راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

آخرین بخش از مقاله تحقیقی

بازرگان- خمینی و دولت موقت

تسخیر سفارت امریکا

پایان یک مرحله و آغاز مرحله ای

دیگر در انقلاب 57

 

 

آنچه می خوانید بخش پایانی سلسله مقالاتی است که راه توده در باره دولت موقت مهندس بازرگان تهیه و منتشر کرد. کوشش ما اینست که این مجموعه مقالات، یکجا و در یک جزوه مستقل منتشر شود و به همین دلیل دست همکاری دوستان وهمراهان را چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور در این زمینه می فشاریم.

 

یکی از لحظات تعیین کننده انقلاب ایران که بیش از همه مورد تحریف و موضوع دروغ سازی قرار گرفته است، رویداد تسخیر سفارت امریکا در 13 آبان ماه سال 1358 است. تفسیر رایج نه تنها در میان لیبرال ها، چپ روها و قشریون بلکه در سطح حکومت از این حادثه آن است که عده‌ای جوان کم آگاه و خشک مغز، در فضای "انقلابی" و "ضد امپریالیستی" سال 58 بدون دلیل واقعی و در واقع بیشتر بعنوان آلت دست تسویه حساب و تصفیه دیگر گروه‌‌ها (لیبرال‌‌ها یا چپ ها) به فکر تسخیر سفارت امریکا افتادند و از این رهگذر خسارات بسیاری را به کشور و انقلاب وارد کردند.

این تفسیر بسود حکومت آقای خامنه‌ای نیز هست، زیرا اساس سیاست وی بر تقابل با میراث خمینی و خط امام بنا شده و او نیاز دارد از این جریان یک تصویر غیرملی و حتی ضد ملی بسازد تا برکناری و حتی زندانی کردن رهبران نیروهای خط امام را توجیه کند. به همین دلیل وی ضمن اینکه در حرف از تسخیر سفارت دفاع می‌کند - و این دفاع بهترین ضد تبلیغ برای این حرکت است-، در عمل نیز اجازه می‌دهد که وسیع ترین تبلیغات بر علیه آن صورت گیرد، بدون آنکه کسی اجازه داشته باشد ریشه این واقعه را دنبال کند.

از نوشته‌‌ها و سخنرانی‌‌های آقای بازرگان نیز چنین بنظر می‌رسد که ایشان حادثه تسخیر سفارت امریکا را شاید منفی ترین حادثه تاریخ ایران و وحشتناک تر از حمله مغول‌‌ها می‌داند. کینه و نفرت او از دانشجویان خط امام گاه بنظر می‌رسد که حتی از نفرت او از توده‌ای‌‌ها هم بیشتر بود. این همه کینه و نفرت در تناقض با ادعای ایشان درباره استعفا از نخست وزیری در روزهای پیش از تسخیر سفارت است و البته همه این کینه هم تنها به اینکه ایشان براثر این حادثه ناگزیر از استعفا شد مربوط نمی‌شود. حادثه ای که نه تنها به برکناری آقای بازرگان انجامید، نه تنها تصورات او درباره بدست گرفتن سررشته اوضاع را نیز بر هم زد، بلکه پیامدهای درازمدت در روند انقلاب بر جای گذاشت که تا زمان حیات آیت الله خمینی بازگشت بازرگان‌‌ها و اندیشه آنها را به قدرت ناممکن کرد.

 

پیامدهای منفی تسخیر سفارت

آقای بازرگان در کتاب "انقلاب ایران در دو حرکت" از شاه به عنوان "رهبر انقلاب" نام می برد و می‌گوید که انقلاب ایران دو رهبر داشت. یک رهبر مثبت که آقای خمینی بود و یک رهبر منفی یعنی شاه که مردم را ناگزیر از انقلاب علیه خود کرد. هدف ایشان البته تحقیر انقلاب و مردمی است که در انقلاب شرکت کردند به این عنوان که رهبر آنها در انقلاب در واقع شاه بوده و خود نمی‌دانسته اند. ولی در سخن ایشان یک نکته درست وجود دارد: اگر همه دستاوردهای مثبت و مترقی انقلاب ایران نتیجه مبارزه مردم و رهبری آن و نیروهای انقلابی جامعه ما بود، هزینه‌‌ها و پیامدهای منفی ناگزیر این انقلاب برای جامعه ایران هم نتیجه رهبری منفی شاه بود که دربرابر جامعه و مردم ایران راه دیگری باقی نگذاشت. همین استدلال درباره رویداد تاریخی تسخیر سفارت امریکا نیز که آقای خمینی آن را "انقلاب دوم" نام گذاشت نیز درست است. انقلاب دوم هم دو رهبر داشت. یک رهبر مثبت که آقای خمینی بود و یک رهبر منفی که آقای بازرگان بود و ایشان مسئول تمام پیامدهای منفی این حرکت است چرا که آقای بازرگان و دوران نخست وزیری وی وضع کشور را به جایی رسانید که برای نجات انقلاب و جامعه از فاشیسم و هرج و مرج راهی جز پشتیبانی از تسخیر سفارت امریکا پیش پای آقای خمینی باقی نگذاشت.

امروز با همه تعابیر منفی و خصمانه که آقای بازرگان از رویداد تسخیر سفارت انجام داده آقای مهندس محمد توسلی دبیر سیاسی نهضت آزادی ایران در گفتگویی با "مهرنامه" پس از سی سال تبلیغات و در یک اظهار نظر متفاوت و واقع بینانه حادثه تسخیر سفارت آمریکا را چنین تعبیر می‌کند:

"واکنشی که جامعه در حمایت از تسخیر سفارت از خود نشان داد، موج نبود؛ توفان بود. خانم کاتوزیان (همسر آقای حاج ‏سید جوادی) در خاطراتشان اشاره دارند که هر شب چند دیگ پلو و غذا در خیابان بار می‏گذاشتند تا از تجمع‏کنندگان اطراف سفارت پذیرایی کنند. این گوشه‌ای از این تدارکات این ایام بود. به نظر و تحلیل بنده موضع گیری رهبر فقید انقلاب در قضیه اشغال سفارت ناشی از نبوغ و هوشمندی ایشان بود. زیرا شرایطی را که گروهای چپ بوجود آورده بودند و موج گسترده‌ای که ایجاد شده بود برای مهار آن چاره‌ای جز کنترل آن موج و التهاب فراگیر نبود. چه کسی می‏توانست این موج گسترده را کنترل کند؟ بنابراین، به نظر می‌رسد ایشان ترجیح دادند بحث «انقلاب دوم» را مطرح کنند و خودشان موج را کنترل نمایند.

