راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

خاطرات "سایه:

(پیر پرنیان اندیش)

شب های اشک

و عشق مکرر

در حضور شهریار

شبی با شهریار و هرمزی و تهرانی

 

استاد! نظرتون در باره آقای هرمزی چیه؟

 

هرمزی نوازنده خیلی خوب و استادی بود. (کلمه «استاد» را با تاکید می گوید.(

 

در سه تار با صبا قابل مقایسه بود؟

 

نه، اصلا... می دونین هرمزی تو خونه من ساز زده و من ضبط کردم و بیشتر سازی که امروز از هرمزی هست و شنیده می شه، همینه که من ضبط کردم.

 

سایه از جایش بلند می شود و سلانه سلانه به سمت نوارهایش می رود و یک حلقه نوار را برمی دارد و می آید... تا نوار را آماده کند، یکی دو تا سوال دیگر می پرسم:

 

اون روز اولین باری بود که هرمزی رو می دیدید؟

بله... ولی هرمزی دوست شهریار بوده.

 

 

شهریار، هرمزی رو از کجا می شناخت؟

 

اه... شهریار با همه اینها دوست بود.

 

- نوار با صدای شهریار شروع می شود:

 

شنونده عزیز! امشب شب سوم مهرماه 1346، تهران، در دولت منزل جناب آقای هوشنگ ابتهاج، آقای سایه، جمعی از شعرا و هنرمندان تشریف دارند و شمع مجلس ما جناب آقای حاج سعیدخان هرمزی هستند که از استاتید فحل و توانای موسیقی ایرانی هستند. ایشان از چهل سال به این طرف کلاس مشق داشتند و استاد تار بودند و بعد چون صدای تار با گوششون سنگین تر بود، تبدیل به سه تار کردند و حالا ده بیست سال هست که سه تار می زنند. ما امشب می خواهیم از سه تار ایشان استفاده کنیم.

 

حضار مجلس: خانم جهانبگلو، جناب آقای نادر نادرپور، آقای فریدون مشیری و استاد نابغه ضرب آقای حسین تهرانی- [تهرانی: ارادتمند شما هستم] که حقا بی نظیرند و جمعی دیگر با خانم هاشون حضور دارند. این بنده شهریار از تبریز آمدم، برای شرکت در جشن هنر، شیراز بودم و فردا صبح هم از تهران باز برای تبریز حرکت می کنم. امشب خواستم یادگاری ساز سه تار استاد رو بشنویم و ممکن هست که بنده هم شعری بخوانم. اگه آقای سایه اجازه بدهند.

 

- سایه با لبخند گوش می کند و کیف می کند و من و عاطفه بسیار هیجان زده و مشتاق و منتظریم. هرمزی آغاز می کند از چهار مضراب ماهور.

 

این چهار مضراب ساخته درویش خان بوده و صبا تدوین کرده.

 

- کمی که می گذارد:

 

ضرب رو گوش می کنید، می بینید چقدر به تناسب ساز نرم و مناسبه. برخلاف دیگران که چنان شلوغ می کنن که سازو نمی شنوی...

 

این بار اولی بود که ساز هرمزی رو در مجلس می شنیدم. یه مقدار از این سازو بردم رادیو و تو گلچین هفته استفاده کردم.

 

- شهریار شعری را که در جشن هنر خوانده بود، به آواز می خواند:

 

مرا در بارگاه حافظ و سعدی چه می خوانی

 

شهریار آواز رو از نظر اصول آواز خیلی خوب و درست می خوند. از خیلی از خواننده ها بهتر می خوند.

 

- شهریار می خواند:

 

در این منطق فرو بندد زبان نطق دانایان

سخن گفتن در اینجا نیست جز برهان نادانی

 

عجیب شهریار در برابر سعدی و حافظ فروتن بوده، به خصوص حافظ. اصلا مرعوب حافظ بود. بعد می گفت حافظ این شعرها رو نگفته، این شعرها وجود داشته، کار بشر نیست همچین شعرهایی رو گفتن. حافظ دستشو دراز کرده و این شعرها رو آورده پائین. خیلی تعبیر قشنگیه!

 

شهریار سعدی رو بیشتر از حافط می شناخت... طبیعتش، معرفتش نمی تونست بلندی طبع حافظ رو درک کنه. از هنر حافظ حیرت می کرد ولی به کنه حرف حافظ نمی تونست برسه؛ نمی تونست به اون بلندی پرواز کنه.

 

- سایه تاکید می کند که به تنبک تهرانی توجه کنیم و«به آکسانهایی که درست همراه موزیکه».

 

به به و چه چه شهریار از هنرنمایی هرمزی و تهران چنان بالا گرفته که به قول سایه «اصلا مانع شنیدن ساز شده است».

