جنبش سبز پرچم ربوده شده انقلاب 57 را از چنگ راستهای حکومتی در آورد! وحید منصوری- مقاله وارده |
«بر اثر انقلاب، ایدئولوژی بورژوازی "5 انگشتان دست با هم برابر نیستند"، كه طبیعت جامعه و خواست خداوند بر آن قرار گرفته است، كه عدهای محروم و بدبخت و عدهای دارا و خوشبخت باشند و امثال آن، در نزد تودههای وسیع مردم سخت اعتبار خود را از دست داده است. بورژوازی بزرگ از لطمه خوردن ایدئولوژی خود به سختی نگران است و دورنمای كل نظام سرمایهداری را در ایران در خطر احساس میكند. برای مقابله با این خطر، ارتجاع در دو سوی جبهه، کارزار ایدئولوژیک وسیعا گمراه كنندهای را برای منحرف كردن خلق، انقلاب و نیروهای آن به كار انداخته است و برای مبارزه با انقلاب جبهههای انحرافی میگشاید. نورالدین کیانوری- سخنی با تودهای ها» در شماره گان اخیر راه توده مقالههایی در بررسی دیدگاههای مهندس مهدی بازرگان منتشر میشود. به نظر من که پیوسته نوشتههای راه توده را با وسواس دنبال میکنم، این سلسله مقالهها از جمله بهترین و بهنگامترین نوشتههایی است که تاکنون در راه توده منتشر شده است. اهمیت این مقالهها نه در روشنگریهای آن در مورد مواضع شخص مهندس بازرگان، بلکه همانگونه که دراین مقالهها بدرستی اشاره شده است، بررسی و مقابله با هجوم سازمان یافته ایدئولوژی راست ایران بر علیه چپ و بر علیه عدالت اجتماعی تحت پرچم بازرگان است. در تمام دوران پیش از انقلاب، راست ایران به رغم ماهیت واپسگرایانه و ارتجاعی اش، با ظاهر مدرن و فکل و کراوات به غارت منابع و ثروتهای کشور مشغول بود. انقلاب بهمن 57 این نیروی ضد پیشرفت و عقب مانده را برای مدت کوتاهی به حاشیه راند ولی در هم نشکست و جناح راست جمهوری اسلامی توانست با توجه به امکانات وسیع مادی که در اختیار داشت و با سوء استفاده ازجنگ و شکل مذهبی انقلاب، خود را بازسازی کند و با کنار گذاشتن فکل و کراوات و بدست گرفتن تسبیح و آب کشیدن جانماز، اینبار با ظاهری متفاوت و ماهیتی چون گذشته نه تنها به چپاول مردم و ثروتهای کشور ادامه دهد، بلکه به غارت کشور ابعاد گسترده تری ببخشد. البته در این دگردیسی ظاهری و دوران انتقال، راست ایران به حق خود را وامدار مهندس بازرگان و دولت موقت میداند که توانست از آوار شدن بهمن انقلاب بر سر سرمایه داری تجاری پیشگیری کند و اکنون به دلایلی که در پی میآید میخواهد او را به نماد آزادی برای احیای ایدئولوژیک خود تبدیل کند. بوروژوازی ایران بویژه پس از انقلاب بهمن بیشتر آموخت که همه تخم مرغهای خود را در یک سبد نچیند و برای بازسازی ایدئولوژی خود، که بر اثر انقلاب بهمن لطمه خورده بود، خود را به شکلهای متفاوت با ریش و تسبیح، بی ریش و فکلی، به هیبت نظامی، به صورت کلاهی، در لباس معمم و با نامهای گوناگون عرضه کند تا ضمن ادامه غارت وچپاول مردم، هر بار با پدیدار شدن نتیجه سیاستهای ضد ملی خود توسط یکی از این طیف ها، پرچم ادامه وضع موجود را در کف طیفی دیگر از کارگزاران خود بگذارد و با استفاده از تحریف و هیاهو ضمن شانه خالی کردن از مسئولیت پیامد سیاستهای ویرانگر خود، از به خطر افتادن جدی منافع خود پیشگیری کند. به همین دلیل شاهدیم که در طول 35 سال گذشته، این نیروی ارتجاعی و ضد ملی هر بار تحت نامی که البته هیچگونه سنخیتی با ماهیت آن ندارد، ظاهر میشود. اصولگرایان، آبادگران، رایحه خوش خدمت، جامعه مهندسان، حزب موتلفه... همه و همه نامهای مستعاری هستند که بوروژوازی ایران هر از چندی برگروهی از کارگزاران خود نهاده و روانه میدان میکند و پس از پایان تاریخ مصرف ، آن را به نامی دیگر تغییر میدهد و هر بار هم همه نیروهای آشکار و پنهان خود را به خدمت میگیرد تا با گشودن جبهههای انحرافی، پیامد سیاستهای خود را به گردن رقیبان افکنده و یا با قربانی کردن این یا آن تشکل خود ساخته، از زیر ضربه رفتن ایدئولوژی خود پیشگیری کند. تاریخ پس از انقلاب شامل فهرست بلند بالایی از این نام هاست. با پایان جنگ و بر کرسی نشستن علی خامنه ای، بخشی از نیروهای محافطه کارکه تا آن زمان به رغم چپاول گسترده، از نظر ایدئولوژیک زیر فشار شعارهای انقلاب و کاریزمای آیت الله خمینی قادر به دفاع آشکار از سرمایه داری نبودند، فضا را برای حمله ایدئولوژیک به شعارهای با مضمون عدالت اجتماعی مساعد دیدند. البته از هم پاشیدن اتحاد شوروی و بلوک شرق و شرایط بین المللی هم راه را برای آنان هموارتر کرد و آنها با تکرار اینکه «دولت تاجر خوبی نیست» و یا «دولت کارفرمای خوبی نیست»، با هدایت «صندوق بین المللی پول» و «بانک جهانی» تحت لوای «تعدیل اقتصادی» برای تصاحب ثروتهای ملی و عمومی خیز برداشتند. دوقلوی دیگر این جریان در قالب مؤتلفه و حجتیه و سازمانهای مشابه، هنوز فضا را برای طرح آشکار ایدههای خود مساعد نمیدیدند. آنها ترجیح میدادند که همچنان از روش ریاکارانه پس از انقلاب یعنی تحریف و مضحکه کردن شعارهای اصلی انقلاب و منحرف کردن آن با مضامینی نظیر مبارزه با منکرات، در خفا به تصاحب ثروتهای عمومی بپردازند. با شکست گروه اول و برآمد جنبش دوم خرداد، که در واقع بیان نارضایتی عمومی از سیاست تعدیل و خصوصی سازیهای اموال عمومی و گسترش نارضایتی توده مردم از شکاف طبقاتی بود، گروه دوم توانست با جنجال و استفاده از همه اهرمهای قدرت و رسانه و همچنین ضعف نیروهای اصلاحات میدان نبرد را تغییر دهد و مبارزه را به عرصههایی نظیر آزادیهای اجتماعی و آزادی بیان محدود کند. در این کارزار راست شکست خورده با جنجال آفرینیهای مداوم توانست آماجهای عدالت طلبانه مردم را به حاشیه رانده و با تحمیل بحرانهای ساختگی به جبهه اصلاحات، بتدریج پشتیبانی کارگران و زحمتکشان را از دولت و مجلس اصلاحات از بین برده و در نهایت اصلاح طلبان را در هم شکسته و از قدرت بیرون براند. این مبارزه ماهرانه راست ارتجاعی بر علیه رأی مردم در جنبش اصلاحات البته خلق الساعه نبود و بر بستر و زمینه تبلیغ و ترویج ایدئولوژی راست در سالهای پیش از آن یعنی در دوره سازندگی شکل گرفته و در سالهای اول جنبش دوم خرداد و با استفاده و یا به عبارت بهتر« سوء استفاده» از گشایش فضای سیاسی آهنگی پر شتاب گرفت. در همان دوره بود که « افسانه طبقه متوسط» و نقش تعیین کننده آن در تحولات اجتماعی و تحقیر مردم زحمتکش و حتی نقش منفی