پرسش: یعنی اگر امام این کار را نمی‏کردند؛ احتمال داشت مارکسیست‏ها انقلاب کنند و قدرت بگیرند؟

پاسخ : معلوم نبود که چه اتفاقی می‏افتاد. در خاطرات حزب توده می‏بینیم که چه بساطی بود. از یک طرف چریک‏های فدایی و از طرف دیگر، مجاهدین خلق مسلح شده بودند. از لحاظ نظامی‏ چه کسی می‏خواست دربرابر اینها بایستد؟ به نظرم، ما باید به نبوغ آقای خمینی بها دهیم که این توفان را مهار کردند." (هیات‌‌های موتلفه، از گذشته تا حال در گفتگو با محمد توسلی - مهرنامه - آذر 1392)

حق با آقای توسلی است که پشتیبانی مردم از تسخیر سفارت نه یک موج که یک طوفان بود و در واقع نشان می دهد که مردم با چه نگرانی اوضاع کشور را دنبال می کردند و در تسخیر سفارت راهی برای برونرفت از بن بست دولت موقت را می دیدند. حق همچنان با ایشان است که کشور به هرج و مرج دچار شده بود و آقای خمینی در پشتیبانی از تسخیر سفارت در واقع از خود یک نبوغ سیاسی نشان داد و این هرج و مرج را مهار کرد. ولی اشتباه ایشان در آنجاست که دلیل و زمینه این هرج و مرج را تنها به گردن گروه‌‌های چپ می‌اندازد و اشتباه بزرگتر – البته بصورت ضمنی - آن است که پیامد این هرج و مرج را احتمال به قدرت رسیدن "مارکسیست"‌‌ها معرفی می‌کند. در واقع تنها چیزی که در آن دوران کمترین زمینه‌ای برای آن وجود نداشت به قدرت رسیدن مارکسیست‌‌ها بود که اگر چنین بود با شناختی که از مهندس بازرگان داریم روزی ده بار دست دانشجویان خط امام را بدلیل آنکه جلوی به قدرت رسیدن مارکسیست‌‌ها را گرفته بودند می‌بوسید. حتی مجاهدین خلق نیز که بسیار از مارکسیست‌‌ها پرشمارتر و مسلح تر بودند نتوانستند با وجود همراهی بنی صدر که فرمانده کل قوا بود و پشتیبانی معنوی مهندس بازرگان و در شرایطی که ایران توسط ارتش صدام حسین اشغال هم شده و در جنگ بود قدرت را بدست گیرند. بنابراین چه جایی برای بدست گیری قدرت توسط "مارکسیست ها" آن هم بخشی از مارکسیست‌ها که چپ روها بودند در سال 1358 می‌توانست وجود داشته باشد؟ خطر واقعی وجود داشت و این خطر در جایی دیگر بود. "نبوغ" آقای خمینی با پشتیبانی از تسخیر سفارت امریکا، کشور را نه از خطر قدرت گیری مارکسیست‌‌ها بلکه از خطر قدرت گیری فاشیسم نجات داد. در واقع نخست وزیری آقای بازرگان با مقاومت سرسختانه در برابر تغییرات مورد خواست مردم، جامعه را به سمت هرج و مرجی کشانده بود که از دورن آن تنها یک امکان می‌توانست سر برآورد که چیزی نبود جز جنگ داخلی و فاشیسم و دیکتاتوری و سرانجام نابودی انقلاب. متاسفانه باید پذیرفت که چنانکه خواهیم دید آقای بازرگان اگاهانه این وضع را تدارک می‌دید و به استقبال آن رفته بود و خمینی بیدلیل نام تسخیر سفارت را "انقلاب دوم" نگذاشت.

 

رویارویی خمینی و بازرگان

با پیروزی انقلاب در بهمن 57 و هنوز نبرد خمینی با شاه تمام نشده بود، که وی دریافت باید به مصاف نبردی تازه برود و آن نبرد با بازرگان بود. این چیزی بود که آقای خمینی نه می‌خواست و نه پیش بینی آن را کرده بود. تصور وی آن بود که سکان اداره کشور را به روشنفکران مذهبی وا می‌گذارد و روحانیت بعنوان یک رهبر معنوی باقی می‌ماند. به همین دلیل وی تهران را که مرکز سیاسی کشور بود ترک کرد و در قم بعنوان مقر معنوی حکومت ساکن شد. نخستین اظهار نظرهای آقای بازرگان به وی نشان داد که آقای خمینی – چنانکه خود نیز بعدا گفت - در این مورد اشتباه می‌کرده است و مهندس بازرگان ظرفیت اداره کشور در این شرایط و عبور آن از مرحله "موقت" و انتقالی را ندارد. سخنرانی‌‌های طولانی بازرگان از تلویزیون همراه با قصه گویی درباره ملانصرالدین، تعابیری نظیر "سه سه بار به نه بار غلط کردیم که انقلاب کردیم"، یا "انقلاب تمام شد"، یا باران می‌خواستیم سیل آمد" و مشابهات آن شاهدی براین واقعیت بود. مشکل اصلی در توان مدیریتی آقای بازرگان نبود. در این هم نبود که وی می‌خواست همان رژیم گذشته را بدون هیچ تغییری جز ظاهر اسلامی و مذهبی ادامه دهد گویی اصلا انقلاب کاری عبث و بیهوده بوده است و هیچ خواست و نیازی در جامعه برای تغیییرات و پایان دادن به دیکتاتوری و فساد و غارت هزار فامیل وجود نداشته است. وی حق داشت برای خود چنین فکر کند، هر چند حق نداشت با داشتن چنین اندیشه‌ای نخست وزیری دولت انقلابی را بپذیرد. مشکل اصلی و خردکننده در آنجا بود که آقای بازرگان این فکر و این اندیشه حفظ رژیم و مناسبات گذشته و مقاومت در برابر تغییرات را تنها برای خود نگه نداشته بود بلکه آن را پایه یک استراتژی کرده بود. اساس این استراتژی بر معرفی کردن شوروی و گروه‌‌های چپ بعنوان دشمنان عمده ایران و اسلام و انقلاب قرار داشت. در شرایطی که مسئله عمده انقلاب ایران حفظ اتحاد و همبستگی پیشین میان نیروهای انقلابی و جلوگیری از تفرقه و هرج و مرج از طریق تشکیل عملی یک جبهه متحد مردمی بود آقای بازرگان برعکس هدف خود را قرار دادن بخشی از این نیروها در برابر دیگران و بر هم زدن اتحاد و تبدیل کردن آن به دشمنی و نقار قرار داده بود. این استراتژی نه تنها انقلاب بلکه کل جامعه ایران را به لبه پرتگاه نابودی و خونریزی و فروپاشی می‌کشانید و سرانجام تا اندازه‌ای کشانید.

نتیجه این استراتژی آن شد که نیروهای وابسته به گذشته از صف مخالفان انقلاب خارج شدند و نیروهای خواهان تغییر به جای آنها نشستند. در سخنرانی‌‌ها و برنامه‌‌های آقای بازرگان ساواکی‌‌ها و عناصر وابسته به رژیم پادشاهی در داخل و امریکا و متحدان جهانی و منطقه‌ای آن در خارج از صف مخالفان انقلاب خارج و چپ‌‌ها و شوروی جای آنان را گرفتند. نتیجه خطرناک این استراتژی فقط ایجاد تقابل‌های مصنوعی و این نبود که چپ‌‌ها به نادرست مخالف انقلاب ایران معرفی و حذف یا قلع و قمع می‌شدند. نتیجه فوق العاده خطرناک آن در اینجا بود که میدان عمل بسیار وسیعی دربرابر ضدانقلاب واقعی یعنی عناصر رژیم گذشته، ساواکی‌‌ها و امریکایی‌‌ها قرار می‌داد تا در کشور هرج و مرج ایجاد کنند و آن را به حساب چپ و شوروی بگذارند. چنانکه بعدها با همین اندیشه به سراغ تحریک عراق به جنگ با ایران رفتند. این آن خطری بود که خمینی فهمید و حاضر به پذیرش و تسلیم در برابر آن نشد. از اینجا بود که آیت الله خمینی در برابر استراتژی آقای بازرگان و برای خنثی کردن آن، استراتژی مبتنی بر واقعیت یعنی معرفی امریکا بعنوان دشمن اصلی و عمده انقلاب و مسئول اصلی خرابکاری و هرج و مرج را قرار داد. هرقدر بازرگان بیشتر بر روی شوروی پافشاری کرد خمینی بیشتر علیه امریکا سخن ‌گفت. از همینجا می‌توان افق حوادث را دید که چگونه شد که سیر رویدادها سرانجام به سوی تسخیر سفارت امریکا و پشتیبانی خمینی از آن پیش رفت و چرا این تسخیر به سقوط بازرگان انجامید. در واقع تسخیر سفارت در شرایطی روی داد که سیاست آقای بازرگان کل کشور را در هرج و مرج یا بقول آقای توسلی در "التهاب" فرو برده بود.

 

کوتاه کردن عمر دولت موقت

با روشن شدن ظرفیت و نقش مهندس بازرگان، آقای خمینی بدون آنکه نظر خود را درباره ضروت کناره گیری روحانیون از امور حکومتی و واگذاری آن به روشنفکران مذهبی تغییر دهد، کوشید تا هر چه زدوتر به عمر دولت موقت خاتمه دهد. از اینجا دومین اختلاف در استراتژی میان آقای بازرگان و خمینی بوجود آمد. سیاست بازرگان طولانی کردن هر چه بیشتر عمر دولت موقت و سیاست خمینی کوتاه کردن هرچه بیشتر آن شد. فشار آقای خمینی برای پا گرفتن هرچه فوری نهادهای قانونی و بویژه رفراندم قانون اساسی و تعلل بازرگان در این مورد و پافشاری وی برای مجلس موسسان در واقع بازتاب این دو سیاست بود. خمینی می‌خواست با رفراندم قانون اساسی که از پاریس با خود آورده بود و در آن بحثی در باره ولایت فقیه نبود به عمر دولت موقت پایان دهد و بازرگان می‌خواست به بهانه ضرورت تشکیل مجلس موسسان که سرانجام به مجلس خبرگان تبدیل شد و از درون آن "ولایت فقیه" سر در آورد، عمر دولت موقت را تا زمانی که هرج و مرج ایجاد شده به نتیجه مورد دلخواه او منجر شود طولانی کند. خود آقای بازرگان در این مورد چنین می‌گوید:

"یک روزی که با آقایان شورای انقلاب در قم به خدمت امام رسیدیم، ایشان با نگرانی و حتّی یک مقدار هم تندی اظهار کردند که : آقا، مملکت دارد از دست می‌رود و معلوم نیست که چکار می‌خواهند بکنند و چرا این قدر تعلّل می‌کنید و... بدهید من خودم به رفراندوم می‌گذارم. (یعنی همان قانون اساسی که در پاریس و به کوشش حسن حبیبی تهیه شده بود- راه توده)... استدلال بنده و دولت این بود که اوّلا امام به خبرنگاران خارجی و اشخاص مختلف فرمودند که ما نمی‌خواهیم تحمیل بکنیم. حکومت ما حکومت مردمی است (علاوه بر اسلامی بودن) و هر چه مردم بخواهند، آن قانون اساسی ما خواهد بود. بنابراین مجلس مؤسسانی خواهد بود که مردم آزادانه انتخاب می‌کنند. امام فرموده بودند و من هم به عنوان رئیس دولت منتخب امام بارها این را به مردم وعده داده بودم. حالا نمی‌شود بیائیم یک همچنین چیزی را که وعده داده ایم ، این را موکول بکنیم و بگوئیم نه. مردم آن وقت خواهند گفت که شما کلاه سر ما گذاشتید. امام فرمودند که نه، چون ضرورت است ، بگوئیم که ضرورت دیدیم و از آن برگشتیم ..." (مجموعه آثار جلد 22 ص 437)

کاملا مشخص است که آقای خمینی می‌گوید مملکت دارد از دست می‌رود و دولت در فکر تدوین یک قانون اساسی است و تعلل هم می‌کند و همان طرح را که هست بدهند تا ایشان براساس ضرورت به رفراندم بگذارد. یعنی دولت موقت و دوران انتقالی زودتر تمام شود. در مقابل آقای بازرگان پشت وعده به "خبرنگاران خارجی" و مردم برای تشکیل مجلس موسسان سنگر گرفته تا عمر دولت موقت را تا جایی که می‌تواند طولانی کند. از این همه وعده‌ای که انقلاب به مردم داده بود، آقای بازرگان با همه مخالف بود جز همین مورد تشکیل مجلس موسسان. جالب آنجاست که بعدها آقای بازرگان همین مجلس خبرگان را نیز به بهانه آنکه دورانش طولانی شده منحل اعلام می‌کند که با مخالفت آقای خمینی به جایی نمی‌رسد.*

 

لیبرال ها، قشریون و چپ روها

البته آقای بازرگان در هر دو استراتژی خود دو متحد نیرومند داشت: چپ روها و قشریون. چپ روها که سیاست‌‌های آقای بازرگان هم در برابر آنان میدان عمل ایجاد کرده بود و هم به آنان حقانیت و امکان جذب نیرو می‌داد. آنان با ادعای آنکه اصلا دولت برآمده از انقلاب، انقلابی نیست و به مطالبات و خواست‌‌های مردم در جهت آزادی و عدالت اجتماعی و مبارزه با آمریکا پاسخ نمی‌دهد نیرو جمع می‌کردند. البته چون خمینی را رقیبی در ادعای انقلابی گری خود می‌دیدند، مسئولیت غیرانقلابی بودن دولت را بیش از آنکه به حساب بازرگان بگذارند به حساب خمینی و سازش ادعایی وی با امریکایی‌‌ها می‌گذاشتند تا این رقیب را از صحنه خارج کنند. همانگونه که امروز بیش از آنکه علیه راست و قشریون باشند بیشتر علیه خاتمی و موسوی و روحانی هستند که آنان را رقبای خود در بدست گرفتن قدرت می‌دانند و نه متحدان خود در پیشرفت جامعه. به هر روی این واقعیت که حزب توده ایران بعنوان قاطع ترین مدافع انقلاب، در دوران دولت موقت منزوی ترین نیروی چپ در ایران بود، دربرابر جلوه فروشی چپ روها در آن دوران تا جایی که توهم امکان تصرف قدرت آنان برای عده‌ای بوجود آمده است پیامد و بازتاب سیاست و استراتژی آقای بازرگان و فضایی است که برای ایجاد هرج و مرج در برابر آنان قرار داده بود. این واقعیت هم که پس از تسخیر سفارت امریکا تناسب در میان نیروهای چپ معکوس شد نیز پیامد و بازتاب شکست آن استراتژی بود.  

متحد دیگر دولت موقت قشریون بودند. اینان زیر پوشش دفاع از آقای خمینی و حزب فقط حزب الله و رهبر روح الله عمل می‌کردند و با چماق به گردهمآیی‌‌های نیروهای چپ و گاه مردم عادی حمله می‌کردند و در واقع بدینوسیله مردم را از خمینی منتفر می‌کردند. اینان نیز مانند آقای بازرگان و لیبرال‌ها ضدکمونیست و ضد شوروی بودند و خطر عمده برای انقلاب را چپ‌‌ها و شوروی می‌دانستند. به همین دلیل بخش عملیاتی جوان و دانشجویی قشریون نیز که در دو دانشگاه تربیت معلم و علم و صنعت گرد آمده بودند با تسخیر سفارت امریکا مخالف بودند. چنانکه آقای سید نژاد نماینده دانشگاه تربیت معلم در گفتگویی با "شهروند امروز" تاکید می‌کند که در جلسه‌ای که پیش از تسخیر سفارت گذاشته شد، محمود احمدی نژاد بعنوان نماینده علم و صنعت با تسخیر سفارت امریکا مخالفت و بجای آن تسخیر سفارت شوروی را پیشنهاد کرد و حتی تهدید کرد که این حرکت علیه دولت موقت است و آن را به آن دولت اطلاع خواهد داد. سخنان و موضعگیری‌‌های آقای خمینی در واقع این گروه را نیز مد نظر داشت و وی می‌خواست حساب خود را بدینوسیله هم از دولت موقت و هم از قشریون جدا کند.

