نهضت آزادی و بازرگان- 8 منطق مهندس بازرگان سرانجام، منطق حکومتی شد |
تودهایها، فداییان، چپها، انقلابیون غیرمذهبی، مارکسیستها، کمونیستها، دگراندیشان ... هر نامی که آنها بر خود گذارند یا دیگران بر آنها میگذارند چه موضعی باید نسبت به انقلاب "اسلامی" 1357 میداشتند؟ آیا باید از آن پشتیبانی کنند و پشتیبانی میکردند یا باید در برابر آن قرار میگرفتند؟ این پرسشی تاریخی بود که نه تنها نیروهای چپ با آن روبرو بودند بلکه همه نیروهای مذهبی و غیرمذهبی و همه جامعه ایران درگیر آن بود، پرسشی که سرنوشت آزادیها و فراتر از آن سرنوشت انقلاب بدان بستگی داشت. در پاسخ به این پرسش دو جبهه بزرگ شکل گرفت. جبههای که چپ را بناگزیر در برابر انقلاب میدید و جبههای که چپ را باز هم بناگزیر پشتیبان انقلاب. دو جبههای که نه تنها چپها را – لااقل برای یک دوران – از هم جدا کرد، بلکه نیروهای مذهبی را نیز روبروی هم قرار داد. وضع چپها در این جبههها روشن است ولی نیروهای مذهبی و در راس آنان آقایان بازرگان و خمینی در کجای این دو جبهه قرار داشتند؟ آقای بازرگان در تلاش برای جلوگیری از تغییر و شکاندن صف متحد نیروهای انقلاب نخست وزیری خود را بطور طبیعی با تقسیم جامعه ایران به دو گروه "چپ" و "ملحد" و غیر مسلمان مخالف انقلاب از نگاه خویش و "مسلمان" و طرفدار انقلاب از نگاه خود آغاز کرد. این تقسیم بندی را وی تا پایان زندگی خویش ادامه داد با این تفاوت که بعدها بخشی از مسلمانان "خط امام" را نیز عملا در همان گروه چپ و ملحد یا تحت تاثیر آنان جای داد. مهندس بازرگان در گزارشی که در 12 فروردین 1358 از رفراندم جمهوری اسلامی به آقای خمینی میدهد میگوید که "98.2 درصد مردم مؤمن، به جمهوری اسلامی رأی مثبت دادند. 1.8 درصد ملحدین، رأی منفی دادند." (لطف الله میثمی - چشم انداز ایران - شماره 80 شهریور و مهر 1392) به این ترتیب همه کسانی که به جمهوری اسلامی رای مثبت ندادند در زمره ملحدین قرار گرفتند. این سخنان ولی زمینه چینی برای ایجاد اختلاف و خصومت و بهتان به نیروهای چپ بود که هم در سخنان بعدی آقای بازرگان مشهود است و هم در گزارشهای دیگری که به آقای خمینی میداد و گروههای چپ را مسئول اغتشاش و آتش زدن خرمنها و خرابکاری معرفی میکرد. بازرگان در یک سخنرانی دیگر میگوید: "صرف نظر از مخالفینِ سابق که از ساواکی ها، سلطنت طلب ها، چپیهای متعصب و معدودی مسلمانان منحرف یا منافق که در مجموع کمتر از 2 درصد رفراندوم بودند سایر مردم ایران، موافقینِ با انقلاب را تشکیل میدادند" (مجموعه ٱثار بازرگان- ج 24 ص 302) در گزارش دیگری که در 15 اردیبهشت 1358 به آقای خمینی ارائه میدهد وضع کشور را چنین توصیف میکند : "پدیده ی ضدانقلاب تحریکاتى است که پایه هاى داخلى آن عمال و ایادى شاه، احزاب و گروه هاى منحرف یا مأمور هستند و سرنخ هاى خارجى آن اولاً خود شاه و اطرافیان فرارى او را باید به شمار آورد و ثانیاً صهیونیسم و دستگاه هاى جاسوسى بین المللى ابرقدرت هاى شرق و غرب. اولین تظاهر پدیده فوق تبلیغات حساب شده و کارشکنى هاى گروه هاى کم جمعیت ولى متحرک و فعال چپ گرا است که در کلیه ی قیامها و اقدامات حق طلبانه ایران خارِ راه ملت و خدمت گزاران بوده اند. همچنین برنامه هاى تصرف اسلحه، انحلال ارتش و نیروهاى انتظامى، تحریک دانشجویان و کارگران علیه مدیریت و مسئولیت در مؤسسات مربوطه و بالاخره مقالات و انتقادات مغرضانه در روزنامه هاى تحت کنترل و بهانه جوئیها و توطئه چینىها و درگیری هاى خونین کردستان و گنبد و نقده توأم با سرازیر شدن سیل اسلحه و خلع سلاح پاسگاهها و تصرف پادگانها که به راه افتاد. مزید بر آنها همگى شاهد تجمع و تظاهرهاى دستجاب مختلف کارگر و کارمند و محصل و خانمها و تجاوز به زمین شدیم و متعاقب آنها تهاجم به ادارت