راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

یادداشتی در حاشیه

مصاحبه عموئی

با ساسان آقائی

 

روزنامه اعتماد در ویژه نامه اخیر خود گفتگویی طولانی با محمد علی عمویی  را منتشر کرد. از همان عناوین روی جلد مجله و چند پرسش نخست این گفتگو که توسط روزنامه نگاری بنام ساسان آقایی انجام شده، روشن می شود که هدف مصاحبه گر نه آشنایی با زندگی محمد علی عمویی و هزاران خاطره و ناگفته اوست، نه روشن شدن نکات مبهم تاریخی، نه کشف حقیقت، نه تجربه اندوزی از گذشته، نه راهگشایی برای آینده و ... بلکه هدف تخطئه و تخریب حزب توده ایران است. در واقع نوعی از روزنامه نگاریست که از همه هدف های گفتگو و روزنامه نگاری واقعی تهی است. البته چون مصاحبه کننده با توپی پر از گلوله های خالی و کلیشه های تکراری و توخالی آمده است از این گفتگو نتیجه ای عکس هدف مورد نظرش بیرون می آید.  

از بنیانگذاری حزب توده ایران بیش از هفتاد سال می گذرد. در این هفتاد سال حزب توده ایران نشریات و روزنامه های زیادی منتشر کرده است و در آنها درباره همه مسائل روز جامعه ایران اظهار نظر کرده است. از مسائل سیاسی تا اقتصادی و فرهنگی. از حقوق زنان تا کارگران و دهقانان و پیشه وران. از سندیکا تا حزب و شورا و مجلس و دولت. درباره همه مسائل روز، نوشته های مطبوعات، قوانین، سخنان مقام های سیاسی، موضعگیری های احزاب و تشکل ها. در این هفتاد سال تاریخ ایران روزی نگذشته و حادثه ای روی نداده که حزب توده ایران درباره آن نظر نداده باشد. چه در زمان فراکسیونی 8 نفره مرکب از شماری از رهبران حزب توده ایران در مجلس چهاردهم یا پس از آن اینکه این نظرها تا چه اندازه درست و دقیق بوده یا نبوده یا با گذشت زمان و روشن شدن حوادث نیاز به دقیق شدن داشته یا نداشته بحثی دیگر است. ولی از این هفتاد سال موضعگیری و شرکت در مبارزات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران تخطئه کنندگان حزب توده ایران جز چند دوره، چند مقطع و چند ماه و چند روز نمی توانند فراتر روند و چیزی بیش از این در چنته آنان نیست.. برای اکثر آنها حزب توده ایران و زمان در بعد از ظهر بیست و هشت مرداد 1332 متوقف مانده است. برخی دیگر نفت شمال و جنبش دموکراتیک آذربایجان و سال نخست حکومت دکتر مصدق را هم به آن می افزایند. گفتگوی ساسان آقایی با عموئی نیز تایید کننده همان چیزیست که توده ای ها سالهاست می دانند و به آن عادت کرده اند و در عین حال خرسندند که مخالفان حزب توده ایران هرچه جستجو می کنند چیز جدیدی نمی یابند تا لااقل هم ابتکاری از خود بجای گذاشته باشند و هم بقول زنده یاد کیانوری ما را ناگزیر کنند مقداری تفحص کنیم و چیز تازه ای یاد بگیریم.

ما در اینجا قصد نداریم نکات مندرج در این گفتگو را تکرار کنیم. آن را باید خواند و بدقت خواند، چرا که تا آنجا که می دانیم این برای نخستین بار است که این مسائل یکجا دربرابر یک توده ای مطرح می شود و پاسخ شایسته خود را می گیرد. حتی در خاطرات نورالدین کیانوری یا کتاب گفتگو با تاریخ مسائل بدین شکل مطرح نشده و پاسخ نگرفته و مصاحبه گر در آنجا این چنین سماجت در تحریف تاریخ نداشته است. ما در اینجا تنها می خواهیم به چند نکته در حاشیه و جوانب پرسش های مصاحبه کننده و پاسخ های زیبا و خواندنی عموئی اشاره کنیم و همچنین مواردی که به همه ما توده ای ها مربوط می شود و عموئی نباید یک تنه بار مسئولیت و دفاع از آن را بر دوش بکشد. 