به این ترتیب سه نیرو برای ایجاد هرج و مرج و کشاندن کشور به بحران دست به دست هم داده بودند. دولت موقت از طریق تبلیغات و فعالیت‌‌های آقای بازرگان و تحریکات امثال چمران از داخل و سیاست خارجی ضدشوروی از خارج، قشریون به شکل چماقداری و زد و خورد و حمله به گروه‌‌ها و تجمعات و بالاخره چپ روها و چپ نماها از طریق جنجال‌‌های هر روزه و فعالیت‌‌های ماجراجویانه در شهرهای بزرگ و بویژه در مناطق اقلیت‌‌های قومی. در پشت همه اینها ساواکی‌ها، عناصر رژیم گذشته، فئودال‌‌های پر نفوذ در برخی مناطق و عمال امریکا بر بستر استراتژی دولت بازرگان با آسودگی پنهان شده بودند و بنام این یا آن گروه عمل می‌کردند. 

 

رشد خطر فاشیسم و دیکتاتوری

این شرایط را می توان در مطبوعات آن روز بویژه در نشریات حزب توده ایران که می کوشیدند با این خطرها مقابله کند دنبال کرد. مثلا "مردم" ارگان حزب توده ایران در شماره سوم خرداد 58 تحت عنوان "از کدامین سو خطر فاشیسم ایران را تهدید می‌کند؟" به این سه نیرو اشاره کرده و چنین می‌نویسد:

".... این روزها از "خطر فاشیسم" صحبت می‌شود. تبلیغ گران این خطر پنهان نمی‌کنند که این خطر، که می‌خواهد انقلاب را دفن کند و انحصار ایدئولوژی معین و سیطره قدرت سیاسی گروه محدودی را برقرار سازد، از جانب روحانیت است. ... برخی اقدامات، مانند دخالت کمیته‌‌ها برای "حد زدن"، جلوگیری از توزیع و فروش روزنامه‌‌ها و نشریات چپ در برخی از شهرها و نظائر آن از سوئی و حوادثی که درباره برخی جراید معروف تهران مانند "آیندگان" و "کیهان" رخ داده در سوی دیگر، زمینه ایجاد نوعی هراس، بویژه در قشرهای روشنفکری و کارمندی شده است. ... نظر اصولی ما در باره این نوع مسایل مشخص و روشن است. ما طرفدار مراعات اکید موازین دموکراتیک و امروزین زندگی اجتماعی هستیم و طبیعی است که مداخله هرگونه قدرتی را برای مخدوش ساختن این موازین، تایید نمی‌کنیم و آنها را مضر به حال یکپارچگی مردم می‌دانیم و برآنیم که خواستهای انقلاب اینها نیست. خواست‌‌های اساسی انقلاب استقلال، دموکراسی، رفاه عمومی، ترقی صنعتی، کشاورزی و فرهنگی است، نه مطالب دیگر.

اما در آنچه مربوط به خطر فاشیسم، و تجدید اختناق و عقیم گذاردن انقلاب است، ما نیز برآنیم که این خطر به طور واقعی وجود دارد. منتها تفاوت ما با برخی داوران عجول و سطحی در آنست که، ما اتفاقا روحانیت مترقی و انقلابی و بر راس آن امام خمینی را، آن نیروئی نمی‌دانیم که چنین خطری را ایجاد کرده باشد. ما این خطر را از جای دیگر، از ناحیه امپریالیسم و عمال رنگارنگ "چپ" و راست ایرانیش و افزارهای معصوم عمل این عمال می‌بینیم که خواه در جامه روحانی نمائی و با تکرار ایات و احادیث، خواه در سایه "داس و چکش" و با سخنان مارکس و لنین بر لب، از اینسو و انسو، بهم دیگر بهانه‌‌های مساعد می‌دهند تا بازار هرچه اشفته تر شود.

از یکسو کسانی، تحت عنوان، اجرای شرایع اسلامی، دمبدم مشکلات زائد و حتی مضری برای زندگی عادی مردم ایجاد می‌کنند و از سوی دیگر کسانی این اقدامات را "بل می‌گیرند" و فریاد "تمدن در خطر است!" .... بلند می‌کنند. به نوبه خود وقتی این سرو صدا بالا گرفت، کسانی از آنسو، شکوه کنان از اقدامات عمله کفر و محاربه آنها با اسلام دم می‌زنند... این مکانیسم خطرناک است که می‌تواند به عمیق شدن اختلاف بین مذهبی و عرفی، بین مارکسیستها و غیر مارکسیستها، بین لیبرال‌‌ها و دمکرات ها، بین خلق‌های مختلف کشور، منجر گردد و بازار آشفته‌ای را به وجود آورد که امپریالیست‌‌ها آرزومندند ... جالب تر و قابل تامل تر از همه این که، هر دو طرف ظاهرا متخاصم، در واقع و در عمل تنها امام خمینی و حزب توده ایران را دشمن مشترک خود می‌دانند و متحدا یکی از راست و یکی از "چپ" امام خمینی و حزب توده ایران را مورد حمله قرار می‌دهند!»

ارگان حزب توده ایران سپس اضلاع این مثلث لیبرال ها، قشریون و چپ روها را ترسیم می‌کند و می‌نویسد:

"ما اکنون در گرماگرم فعالیت این مکانیسم خطرناک و دوزخی هستیم. ... از طرفی نخست وزیر در مصاحبه خود با روزنامه فرانسوی لوموند، چنانکه در روزنامه "پیغام امروز" نقل شده، مدعی می‌شود که "توده ایها و ساواکیها"(!) در کار روزنامه‌‌های آیندگان و پیغام امروز دست انداخته بودند(!)، یا آقای جلال الدین فارسی، ار مبلغان مذهبی ضد کمونیست، که پس از "پاکسازی" کیهان، سرمقاله مفصلی در در دو شماره این روزنامه نگاشت، طی حملات متعددی، حملات ناروا و شدید و خشنی به "حزب توده" می‌کند و آن را در کنار عمال امپریالیستی به خرابکاری متهم می‌سازدد؛ ولی از سوی دیگر، در اجتماع روز 29 اردیبهشت در دانشگاه، گروه "پیشگام"، در قطعنامه خود، حزب توده ایران را، بعنوان حزبی که چون از موضع ضد امپریالیستی امام خمینی پشتیبانی می‌کند "سازشکار" می‌نامد و مورد حمله قرار میدهد.

چگونه باید این معما را حل کرد که حزب توده ایران، در عین حال هم به آقای جلال الدین فارسی ضدکمونیست، صاحب کتاب "درسهایی علیه مارکسیسم" (که در رژیم گذشته چاپ شده) و هم به آقای مهدی بازرگان نخست وزیر، که "بی لطفی" پیگیر ایشان نسبت به حزب ما و استناد دائمی ایشان به "قوانین طاغوتی" علیه قانونیت حزب ما معروف همه است و اخیرا نیز "توده‌ای‌ها" را در کنار "ساواکی‌ها" قرار می‌دهند، بدهکار است و هم به کسانی که خود را پرچمدار مارکسیسم - لنینیسم انقلابی، می‌دانند و حزب توده ایران را سازشکار و فرصت طلب؟!...