و تحصنها همراه با توقیف و تهدید مدیران صورت میگرفت. ارمغان آخر ترورهاى ناجوانمردانه و شایعات تضعیف کننده است که به راه افتاده. ( مجموعه آثار - جلد 24 ص 123) آقای بازرگان همه اینها و حتی ترورها را که کار گروههای افراطی اسلامی نظیر "فرقان" بود به حساب "گروههای کم جمعیت ولی متحرک و فعال چپ گرا" میگذارد بدون آنکه روشن کند اصلا منظورش از این گروهها چه کسانی هستند. در همین گزارش خطاب به آقای خمینی همه روزنامههای کشور را در اختیار گروههای چپ و ساواکی معرفی میکند و چنین میگوید: "پس از شکسته شدن اعتصابات و پدید آمدن آزادى قلم و بیان، روزنامه هاى معتبر و مؤثر موجود تقریباً به طور دربست در اختیار گروه هاى چپ یا ساواکىها و ناراضىها قرار گرفته پایگاه وسیعى براى تبلیغات مخالف و سمپاشى هاى ضدانقلاب و دولت تشکیل شده است، در حالى که موافقین روزنامه و نشریه پرتیراژ جالب که روشن کننده افکار و مدافع ما باشد هنوز بوجود نیاورده اند." (همانجا ص 126) منظور آقای بازرگان از این سخنان کاملا روشن است. ساواکیها و گروههای چپ یا بقول وی "ضدانقلاب" کمتر از 2 درصد جمعیت کشور و مخالف جمهوری اسلامی هستند ولی همه روزنامهها را در اختیار خود گرفته اند و روزنامه طرفدار دولت هم وجود ندارد. یعنی کافیست آقای خمینی دستور بستن همه روزنامهها و قلع و قمع این دو درصد را بدهد تا کار مخالفان جمهوری اسلامی تمام شود. به این بخش از مسئله و کوشش آقای بازرگان برای ایجاد یک حکومت فاشیست و ضدکمونیست در ایران و تدارکات وی در این زمینه بجای خود خواهیم پرداخت. ولی آنچه در سخنرانی آقای بازرگان بیش از هرچیز مشهود است مخلوط کردن گروههای "چپ" با یکدیگر از یکطرف و مخلوط کردن آنها با چپ نماها و ساواکیها از سوی دیگر است. در حالیکه همه میدانند که گروههای چپ در برخورد با انقلاب مشی واحدی نداشتند و مثلا حزب توده ایران که در رفراندم جمهوری اسلامی شرکت کرده و به آن رای مثبت داده بود با گروههای دیگری که در این رفراندم شرکت نکرده یا در گنبد و کردستان وارد درگیری شده بودند مخلوط شده ضمن اینکه خود این گروهها نیز با ساواکیها و ضدانقلاب یکسان معرفی میشدند. اساس ادعای آقای بازرگان در همینجاست. وی تفاوت و تمایزی میان "چپ"ها قائل نیست. همه آنها برای او جزء ملحدین و کافرانی هستند که با انقلاب اسلامی به دلیل ماهیت "اسلامی" آن مخالفند، بنابراین اساسا تفاوتی میان چپها وجود ندارد و اگر دارد تفاوت ظاهری از سر تاکتیک و ریاکاری و دورویی است. وی در یک سخنرانی دیگر اوضاع اوایل انقلاب و دولت موقت را چنین توصیف میکند : "اما شوروی؛ از همان ابتدای پیروزی، اولین مشکل و مسئلهی دولت ایران تحریکاتی بود که گروههای چپی موجود با داشتن روزنامههای متعدد و تشکیلات و اجتماعات در کارخانهها، در ادارات و در دهات و در شهرستانها، مخصوصاً در گرگان و کردستان و آذربایجان و همچنین در گیلان و مازندران و خراسان، و حتی در خوزستان راه انداخته، عملیات اخلالگری و اعتصاب و اشغال کارخانجات و آزار مدیران و مالکین در مؤسسات و مزارع را انجام داده، پاسگاه ژاندارمری را خلع سلاح مینمودند، و از طرف دیگر مرتباً اعضای حزب توده و چپیهای پناهنده و پراکنده شده در شوروی و اروپای شرقی، با ویزا و بدون ویزا به ایران سوق داده شده، همه جا به تحکیم مواضعِ مبارزه و شورش میپرداختند. تمام این حرکات طبق مشهودات و گزارشات وقت با پشتیبانی و دخالتهای مستقیم عمال شوروی صورت میگرفت. مناطق زیادی از جمله کردستان میرفت که یک سره در اشغال یا زیر نفوذ حزبی و نظامی و اداری آنان قرار گیرد. مکرر ورود اسلحه و اوراق تبلیغاتی از آنها دیده یا گرفته میشد. دولت موقت و مقامات نظامیِ متلاشی شده و سرما ی آن زمان، مردم را سخت در مضیقه گذارده بود؛ بدون آنکه همکاری و