سرگذشت اصغر محبوب سرگذشت یک انقلاب مردمی است!
|
با دیدن تصویر زنده یاد امیر حسین آریان پور در نشریه راه توده شماره 355، به ناگاه یاد تنها عکسی که از رفیق اصغر محبوب در کنار امیرحسین آریان پور در اختیار دارم افتادم. بارها با سماجت فراوان در دنیای مجازی به دنبال تصویری از رفیق محبوب گشته ام و هر بار دست از پا دراز تر، جستجو را به امید جستجوی دیگری متوقف کرده ام. چرا عکسی از سالهای پس از انقلاب او جایی نیست؟ چرا نباید یادی از او جایی درج شده باشد؟ میدانم که تنی چند از همسلولی های توده ای و غیر توده ای اش، جان بدر بردگان و بازماندگان نسل کشی شهریور 67، در خارج از کشورند. چرا چیزی از او نمی نویسند؟ اصغر محبوب که بود؟ او که بود که دوست و دشمن از او به نیکی یاد میکند؟ او که بود که با رفتنش آتش به جان هر که او را میشناخت زد؟ یکی از همسلولی هایش، که نگارنده این سطور او را از نزدیک میشناسد، هنوز پس از سپری شدن بیست و اندی سال از پروازش، برایش اشک می ریزد. اصغر محبوب ، ٢١ فروردین ماه ١٣٢٥ در کاشان متولد شد. در محضر امیر حسین آریان پور درس آموخت. استعدادی شگرف در فراگیری داشت. خود می گفت: "وقتی سال دوم دانشگاه بودم، به عنوان دبیر به سال اولی ها درس میدادم." محبوب عاشق یاد دادن و یاد گرفتن بود. یادگار آن دوران، کتابی است تحت عنوان "جامعه شناسی هنر" که خمیر مایه اش، جزوه هایی بود که استاد آریان پور به او و همکلاسی هایش در دانشگاه گفته بود. در سر درس شخصیت های هنری مانند "رکن الدین خسروی"، آخر کلاس مینشستند. یک روز وقتی استاد از شخصیت های مختلف هنری صحبت میکرد، اصغر بی مقدمه از استاد خواست که از شخصیت هنری کارل مارکس برایشان بگوید. استاد در جواب گفت: - اما مارکس که هنرمند نبود. محبوب در مقام پاسخ گفت: - پس استاد! این عظمت کار مارکس در اقتصاد و جامعه شناسی و فلسفه اگر هنر نیست، پس چیست؟ دوران جوانیش، دورانی پر انرژی و مملو از جنب و جوش بود. به همه میرسید. حال همه را می پرسید و به همه انرژی می داد. عاشق تئاتر بود. از بهزاد فراهانی، نقل شده است که اصغر محبوب از پایه گذاران و موسسین تئاتر روستا بود و محبوب خود، شدیدا علاقمند بردن تئاتر به روستاها بود. محبوب پس از اتمام تحصیلات در سطح دکترا، که بخشی از آن در کشور آلمان و به مدد مالی یکی از دوستان هنرمندش میسر شد، به سمت استاد در رشته جامعه شناسی هنر، در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران آغاز به کار کرد. بسیاری از دانش آموختگان آن دوران هنوز این استاد جوان را با آن موتورسیکلت بزرگش به یاد می آوردند. سی و دو ساله بود که انقلاب بهمن را که انتظارش را میکشید، دید و در نهایت بهت و حسرت، در سی و هفت سالگی، ساعت ٨ صبح روز ٧ اردیبهشت١٣٦٢ همراه با چند صد تن دیگر در تهران بازداشت و به بند ٣٠٠٠ کمیته مشترک برده شد. جرمش این بود که قلبش برای مردمش می تپید. پیش آمدهای حاصله از بازداشت در کمیته مشترک، همانهایی است که بر دیگر یاران توده ای اش رفت و بسیار در این باره گفته اند. پس از مدتی او را به همراه دیگر همرزمانش به زندان گوهردشت منتقل کردند. محبوب در همان سال ١٣٦٢ محاکمه و به ٧ سال حبس محکوم شد. زنده یاد محبوب توانایی شگرفی در خنداندن زندانیان و دادن انرژی به آنان داشت و یکی از شوخ ترین زندانیان بود. کلاس های درس جامعه شناسی هنر دوباره آغاز شد. اصغر محبوب این بار نه برای دانشجویان جوان، که برای آموزگاران ما، پیدایش هنر را تشریح می کرد. در این جا یادی هم داشته باشیم از زنده یاد "اباذر غلامی"، شاعر گیلک، که یکی از شاگردان کلاس درس او بود. در چهل و دوسالگی، در شهریور 67، بار دیگر دادگاهی شد. داستان این دادگاه ها آشکار است. پس از دادگاه، این جان شیفته چنان غریوی سر داد، که هنوز از پس دودهه، طنینش در گوش هم بندیهایش به یادگار نشسته است. محبوب با فریاد اعلام کرد که آقایان دادگاه تفتیش عقاید براه انداخته اند و این انگزیزاسیون است. به همبندی ها هشدار داد که خوش خیال نباشید، گروه شیطانی سه نفره، نه کمیته عفو، بلکه هیئت مرگ است. بازماندگان آن روز، هنوز زندگی خود را مدیون اصغر محبوب میدانند. به نوشته "مهدی اصلانی" در " کلاغ و گل سرخ"، یکی از بالاترین آمار تلفات در گوهردشت مربوط به بند فرعی 20 در روز اول کشتار بود. بیش از پنجاه درصد از زندانیان این بند در همان روز اول راهی خاوران شدند. از جمله انوشه طاهری، محمد علی شهبازی، داوود قریشی ، محمد علی بهکیش و اصغر محبوب. (نقل از راه توده شماره 356 - دوشنبه 15 اسفند ماه 1390) |
راه توده 394 9 بهمن ماه 1391