 

این سه تار تمیز رو شما از هر کسی نمی شنوین... شهریار خودش سه تار می زد. واسه همین خوب می دونه که هرمزی داره چی کار می کنه. این ناخن ها رو به این سرعت به سیم زدن و این صدا رو درآوردن باور نکردنیه.

 

- استاد تهرانی هنگامه ای به پا کرده و سایه لذت مبسوطی می برد... می پرسم:

 

استاد! حسین تهرانی ذوق شعری هم داشت؟

 

فراوون. نمی دونین چقدر شعر حفظ بود... شهریار یه شعر قشنگ برای حسین داره.

 

چون سر کنی به زمزمه، شور و نوا حسین

مجلس کنی به شور و نوا، کربلا حسین

از ضرب جز ادا و اصولی نمانده بود

حق اصول ضرب تو کردی ادا حسین

این گرمی و لطافت و نرمی و پختگی است

در پنجه تو آیت لطف خدا، حسین

فریاد کن ز ظلم و تعدی که گفته اند

آنجا که قصه، قصه زور است، یا حسین

لیکن صفای عالم صنعت نگاه دار

از جمله حق صحبت ساز صبا، حسین

حق مسلمی است صبا را به موسقی

جان تو و صبا که تو داری صفا حسین

باری دل گرفته ما نیز وا شود

روزی که مشت بی هنران گشت وا، حسین

اینک به دستخط همایون شهریار

تسجیل می شود لقب «مرحبا حسین»

 

 

- وقت سایه به خصوص از بیت آخر شهریار خوش شده و دو سه باری آن را تکرار می کند.

 

وقتی حسین ضرب می زد، از بس سرعت داشت دستش، فقط سایه ای از دستشو می دیدی... یه بار یه جازیست بزرگ آمریکایی، همیشه اسمشو فراموش می کنم، اومده بود تهران، این جازیست شهرت جهانی داشت. حسینو بردن پیش او که ساز بزنه. وقتی ساز حسینو شنید، حیرت کرد و گفت من با اینهمه ابزار و امکانات نمی تونم چنین صدایی در بیارم، تو با یه تنبک چطوری این کارها رو می کنی؟

 

لابد خیلی تمرین می کرد؟

 

او... از شب تا صبح، کارش ضرب زدن بود. بعد هم اگه به فرض محال یه نوتو اشتباه می زد از خجالت می مرد. روحیه اینا این طوری بود؛ اینا جنمشون فرق داشت و به کارشون حرمت می ذاشتن...

 

- چند لحظه متفکرانه سکوت می کند...

 

یه عده ای رفته بودن گلاب دره، درویش خان هم با اونها بود. برای تفریح و عیش هم رفته بودن. دیدن درویش از جمع جدا شده و رفته نشسته داره ساز می زنه. گفتن همه رفقا جمعند تو هم بیا تو مجلس، گفت: من بعد از ظهر می خوام ساز بزنم، باید خودمو آماده بکنم... این طوری بود کارشون.

 

- بخش اول برنامه تمام می شود. شهریار می گوید: مشیری جون، حظ کردی؟!

 

شهریار طاقت این همه زیبایی رو نداره، می خواد قسمت بکنه با دیگران.

 

- شهریار با صدایی خمارآلود می گوید: بیست ساله که من چنین سازی نشنیدم. حسین جان! یه تیکه سولو بزن یادگاری داشته باشیم.

 

- اینجا تهرانی هنرنمایی غریبی می کند. سایه هم با شهریار به به می گوید...

 

ببینید حسین داره راه افتادن لوکوموتیو قطارو با توقفش می زنه، خیلی کار جالبیه... خیلی ها گفتن این چه کاریه که صدای قطارو با ضرب دربیاریم. من این قطعه رو تو گلچین هفته گذاشتم و گفتم این قطعه رو کسی درست گوش نکرده؛ حسین صدای قطارو در نمی آره – واقعا هم همین طوره- شما اگه قطار سوار شده باشین می دونین که قطار از هر منطقه ای که می گذره صداش عوض می شه؛ از پل رد می شه، انعکاس صدا از دیواره های پل می آد، از کوهستان رد می شه، صدا عوض می شه، حسین با سازش این مسیرو داره توصیف می کنه. هیچ کس به این نظر نگاه نکرده بود... واقعا حسین یه استاد بی نظیر بود. هنوز هم وجهه خودشو حفظ کرده... با همه ابداعاتی که در تنبک شده و با همه تنوعی که به وجود اومده، باز شیوه حسین ارزش و امتیاز خودشو داره. خیلی هم شاگرد داشت. همین آقای اسماعیلی شاگرد حسین بوده.

 

وضع زندگی تهرانی چطور بود؟

 

خیلی فقیرانه.

 

عاطفه: کور بود؟

 

نه... لوچ بود. خودش هم همیشه می گفت: من لوچ هستم.

 

 

جز تنبک ساز دیگه ای می زد؟

 

نه، فکر نکنم.

 

- ساز تهرانی که تمام می شود، شهریار و تهرانی به یاد صبا می افتند و تهرانی خاطره ای از صبا نقل می کند همه می خندند.

 

هرمزی شروع می کند به نواختن؛ بیات اصفهان... شهریار می خواند:

 

ای صبا با تو چه کردند که خاموش شدی

چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی

 

بغض و درد و اشک از آواز شهریار می ریزد... آواز نیست؛ به قول سایه زمزمه گریه کش است.

 

دل ز غمهای گلوگیر گره در گره است

سایه آن زمزمه گریه گشای تو کجاست

 

از همن شروع آواز شهریار، سایه به گریه افتاده است. با گریه می گوید:

 

ما پرورده چنین فضاهایی هستیم و خدا می دونه اگه در یک فضای دیگه ای قرار می گرفتیم، چی از آب در می اومدیم.

 

- شهریار با بعض می خواند:

 

خلق را گرچه وفا نیست ولیکن گل من

نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی

 

دیگه گریه شهریار داره شروع می شه...

 

تا ابد خاطر ما خونی و رنگین از توست

 

- شهریار این مصرع را که می خواند به جای ای خدا، دل ای دل... می گوید:

صبا جون!

 

 

تا ابد خاطر ما خونی و رنگین از توست (صبا جون)

تو هم آمیخته با خون سیاوش شدی

 

سایه لبخند زنان به گریه می افتد. واقعا نوار عجیبی است:

 

نمی تونه بخونه، دیگه منقلب شده شهریار! چهل پنجاه نفری که اونجا نشسته بودن متحیر بودن که این چه عشقیه که بین اینها بوده.

 

- شهریار با بغض می خواند:

 

دوش در خواب شب دوش تو را می دیدم

وای بر من که تو هم خواب شب دوش شدی

 

کیفیت و معنایی رو که تو همین ساز و آواز هست دیگه هیچ جا پیدا نمی کنین. حالا صدای درخشان هست و ساز هم خیلی خوب ضبط شده ولی این کیفیت توش نیست، این عاطفه توش نیست... شعر هم همین طور شده؛ یا شعرها پرت و پلاست، یا همه اش صنعته... این عاطفه توش نیست... خیلی شعرها خوبن ولی کاری با شما نمی کنن... فقط می گین: ا... چه خوب گفته ولی مگه شعر برای اینه که بگن: ا... چه خوب گفته...

 

- سایه ساکت نشسته و به دیوار زل زده است. لابد این غزل را در چنین حال و حالتی ساخته:

 

گذاشتندم و رفتند همرهان قدیم

ز همرهان قدیمم همین غم است ندیم

درین خزان خبر سرو و گل چه می پرسی

خبر خرابی باغ است و بی کسی نسیم

 

به یاد عارف

 

آقای عظیمی! شما کدوم «به یاد عارف» رو شنیدین!

 

- همون که تو دست همه هست؛ استاد شجریان شعر شما رو می خونه:

نه لب گشایدم از گل نه دل کشد به نبید.

 

آ... این کار دو بار اجرا شده؛ یه بار در رادیو، به عنوان گل های تازه برنامه شماره 190 که آقای شجریان اون غزل منو خونده:

 

بگذر شبی به خلوت این همنشین درد

تا شرح آن دهم که غمت با دلم چه کرد

این طرفه بین که با همه سیل بلا که ریخت

داغ محبت تو به دلها نگشت سرد

 

خیلی قشنگ خونده. خیلی عالیه. یه بار دیگه هم ضبط کردیم که به صورت نوار به بازار اومد و شد چاووش شماره یک. بعد اون تصنیف به یاد عارف اول با ارکستر بزرگ رادیو اجرا شد و بعدا گروه شیدا اونو اجرا کرد که به نظرم کیفیت اجرای گروه شیدا بهتره. یعنی با طبیعت آهنگ کار گروه شیدا بیشتر از کار ارکستر مطابق بوده. قبل از این که شما بیاین داشتم فکر می کردم امروز از گل های تازه شماره 190 بذارم بشنویم.

 

خیلی ممنون استاد! اصلا چی شد این کار شکل گرفت؟

 

آهنگشو لطفی ساخت. یه روز این آهنگو به من داد که شعرشو بساز. گفتم: خیلی خب. خود لطفی یک کلماتی رو آهنگ گذاشته بود؛ مثلا «داد داد، عارف از بین ما رفت» یه همچو چیزی. همون موقع که من این آهنگو شنیدم به ذهنم رسید که این آهنگ به یاد عارفه و یه فکری به ذهنم رسید  یه سوژه ای. بعد یه دفعه این فکر از ذهنم رفت. هر چی فکر می کردم خدایا این فکر چی بود؟ یادم نمی آومد. شش هفت ماه طول کشید. چند بار لطفی گفت شعرو ساختید؟ می گفتم: نه. بعد یه روز یادم اومد که اول به ذهنم اومده بود که بهتره این تصنفو از زبون عارف بسازم. مثل این که طرف خودش داره این تصنفو می سازه.