مساعدت لازم از ناحیه ی دادستانی و دادگاههای انقلاب و کمیتهها و نهادها ی نوپا و حتی شورای انقلاب و متولیان به عمل آید. بدیهی است که کارکنان و عمال سفارت شوروی که بسیاری از آنها از قدیم شناخته شده و به زبان فارسی آشنا بودند در این جریانها دخالت داشتند. بعد از دولت موقت، دولتهای دیگر نه تنها احساس ناراحتی و اشکال در این جهت نمیکردند، بلکه حزب توده توانست رسمیت و فعالیت بیشتری پیدا کند و آن زمان که احزاب ملی و البته نهضت آزادی را سخت در فشار و مضیقه قرار داده و روزنامه میزان را توقیف کرده بودند، نشریات حزب توده به طور آزاد و آشکار دست به دست میگشت، و حزب توده و احزاب چپ دیگر در تظاهرات لانه ی جاسوسی و راه پیماییها و اجتماعات دیگر دوش به دوش حزب الله و تظاهرات رسمی حرکت و از ایدئولوژی و نظام جمهوری اسلامی مخصوصاً مبارزه با استکبار جهانی و حمایت - از مستضعفین سخت پشتیبانی میکردند (حرف دکتر کیانوری راجع به استکبار که - میگفت: استکبار= امپریالیسم و استضعاف= پرولتاریا) و میدان آزاد داشتند..." (جلد 24 ص 466) این سخنان نمونه کامل بی مسئولیتی و پایبند نبودن به کمترین اصل و پرنسیپ اخلاقی در دادن یک گزارش صادقانه به مردم است. 1- ایشان فعالیتهایی را که برخی گروههای چپ یا بنام چپ در کردستان و غیره میکردند بنام همه چپ و حتی شوروی میگذارد و در واقع میخواهد بدینوسیله حزب توده ایران را پشت پرده این حرکات وانمود کند، در حالیکه هم آن روز و هم امروز همه میدانستند و میدانند که نقش واقعی حزب توده ایران کوشش برای جلوگیری از گسترش درگیریها و مهار آن بود چه از طریق مذاکرات و نفوذی که برخی رهبران حزب توده ایران در میان شرکت کنندگان در درگیریها میتوانستند داشته باشند و چه از طریق مبارزه سیاسی که برای قانع کردن چپ گراها و افشای چپ نماها پیش میبرد. 2- ایشان بازگشت پناهندگان تودهایها به داخل کشور را که حق طبیعی آنها بود همچون توطئه معرفی میکند که گویا به داخل کشور "سوق" داده شده اند. یعنی پناهندگان تودهای خود مایل نبودند به کشور بازگردند و گویا ظاهرا از نظر ایشان قرار بوده که کسانی که در دوران شاه زیر فشار خطر اعدام و دستگیری از کشور فرار کرده بودند همیشه در خارج بمانند و خانوادههای آنان نیز حق نداشتند فرزندان و بستگان خود را دوباره ببینند. افتخار ایشان که بارها در سخنرانی هایش به آن اشاره میکند آن است که کوشیده مانع بازگشت تودهایهای به داخل کشور شود. گویی سخن از شماری از روشنفکران و نویسندگان و مبارزان ایرانی پناهنده نیست بلکه درباره عدهای جاسوس و توطئه گر است. چنانکه میدانیم سرانجام این سیاست آن شد که حتی نورالدین کیانوری دبیر اول وقت حزب توده ایران ناگزیر شد بدون گذرنامه به مرز آمده و دولت موقت را بر سر دوراهی دستگیری و بازداشت وی و یا اجازه ورود به کشور قرار دهد. 3- ایشان بازگشت این افراد را به دروغ برای تحکیم شورش و درگیری در همه جا معرفی میکند تا سیاست دولت موقت در جلوگیری از بازگشت تودهایها به میهن را توجیه کند. 4- آقای بازرگان پس از اینکه گرفتن "اوراق تبلیغاتی" را با "اسلحه" مخلوط میکند به شکلی که گویا هر دو یک ماهیت دارند، مدعی است که شورویها پشت سر این ماجرا بوده اند و مستقیما پای حزب توده ایران را به میان میکشد که به ادعای دروغ وی در این ماجراها دخالت داشته است. در واقع از تودهایها ممکن است کتاب یا اوراق تبلیغاتی گرفته باشند ولی این هیچ ربطی به اسلحه ندارد، ضمن اینکه این اوراق تبلیغاتی چنانکه در همه اسناد حزب توده ایران موجود و آشکار است در جهت حل و فصل مسئله بوده است که سیاست و روش آقای بازرگان مانع آن بود. 5- ایشان سپس بعنوان "الگوی تقوا و اخلاق اسلامی" – چنانکه ستایشگران وی مدعی هستند - یک دروغ بزرگ دیگر میگوید و ادعا میکند زمانی که روزنامه میزان توقیف شد، نشریات حزب توده دست بدست میگشت و تودهایها در تظاهرات لانه جاسوسی شرکت میکردند. اولا. حزب توده ایران در تظاهرات لانه جاسوسی آزادانه شرکت میکرد ولی این مربوط به آبان 1358 است و ربطی به توقیف میزان که مربوط به خرداد 1360 است ندارد. ثانیا. روزنامه میزان و نشریات حزب توده ایران همزمان با هم توقیف شدند و همه اعتراض حزب توده ایران اتفاقا به همین بود که اگر متحدین آقای بازرگان به مبارزه مسلحانه دست زده اند چرا نشریات حزب توده ایران باید توقیف شوند که همیشه در جهت جلوگیری از گسترش درگیری تلاش کرده اند و آزادی آنها میتواند در همین جهت موثر باشد؟ آقای بازرگان در جای دیگر میگوید: "از طرف دیگر، خوب میدانستیم و خوب میدیدیم و مطلع بودیم، مخصوصا از ناحیهی دولت شوروی وجاسوسانش و کسانی که سالها در زمان حزب توده و غیره با اینها آشنا بودیم. اینها به تعداد زیاد از سرحدات وارد میشدند. ما اطّلاع داشتیم. این را دکتر چمران کشف کردند که هلیکوپتری در دشت مغان نشسته، تعداد ی صندوق خالی کرده و با جیپ آمدند بردند؛ کردستان هم همین طور؛ و جا ی دیگر هم به این صورت. در حالی که هیچ کس چیز ی نگفت و نکرد جز عدّهای که با فداکاری که دکتر چمران آن افراد را تشکیل داده بود، یک چنین اطّلاعاتی به دست آوردند. (جلد 22 ص 421) اینها نمونههایی از گزارشهایی است که آقای بازرگان به مردم و بویژه به آقای خمینی میداد. تحت تاثیر این گزارشها و هرج و مرجی که در کشور پدید آمده بود، در بهار و تابستان پرتنش 1358 آیت الله خمینی بطور متناوب چند سخنرانی علیه چپها و بویژه حزب توده ایران و فداییان خلق انجام میدهد. محور این سخنرانیها گزارشهایی است که به وی داده اند که آتش زدن خرمنهای روستاییان کار چپها و تودهایها و فداییان خلق است. آیت الله خمینی در سخنرانی 17/01/58 چند روز پس از رفراندم جمهوری اسلامی چنین میگوید : "الان اینها که دارند شلوغ میکنند و میگویند ما برای خلق میخواهیم خودمان را فدائی خلق بکنیم، چه میخواهند اینها. اگر اینها فدائی ملتند، ملت که همه شان آمده و میگویند جمهوری اسلامی، اگر اینها فدای خلق و طرفداری خلق را دارند، خوب اینها هم بیایند، اگر برای این است که زندگی اینها اداره بشود، خوب الان همه قوا در صدد هستند (اگر این شلوغیها را کنار بگذارند) اینجا زندگی اینها را مرفه کنند، و این خلق است و این مردم که همه میگویند جمهوری اسلامی ... اگر اینها منافع خلق را میخواهند، خوب اینها مهلت بدهند تا ما درست کنیم، اینها نمیگذارند، الان همین هائی که به اسم فدائی خلق و نمیدانم چه توی مردم افتاده اند، همینها مانع میشوند از اینکه برای این خلق یک زندگی درست بشود، برای اینکه اینها شلوغ میخواهند بکنند و دستور دارند از بالاترها که من بیشترش اعتقادم هست که از امریکاست.... اگر برای خلق و برای مردم فداکاری میخواهند بکنند بیایند کمک کنند. اگر اینها آزادی میخواهند که ما آزادی داریم میدهیم، دیگر الان اختناقی در کار نیست، همه دارند حرف هایشان را میزنند. اگر اینها رفاه خلق را میخواهند باید مهلت بدهند و بیایند کمک کنیم و با هم، همه با هم کمک کنیم و رفاه خلق را درست کنیم. اگر اینها شلوغی میخواهند چنانچه میخواهند، برای این نیست که برای ملت باشد برای ملت که شلوغی حالا فایده ندارد، جز خونریزی که فایده ندارد، برای ملت آن فایده دارد که حالا همه با هم باشند، جمعیتها همه با هم باشند و همه این مملکتی که خرابه شده و دست ما دادند، بسازند. اگر اینها میخواهند شلوغ بکنند که امریکائیها دوباره برگردند به اینجا، خوب تکلیف ما این است که با اینها معارضه بکنیم، تکلیف همه ایرانیها این است."