اگر فاشیسم ما را تهدید می‌کند - که در واقع نیز تهدید می‌کند - از جانب امپریالیسم، و در درجه اول امپریالیسم امریکا است. وسیله عمده عمل این فاشیسم هم تفرقه افکنی و تفتین و تحریک بین نیروهای پیگیر انقلابی علیه دیگر نیروهای پیگیر انقلابی است. و یکی از مظاهر بارز این خطر از یک سوی توده‌ای ستیزی است و از سوی دیگر تضعیف رهبری امام خمینی. و این کوره است که دم به دم گرم تر و گرم تر می‌شود. اگر واقعا نیت صادقانه‌ای برای جلوگیری از فاشیسم باشد، باید از این توده ستیزی، از دشمنی و مخالفت کورکورانه با حزب توده ایران خودداری کرد.

با مشی سیاسی درست خود، با تمرکز تمام نیروی خود برای سرکوب ضدانقلاب، با افشای دام‌‌های راست و "چپ" با تقویت رهبری ضد امپریالیستی امام خمینی، با اتحاد خود در مبارزه بر ضد امپریالیسم، به سرکردگی امپریالیسم امریکا و بقایای رژیم شاه - ساواک، نگذاریم فاشیسم دولتی، فاشیسم ساخته امپریالیسم، بر میهن ما مسلط شود." (مردم – 3 خرداد 1358)

به این ترتیب خطری که بتدریج در بهار و تابستان 1358 کشور ما را به سوی خود می‌برد خطر برآمد یک وضع فاشیستی بر اثر فعالیت مشترک دولت موقت، قشریون و چپ روها و چپ نماها بود. برای مقابله با این خطر در آن شرایط تنها یک راه حل وجود داشت و آن اتحاد نیروهای ضد امپریالیست و تشدید مبارزه ضدامپریالیستی بود. هدف از اتحاد نیروهای ضد امپریالیستی برخلاف آنچه تا به امروز ادعا شده نه ایجاد دیکتاتوری که اتفاقا جلوگیری از دیکتاتوری و فاشیسم بود. آیت الله خمینی با همین هدف و بیش از همه با هدف جلوگیری از درگیری ها و خونریزی ها بی دلیل میان نیروهای مختلف انقلاب مبارزه ضد امپریالیستی را شدت بخشید.

 

خمینی و تشدید مبارزه ضد امپریالیستی

آقای بازرگان که با دقت حرکات آیت الله خمینی را پیگیری می‌کرد با اشاره و نقل یک سلسله سخنرانی‌‌های آقای خمینی مربوط به ماه‌‌های مرداد و شهریور 1358 چنین می‌نویسد:

" از دو ماه قبل (از تسخیر سفارت – راه توده) یک سلسله جوسازی‌‌ها و تحریکات علیه آمریکا، بدون آنکه قضیه‌ی تازه و جنایت  و دخالت خاصی رخ داده باشد، در بیانات امام دیده می‌شد." (جلد 24 ص 234)

در جای دیگر نیز می‌نویسد :

"از دو سه ماه قبل (از تسخیر سفارت) لبه ی تیز سخنان ایشان (امام) روی کارتر و آمریکا گذارده شده بود، بدون آنکه ذکر از جنایت جدید و موضوع تازه‌ای بنمایند." (جلد 23 ص384)

آقای بازرگان نام سخنرانی‌‌های آیت الله خمینی علیه امریکا را "جوسازی" می‌گذارد که شاید بنوعی نادرست هم نباشد. خمینی در این دوران از تشکیل حزب جهانی مستضعفان، صدور انقلاب به همه کشورهای دنیا، اینکه همه گرفتاری‌‌های مسلمین و شرق از جهانخواران بین المللی و از امریکاست و ... سخن می‌گوید. اما آیا واقعا آنگونه که آقای بازرگان می‌گوید آیت الله خمینی بدون مقدمه ناگهان موضع ضد امریکایی خود را شدت داده بود؟ آیا اینها چنانکه وی می کوشد القا کند توهمات یک رهبر بی مسئولیت بود که جوگیر شده و می خواست انقلاب را صادر کند یا حزب جهانی مستضعفان بوجود آورد؟ آیا واقعا هیچ حادثه خاصی درست در همان دوران روی نداده بود؟ یا ماههای مرداد و شهریور 58 برعکس دوران بزرگترین حادثه دوران دولت موقت بود که در مجموعه آثار آقای بازرگان حتی یک بار هم به آن اشاره نشده و آن فاشیستی شدن شرایط سیاسی کشور و بسته شدن و تعطیل شدن همه مطبوعات و حمله به دفاتر همه گروه‌‌ها بود؟ درست در همین زمان نبود که علاوه بر توقیف ارگان حزب توده ایران و حمله به دفاتر حزب در تهران و شهرستانها، دو تن از اعضای حزب را نیز در کرمانشاه دستگیر و در ظرف چند ساعت تیرباران کردند؟ به شرایط آن دوران باز گردیم.

در 29 مرداد 1358 کلیه مطبوعات سیاسی کشور از جمله روزنامه "مردم" بدستور آیت الله اذری قمی دادستان انقلاب تعطیل شد.** این تعطیلی بیش از یک ماه و تا دهم مهر ماه 1358 به طول انجامید. این وضعی بود که از آغاز مرداد ماه در کشور پیش بینی می‌شد. فعالیت‌‌های چپ روها از یکسو و دولت موقت و نماینده وی مصطفی چمران در کردستان می‌رفت که انقلاب را با یک ضایعه و خطر بزرگ روبرو کند. "مردم" ارگان حزب توده ایران در شماره اول مرداد ماه 1358 با عنوان "آقای چمران شما حقایق را تحریف می‌کنید ، چنین می‌نویسد:

"فعالیت پشت پرده اقای چمران که از امریکا به لبنان جابجا شده و پس از چند سال فعالیت در متن حوادث لبنان، یک سره به معاونت نخست وزیری ایران پس از انقلاب، با پست بسیار حساس مسئولیت در اداره امور امنیت کشور برگزیده شده است، هر روز بیشتر موجبات نگرانی میهن پرستان واقعی ایران را فراهم می‌کند. سمتگیری اساسی فعالیت اقای چمران را در مجموعه فعالیت او به روشنی می‌توان دید. این سمتگیری بطور عمده عبارتست از :

الف- امریکا دشمن اصلی و خطر عمده برای انقلاب ایران نیست. دشمن شماره یک انقلاب ایران کمونیسم و در درجه اول اتحاد شوروی است ...

ب. باید نیروهای انقلابی مذهبی، نیروهای مسلح و پاسداران را نه برای سرکوب ضدانقلاب، یعنی عوامل امپریالیسم امریکا، صهیونیسم و ساواکی‌‌ها و دیگر وابستگان رژیم سرنگون شده، بلکه برای سرکوب نیروهای انقلابی چپ راستین در میهن ما تجهیز کرد."