 

- استاد شجریان می خواند:

 

بنشین به یادم شبی

تر کن از این می لبی

که یاد یاران خوش است

یاد آور این خسته را

کاین مرغ پر بسته را

یاد بهاران خوش است

 

مرغی که زد ناله ها

در قفس، هر نفس

عمری زد از خون دل

نقش گلی بر قفس

یاد باد!

داد، داد عارف با داغ دل زاد

داد ای دل عارف با داغ دل زاد

 

عشق داند...

 

 

- ابوعطای ماندگار استاد شجریان و استاد لطفی را می شنویم؛ «عشق داند...» وقت سایه خوش است. وقتی استاد شجریان این بیت را می خواند

 

مفلسانیم و هوای می و مطرف داریم

آه اگر خرفه پشمین به گرو نستانند

 

چشمان سایه پراشک شد و گفت:

 

این طور خوندن خیلی سخته. ببین چه آواز پیچاپیچی درست کرده شجریان (و بیت را به همان صورت که استاد شجریان خوانده، به آواز می خواند). خیلی قشنگه! (با تاکید خاص و بر خیلی(

 

من خیال می کنم حافظ اگه بود، پا می شد و دست می انداخت گردن شجریان و می بوسیدش.

 

- از سایه می پرسم:

 

تاثیر استاد شجریان بر آینده آواز ایرانی چیه؟

 

آقای [احمد] جلالی حرف درستی از شجریان نقل کرد. شجریان گفته: آینده موسیقی آوازی ایران طوریه که هر کی بیاد، باید از من عبور بکنه؛ یعنی بی توجه به من نمی شه کاری کرد...

راست می گه شجریان... شجریان یه مرحله ای از آواز شده که هر کی از این به بعد بخواد بیاد کار جدی تو آواز موسیقی ایرانی بکنه، باید یه دوره شجریانو مطالعه کرده باشه و بعد هم ازش بگذره... و این کار خیلی خیلی سخته.

این بچه هایی که افتادن تو دام تقلید از شجریان و می خوان مثل شجریان بخونن، نمی دونن که تو آواز شجریان چه آدم هایی موثر بودن؛ نمی دونن شجریان از کیا چی گرفته... دوره هایی که شجریان طی کرده؛ ظلی، اقبال آذر، بنان، ادیب، کی، کی... همه رو کار کرده... با این هوش و استعداد فوق العاده ای که داره... کافیه اشاره ای بکنه کسی تا شجریان هزار مسئله کشف کنه.

به نظر من یک مصیبت و اشکال و دشواری موسیقی آوازی ایران در آینده، نجات پیدا کردن از این دام تقلید از شجریانه... نمی دونم چی می شه ولی الان آدم می بینه که بچه ها حتی نحوه ادای شعر شجریان و صدای شجریانو تقلید می کنن.

عبور از شجریان خیلی سخته واقعا... باید امکانات عجیب و غریب صدای اونو، شیرینی و وسعت صدای اونو داشته باشی... از یه طرف قدی و سرکشی شجریانو هم داشته باشی که جایی که خیال می کردی دیگه نمی تونه بخونه، او می خوند، در نمی رفت؛ گاهی بهش می گفتم آقا! نمی شه حنجره تو اذیت نکن... ولی شجریان می خوند، می خوند، می خوند تا بالاخره موفق می شد! (لبخند)

 

صدای شجریان یه چیز استثنائیه... یه تصادف عجیب و غریب طبیعته؛ جنس صدا، وسعت صدا، قدرت صدا، زلالی صدا، شیرینی صدا... هر کدوم از این ها رو یه خواننده داره... بعد اون عطش یادگیری که از هر کی می تونسته یاد گرفته، هوش، نبوغ... خیلی آدم عجیبیه. زندگی سالم داشته (با تاکید قاطعی این جمله را می گوید.)؛ نه تریاکی بوده، نه مشروب می خورده، نه سیگار می کشه؛ هنوز هم همین طوره... یه استثناست واقعا... شجریان حتی از کسانی که می گه از آوازشون خوشم نمی آد هم بی شک چیز زیادی یاد گرفته، نفیا و اثباتا...

 

اینایی که می خوان کورکورانه از شجریان عبور بکنن و ازش تقلید می کنن، آواز شجریان و زیر و بم کارشو نشناختن... این مسئله منو نگران می کنه.

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  46   دوم مرداد ماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت