شکوفه های سیب و گیلاس که بر سر شاخه ها، به روی آفتاب بهاری
چشم گشودند؛ ملک الشعرای بهار در خانه خود در گوشه ای از
تهران، برای همیشه چشم برجهان بست. ادیب، شاعر و سیاستمدار
آزادیخواه و میهن دوستی که اگر دو جلد کتاب "تاریخ احزاب سیاسی
ایران" را ننوشته بود، مردم ایران از بخش مهمی از تاریخ معاصر
ایران بی خبر مانده بودند. او، این تاریخ را بصورت روزنگار
نوشت و هنوز یگانه منبع مستند برای آگاهی از آخرین دوران حکومت
قاجاریه، رویدادهای دوره های اول تا چهار مجلس شورای ملی و
تبدیل رضاخان میرپنج (سرتیپ) به شاه است. با رضاخان سردار سپه
و رضا شاه بارها دیدار کرد و با زبانی که موقعیت و وزن و
اعتبار بهار ممکن می ساخت رضاشاه را از رفتن به راه استبداد
پرهیز داد، اما هیچ موعظه ای زیر گوش هیچ مستبدی در طول تاریخ
کارگر نیفتاده است.
128 سال از تولد ملكالشعرا بهار گذشت. اديب، سياستمدار، شاعر،
روزنامه نگار و محقق بزرگی
که در دل دو رژيم رضاشاه و محمدرضا پهلوی به داخل ساختار اوليه
هر دو وارد شد و ناآلوده بيرون آمد. وزير فرهنگ و معارف شد و
با همين عنوان در نخستين کنگره نويسندگان ايران در سال 1324 در
تهران حضور يافت و سخنرانی کرد.
سکوت درباره او، به همان سبک ادامه يافت که در زمان شاه، گرچه
نه در دوران شاه و نه در جمهوری اسلامی نتوانستند او را به
فراموشخانه تاريخ بسپارند. قصيده بلند دماوند و قصیده تاریخی و
استوار او عليه جنگ و در دفاع از صلح و بشردوستی که با "فغان ز
جغد جنگ ..." آغاز می شود، در کنار سبک شناسی او که همچنان
مرجع پايه در دانشگاه های ايران است و تاريخ احزاب سياسی ايران
که خود به تنهائی يک دايره المعارف کامل سياسی- اجتماعی- ادبی
است، بخشی هائی از شناسنامه سیاسی، انسانی و ادبی بهار است.
حضور او در کابينه اوليه رضاشاه که بسياری اميد داشتند به آن
راه نرود که سرانجام رفت و بازگشت دوباره اش به کابينه های
اوليه دوران محمدرضاشاه که همگان در ابتدا بسيار کوشيدند بدان
راه نرود که پدرش رفت، پيش از آنکه اتهامی برای بهار باشد،
نشان لياقتی است از تلاش خستگی ناپذير او برای اصلاحات در
ايران. تن آلوده آن دو رژيم نشد و به همين دليل نيز هم از سوی
رضا شاه و هم جانشين او مغضوب، خانه نشين و طرد شد. چه باک؟،
که در قلب مردم باقی ماند.
در شعر شيفته سبک خراسانی بود و بروزترين اصطلاحات را وارد اين
سبک کرد. قصيده "دماوند" او برجستهترين اثر در سبك خراسانی
است. چهارپارههای او بشارت تولد سبک جديدی در شعر ايران را می
دهد.
احمد شاملو يکبار که درباره بهار از او سئوال کردند گفت: بهار
شاعری بزرگ، روزنامهنگار تجددخواه، نويسنده و اديبی محقق و
صلحجوئی معتقد بود. آخرين قصيده پرصلابتش درباره صلح گويای
شخصيت اوست. در آخرين روزهای عمر خويش، در بستر بيماری، به
مردم صلحجوی جهان چنين پيغام داد: اگر من هم نبودم، شما همه،
پيروزی نهايی صلح بر جنگ را جشن بگيريد. (و اين آرزوی شکست
فاشيسم و پايان جنگ دوم جهانی بود. هر گاه از سبک شناسی او ياد
می کنيد، "تاريخ تطور نثر فارسی» او را از ياد نبريد.
محمدرضا شفيعی كدكنی، که در سبک خراسانی چيره دست است می گويد:
بیهيچ گمان از قرن ششم بدينسو، چكامهسرايی به عظمت بهار
نداشتهايم. در ميان قصيدهسرايان درجهی اول زبان فارسی كه از
شمارهی انگشتان دو دست تجاوز نمیكنند، به دشواری میتوان
كسانی را سراغ گرفت كه بيش از او شعر خوب و استوار داشته
باشند. عاطفه و خيال و اهداف انسانی همراه با نيرومندترين
كلمات – كه با استادی فراوان در كنار هم جای گرفتهاند – در
شعر او به هم آميختهاند. بهار برای نخستينبار سبكشناسی
امروز را، در تاريخ ادبيات ايران مطرح كرد و خود در اين باب
بهترين تحقيقات و گستردهترين پژوهشها را در روزگار خويش
انجام داد. دو ديگر، بهار سياستمدار است كه در عرصهی گير و
دار آزادی درشتخفتانش به تن فرسود (بثالشكوي)، و تا واپسين
لحظههای زندگی در سنگر مبارزه زيست، اگرچه حيات او در اين راه
بیپست و بلند نبود. سه ديگر، سراپا خشم و خروش بود كه چرا
امروز چنينيم، با آنكه در گذشته چنان بوديم؟
گر ز آن كه نمانم من و آن روز نبينم
اين چامه بماناد بدين طرفه پساوند
16 آبان سال 1265 در مشهد بدنيا آمد و در نخستين روز
ارديبهشتماه سال 1330 چشم بر جهان فروبست.
تصنيف تاريخی "مرغ سحر " در دستگاه ماهور با صدای قمرالملوک
وزيری که امروز به سرودی ملی و سياسی تبديل شده از ساخته های
بهاراست :
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
زآه شرربار، اين قفس را
برشکن و زير و زبر کن
بلبل پربسته زکنج قفس درآ
نغمه آزادی نوع بشر سرا
وزنفسی عرصه اين خاک توده را
پرشررکن، پر شرر کن
ظلم ظالم ، جور صياد
آشيانم داده برباد
ای خدا، ای فلک، ای طبيعت
شام تاريک ما را سحر کن
نو بهار است گل به بار است
ابر چشمم ژاله بار است
اين قفس چون دلم
تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشين
دست طبيعت گل عمر مرا مچين
جانب عاشق نگه ای تازه گل از اين
بيشترکن ، بيشتر کن ، بيشتر کن
مرغ بی دل، شرح هجران
مختصرکن، مختصرکن ، مختصر کن
|