مصاحبه گر مدعی است که رهبران حزب توده ایران می خواسته اند با کشاندن افراد به مبارزه آنان را از جامعه جدا کنند. وی البته توضیح نمی دهد حزبی که تغییر جامعه را هدف قرار داده چرا باید بخواهد که اعضای آن جدا از جامعه باشند. مگر حزب توده ایران گروه مائوئیستی یا مجاهد خلق است یا خانه تیمی تشکیل داده است؟ البته زیباترین پاسخ ها را به وی محمد علی عمویی بر مبنای تجربه زندگی خود داده است. اعضای حزب توده ایران با شرکت در مبارزه از جامعه خود جدا نمی شدند بلکه با آن جوش می خوردند. آن اعضای حزب که در محله های کارگری روزنامه می فروختند یا پس از انقلاب بعنوان جهاد سازندگی به روستاها می رفتند و یا حتی به جبهه جنگ با عراق رفتند از جامعه خود جدا نشدند، بلکه با عمق جامعه آشنا می شدند که بدون شرکت در مبارزه انقلابی در صفوف حزب توده ایران شاید هیچگاه امکان آشنایی با بخش‌های مختلف جامعه را نمی یافتند. این واقعیت که حزب توده ایران پیشاپیش همه نیروهای سیاسی در انقلاب ایران شرکت و از آن پشتیبانی کرد آیا ناشی از همان پیوندهای عمیق آن با جامعه ایران نبود؟ 

برعکس به نظر می رسد - همانگونه که محمد علی عموئی به ظرافت اشاره می کند- این امثال آقای ساسان آقایی هستند که از جامعه خود جدا هستند. گروهی روزنامه نگار که قبله آنها نشریاتی از نوع شهروند امروز و مهرنامه و اندیشه پویاست، نشریاتی که در همه شماره های خود جدایی از جامعه ایران را فریاد می زنند و تبلیغ می کنند. همانهایی که شبانه روز بنام "نسل جوان ایران" از اشتباهات پدران خود دم می زدند و مدعی هستند انقلاب چیز بدی است و جامعه ایران با انقلاب مخالف است و ناگهان در اوج این هیاهو و در برابر چشم آنان جنبش سبز با همان روش‌های انقلاب 57، با همان راهپیمایی های عظیم، شعارهای شبانه، تظاهرات روزانه شکل گرفت و می رفت تا همان مسیری را طی کند که انقلاب 57 طی کرد. البته با انبوهی از تجربیات و نوآوری ها که در هر جنبش بزرگ اجتماعی بروز می کند. واقعا جنبش سبز جدایی کامل این دسته از روزنامه نگاران را از جامعه خود و همان نسل جوانی که مدعی آن هستند به نمایش نگذاشت؟