( صحیفه نور جلد 5 صفحه 259)* در یک سخنرانی دیگر میگوید: "شمائی که طرفدار تودهها هستید، خوب تودهها هر چه میخواهند شما باید با آنها باشید ... کشاورزی مخالف با مصالح مملکت ما و ملت ماست؟ اگر کشاورزی نشود، نفعش به جیب کی میرود؟ باید این را حساب بکنیم تا آقایان معلوم بشود چکاره اند ... اگر چنانچه اینها برای ملت دلشان سوخته و میخواهند خدمت کنند به ملت، خدمت به ملت این است که ما محتاج باشیم که گندم و جو و برنج و عدس و همه چیزمان از آمریکا بیاید؟! ... پس بنابراین شما به اسم کمونیست، به اسم مارکسیست، به اسم توده، برای آمریکا کار میکنید. (سخنرانی 23 خرداد 1358 - جلد 7 صفحه 102- 103) سخنان آقای خمینی ظاهرا با سخنان مهندس بازرگان تفاوت چندانی ندارد. او هم از موضع اینکه چپها، کمونیستها و مارکسیستها دست به خرابکاری و اغتشاش میزنند سخن میگوید. با اینحال در یک مقایسه عمیق و در عین حال ساده کاملا آشکار است که دو نگاه و دو منطق متضاد بازرگان و خمینی را از هم جدا میکند. نگاه و منطق بازرگان یک منطق ظاهرا مذهبی است. بنظر او چپها بی دین و ملحد هستند و با انقلاب به دلیل ماهیت اسلامی آن مخالفند. به همین دلیل هر کار که آنها میکنند، حتی بازگشتشان به کشور، در جهت توطئه است و اصولا باید آنها را مهار کرد و جلوی فعالیتشان را گرفت. کاری که دولت موقت انجام میداده و پس از آن فراموش شده است. منطق و نگاه خمینی کاملا متضاد است. او وارد بحث مذهبی نمیشود بلکه میگوید چپها مدعی هستند که طرفدار توده و مردم و خلق اند، اگر چنین است پس باید طرفدار انقلاب باشند و کمک کنند که کشور پیش برود زیرا مردم طرفدار انقلابند و پیشرفت کشور بسود مردم است. در منطق خمینی کمونیست و چپ واقعی باید پشتیبان انقلاب باشد و اگر خلاف این باشد دروغ میگوید. در منطق بازرگان کمونیست و چپ باید ضد انقلاب باشد و اگر خلاف این باشد ریارکاری میکند. این نگاه آیت الله خمینی در همه سخنرانیهای او دیده میشود. وی میان کمونیست و چپ واقعی با ساختگی تمایز قائل میشود و این تمایز را در موضع آن در پشتیبانی یا عدم پشتیبانی از انقلاب میداند. از جمله در سخنرانی 17خرداد 58 میگوید: "مطلب اینطور نیست که ما خیال کنیم که نه، اینها کمونیست اند، کمونیست نیستند، اصلا کمونیست به آن معنا که خودشان ادعا کنند که ما طرفدار ضعفا و مستضعفین هستیم و میخواهیم به مردم برسیم، اصلاً اینها آن نیستند، اینها طرفدار سرمایه دارها و طرفدار قلدرها هستند و میخواهند ما محتاج به آنها باشیم و گندمها را از آنها بیاوریم و پولش را بدهیم و بعد هم نفت را بیایند ببرند." و در جای دیگر با اشاره به اغتشاشهایی که بنام چپ انجام میشود میگوید: "من نظرم این است که چپیهای ساختگی اند، نه چپیهای واقعی و ساخت آمریکا هم هستند." (21 شهریور 58 جلد9 ص 88) و باز میگوید: "باید از این آقایان که طرفدار تودهها هستند، پرسید که حساب کنند این طرفداریشان را. ما حسابش را میکنیم. رفراندم با مصالح توده مخالفت داشت؟ بر خلاف مصلحت مردم بود؟ رژیم شاهنشاهی برود و یک رژیم انسانی اسلامی بیاید، این خلاف مصلحت توده بوده؟ اگر خلاف مصلحت توده بود، شما پس شاهنشاهی را میخواهید، پس شما کمونیست نیستید، شما امریکائی هستید که رژیم طرفدار آمریکا را میخواهید" (جلد5 – 259) "مصلحت ملت ما، تودههای ما این است که کشاورزی ما راه نیفتد و ما همه چیزمان محتاج به آمریکا باشد؟ این خدمت، خدمت به آمریکاست، یا به شوروی؟ به آمریکاست. اینها یا میگویند ما شوروی هستیم و کمونیست چین هستیم یا اینکه آنطور که ما میگوئیم آمریکائی هستند..." (همانجا) ایت الله خمینی میگوید کسانی که با انقلاب بنام کمونیست و چپ و طرفداری شوروی یا چین مخالفت میگویند کمونیست و چپ واقعی نیستند و طرفدار شوروی و چین هم نیستند بلکه امریکایی هستند. ولی مهندس بازرگان چنین میگوید: "مسلماً آمریکای مسیحی کمتر از شوروی مارکسیست، منکر خدا و مخالف دین است و مخالفت اصولی و ریشهای با اسلام نداشته است و ندارد؛ به این دلیل با ما درافتاده و دشمن شده است که ما بعد از پیروزی انقلاب و شناسایی جمهوری اسلامی ایران از طرف آمریکا و کشورهای دیگر و اعراب، مُقدِم به جنگ و تعرض و سلب منافعش در ایران شده بودیم و با شوروی چنین کاری نکرده بودیم." (جلد 24 ص 464) استدلال آقای خمینی معکوس است: "حالا همین طور به نظر آدم میآید که بعضی از این احزابی که چپگرائی میکنند، خودشان را میچسبانند به چین و یا چسبانند به شوروی، به نظر آدم اینطور میآید که نه، اینها یک اشخاصی هستند که آمریکا درست کرده برای ما که شلوغ بکنند اینجا و صدا ایجاد کنند و دوباره آنها برگردند" (سخنرانی 30/04/1358 - جلد 8 ص 188) بنظر آقای بازرگان: "مارکسیستها خدا و دین او و امام و حرکت و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را قبول نداشته و ندارند و مواضع و ادعای در خط امام بودنشان مصداق واقعی نفاق است." (بیانیه 20/02/1362) البته هیچ مارکسیستی ادعای در خط امام بودن نکرده و در آنچه به حزب توده ايران مربوط میشود همواره گفته است که از خط امام در جنبههای مردمی و ضدامپریالیستی آن "پشتیبانی" میکند. البته آقای بازرگان را با این حرفها کاری نیست. او میخواهد بگوید که چپها مارکسیست هستند و به همین دلیل با دین و خدا و انقلاب اسلامی مخالفند و هر چه غیر از این بگویند ریاکاری و نفاق است. بازرگان و خمینی دو درک متفاوت از چپ دارند. برای خمینی چپ با وجهه مردمی آن تعریف می شود و برای بازرگان با وجه غیر مذهبی آن. درک آنان از انقلاب هم متضاد است. برای آقای خمینی انقلاب برای بهبود وضع توده مردم است و بنابراین چپ هم میتواند اگر صادق باشد در آن جای خود را داشته باشد. برای آقای بازرگان انقلاب برای حاکمیت یک گروه و یک مذهب است و نیروهای غیرمذهبی - صادق و غیر صادق - جایی در آن ندارند. در مسئله شیوه برخورد هم نگاه خمینی و بازرگان متضاد است. بازرگان از عدم "همکاری و مساعدت لازم از ناحیه ی دادستانی و دادگاههای انقلاب و کمیتهها و نهادها ی نوپا و حتی شورای انقلاب" در برخورد با چپها گلایه میکند. خمینی هم خواهان برخورد است ولی نه از نوع برخورد بازرگان. وی در یک سخنرانی دربرابر اعضای جهاد سازندگی چارچوب برخورد را چنین تعیین میکند: "شما الان دارید میروید در دهات و در جاها دیگر میخواهید بروید، ممکن است که در آنجا یک عناصر ضد اسلامی پیدا بشوند، آنها را هدایت کنید، آنها را نگذارید که یک کارهای خلافی بکنند، تبلیغات خلافی بکنند، البته در حدود همان که از ایشان بپرسید خوب، شما چه میگوئید، شما که میگوئید ما برای مردم و برای توده میخواهیم یک کاری بکنیم، خوب زراعت را آتش زدن، این برای خلق یک خدمتی است؟! .... این نفعش به جیب چه کسی میرود؟ ما حساب بکنیم. ما بخواهیم عمال یک رژیم را بشناسیم باید ببینیم که این کاری که اینها میکنند نفعش تو جیب چه کسی میرود؟ توی جیب هر کس که رفت این نوکر اوست. مستقیما توی جیب امریکا میرود، برای اینکه ما وقتی که زراعت نداشته باشیم، گندم نداشته باشیم، در جائی که صادر میشود امریکاست... پس اینکه ما میگفتیم که اینها که با اسم چپی و به اسم کذا دارند عمل میکنند اینها از عمال امریکا هستند، منتها خودشان نمیدانند." (جلد 8 صفحه 77) مشخص است که تمام سخنرانیهای آقای خمینی در جهت جذب نیروهای چپ است و در این جذب بر روی مردمی بودن آنان حساب کرده و نه مذهبی یا غیرمذهبی بودن آنان. ولی آقای بازرگان درچارچوب استراتژی برقراری یک حکومت ضد کمونیست و برای اثبات منطق خود و به یاری امثال مصطفی چمران از یکسو و کمک چپ روها و چپ نماها از سوی دیگر سرانجام کار را به درگیری میکشاند. نتیجه این درگیری کشته شدن شماری از پاسداران در کردستان است که موجب سخنرانی شدید آیت الله خمینی میشود: " ... این به نفع خلق است؟! به نفع توده هاست؟! که شما ادعا کنید ما به نفع تودهها هستیم، به نفع خلق هستیم و این عمامه و نعلین است که بر خلاف است. این عمامه و نعلین چه میکنند، این عمامه و نعلین حالا پنج ماه است که به شما مهلت داده در صورتی که همه قدرت دستش بوده است، قدرت در همه جا دست عمامه و نعلین بوده، چه کرده اینها؟ شما جز خرابکاری کرده اید؟ بله، اشکال به عمامه و نعلین است که به شما مهلت دادند، این اشکال وارد است ... ما بعد از اینکه فهماندیم به اینها که شماها دیکتاتور هستید، ما آزادیخواه بودیم و شما نگذاشتید، ما آزادی دادیم و شما نگذاشتید این آزادی باقی بماند، حالا که اینطور شد ما انقلابی با شما رفتار میکنیم، هر چه میخواهند روزنامههای خارج بنویسند، هر چه میخواهند توابع صهیونیستها و امثال اینها هر چه دلشان میخواهد فریاد بزنند. اینها هم اگر چنانچه هر چه دلشان میخواهد توی خانه هایشان بروند فریاد بزنند لکن بیرون دیگر نمیتوانند، اینها باید منزوی بشوند." (سخنرانی 27 شهریور 58 - جلد 8 صفحه 245) در همین دوران بود که هم اندیشان و نزدیکان آقای بازرگان از نوع آیت الله آذری قمی که دادستان انقلاب بود به بهانه سخنان آقای خمینی بخش بزرگی از مطبوعات و نشریات در جمهوری اسلامی را برای نخستین بار توقیف کردند. توقیفی که چندان بطول نیانجامید ولی تا حدودی جبهه بندیها را روشن کرد. در واقع بدنبال سخنرانیهای آیت الله خمینی در متهم کردن ضمنی حزب توده ایران به دست داشتن در خرابکاریها، رهبری حزب نامهای به ایشان نوشت که اصل آن در دست نیست ولی قطعا در آن مواضع حزب توده ایران در دفاع از انقلاب تشریح شده است که با دیدگاه و منطق خود آیت الله خمینی هماهنگ است. چندی بعد نشریات حزب توده ایران و دیگر گروههای سیاسی دوباره آزاد شد و نشان اثر این نامه و اینکه سخنرانیهای قبلی وی بر اساس اطلاعات نادرست دولت موقت و دوغ و دوشابی بوده که بنام "گزارش" و نقش "چپی ها" تحویل آقای خمینی میداد همین که آقای خمینی دیگر درباره حزب توده ایران و آتش زدن خرمنها سخنرانی نکرد. ولی سخنرانیهای وی درباره فداییان خلق همچنان تا بهار 59 و تقسیم این سازمان به اکثریت و اقلیت ادامه مییابد. با این حال این سخنرانیها نه در جهت دفع بلکه در چارچوب همان منطق جذب و جلب همکاری و پشتیبانی آنان از انقلاب است. مثلا در جریان اشغال سفارت امریکا آقای خمینی از فداییان خلق دعوت میکند از این حرکت پشتیبانی کنند. وی در سخنرانی 16 آبان 1358 میگوید: "این اشخاصی که هی فدائی خلق خودشان را معرفی میکنند، من که در این چیزهائی که برای پشتیبانی از این جوانها بود که آنجا را گرفتند (منظور سفارت امریکا است- راه توده) ، به گوش من نخورد که اینها پشتیبانی کرده باشند. اگر اینها آمریکائی نیستند، چطور پشتیبانی نکردند از اینها؟ اگر اینها مال شوروی هستند خودشان یا خیر ملی هستند، آدمی که ملی است با آمریکا خوب دشمن است همانطوری که همه ملت ما دشمن است، ... و حالا هم که جوانها رفتند آنجا را گرفتند دیدند که مرکز توطئه بوده آنجا، به گوش من نخورد که از این فدائیان خلق یک پشتیبانی از اینها شده باشد. از سایر گروهها به گوشم خورد، حالا شاید بوده الان من نشنیده باشم و لکن شاید شماها شنیده باشید، به گوش من نخورد." (جلد 10 ص 151) به همان نسبت که سخنرانیهای آیت الله خمینی درباره چپها با مطمئن شدن درباره موضع آنها در پشتیبانی از انقلاب خاتمه پیدا میکند، مخالفت مهندس بازرگان برعکس دهها برابر تشدید میشود. جنون ضد چپ بازرگان تازه از دوران پایان دولت موقت است که به اوج خود میرسد، زمانی که دیگر دست او از دستگاه دولتی برای پرونده سازی و دامن زدن به درگیری و