آنان در پیشرفت جامعه صفحههای روزنامهها و سایتهای اینترنتی در داخل و خارج را پر کرده و نظریات پوپر و هابر ماس و مکتب فرانکفورت و مانند اینها نقل و موضوع همه نشستها و مناظرهها و بحثها شده بود. در این جنجال پردازیهای بی حاصل و هیاهویهای پوچ که با صحنه گردانی راست لیبرال و البته همراهی بخش بی تجربه و ناآگاه جبهه اصلاحات به پیش میرفت، مهمترین مشکلات جامعه مانند فروش گسترده کارخانهها و اخراج دسته دسته کارگران، مشکلات زنان سرپرست خانوار، مشکلات آموزگاران و پرستاران به فراموشی سپرده شد و مردمی که امیدوارانه با هدف بهبود شرایط زندگی خود به اصلاح طلبان رأی داده بودند سرخورده شده به حاشیه رفتند. سیطره ایدئولوژی راست در این دوره در تاریخ ایران بی نظیر بود. در این دوره بود که برای نخستین بار حتی جنبش دانشجویی که از آغاز پیدایش خود پیوسته در جبهه عدالت اجتماعی رزمیده و همواره پشتیبان محرومان و زحمتکشان بود به چرخ پنجم گاری راست تبدیل شد و با شعارهای لیبرالی بر سر شاخ نشسته و بن میبرید. مجلس اصلاحات که در مواجهه با سد شورای نگهبان قادر به تصویب لایحههای بنیادین نبود، دچار سرگیجه شده بود و مثلاٌ وقت خود را صرف تصویب لایحه خروج خانمهای مجرد متقاضی تحصیل دکترا میکرد که در آن زمان گویا مشکل شش نفر از خانمهای کارشناس ارشد در ایران بود که تازه پس از آنهمه جار و جنجال این مصوبه از سوی شورای نگهبان رد شد. بدتر آنکه گاهی نمایندگان این مجلس تحت تاثیر هژمونی ایدئولوژیک راست، قوانینی ضد مردمی مانند «خارج کردن کارگران کارگاههای زیر ده نفر از شمول قانون کار» را تصویب کردند که نتیجه آن چیزی جز حریص تر شدن راست و تضعیف اصلاحات نبود. آنها فراموش کرده بودند که مردم به دلیل پیشینه چپ آن افراد در سالهای نخست انقلاب به آنها رأی داده بودند و انتظار داشتند که این نماینده گان بساط خصوصی سازی وغارت کشور توسط سرمایه داری تجاری را برچینند و این در حالی بود بر خلاف پیشینه گذشته، بسیاری از آنان از اواخر دهه شصت بتدریج به اردوی مقابل پیوسته و طرفدار سرسخت خصوصی سازی و حذف خدمات اجتماعی شده بودند. هر چند این استحاله در بخش محدودی از آنها به دلیل دستیابی آنها به ثروت در دوران پس از انقلاب و تغییر پایگاه طبقاتی آنها بود ولی بخش بیشتر این سینه چاکان و مداحان نئولیبرالیسم و هوا خواهان بازار آزاد تحت هیمنه ایدئولوژیک راست که البته با توجه به شکست اتحاد شوروی در پهنه جهانی هم دست بالا را داشت، به آن سوی غلطیده بودند. در این آشفته بازار پر هیاهو، هر گونه سخنی از حقوق محرومان، کارگران و سایر زحمتکشان از سوی راست لیبرال و متحدان پر هیاهوی آن با برچسپها و فریادهایی نطیر «پوپولیست»، «چپ ارتدکس»، «عقب مانده در دوران جنگ سرد» گم و مدفون میشد. آشفتگی در سالهای آخر اصلاحات به حدی به مغشوش شدن مرزها دامن زد که راستهای افراطی و ارتجاعی پرچم و شعارهای انقلاب را مزورانه مصادره کرده و آنها را علیه مردم و اصلاحات به خدمت گرفتند. روزنامه کیهان شریعتمداری به یکباره مدافع حقوق معلمان شد و اخبار اعتصابها و تظاهرات آنان را در برابر