اگر ساسان آقایی از جامعه خود به کلی جدا نشده بود هیچگاه در این گفتگو از ضرورت و برحق بودن نابرابری، از اینکه کودکان ثروتمندان حق دارند که بهتر از کودکان مستمندان زندگی کنند دفاع نمی کرد. در جامعه یی که بنا بر آمار پنجاه میلیون تن درآمدی کمتر از 600 هزار تومان در ماه دارند، در جامعه یی که هفتاد میلیون تن در آن برای گرفتن چند ده هزار تومان یارانه ثبت نام می کنند و به فرض که پنج یا ده میلیون آن نیازمند نباشند، شصت میلیون دیگر نیازمند هستند، در این جامعه آقای ساسان آقایی طرفدار برحق بودن و مشروع بودن نابرابری است. مشکل بزرگ او با حزب توده ایران نه نفت شمال و ساعت 4 بعداز ظهر بیست و هشت مرداد، بلکه همین است که تصور می کند که این حزب توده ایران است که اندیشه برابری را در جامعه ایران تبلیغ کرده و زنده نگه داشته است و همین تصور خود جدایی او و روزنامه نگارانی نظیر او را از جامعه خود نشان می دهد. اینان درک نمی کنند که اندیشه ها و آرمان ها در جامعه زاییده می شوند نه آنکه توسط احزاب ساخته و تبلیغ گردند یا در کتاب ها خوانده شوند. اندیشه و خواست و آرمان برابری را واقعیت گزنده و دردناک نابرابری جامعه است که هر روز می زاید و تبلیغ و تحمیل می کند. در کارگاه های کم نور، در میان کارگران بیکار شده، کودکان و زنان گرسنه، کسبه کم درآمد و ورشکسته، در مراکز فروش کلیه و اعضای بدن، در میان کارمندان و روشنفکرانی که هر روز با تبعیض در شرایط کار و زندگی دست و پنجه نرم می کنند، اندیشه و آرمان برابری و آزادی در اینجاست که هر روز شکل می گیرد. همانطور که در میان روزنامه نگارانی که هر روز با خطر بسته شدن روزنامه و بازداشت و شکسته شدن قلم خود هستند آرمان آزادی قلم شکل می گیرد بدون آنکه حزب و گروهی بخواهد از بیرون این آرمان را برای آنها تبلیغ کند.  حزب توده ایران بنابراین نه ایجاد کننده اندیشه و آرمان برابری و آزادی و رهایی اجتماعی است و نه حتی تبلیغ کننده آن. آنچه حزب توده ایران برای جامعه ایران انجام می دهد آن است که می کوشد اندیشه ها و آرمان هایی را که خود جامعه در درون خود زاییده و پرورش داده است به یک برنامه عملی تغییر تبدیل کند. بکوشد بجای آنکه سرکوب ها و نابرابری ها به شکل عصیان خشم و نفرت و شورش کور و ویرانگر درآید، آن را به یک جنبش آگاهانه و سازنده تغییر تبدیل کند. اگر قضاوتی درباره حزب توده ایران بایستی انجام شود با این معیار است. این که تا چه اندازه در این هدف موفق بوده یا نبوده است، چه موانعی را پشت سر گذاشته و چه موانعی پیش رو دارد. نه آنکه تصور کرد حزب توده ایران خود واضع آرمان برابری و آزادی است و با حمله به آن می توان این آرمان‌ها را خفه کرد و از میدان بیرون کرد.

مصاحبه گر نه تنها از جامعه خود و آرمان های واقعی که هر روز درون آن زاده می شود جداست، بلکه با این همه کوششی که برای یافتن ارزنی خطا در تاریخ حزب توده ایران کرده، از تاریخ هم جدا و با آن بیگانه است. نمونه آن سخن گفتن از افتادن "تخم لق استعمار" در دهان توده ای ها آن هم در زمانی است که هند هنوز مستعمره انگلستان بود و بقول محمد علی عمویی سربازان هندی ارتش انگلستان در ایران حضور داشتند. نه تنها هند که الجزایر و مراکش و تونس و دهها کشور آفریقایی و آسیایی هنوز همچنان مستعمره بودند و ایشان تعجب می کند که چگونه محمد علی عمویی مخالف استعمار شده است! او همان تصوری که درباره شکل گیری آرمان برابری و آزادی دارد درباره استعمار هم دارد. تصور می کند اگر مردم مخالف استعماراند بدلیل تجربه و شیوه زندگی و شلاق هایی که بر پیکرشان وارد شده نیست بلکه حتما حزب و گروه و افرادی تخم لق استعمار را در دهان آنان گذاشته اند.

البته همه کشورهای استعمار زده در دهه های بعد تحت تاثیر پیروزی خلق شوروی در جنگ علیه فاشیسم و تغییر تناسب قوا و پشتیبانی اتحاد شوروی توانستند با مبارزه ای سخت و طولانی به استقلال خود دست پیدا کنند هر چند که هنوز هم از زیر بار مناسبات استعماری و نواستعماری و روابط نابرابر جهانی نتوانسته اند خارج شوند.

و این همان شوروی است که ساسان آقایی در مخالفت با آن جا در پای قشریون و تاریک اندیشان می گذارد و مدعی است که این کشور گویا به مردم ایران بسیار خیانت کرده و البته توضیح نمی دهد کدام خیانت؟ حتما منظور درخواست قرارداد نفت شمال است، نفتی که اصلا معلوم نیست وجود دارد یا نه و اگر دارد نه قطره‌ای از آن استخراج شده، نه خریده شده، نه فروخته شده، نه به شوروی و جایی دیگر رفته و این سند خیانت شوروی به مردم ایران است! ظاهرا خیانت شوروی به مردم ایران هم از قماش همان خیانتی است که به حزب توده ایران نسبت می دهند. البته جنجال کنندگان شبانه روزی بر سر نفت شمال هیچگاه نمی گویند که درخواست نفت شمال دربرابر در خواست امریکا برای دریافت امتیاز نفت بلوچستان ارائه شد و هیئت حاکمه ارتجاعی ایران برای آنکه نفت را به شوروی ندهد با بهره گیری هوشمندانه دکتر مصدق ناگزیر شد که اصولا اعطای امتیاز نفت را ممنوع کند که این خود پایه جنبش ملی شدن نفت قرار گرفت. احتمالا موضوع درخواست امتیاز نفت بلوچستان توسط امریکا تا به امروز به گوش ساسان آقایی هم نخورده و هیچکس امریکا و دولت هایی که می خواستند این امتیاز را به امریکا بدهند از این بابت به خیانت متهم نمی کند، ولی قرارداد پیشنهادی شوروی که هدفش مقابله با این امتیاز بود باید به کلیشه تکراری تاریخی تبدیل شود. این سقوط آگاهی و اطلاعات در میان نسل جدید روزنامه نگاران ایران در جمهوری اسلامی جای افسوس ندارد؟ روزنامه نگارانی که حتی عناوین خبری روزنامه های دورانی که از آن صحبت می کنند را نخوانده اند. حتی نمی دانند لغو قرارداد استعماری تقسیم ایران میان روسیه تزاری و انگلستان، پس از انقلاب اکتبر یعنی چه؟ و لابد خیانت شوروی به مردم ایران!

ویژه نامه اعتماد از سخنان عموئی جملات بریده ای را استخراج کرده تا دیدگاه های خود را ثابت کند و البته در یک مورد نیز از قول عموئی به نادرست عنوان کرده که "روسیه کشوری استعمارگر نبوده است" در حالیکه وی از اتحاد شوروی سخن می گوید و نه از روسیه. در صدر گفتگو نیز سخنانی از محمد علی عموئی در جمع گروه های چپ نقل شده که ما دموکرات نبودیم و کوشیدیم دموکرات شویم و این کاری دشوار و در شرایط اختناق ناممکن بود. در واقع گردانندگان ویژه نامه نمی توانند درک کنند که عموئی از موضع یک توده ای که هفتاد سال برای آزادی و برابری و دموکراسی مبارزه کرده و سی و هفت سال از آن را به همین خاطر در زندان بوده سخن می گوید. آنچه ما از آزادی و دموکراسی و دموکرات بودن می فهمیم و توقعی که در این زمینه از خود در برابر مردم داریم با آن معیارهای حقیر دیگران درباره دموکراسی که آن را در حق یکجانبه خود برای تخطئه دیگران می فهمند از زمین تا آسمان تفاوت دارد.  بحث نه ساسان آقائی، بلکه از یک سقوط آگاهی و امیال مغرضانه است!

ساسان آقایی در زمره آن دسته از روزنامه نگاران جوانی است که تصور می کند یا می خواهند به جامعه چنین وانمود کنند که سخنانی نو و تازه می گویند، ولی در واقع کهنه ترین کلیشه های تاریخی را تکرار می کنند. توده ایها در گذشته نیز با چنین "نسل نو"، "جنبش نوین"، جوانان منتقد پدران و تاریخ و گذشتگان خود و اراجیفی نظیر آن آشنا بودند.

