یک پیام از میان پیام ها بنشینیم و بیاندیشیم به دلهای پراکنده! مینو مرادی |
مسئول صفحه پیام ها همچنان غایب است و ما دراین شماره نیز، تنها توانستیم ناخنک به پیام ها بزنیم و پیام زیر را برایتان منتشر کنیم، تا خود ایشان سلامتی اش را باز یافته و کار را از سر بگیرد. «این نوشته من را می توانید بعنوان یک پیام منتشر کنید. دوستی تعریف می کرد که از پخش نشریه "نوید" که پیش از انقلاب منتشر می شد، خاطره ها دارد. می گفت در زمان شاه در دانشکده آنها نشریه نوید را بطور ناگهانی از طبقه بالای دانشکده که به سالن رفت و آمد دانشجویان دید داشت دسته دسته به پایین می انداختند و تا نگاه های دانشجویان و عابرین سالن دانشجویی متوجه طبقه بالا می شد افرادی که اقدام به این کار کرده بودند، ناپدید می شدند. نشریه نوید از آن بالا ده ها بار تاب می خورد و بمانند باران به زمین سالن دانشگاه می آمد. دانشجویان با "باران نشریه نوید" هول می شدند و همه سعی می کردند که به دیگری نگاه نکنند که بعدا مورد سوء ظن و خبر چینی قرار نگیرند. برخی فورا از محوطه دور می شدند و تعداد بسیار اندکی نظیر او و یکی از دوستانش در این جور موارد اعلامیه ها را بمانند برق و باد جمع کرده و در لباس هایشان جاسازی کرده و به سرعت از سالن خارج می شدند. او تعریف می کرد که اعلامیه ها را با یک دوست مورد اعتماد دیگرش در یکی از کمدهای مخصوص دانشجویان نگهداری می کرد و کلید کمد را نیز تنها میان خودشان دست بدست می کردند و گاهی هم اعلامیه نوید را در می آوردند و به در و دیوار دانشگاه می چسباندند و از محل دور می شدند. از دوستم پرسیدم تا چه وقت اعلامیه ها روی دیوار می ماند؟ پاسخ داد: "راستش عده معدودی از فعالین چپ دانشکده می گفتند که این نشریه را ساواک در می آورد. متاسفانه این نشریه را نه تنها ساواکی ها بلکه همین فعالین دانشجویی خود شیفته و ناآگاه پاره می کردند. بعد ها پس از انقلاب تازه این آقایان به اشتباه خود پی بردند و ببویژه چند سال بعد از انقلاب که با کشته شدن رحمان هاتفی معلوم شد که او کیست، چه کار کرد و چگونه شهید شد، بر همگان روشن شد که این اتهام چه بی پایه و چه بیاساس بوده است و این نشریه در زمان شاه چه دید سیاسی درستی را در میان دانشجویان فعال که مست خط مشی چریکی بودند ترویج می کرد. بالاخره بر همگان روشن شد که این نشریه محصول کار تنها هستۀ آگاه و پرشور سیاسی ایران در آن دوران بود". دوستم بعد اضافه کرد: "حالا هم می گویند که راه توده ...". گفتم نگو، می دانم چه اتهاماتی می زنند. باز باید نسلی بگذرد. باز باید یک عده قربانی نا آگاهی، عدم شناخت و هزار جور حب و بغض شخصی شوند تا واقعیت محک زده شود. این اشتباهات و کوته بینی ها تا کی؟ این همه دوری و بیزاری به کجا آیا خواهیم رسید آخر؟ و چه خواهد آمد بر سر ما با این دلهای پراکنده ؟ بنششینیم و بیندیشیم هوشنگ ابتهاج - سایه |
راه توده 393 2 بهمن ماه 1391