نامه مردم سپس با نقل سخنان دروغ و تحریک آمیز 19 تیرماه چمران در مسجد امام حسین که در آن وی مدعی می‌شود: "از 220 روزنامه که اکنون در ایران پخش می‌شود، 180 تایش روزنامه کمونیستی است." می‌نویسد: "اقای چمران! شما خوب می‌دانید که ادعایتان دروغ محض است. شما خوب می‌دانید که تعداد روزنامه‌‌هایی که از سوسیالیسم علمی دفاع می‌کنند با احتساب انهایی که با اشتباه و گمراهی ولی صادقانه این کار را انجام می‌دهند، شاید تعدادشان از تعداد انگشتان یک دست هم تجاوز نکند.... اقای جمران ما از شما می‌خواهیم که اسامی این 180 روزنامه کمونیستی را به ما اطلاع دهید، ما عینا ان را در مردم چاپ می‌کنیم." در واقع سخنان چمران مشابه همان گزارش هایی بود که آقای  بازرگان برای آقای خمینی می فرستاد و همه روزنامه های موجود کشور را وابسته به چپ ها معرفی می کرد. هدف از همه اینها زمینه سازی آن چیزی بود که در همان ماه مرداد 58 سرانجام روی داد یعنی توقیف و قلع و قمع و بستن مطبوعات.

نامه مردم بخش دیگری از سخنان چمران را منتشر می‌کند که در آن گفته می‌شود:

"روسیه شوروی اکنون احساس می‌کند که نظام اسلامی ایران نمی‌خواهد به او باج بدهد. جاسوسان روسی وارد مرزها می‌شوند. هلیکوپترها افراد را به مازنداران و اذربایجان می‌اورند. توسط کشتی اسلحه به بحر خزر می‌آورند و بین طرفدارانشان پخش می‌کنند.... در خوزستان لوله‌‌های نفت را منفجر می‌کنند. از یک طرف کارگران را تحریک می‌کنند علیه کارفرمایان و از طرف دیگر کارفرمایان را تحریک به ترک کشور می‌کنند. نتیجه بیکاری ... و بعد کارگران را به تظاهرات وادار می‌کنند." (مردم اول مرداد 1358)

فردای آن روز "مردم" در شماره 2 مرداد 58 "نامه سرگشاده کمیته مرکزی حزب توده ایران به همه مردم ایران، به همه سازمان‌‌ها و گروه‌‌های هوادار انقلاب، به شورای انقلاب و دولت موقت، به رهبر انقلاب امام خمینی" را منتشر می‌کند که در آن گفته می‌شود:

"خطر بسیار جدی دستاوردهای انقلاب را تهدید می‌کند. تنها عمل متحد همه نیروهای میهن دوست، ضدامپریالیست و ازادیخواه می‌تواند این دسیسته‌‌ها را نقش براب کند. ...

"درست مانند زمان شاه مخلوغ، سیاست "دشمنی با کمونیست ها" و "دشمنی با حزب توده ایران" و دشمنی با کشورهای سوسیالیستی" و بویژه "دشمنی با اتحاد شوروی" بصورت مهم ترین وسیله تبلیغاتی امپریالیسم و ضدانقلاب برای تضعیف جنبش انقلابی ایران در آمده است و چه بسا عناصر صادق انقلابی، که بر اثر نااگاهی، در این دام خطرناک می‌افتند. عمل محافل وابسته به امپریالیسم بطور کلی و نیروها و گروه‌‌های افراطی راست، که در بسیاری از احزاب و گروه‌‌های مذهبی هم جا گرفته اند و در سیاست آنها تاثیر می‌گذارند، بطور عمده در جهت توسعه نفاق در میان نیروهای ضد امپریالیستی و خلقی، هم در جامعه ایران و هم در میان جبهه ضد امپریالیستی در مجموعه منطقه است....

اما پیامد سیاست قشری و کوته بینانه گروه‌‌های افرطی چپ هم از این کمتر زیانبخش نیست. این گروه ها، که ما در صداقتشان تردید نداریم، چه در گذشته، با توسل به شیوه‌‌های نادرست مبارزه تروریستی و چه پس از انقلاب، با توسل به شیوه‌‌های وحدت شکنانه گروهی و قشری، بصورت مانعی در راه تفاهم نیروهای راستین مذهبی و هواداران سوسیالیسم علمی در آمده اند و با موضع گیری‌‌های نادرست خود در عمده ترین مسایل سیاسی در لحظه کنونی، نقش موثری در رشد نهادهای نفاق افکنانه در میان نیروهائی داشته و دارند که بالقوه به جبهه متحد خلق تعلق دارند. ... این گروه‌‌های افرطی چپ، با ارزیابی نادرست خود از این نیروهای بالقوه و از دوستان و دشمنان واقعی انقلاب ایران در دوران پس از انقلاب، عملا در زمینه مهمترین مسائل، در کنار نیروهای وابسته به ارتجاع و امپریالیسم قرار گرفته اند. ...  یک رشته موضعگیریها و اقدامات گروه‌‌های چپ افراطی و ملی گرا در کردستان، خوزستان و گرگان و با ویژگی‌‌های خاص در بلوچستان را نیز باید در همین چارچوب مورد قضاوت قرار داد. ... در چنین معرکه ای، هر اشتباه کوچک - چه رسد به اشتباهات بزرگ - نیروهای راستین انقلابی، به نیروهای افراطی راست امکان و بهانه می‌هد که با ماسک‌‌های گوناگون، مبارزه را از عرصه ضد امپریالیستی، دمکراتیک و خلقی اش خارج سازند. ... بنظر حزب توده ایران، در لحظه کنونی مسئولیت بسیار سنگینی بر دوش این بخش از نیروهای انقلابی ایران، یعنی نیروهای صدیق افرطی مذهبی و افراطی چپ و ملی گرا است. ادامه این افراط گرایی زیان‌‌های جبران ناپذیری به عمده ترین وظیفه روز همه نیروهای راستین انقلابی یعنی تلاش در ایجاد جبهه متحد خلق علیه امپریالیسم و بازماندگان رژیم شاه مخلوغ وارد می‌سازد."

در ادامه این بیانیه گفته می شود: "بدون تردید مشکلاتی که اکنون در مقابل انقلاب ایران قرار گرفته اند و گسترش آن را ترمز می‌کننند، سرچشمه‌‌های گوناگون دارند. این مشکلات بسیار زیاد و جدی هستند و در مجموع خود از 4 منبع سرچشمه می‌گیرند:

اول - ارثیه وحشتناک و درد آور رژیم غارتگر، سرنگون شده

دوم مشکلات ناشی از دوران مبارزه خلق علیه رژیم منفور پهلوی

سوم مشکلات ناشی از خرابکارهای پردامنه دشمنان خارجی و داخلی انقلاب ما، یعنی امپریالیسم امریکا و همدستانش، بازماندگان رژیم خائن شاه سابق و محافل ارتجاعی ایران.

چهارم. مشکلات ناشی از تلاش‌‌های نیروهای سازشکار وابسته به سرمایه‌داری بزرگ ایران، که گسترش انقلاب را در جهت تامین منافع طبقات زحمتکش، مخالف منافع سودجویانه خود می‌دانند و با تمام نیرو در صدد ترمز کردن گسترش خلقی انقلاب اند.

اینها مشکلات عظمیمی است. میهن پرستان و مبارزان راستین انقلابی ایران خوب می‌دانند که همه این مشکلات از امروز تا فردا حل شدنی نیستند. ولی آنچه مردم ایران خواستارش هستند، و متاسفانه تا کنون دولت نتوانسته است آن را انجام دهد، اینست که قانع شوند دولت، با بهره گیری از همه امکانات موجود، همه نیروهای خلق را برای رفع این مشکلات تجهیز می‌کند و به کار می‌اندازد.... اگر دولت می‌توانست بدون پیشداوری‌‌های ذهنی، از همه نیروها و امکانات مادی و انسانی درون جامعه ما و امکانات عظیم مساعد جهانی بسود جنبش انقلابی ایران بهره گیری کند، انقلاب ایران می‌توانست تا کنون به دستاوردهائی به مراتب عظیم تر ببالد."

مردم در شماره سوم مرداد ماه مجددا نامه سرگشاده دیگر کمیته مرکزی حزب توده ایران به نخست وزیر، دادستان دادگاه‌‌های انقلاب، رییس کمیته مرکزی امام در باره حمله به کتابفروشی‌‌ها و دفاتر حزب منتشر می‌کند. در این نامه گفته می‌شود:

"حتما اطلاع دارید که از چندی پیش عناصر مشکوکی به مراکز حزب توده ایران و دفاتر "مردم" ارگان مرکزی حزب ما و کتابفروشی‌‌ها و دکه‌‌های روزنامه فروشی در شهرستانها، که نشریات و مطبوعات حزب ما را عرضه می‌دارند، هجوم می‌برند و ضمن دادن شعار‌‌های دشنام گونه به حزب توده ایران، شیشه‌‌ها را می شکنند، نشریات، روزنامه‌ها، پوسترها و عکس‌‌های شهیدان را پاره می‌کنند. ... در روزهای اخیر هجوم این عناصر مشکوک شدت یافته است." نامه در پایان پس از اشاره به چند مورد حمله به تجمعات حزب توده ایران و تجمع جلوی دفتر مرکزی حزب می‌نویسد:

"در پایان، این واقعیت را هم یاداور می‌شویم که هرکس با تاریخ معاصر ایران، که با تاریخ حزب توده ایران آمیخته است، آشناست می‌داند که هیچکس، با هیچ نیرو و با هیچ وسیله قادر نیست حزب توده ایران را از مبارزه برضد امپریالیسم و ارتجاع، از پیکار برای استقلال و آزادی و پیشرفت میهن باز دارد.

با تقدیم احترام - کمیته مرکزی حزب توده ایران - دبیر اول نورالدین کیانوری - اول مرداد 1358"

سرانجام بدنبال حوادث در کردستان که با نقش مستقیم آقای چمران صورت می‌پذیرد و در جریان حمله و کشتار ناجوانمردانه شماری از پاسداران در آن استان، آقای آذری قمی دادستان انقلاب از فرصت استفاده کرده و مجوز یورش به آزادی‌‌ها و تعطیل روزنامه‌‌های سیاسی کشور را صادر می‌کند. این همان دورانی است که آقای بازرگان مدعی است در آن اتفاق خاصی روی نداده و آقای خمینی در این فضای ضدشوروی و ضد چپ بیدلیل جنبه ضد امریکایی سخنانش را شدت داده بود.

در همین دوران تعطیلی و یورش به مطبوعات و نیروهای مترقی کشور و بسته شدن روزنامه "مردم" حزب توده ایران در 6 شهریور 1358 بیانیه دیگری منتشر می کند که در آن از جمله می خوانیم:

"با کمال تاسف شاهد هستیم که در هفته های اخیر چرخشی در اوضاع سیاسی درون کشور پدیدار شد و با این چرخش ضربه دردناک و هراس انگیزی به امر اتحاد و یگانگی نیروهای ملی و آزادیخواه وارد آمد. کمیته مرکزی حزب توده ایران در نامه سرگشاده مورخ سوم مرداد 1358 خود، با تحلیل جریانات سیاسی در حال رشد آن روز، این چرخش را پیش بینی کرد و هشدار دارد و با احساس مسئولیت تاریخی از همه نیروهای وفادار به هدفهای انقلاب خواست که در راه جلوگیری از چنین چرخش زیانبخشی متحد شوند. با کمال تاسف این ندای حزب ما بی پاسخ ماند. امروز هم با جرات می گوییم که اگرنیروهای وفادار به هدف های انقلاب موفق نشوند به آن نیروهای ارتجاعی که این وضع را به وجود آورده اند، لگام بزنند و روند انقلاب ایران را به راه اتحاد همه نیروهای ضدامپریالیستی ... باز گردانند، کمک بزرگی به کامیابی نقشه های خانمان برانداز دشمنان انقلاب به عمل اورده اند....

به هر تقدیر، ما امروز در مقابل این واقعیت هستیم که از یک سو حمله وسیعی از طرف نیروهای انحصار طلب راست برای سرکوب آزادی ... آغاز شده و از طرف دیگر در کردستان به صحنه ای جنگ داخلی و برادر کشی مبدل گشته است."

بیانیه در ادامه با اشاره به اینکه در ماجرای کردستان از یکسو "خواست های مشروع خلق کرد برای پایان دادن به محرومیت های ملی و عقب افتادگی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی" عمل می کند واز سوی دیگر "تحریکات عوامل رنگارنگ امپریالیسم و صهیونیسم و ارتجاع" بطور صریح به آیت الله خمینی بعنوان رهبر انقلاب هشدار می دهد و می نویسد:

"وظیفه تاریخی رهبر انقلاب و همه نیروهای راستین هوادار انقلاب است که بین این دو جریان خط فاصل دقیق بکشند و این دو جریان را که یکی خلقی، مشروع و به حق است و دیگری خصمانه، ضدانقلابی و جنایت بار، از هم جدا سازند و در مورد هر کدام روش سیاسی جداگانه ای برگزینند."

  وقتی سخنان آقای چمران را در بالا می خوانیم و نقش او را در حوادث کردستان و سپس جنگ و رویارویی و کشته شدن پاسدارها و بسته شدن مطبوعات بیاد آوریم، انوقت درک می کنیم که دلیل تشدید سخنان ضدامریکایی آقای خمینی و ناراحتی آقای بازرگان از آن در کجاست. اینکه سخنان آقای خمینی بدون زمینه و حساب نشده نیست از اینجا نیز روشن می شود که هواداران وی نیز سخنان مشابهی را درباره نقش امریکا در حوادث کردستان تکرار می کنند. مثلا در همان زمان حجت الاسلام حسن عبادی نماینده دفتر تبلیغات امام خمینی در مصاحبه ای در کراچی چنین می گوید:

"امریکا و اسرائیل محرک اصلی اغتشاشات در کردستان بوده اند و نه روسیه شوروی. در حالیکه امریکا چنین وانمود می سازد گویا شوروی این اغتشاش را برانگیخته است." (کیهان- 4 مهر 1358) البته این تنها امریکا نیست که چنین وانمود می کند. این در واقع آقایان بازرگان و چمران و قشریون هستند که در همه جا چنین ادعا می کنند که شوروی حوادث کردستان را بوجود اورده است. در همین دوران است که آیت الله خمینی خود شخصا حجت الاسلام حسین کرمانی را به کردستان اعزام می کند که وی مذاکراتی نیز با رهبران کرد انجام می دهد و از طرف آقای خمینی وعده می دهد که ارتش را از کردستان بیرون کشد و امنیت مرزها را به حزب دموکرات کردستان بسپارد که آقایان رهبران دموکرات در توهم و بی مسئولیتی خود این پیشنهاد را نمی پذیرند و ... که اکنون جای بحث آن نیست. فقط از این جهت اشاره کردیم که معلوم شود پافشاری آیت الله خمینی به اینکه امریکا در پشت حوادث کردستان است بخودی خود متضمن یک راه حل مسالمت آمیز برای مسئله کرد بود در حالیکه اصرار مهندس بازرگان بر نقش شوروی عملا فاقد هیچ راه حلی جز جنگ بود چون شوروی اصولا نقشی در آنجا نداشت. از همینجا این واقعیت نیز مشاهده می شود که این ادعا که مهندس بازرگان طرفدار ملایمت و عدم خشونت بود تا چه اندازه ادعایی پوچ و بی معناست. تمام رفتار سیاسی مهندس بازرگان در دوران پس از انقلاب زاینده مداوم کینه و نفرت و درگیری و خشونت و هرج و مرج بود و شد.  

آقای بازرگان در جایی گلایه می‌کند که آیت الله خمینی در پاسخ وی که خواسته بود رادیو و تلویزیون را در اختیار دولت موقت قرار دهند مخالفت کرده و گفته است "دیکتاتوری می‌شود". بازرگان این جمله را به طعنه می‌گوید ولی آیا واقعا اگر دولت موقت با این مواضع کنترل رادیو و تلویزیون را در دست داشت و امثال چمران می‌توانستند سخنان پوچ و دروغ خود را بجای مسجد امام حسین در رادیو و تلویزیو بیان کنند آنچه در مرداد 58 روی داد ماه‌‌ها پیش از آن روی نداده بود و کشور به مسیر رویارویی و فاشیسم و دیکتاتوری و جنگ داخلی در نغلطیده بود؟

امروز رادیو و تلویزیون حکومتی ایران سخنان آیت الله خمینی را در آن دوران که بر ضرورت برخورد با گروه‌‌های متخاصم و رفتار انقلابی با آنها اشاره می‌کند پخش و بعنوان طرفداری آقای خمینی از بگیر و ببند و بستن مطبوعات معرفی می‌کند تا خود را توجیه کند. در حالیکه آن سخنان در واقع برای بدست گرفتن سررشته اوضاع و جلوگیری از آن بود که دولت موقت بتواند تدارک طولانی بستن فضای سیاسی کشور را به انجام رساند. دلیل این امر هم برکنار کردن آیت الله اذری قمی و انتشار بیانیه‌ای 11 ماده ای 6 شهریور 135 از جمله در تامین آزادی و فعالیت گروه‌‌های سیاسی و سپس آزادی مطبوعات توقیف شده در پایان همان ماه بود. ولی این وضعی متزلزل بود. هر لحظه امکان داشت با یک ماجراجویی دیگر دوباره شرایط مرداد 58 با شدتی بیشتر تکرار شود. مذاکراتی که با برژینسکی در الجزایر انجام شد و بدون رعایت اصول دیپلماتیک و فاقد پروتکل رسمی بود و هنوز هم پس از سی سال محتوای آن رسما نه از سوی امریکا و نه ایران منتشر نشده آیا اساسا برای جلب حمایت امریکا از دولت موقت بعنوان یک دولت ضد کمونیست در ایران نبود؟ هرچه بود خمینی به این نتیجه رسیده بود که منزوی کردن لیبرال‌ها، قشریون و چپ روها جز با پذیرفتن این واقعیت که امریکا در پشت همه حوادث ضدانقلابی در کشور است و تحمل عواقب و پیامدهای آن از راهی دیگر ممکن نیست. تسخیر سفارت و پشتیبانی وی از آن ریشه در این اوضاع داشت و تنها راه ممکن در آن شرایط برای نجات انقلاب از خطر هرج و مرج و فاشیسم و دیکتاتوری بود. آن سخنان کلیشه ای و تکراری درباره به اصطلاح فضای انقلابی، تاثیر چپ‌ها، روحیه برخورد و خشونت طلبی، تاثیر پذیری یا بی مسئولیتی خمینی، کوشش برای حذف لیبرال‌‌های آزادیخواه، گامی برای برقراری دیکتاتوری، بدست گرفتن زمینه از دست چپ‌‌ها و غیره گفته می‌شود داستانسرایی‌‌هایی است که سی سال است تکرار شده و سال‌‌ها نیز تکرار خواهد شد. ولی این داستانسرایی‌‌ها نخواهد توانست بر روی این واقعیت سایه اندازد که تسخیر سفارت امریکا در آن شرایط یکی از بزرگترین رویدادهای انقلاب و مثبت ترین و‌‌ بی دردترین راه ممکن برای نجات آن از خشونت و جنگ داخلی بود. اینکه دستاوردهای این حرکت بعدها بویژه زیر فشار دوباره لیبرال‌‌ها و قشریون و چپ روها - که با ورود نیروهای شوروی به افغانستان مجددا سر بلند کردند- تا حدود زیادی خفه شد بحثی دیگر است که باید بجای خود بدان پرداخت.

 

* آقایان توسلی و یزدی مدعی اند که انحلال مجلس خبرگان تنها یک نامه یا یک فکر بود. در حالیکه مهندس بازرگان خود در بیان سرفصل رویدادهای انقلاب به صراحت می نویسد:

"تصویب انحلال مجلس خبرگان در اثر گذشت مدت قانونی آن از طرف دولت و تمدید و ابقاي آن از طرف رهبر انقلاب" (جلد 24 ص 437)

 

** آیت الله اذری قمی از نزدیکان و هم اندیشان مهندس بازرگان بود. در اواخر سال 1359 که درگیری میان هواداران آقای بنی صدر با حزب جمهوری اسلامی بسیار بالا گرفته بود کارگران یکی از چاپخانه های غرب تهران به رهبری حزب اطلاع دادند که آیت الله آذری قمی با مدیر آن چاپخانه تماس گرفته و با اعلام احتمال حمله مخالفان بنی صدر به دفتر روزنامه میزان – ارگان نهضت آزادی – درباره امکان چاپ میزان در آن چاپخانه مشورت کرده است. بعدها با کنار گذاشته شدن بازرگان، اذری قمی خود را حفظ کرد و رهبر گروه 99 مخالفان آیت الله خمینی در مجلس شورا شد. وی در سال 1364 روزنامه رسالت را با خط مشی روزنامه میزان منتشر کرد. خط مشی رسالت مخالفت با کمونیسم و چپ ستیزی، مخالفت با شوروی و بالاخره مخالفت با دولت وقت میرحسین موسوی تحت عنوان دولت کمونیستی و سوسیالیستی بود. به گفته آقای توسلی، نهضت آزادی در جریان اصلاح قانون اساسی نامه ای منتشر کرد که تنها آیت الله اذری قمی به آن پاسخ گفت. اذری قمی که در زمان آیت الله خمینی مخالف ولایت فقیه بود، در زمان رهبری علی خامنه ای به طرفدار سخت ولایت مطلقه فقیه تبدیل شد ولی چون چرخشی را که در اوضاع با روی کار امدن علی خامنهای صورت گرفته بود بدرستی درک نکرده بود و همچنان در فضای رواداری دوران خمینی بود رفتاری را در پیش گرفت که برکناری او از مدیریت روزنامه رسالت و به کنار گذاشته شدن و انزوای وی انجامید. تعریف و تمجیدی که اکنون در سایت جرس – که فرزند آقای بازرگان از گردانندگان آن است – از آیت الله اذری قمی می شود و او را یک "لیبرال بزرگ" که قربانی خمینی شده معرفی می کنند متکی بر این پیشینه تاریخی و نقش او در کنار مهندس بازرگان است.

 

پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  45    25 اردیبهشت ماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت