نبرد تاریخی زمینداران بزرگ با تجار بزرگ دکتر سروش سهرابی |
در ادامه بررسیهای پیشین می کوشم تصویری پانورامیک از تحولات اقتصادی و اجتماعی اروپای غربی، و آنچه گذار از فئودالیسم به سرمایه داری نامیده میشود ارائه دهیم. گفتیم سازمان حکومتی و اداری را در تقریبا سراسر اروپای غربی می توان سازماندهی فئودالی یعنی مبتنی بر یک سلسله مراتب دانست. در راس این سلسله مراتب پادشاه و سپس واسالهای وی قرار داشتند که یک هرم اجتماعی را تشکیل می دادند. ولی در آخرین مرحله و در پایه هرم تفاوت وجود داشت و شکل مناسبات اقتصادی و اجتماعی در همه جای اروپا یکسان نبود.
از سده یازدهم میلادی میتوان
۳
شکل متفاوت روابط اقتصادی و اجتماعی را نشان داد. ۲ - جمهوریهای شمال ایتالیا که واسطه تجاری بین اروپا با بیزانس و تا حد بسیار کمتری با شرق بودند. این جمهوریها دارای جمعیت کمتر ولی همپیوندی بیشتری بودند که به آنان امکان ایجاد آنچنان تمرکزی را میداد که نه تنها مقهور کشورهای بسیار بزرگتر نگردند، که آنها را تحت تاثیر هم قرار دهند. همپیوندی بالا در این جمهوریها ناشی از آن بود که اکثریت مردم در این جمهوریها بر مبنای همین تجارت زندگی می کردند و بهره وری از زمین شکلی فرعی اقتصاد این کشورها بود. این جمهوریهای ایتالیا نه از نظر حکومتی شکل فئودالی داشتند و نه شکل عمده مناسبات اقتصادی و اجتماعی مبتنی بر سرواژ بود.
۳
-
در برخی از مناطق اروپا و به شکلی محدود روابط اجتماعی دیگری برقرار بود.
در محدوده کنونی هلند و قسمتهایی از شمال بلژیک کنونی و بخشهایی از شمال
و شمال شرقی فرانسه تولید ثروت بطور عمده بر مبنای پیشه وری و تجارت مبتنی
بر آن قرار داشت. در این مناطق شهرهای نسبتا مهمی ایجاد شد که به تدریج
توسعه پیدا میکرد. سازمان اداری و حکومتی در آن همان فئودالیسم اروپای غربی
بود یعنی حاکم شهر خود واسال پادشاه امپراطوری هابسبورگ و یا فرانسه به
شمار میرفت. بنا به ماهیت روابط اقتصادی و چگونگی تولید ثروت همپیوندی
بیشتری بین ساکنان این شهرها وجود داشت که به آنان امکان آنچنان تمرکزی را
میداد که میتوانستند در مقابل زیاده خواهیهای پادشاهانی چون فرانسه یا
هابسبورگ تا حدی مقاومت کنند. به همین دلیل دوکها و کنتهای این مناطق
می توانستند استقلال نسبتا بیشتری در برابر پادشاه داشته باشند، در عین
اینکه بدلیل ثروت بیشتر این مناطق در معرض زیاده خواهی بیشتری نیز قرار
داشتند. پیش از این از جنگ چند ساله دوک فلاماند با پادشاه فرانسه در قرن
۱۳
یاد کردیم و یادآور شدیم که دوک فلاماند که خود اولین واسال فرانسه در آن
ناحیه به شمار میرفت توانست با تکیه بر شهرنشینان و تا حد کمتری فئودالهای فلاماند
پادشاه فرانسه را به طور موقتی شکست دهد. جنگهای معروفتری تقریبا
۳۰۰
سال بعد بین اسپانیا و هلند اتفاق افتاد که از آن با توصیف غیردقیق بعنوان
اولین "انقلاب بورژوایی" یاد میشود. در قسمتهایی از انگلستان نیز روابطی مشابه وجود داشت. سرزمین انگلستان برای دامپروری مساعدتر بود و می توانست ماده اولیه پیشه وری مناطق شمال فرانسه، هلند و بلژیک را فراهم کند. تا سده دوازدهم درگیریهای زیادی برای تحمیل نظام فئودالی به انگلستان روی داد. در انگلستان مهمترین بخش تولید مبتنی بر دامپروری و تجارت پشم بود. بدینسان در انگلستان نیز نظام تولیدی به طور عمده بر اقتصاد معیشتی قرار نداشت. هرچند از نظر سیاسی شاهد سازماندهی مشابه هلند نبودیم، که خود یا واسال پادشاه فرانسه بودند یا واسال امپراتوری مقدس ژرمن- رومی، یا هابسبورگ. انگلستان خود دارای پادشاهی بود که او هم به طور صوری واسال پادشاه فرانسه بود ولی واسالی که نيروی آن با پادشاه فرانسه برابری می کرد یا از آن برتر بود. هرچند بهانه نزاع میان پادشاهان انگلستان و فرانسه وراثت تاج و تخت فرانسه بود، ولی در واقع موضوع اصلی کنترل مناطق تولید و تجارتی بود که بدان اشاره کردیم. معروفترین آنها جنگهای صد ساله هستند که خود آغاز شکلگیری درک دیگری از اقتصاد سیاسی بود. سابقه بسیاری از شیوههای به کار رفته بعدی چون ممنوعیتهای بازرگانی، یا تحریمها یا سیاستهای حمایت دولتی، به آن دوران باز می گردد.
اولین گام انگلستان پیش از جنگهای صد ساله تحریم صادرات پشم به شمال فرانسه
و هلند و مناطق فلاماند بود که البته با مداخله ونیز که پشم ناحیه توسکانی
در شمال ایتالیا را جایگزین پشم انگلستان کرد موقتا شکست خورد. در ادامه
این جنگها برای اولین بار در اروپا سیاست حمایت دولتی برای تشویق پیشه وری
برقرار شد. انگلستان که کنترل کناره جنوبی دریای مانش را از دست داده بود
شروع به تشویق كوچ پیشه وران فلاماندی برای توسعه بافت پارچه کرد. سیاست
ممنوعیت ورود کالا و صدور مواد خام مربوط به آن دورانی است که رقابتهای
شدید بر سر کنترل اقتصادی جریان داشت.
شکلهایی از دموکراسی الیگارشیک و یک درصدی در روم و یونان باستان برقرار
بوده و حتی
در جمهوریهای شمال ایتالیا این "دموکراسی الیگارشیک" به شکلی غیرقابل
مقایسه با انگلستان و به مدت چند قرن برقرار بود ولی منجر به برتری یافتن
این جمهوریها بر انگلستان و هلند نشد.
برای آنکه نظام تولیدی فئودالی بتواند از چارچوب سرواژ و اقتصاد معیشتی خارج شود لازم بود که نظام تجارت و پیشه وری آنچنان رشد کند که اقتصاد را از چارچوب جزایر پراکنده خارج سازد و نوعی دیگری از تقسیم کار و شکل دیگری از سازماندهی نظام سیاسی را اجتناب ناپذیر کند. در این مرحله یک سلسله تصادفات مثبت به یاری رشد تولید و پیشه وری در بخش کوچکی از اروپا که از پیش در تولید پیشه وری پیش رفته بود بوجود آمد هرچند در آن زمان این پیشه وری هنوز از شرق عقب تر بود ولی براثر یک سلسله مراودات و تصادفات مثبت به ناگهان پیشرفتی عظیم کرد. بخشی از این تصادفات مثبت حاصل جنگهای داخلی بر سر تصاحب مناطق تولید و تجارت بود که به درکی بهتر از اقتصاد سیاسی بویژه در انگلستان انجامیده بود. ولی صرف این درک برای تغییر جایگاه انگلستان یا هلند و فرانسه در اقتصاد جهانی کافی نبود. عاملی که ناگهان به پیشه وری و تجارت در محدوده معینی از اروپا جهش داد کشف قاره امریکا بود. نبایستی تصور کرد که غارت آمریکا به طور مستقیم باعث پیشرفت شد. چون پیشتازان این غارت حتی چند دهه هم به سرکردگی خود در اروپا ادامه ندادند. اسپانیا و پرتغال از همان آغاز دو کشوری بودند که از نظر پیشه وری از انگلستان و هلند عقب بودند و به همین دلیل سفارش کالاهای خود را به این کشورها می دادند. آنان در ابتدای سده ۱۶ بسیار ثروتمند تر از همه کشورهای اروپایی به حساب می آمدند ولی درک آنان از ثروت نه ارزش ایجاد شده حاصل از کار و تولید، بلکه همچنان تصاحب زمین و ثروت ناشی از آن بود.