شایعه سازی علیه چپها کوتاه شده است. آیت الله خمینی در چارچوب منطق و نگاه خود پشتیبانی چپها را از انقلاب میپذیرد و آن را هماهنگ با موضع آنان در حمایت از مردم میبیند. بازرگان برعکس معتقد به آشتی ناپذیری چپها با انقلاب بدلیل تضاد ادعایی او میان اسلام و مارکسیسم است. مشکل بزرگ و تراژدی انقلاب ایران در آنجاست که در روند حوادث در جمهوری اسلامی سرانجام منطق بازرگان بر منطق خمینی غلبه کرد و به منطق حکومتی تبدیل شد. دریچه ای که با انقلاب 57 برای تفاهم ملی و آزادی و همزیستی دگراندیشان و معتقدان به مذاهب در ایران گشوده شده بود برای دهه ها بسته شد. دردناک تر این که این منطق نه تنها در راس و رهبری جمهوری اسلامی غلبه کرد، بلکه در بخشی از تودههای مردم مدافع انقلاب نیز سرانجام این اندیشه تثبیت شد که دگراندیشان و چپهای غیرمذهبی مخالف اسلام و در نتیجه مخالف انقلاب اسلامی هستند. هر دفاعی هم که از انقلاب انجام دهند نشانه دروغگویی و ریاکاری است. همه تلاش حزب توده ایران و آرمانخواهان مذهبی و روشن بین ترین هواداران آیت الله خمینی برای آنکه حوادث چنین سمتی به خود نگیرد به شکست انجامید. منطق آقای بازرگان به منطق حکومتی، به منطق امروز جمهوری اسلامی تبدیل شد. چنانکه آقای خامنهای در دیدار با با بسیج دانشجویی دانشگاههای کشور (31 اردیبهشت 1386) بنام خمینی ولی علیه او چنین میگوید: "امام (رضوان اللَّه تعالی علیه) همیشه به همه - از جمله به دانشجوها - توصیه میکردند که از نفوذیها بپرهیزید؛ واقعش هم همین بود. آن اوایل جزو مجموعه های ماهر در نفوذ، اعضای حزب توده بودند که با چاپلوسی و ظاهرفریبی و ریاکاری، خودشان را جا میزدند. بعد البته یک عده ی دیگر هم از آنها یاد گرفتند و وارد تشکیلاتهای گوناگون و بخشهای مختلف نظام شدند و کار را به جایی رساندند که حاکمیت دوگانه را هم ادعا کردند. شماها که یادتان هست؛ مال چهار پنج سال پیش است." داستان همان داستان آقای بازرگان است. آقای بازرگان در زمان خود میخواست خط امام را به حزب توده ایران بچسباند و مدعی بود در دولت رجایی عدهای کمونیست هستند یا سیاستهای دولت موسوی سوسیالیستی و در خدمت مارکسیسم است. آقای خامنهای اکنون اصلاح طلبان و همان خط امام سابق را به حزب توده ایران میچسباند که گویا منافق هستند و ریاکاری میکنند و نفوذ کرده اند و حاکمیت دوگانه ساخته اند و سرانجام هم آنها را کرد در زندان و حصر! در غلبه منطق بازرگان بر منطق خمینی نقش چپ روها و چپ نماها را نباید فراموش کرد. آنها از همان آغاز بعنوان متحدان و ذخیره لیبرالیسم و ارتجاع وارد صحنه شدند. همه آنچه کردند چه تحریم رفراندم جمهوری اسلامی، چه جنگها و درگیریها در مناطق قومی، چه تظاهرات هر روزه خیابانی و ... همه و همه در خدمت بازرگان و بازرگانها قرار گرفت تا مردم را قانع کنند که چپها با ساواکیها و ضدانقلاب تمایزی ندارند و با اسلام دشمنی دارند. تودهای ها، بخشی از فداییان و همه مدافعان دگراندیش انقلاب سنگین ترین بها را از این بابت پرداختند. چرخش امروز بخشی از این "چپها"ی سابق به اردوی طرفداران بختیار و شنیدن صدای انقلاب شاه، ادعای آنکه خمینی مسئول رژیم کشتار بود و بازرگان خود گویا قربانی این رژیم یا "پرانتزی" در آن بود ... همه و همه حکایت از یک همسویی سی ساله دارد، همسویی که اکنون بدون نقاب چهره زشت خود را به نمایش گذاشته است.
* از آثار و سخنرانیهای آیت الله خمینی دو مجموعه در دست است. صحیفه نور و صحیفه امام که دومی توسط "موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی" انتشار یافته و معتبرتر است. ولی از انجا که در نقل قولهای این بخش تفاوت خاصی میان دو مجموعه وجود ندارد، همه نقل قولها از همان صحیفه نور ذکر شده است.
|
راه توده 450 21 فروردین ماه 1393