همسن و سال‌های ساسان آقایی در زمان خود مثلا در قطعنامه به اصطلاح کنگره دوم سازمان "پیکار در راه آزادی طبقه کارگر" یعنی همان سازمانی که در مجاهدین خلق کودتا کرد چنین نوشتند:

"- حزب توده ایران یک حزب رویزیونیست و ارتجاعی و کارگزار سوسیال امپریالیسم شوروی در ایران است.

- کشورهای رویزیونیست وابسته و یا مدافع سوسیال امپریالیسم شوروی مانند کشورهای رویزیونیست اروپای شرقی، مغولستان، کوبا، آنگولا، ویتنام، لائوس، کامبوج، در جبهه رویزیونیسم و سوسیال امپریالیسم روس قرار دارند و به هیچوجه قابل دفاع و پشتیبانی نمی باشند.

- کشورهائی مانند اتیوپی، هند، سوریه و ... که بورژوازی در آنها حاکم بوده و دارای روابط تنگاتنگ با شوروی می باشند ارتجاعی بوده و به هیچوجه قابل حمایت نمی باشند.

- سوسیال امپریالسم شوروی در راس یکی از دو قطب اساسی جهان امپریالیستی قرار گرفته است و ... (نقل از پیکار تئوریک - سیاسی بهمن 59)

البته ما به هیچوجه معتقد نیستیم که ساسان آقایی و امثال او مائوییست یا پیکاری هستند، بلکه می خواهیم بگوئیم وقتی روزنامه نگاری کم اطلاع است و مغرض چگونه همان چیزهائی را تکرار می کند که سازمان هائی مائوئیست مانند پیکار می گفتند و می نوشتند.

بنظر ما شباهت میان دیدگاه های ضد توده ای و ضد شوروی امثال ساسان آقائی و آن گروه از روزنامه نگارانی که خود را "راست مدرن" می خوانند با اندیشه های پیکاری به هیچ عنوان تصادفی نیست. هر دو این دیدگاه ها برخاسته از محافل جوانانی است کم اطلاع، تحت تاثیر و زیر نفوذ عمیق اندیشه های ارتجاعی، که یافته ها و بافته های ذهنی خود را حقیقت مطلق می انگارند. "پیکار" این کار را با کودتا درون سازمان مجاهدین خلق و حمله به حزب توده ایران از موضع چپ و اینکه گویا انقلابی نیست انجام می داد. محافل روزنامه نگاران راست مدرن و راست غیر مدرن همین نظرات را از زاویه نگاه و آگاهی خود ولی بنام مدرنیسم و نسل نو انجام می دهند. هر دو آنها در زمان خود و اکنون به اتکا به فرصتی که برای جلوه نمایی در اختیار داشتند و دارند تصور می کنند بیانگر و نماینده دیدگاه های اکثریت جامعه و نسل نو و جوان هستند. در حالیکه اگر سازمان پیکار و دیگر مائوییست ها در زمان خود نماینده نسل نو و نوین و جوان بودند، این دسته از روزنامه نگاران هم نماینده نسل جوان هستند. در واقع نه آنان و نه اینان هیچ پیوندی با نسل جوان واقعی جامعه خود نداشتند و ندارند. 

باید از محمد علی عمویی عمیقا سپاسگزار بود که رنج شنیدن این پرسش های صدها و هزاران بار تکرار شده را تحمل کرد و نشان داد که دوران تنها به قاضی رفتن و راضی بازگشتن به پایان رسیده است. از این نظر آنچه عمویی کرد یک کار تاریخی است چرا که او این پرونده را برای همیشه بست. نه آنکه این حرفها با این مصاحبه دیگر تمام شد و تکرار نخواهد شد. برعکس چون حرف دیگری برای گفتن ندارند در آینده نیز ساسان آقایی های دیگر همچنان تکرار خواهند شد ولی توده‌ای ها ناگزیر از پاسخ به پرسش های تکراری نخواهند بود و طرح کنندگان این سئوالات را به همین مصاحبه می توانند ارجاع بدهند.

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  459     22 خرداد ماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت