر چند مدعی شد که موجب جدایی آنان از حکومت نشده است. سخنان اقای خامنهای تقریبا یادآور و ادامه مصاحبه ماه گذشته سردار شعبانی "استراتژیست" سپاه پاسداران و جانشین مجتمع امام حسین است که با روزنامه قانون انجام داد.
سردار شعبانی در این گفتگو بر دو نکته مهم انگشت گذاشته بود. اول اینکه سپاه خطر شورش مردم زحمتکش را در نظر دارد و آماده سرکوب آن است. دوم اینکه اگر دو ماه صبر کنیم امریکا ما را به همکاری دعوت خواهد کرد. سردار شعبانی در آن مصاحبه گفته بود: "فرض ما این است که ناآرامیها از شهرستانها به جای تهران شروع شود. امکان دارد مسائل معیشتی خیلی تاثیر گذار باشد و قشر زحمتکش و آسیبپذیر در مسائل آینده شرکت داشته باشد ولی ما تجربه مقابله با آن را داریم." و در جای دیگر: "تحلیل امروز ما این است که مسائل معیشتی که عوامل مختلفی مثل سوء مدیریت و تحریم و غیره در آن دخیل هستند در فراوانی نارضایتیها اثر بگذارد و بعید نیست بستر اقتصادی آماده باشد و در زمان انتخابات نیز سیاسیها بخواهند از این استفاده کنند. ولی اگر تا دو ماه دیگر وضعیت در ایران و سوریه و عراق همینگونه که حال هست باشد، غرب ما را دعوت به همکاری میکند." هیچ یک از ۲ مورد بالا تاکنون با چنین صراحتی مورد تاکید مقامات رسمی و بویژه فرماندهان سپاه قرار نگرفته بود. تا کنون مخالفان حکومت، مرفهان بیدرد معرفی میشدند. آمریکا نیز به جز توطئههایی که از طریق روزنامه نگاران و اصلاح طلبان انجام میداد هیچگاه به عنوان کلید مسائل ایران معرفی نشده بود. اینکه سپاه پاسداران که برای دفاع از انقلاب پایه گذاری شده بود، چگونه به چنین جایگاهی سقوط کرده شایان توجه میباشد. سپاه پاسداران با ترکیبی کاملا ناهمگون فعالیت خود را آغاز کرد. در میان آنان از فرصت طلبانی همچون رفیق دوست تا خودنمایانی همچون محسن رضایی وجود داشتند. هرچند اکثریت کسانی که به سپاه پاسداران پیوستند را نمیتوان از اینگونه دانست. ابهامی که از نظر فکری در شعارهای انقلاب وجود داشت امکان آن را فراهم کرد تا دارندگان تمایلات مختلف و گاه متضاد بتوانند در شرایط پس از انقلاب کنار یکدیگر قرار گیرند. درگیریهای قومی و مذهبی که با آتش بیاری گروههای ماجراجو و ارتجاع راست مذهبی دامن زده میشد به صاحبان تمایلات قشری در سپاه میدان داد. بسیاری از فرماندهان کنونی سپاه و نیروهای انتظامی در جریان این گونه درگیریها صعود کردند. همچنان که در مقابل نیز، بسیاری از جوانان که به دفاع از ایران و انقلاب برخاستند جان خود را به عنوان سپاهی از دست دادند. سالهای پر آشوب و ابهام پس از پیروزی انقلاب امکان رشد را برای فرصت طلبان و جاه طلبان و کسانی که جلب درگیریهای مذهبی شده بودند به خوبی فراهم کرد که هر سه مورد توجه جریان مذهبی راست بودند. میتوان از محسن رضایی به عنوان نماد جاه طلبان خود شیفته، و از محسن رفیقدوست به عنوان نماد فرصت طلبان در ابتدای تشکیل سپاه یاد کرد.
جنگ و تهاجم عراق بر ضدّ ایران خود فرصت دیگری برای فرصت طلبان و خود شیفتگان بود. همانگونه که جنگ برای امثال رفیق دوست امکان ثروت اندوزی را فراهم کرد، برای امثال رضایی فرصتی برای تسکین جاه طلبی و خود بزرگ بینی بوجود آورد. در مرحله اول جنگ یعنی تا آزادی خرمشهر، نیروهای ارتش دوش به دوش داوطلبان و سپاهیان جنگیده بودند، ولی پس از آن شرایط تغییر کرد. پس از پیروزی در خرمشهر فرماندهان ارتش که با ادامه جنگ موافق نبودند، فرماندهی عملیات را به سپاه سپردند که آن عملیات یکی پس از دیگری به شکست انجامید. در مرحله اول جنگ تمام افراد میهن دوست و از جمله فرماندهان اصلی ارتش که مهم ترینشان از دوران جوانی به حزب ما تمایل داشتند موجبات پیروزی های ایران را فراهم کردند. تاریخ جنگ مسلما زمانی از نو نوشته خواهد شد. در آن زمان نمیتوان نقش فرماندهانی همچون سرهنگ عطاریان فرماندهٔ عملیات غرب، سرهنگ کبیری فرماندهٔ عملیات شکست محاصره آبادان و ناخدا افضلی فرماندهٔ نیروی دریایی و بسیاری دیگر از شهدا و فرماندهان تودهای نیروی زمینی و هوائی ارتش را در دفاع از خاک میهن و انقلاب فراموش کرد. همچنان که خیانت و جنایت کسانی که این فرماندهان را به جوخه اعدام سپردند را تاریخ فراموش نخواهد کرد. در مرحله دوم جنگ ارتجاع راست که در فرماندهی سپاه نفوذ داشت و همچنین انگلستان که خود را در بطن حاکمیت ج. اسلامی باز یافته و شبکه هایش را تجدید آرایش کرده بود، آن فرماندهان را به گور فرستاده و خود به جای آنها تکیه زدند. زنده یاد منتظری در خاطرات خود به این نکته اشاره میکند که سرنوشت جنگ را از دست فرماندهانی چون آنان به افراد کم عقلی چون محسن رضائی انتقال دادند که منجر به فجایع بسیاری پس از آن شد. بدیهی است که نمیتوان محسن رضائی را صرفا فردی کم عقل به شمار آورد. او همچون بیشتر افراد خود شیفته تواناییهای فکری متعارفی داشت. کار زمانی به فاجعه انجامید که خود نمایی بر ارزیابیهای عقلانی غلبه کرد و متاسفانه در آن شرایط محسن رضایی مسئولیت سرنوشت دهها هزار جوان ایرانی را در جبههها بر عهده داشت. هنگامی که از وی در مورد علت اصرار بر عملیات کربلا با وجود غیر عقلانی بودن آن میپرسند پاسخ میدهد که آن عملیات را عقل تایید نمی کرد ولی عشق تایید میکرد! او، بعدها با فراموشی گفتههای پیشین خود دلیل شکست را دادن اطلاعات عملیات کربلا توسط ناخدا افضلی - دو سال پس از اعدامش- عنوان کرد. بدینسان خود نمایی، وی را از یک استراتژیست که ادعای آن را دارد به یک قمارباز که با جان هزاران جوان ایرانی بازی کرد تبدیل کرده بود. فرماندهان سپاه از نوع رضاییها و شعبانیها به همان کاری دست زدند که بسیاری از زمامداران جاه طلب پیشین بدون داشتن ظرفیت فکری و عملی واقعی بدان دست زدند که بیش از آنکه تصمیم گیری بر مبنای محاسبات استراتژیک باشد به قمار شباهت داشت. شاید بهترین نمونه آن حاج میرزا آغاسی بود که تصور میکرد از طرفی با حفر قنات موفق به افزایش تولید کشاورزی و اخذ خراج و از طرف دیگر با خرید توپ موفق به افزایش قدرت نظامی ایران خواهد شد و به این ترتیب روسیه را شکست خواهد داد. نتیجه، ورشکستگی ایران بود و از کف رفتن بخشی از خاک ایران.
به نظر میرسد که اکنون کار از امثال محسن رضایی گذشته و روح حاج میرزا آغاسی در کالبد بسیاری از سردمداران حکومت و از جمله آقای خامنهای و احمدی نژاد و دیگر فرماندهان سپاه حلول کرده است. تصور آنان بر این است که از یک طرف با اجرای دستورات دیکته شده بانک جهانی خواهند توانست به اقتصاد جهانی وارد شوند و از طرف دیگر بر مبنای پیشرفت در صنایع دفاعی جایگاه مناسبی برای منافع قشر بالای حکومتی در جهان ایجاد خواهند شد. به همین دلیل از ادعای مدیریت جهان و منافع ایران در جهان سخن به میان می آورند. ولی همچنانکه در دوران قاجار واقعیت با فرضیات حاج میرزا آقاسی پیش نرفت، تخیلات علی خامنهای و احمدی نژاد نیز در حال فرود آمدن تدریجی بر کره خاکی است. فعلا مقابله با مرفهان بی درد به سرکوب زحمتکشان تغییر کرده و صحبت از اداره جهان به عبور از بحران با کمک امریکا تبدیل شده است. ضمن اینکه استراتژیستهای حکومت چون قمار بازی پاک باخته، به آخرین تلاشهای ممکن میاندیشند. این تلاشها نه بازگشت از راه طی شده که مستلزم فراموشی امتیازات و ثروت به دست آماده است، که به قمار گذاشتن آخرین دارایی کشور یعنی زندگی خود مردم ایران است. سردار شعبانی از طرفی میخواهد گرسنگان را سرکوب کند و از طرف دیگر با برگ همان مردم با آمریکا بازی کند. و آقای خامنه ای سخنان او را در سخنرانی اخیرش تائید کرد و یا برعکس، نظرات ایشان بوده که در محافل دربسته بیت رهبری وجلسات پنهان شورای فرماندهان سپاه طرح شده و شعبانی آن را قرقره کرده است. به نظر میرسد که قماربازان حکومتی حتی به قیمت خون ایرانیان حاضر به دست کشیدن از سفره پهن شده نیستند. |
راه توده 397 30 بهمن ماه 1391