شاید هیچ سخنی به اندازه آن اقتصاد دان سده
۱۷
فرانسوی نتواند واقعیت آن دوران را خلاصه کند که می گوید
: کشف آمریکا و ثروتمند شدن موقتی اسپانیا و پرتغال همچون "دوپینگی" بود که به پیشه وری و تجارت سه کشور یاد شده جهش داد. امکان چنین پیشرفتی در هیچ جای دیگر اروپا به دلیل آنکه پیشه وری گسترده وجود نداشت ایجاد نشد.
البته در آغاز همه به شکلی از سیل ثروت
سرازیر شده به اروپا بهره مند شدند. فئودالها با فروش غلات، ونیز و جنوا با
تجارت و تا حدی کشتی سازی برای اسپانیا و پرتغال، ولی هیچ یک از اینگونه
بهره وران نمیتوانستند تغیرات بنیادین را در مناطق و کشورهای خود شاهد
باشند. به جز
سه
کشور یاد شده که در آن پیشرفت پیشه وری و گسترش جهش وار آن که در چند دهه
اول قرن
۱۶
اتفاق افتاد نتیجه دیگری به جز افزایش همپیوندی اجتماعی و نوعی دیگر از
تقسیم اجتماعی کار در محدوده جغرافیایی خود نمیتوانست همراه خود داشته
باشد. بیشترین و سریعترین تغیرات در هلند اتفاق افتاد که از نظر
درک
از اقتصاد سیاسی پیشتر از فرانسه ولی عقب مانده تر
نسبت به انگلستان بودند. این جهش در تولید پیشه وری به آغاز جهش در همه زمینهها تبدیل شد از جمله علم و فن و تکنیک و صنایع و نيروی نظامی. تا جایی که در پایان سده شانزدهم هلند و انگلستان حتی در عرصه نظامی با اسپانیا برابری می کردند و حتی از آن برتر بودند. مهمتر از همه آنکه پیشرفت آنان همچنان بر گسترش تولید پیشه وری و کالایی و تغییرات اجتماعی متناسب با آن مبتنی بود که لحظه به لحظه بر تمرکز و قدرت آنان می افزود. در حالیکه اسپانیا همچنان بدنبال افزایش ثروت حاصل از غارت دیگر کشورها و صادرکننده مواد خام و واردکننده کالاها بود. رویایی که همچنان در دنیای امروز تکرار می شود از جمله شاه ایران که تصور می کرد با فروش نفت و افزایش خریدهای نظامی می تواند به یک کشور پرقدرت تبدیل شود، در حالیکه افزایش جهشی درآمد نفت ایران در دهه پنجاه به رشد صنعت و تولید در امریکا و اروپا و سرانجام سرنگون شدن خود وی کمک کرد. همین وضع در دوران احمدی نژاد نیز تکرار شد که ایران با بالاترین میزان درآمد تاریخی خود ورشکست شد چرا که این درآمد نه در عرصه گسترش تولید و صنعت در درون کشور که به صورت بالاترین حجم واردات درآمد که در ادامه خود به نابودی پیشه وری و صنعت داخلی موجود و بزرگترین واگرایی اقتصادی و اجتماعی در ایران منجر گردید. آن راهی که احمدی نژاد به شکل کاریکاتوری به مردم ارائه می کرد و آنها را به کشف معدن و فروش آن تشویق می کرد قبلا به شکل واقعی توسط اسپانیا رفته شده بود و نه تنها معادن خود که معادن امریکا را نیز کشف و بهره برداری کرده و فروخته بودند ولی همه اینها مانع ورشکستگی و عقب ماندگی و انحطاط اسپانیا نشد. اسپانیا در سده ۱۶ یعنی در اوج غارت آمریکا سه بار ورشکست شد، همانگونه که ایران احمدی نژادی با درآمد هفتصد میلیادری نفت ورشکست گردید. به هر تقدیر افزایش همپیوندی اقتصادی و اجتماعی منجر به تمرکزی شد که توانست امکانات جدیدی را در همه زمینهها خلق کند. تا جایی که واسالهای پادشاه اسپانیا پس از چند دهه دوپینگ ناشی از سیل سفارشها برای تولیدات پیشه وری خود به این فکر افتادند که از زیر سلطه اسپانیا خارج شوند و از آن مهمتر خود جای آن کشور را بگیرند ولی با چشمی بازتر و بنحوی که بتوانند مواد خام جهان را برای گسترش تولید و صنایع خود غارت کنند.
|
راه توده 462 12 تیر ماه 1393