مجلس با آب و تاب منعکس میکرد. مؤتلفه و انجمن اصناف بازار در حمایت از اقشار آسیب پذیر اطلاعیه میدادند و رهبری پرچم مبارزه با «فقر و فساد و تبعیض» را بلند کرده و برای شانه خالی کردن ازپرداخت مالیات و نظارت مجلس و مردم بر نهادها وبنیادهای تحت امر خود، از «دغدغه هایش در مورد مستضعفان و جانبازان» داد سخن میداد. با رویگردانی توده مردم و زمینگیر شدن جنبش اصلاحات، راست ارتجاعی که میدان را از رقیب خالی میدید، برای تصاحب کامل منابع کشور خیز برداشت و پرچم دزدیده شده انقلاب را به دست احمدی نژاد داد تا با شعارهای «مبارزه با فساد» و «آوردن نفت سر سفره مردم» راه را برای گسترده ترین چپاول تاریخ کشور هموار کند. از این به بعد بود که جناح راست افراطی به برچیدن همه تشکلهای مزاحم مانند« جبهه دموکراتیک دانشجویی»، «جنبش تحکیم وحدت»، «انجمن صنفی معلمان» «جنبش زنان»، «سندیکای کارگران» که در دوران اصلاحات پای گرفته و حتی گاهی بصورت ابزاری از طرف راست ارتجاعی بر علیه اصلاحات به کار گرفته شده بودند دست زد و فضای امنیتی بتدریج گسترش یافت. از سوی دیگر از آنجا که احمدی نژاد با همدستی رهبر با شعارهای انقلاب به میدان آمده و با فریب از تودههای زحمتکش رأی گرفته و آن آرمانها و شعارهای انقلابی با سمتگیری عدالت اجتماعی را به مضحکه کشانده بود، به نومیدی گسترده توده مردم دامن زد. بتدریج آثار سیاستهای دیکته شده از سوی « صندوق بین المللی پول» و« بانک جهانی» میوههای تلخ خود را که همان گسترش فقر عمومی و فساد گسترده بود، به بار آورد. در آستانه سال 88 و انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری،ارتجاع ایران خود را در آستانه پیروزی کامل میدید. از یکسو خصوصی سازی و حراج ثروتهای ملی با شتاب و بدون مانع به پیش میرفت و از سوی دیگر در اردوگاه رقیب که همان اصلاح طلبان بودند آشفتگی و اختلاف مسلط شده بود. ارتجاع مطمئن بود که بخش عظیمی از تودههای مردم که در دور اول با امید به عدالت اجتماعی به احمدی نژاد روی آورده و در طول چهار سال گذشته سرخورده شده بودند، از این پس خانه نشین شده و از صندوقهای رأی فاصله میگیرند و با به راه افتادن موج تحریم از سوی نیروهای بینابینی راه برای ادامه حاکمیت ارتجاع هموار خواهد شد. با ورود میرحسین موسوی به کارزار انتخابات معادلات ارتجاع بر هم ریخت. از آنجا که نیروهای راست ارتجاعی حاکمیت به رهبری خامنهای و احمدی نژاد هنوز در ادامه فریبکاری خویش پشت شعارهای انقلاب پنهان شده بودند، نمیتوانستند بر علیه موسوی که با شعارهای انقلاب به میدان آمده بود موضعگیری کنند زیرا در این صورت ته مانده نیروهای خود را در بدنه سپاه و بخش مهمی از حکومت نیز از دست میدادند. بعلاوه رد صلاحیت مهندس موسوی به عنوان نخست وزیر مورد حمایت امام برای ارتجاع پر هزینه بود. ولی با اینهمه راست ارتجاعی امیدوار بود که مبارزه ایدئولوژیک و فضای مسمومی که از سوی بخش راست لیبرال و ریزه خواران رنگارنگ آن درداخل و خارج کشور در سالهای پس از جنگ در تقابل آزادی با عدالت اجتماعی و نفی انقلاب و افسانه «طبقه متوسط» به راه انداخته بودند، میوه خود را به بار بیاورد و موسوی را از پشتیبانی اقشار بینابینی محروم کند. این امید ارتجاع بیهوده نبود بویژه نسل پس از انقلاب که دوران موسوی را به یاد نداشت و پیوسته زیر بمباران تبلیغاتی راست لیبرال و عملکرد راست ارتجاعی ریاکار تحت عنوان شعارهای انقلاب رشد کرده بود، در ابتدا روی چندان خوشی به موسوی نشان نداد. نسل پس از انقلاب با مشاهده کاریکاتور شعارهای انقلاب که از سوی راست ارتجاعی در طول این سالها از بلند گوهای نماز جمعه و صدا و سیما تبلیغ میشد، انقلاب را موجب همه آزادی کشیها و تیره روزیهای خود میدانستند و پدران و مادران خود را بخاطر شرکت در انقلاب سرزنش میکردند. با آغاز مبارزه انتخاباتی و بویژه پخش مناظرههای تلوزیونی و هوشیاری میر حسین موسوی در این مناظره ها، بتدریج افسانه «این همانی» احمدی نژاد و موسوی رنگ باخت و بخش عظیمی از جامعه و بویژه نسل جوان به رغم هشدارها و تبلیغات راست لیبرال و متحدان آن، به وی متمایل گردیدند. در طول کارزار انتخاباتی، مهندس موسوی ازانقلاب گفت، از آزادی و آزادی دگراندیشان گفت، از برابری مردم و حقوق کارگران، پرستاران و معلمان گفت، از استقلال کشور از قدرتهای بزرگ و در عین حال از نفی ماجراجویی گفت، از کنترل واردات و حمایت از تولید داخلی گفت، از حقوق زنان و اقوام و اصول زیر پا گذاشته قانون اساسی گفت، از لزوم پیوند جنبش دانشجویی با زحمتکشان و محرومان گفت. از دلاوریهای جوانان و بسیجیان در جنگ هشت ساله گفت. او توانست مردم را دگربار حول آرمانها و شعارهای انقلاب بهمن متشکل کند وبر علیه راست در کلیت خویش به حرکت در آورد و راست ارتجاعی و راست لیبرال را همزمان به وحشت اندازد. با پیروزی مهندس موسوی در انتخابات، راست ارتجاعی دست به کودتا زد. البته تصور آنها این بود که مقاومتی جدی از سوی موسوی و هوادارانش در کار نخواهد بود و میتوانند حتی با سوء استفاده از برخی مقاومتهای پراکنده، بویژه از سوی هواداران مهدی کروبی، که به عمد و با قصد تحریک او وهودارانش، تعداد آرای او را حتی کمتر از آرای باطله اعلام کرده بودند، همه مخالفان را دستگیر و سلاخی کنند و برای همیشه به حاکمیت بلا منازع خود ادامه دهند. ولی محاسبات آنها اشتباه از آب درآمد. مهندس موسوی با هوشیاری به موقع و با پیشدستی خود را پیروز انتخابات اعلام کرد و مردم را به مقاومت فراخواند و به این ترتیب جنبش سبز بر علیه راست ارتجاعی متولد شد. با گسترش و تعمیق جنبش سبز شعارها و پرچم انقلاب 57 از کف ارتجاع بدر آمد و تمام تبلیغات چندین ساله راست لیبرال در نفی انقلاب و خرابکاری راست ارتجاعی در سرکوب آزادیها و تفرقه افکنی میان مردم به نام انقلاب در مدت چند هفته بر باد رفت. بخشی از نسل پس از انقلاب که حتی تا هنگام رأی گیری نتوانسته بود خود را از تأثیر ویرانگر تبلیغات ضد انقلابی راست لیبرال و متحدانش برهاند و و تن به تحریم داده بود، از انفعال بدر آمد و به جنبش پیوست. شکاف نسلها ترمیم شد و نسل جدید همگام با پدران و مادران خود با همان شعارها و شیوههای پدران و مادران و برای همان آرمانها، خیابانهای شهرهای بزرگ را با جمعیت میلیونی تسخیر کردند. راست ارتجاعی غافلگیر شده از حرکت مردم در ابتدا تلاش کرد که با همان شیوه اوایل انقلاب، یعنی با شانتاژ و انگ زدن و اینکه تودهایها و دگر اندیشان در این جنبش هستند، رهبری جنبش بویژه مهندس موسوی را وادار کند تا علیه دگراندیشان موضعگیری کند تا با ایجاد تفرقه و نومید کردن بخشی از مردم از فشار جنبش بر خود بکاهد و سرکوب آن را سهل تر کند. از سوی دیگر راست لیبرال و متحدان آن هم با سمپاشی بر علیه موسوی که او «می خواهد ما را به دوران طلایی امام ببرد» و تکرار اینکه «این جنبش افقی است و رهبر ندارد » تلاش گستردهای را برای کنار زدن او به عنوان نماینده «چپ مذهبی » از رهبری جنبش سبز آغاز کردند. با پایمردی و هوشیاری موسوی، کروبی و بانو رهنورد، ارتجاع که سرکوب و شانتاژهای خود را در ایجاد تفرقه در صفوف جنبش بی اثر میدید، به حصر آنان روی آورد تا صدای آنها را قطع کند و وظیفه مبارزه با موسوی و «چپ مذهبی» را به متحد دیرین خود یعنی راست لیبرال و ریزه خواران و متحدان آن واگذار کند. همانگونه که راست ارتجاعی ریاکارانه با پوشش شعارهای انقلاب و ادعای انقلابیگری به مسخ و مبارزه با انقلاب پرداخت، متحد آن یعنی راست لیبرال نیز امروز میکوشد که با بستن دستبند سبزبه دست وبه نام جنبش سبز به مسخ و تحریف آن دست بزند.اینها همان کسانی هستند که با چراغ سبز راست ارتجاعی در نشریهها و سایتهای مختلف، حتی سایتهای منسوب به جنبش سبز جای خوش کرده اند و به نام هواداری از جنبش سبز، در حالی که زبان رهبران سبز در حصر بسته شده است، بر خلاف آرمانهای این جنبش به مسخ آن مشغولند و نوشتههای آنها خوراک روزانه «خبر ویژه» کیهان شریعتمداری است. البته آنها در عرصه فراملی بر علیه «چپ» و به سود راست بی پرواترند و کمتر پیچیده عمل میکنند. آنان آشکارا از هر حرکت ارتجاعی دست نشانده یا حامی سرمایه داری جهانی پشتیبانی میکنند و بر سینه ارتجاعی ترین نیروهای اجتماعی مانند القاعده، نئونازیها و فاشیستها مدال آزادیخواهی و دموکراسی خواهی میچسپانند. بی پروا در کنار سارکوزی و ناتو و ارتجاع جهانی و همه دست راستیهای دنیا از حمله به لیبی حمایت میکنند و برای «انقلابیون لیبی» هورا میکشند، همصدا با عربستان سعودی، قطر، امارات، اسراییل و غرب از جنایتکاران مرتجع تحت نام «انقلابیون سوریه» حمایت میکنند و برای آنها نامه همبستگی مینویسند و یا با جانبداری از فاشیستها و نازیستها در اکراین ازعوامل مجری سیاستهای امپریالیستی غرب ستایش میکنند و از جانب مردم ایران برای آنها نامه عذرخواهی مینویسند. در این وارونه سازی اما چشمان خود را بر روی همه جنبشهای پیشرو و هم سنخ جنبش سبز مردم ایران بر علیه فقر و فساد و ریاضت اقتصادی و سیاستهای صندوق بین المللی پول در جنوب اروپا، آفریقا، آمریکای لاتین و سایر نقاط جهان میبندند و یا حداکثر تحلیلهای بلندگوهای محافل راست جهانی را در مورد این حرکتهای اجتماعی تکرار میکنند. به این طریق نولیبرالهای ایرانی کوشش میکنند که جنبش سبز مردم ایران را به بیراهه کشانده و با دور کردن آن از متحدان جهانی اش، از نیروی آن بکاهند و راه را برای سرکوب و یا استحاله آن هموار کنند. ولی در عرصه داخلی آنان بخوبی میدانند که در صورت حمله و لجن پراکنی به میرحسین موسوی مخاطبان خود را از دست داده و منزوی میشوند و از این رو دست به عصا راه میروند و بجای مخالفت آشکار با موسوی، تلاش میکنند با مبارزه ایدوئولوژیک و چپ زدایی زمینه را برای بی اعتبار کردن و به زیر کشیدن او در آینده فراهم کنند و از این راه نسل جدید را از پیمودن راهی که با جنبش سبز آغاز کرده منصرف کنند و از نیمه راه بازگرداند. در این کارزار ایدوئولوژیک راست لیبرال ایران دو سیاست را همزمان به پیش میبرد. از یک سو از بعد سلبی برای تهی کردن جنبش سبز از مضمون عدالت اجتماعی و حقوق فرودستان، نوک پیکان حمله خود را متوجه متحد طبیعی چپ مذهبی، یعنی چپ غیر مذهبی بویژه حزب توده ایران کرده است زیرا با حذف فیزیکی آن و بابستر سازیهایی که در سالهای گذشته کرده این کار راحت تر است و در پوشش حمله به چپ غیر مذهبی میتواند علاوه بر پیشگیری از اتحاد عمل این دو، آرمانهای چپ را بطور کلی بی اعتبار کند. از سوی دیگر و از بعد ایجابی، لازم است علاوه بر نشان دادن در باغ سبز تحت حاکمیت لیبرالیسم به اقشار بینابینی، به جای موسوی، یک آلترناتیو هم وزن او را که در خدمت سیاستهای لیبرالیسم است معرفی و به جنبش مردم تحمیل کند که تجسم آن تئوری بافیهای لیبرالیسمی باشد که او مبلغ آن است. شور بختی راست لیبرال در آن است که در میان وابستگان حاضر و غایب خود چنین شخصیتی را ندارد و نمیتواند داشته باشد. از این رو مشغول پردازش و اختراع چنین شخصیتی است تا با ابداع و اختراع آن بتواند نشان بدهد که این تئوریها لیبرالیستی میتواند بواقع و در عالم عینی نیزبه صورت یک شخصیت والا وجود داشته باشد. اینجاست که نه «بازسازی» بلکه «نوسازی» مهندس بازرگان به عنوان پیش برنده سیاست لیبرالی در آغاز سالهای انقلاب برای ورشکستگان امروزین لیبرالیسم به یک ضرورت تبدیل شده است. به همین دلیل است که راست لیبرال و ریزه خواران رنگارنگ آن در یک تکاپوی هماهنگ برای معرفی بازرگان به عنوان سمبل همه خوبیها و ارزشهای انسانی به حرکت در آمده اند و با استفاده از تحریف، دروغ، جعل و همه ابزارهای ممکن میکوشند که از او چهرهای غیر از آنکه واقعاٌ بود را برای کسانی که آن دوران را به یاد ندارند به نمایش بگذارند. از این رو سلسله مقالههایی که اکنون در راه توده با استناد به مدارک و مستند برای معرفی سیمای واقعی مهندس بازرگان انتشار مییابد بسیار روشنگر است. اعمال سیاستهای نو لیبرالی که در ایران با پایان جنگ آغاز شد، تا کنون پیوسته با شدت کم و یا زیاد جریان داشته است. نتایج تلخ آن نیز پیش چشم همگان است. مردم میبینند که در روند خصوصی سازی و واگذاری سرمایههای ملی به بخش خصوصی، اینکه این اموال عمومی به دست مؤتلفه برسد و یا نصیب فرماندهان سپاه بشود و یا به جیب تکنوکراتها برود، تغییری در اصل قضیه و پیامدهای آن ندارد. فقرعمومی، فساد گسترده، افزایش شکاف طبقاتی، کودکان خیابانی، بسته شدن فضای سیاسی و سرکوب مردم نتیجه اجتناب ناپذیر سیاست لیبرالیستی در همه جای دنیا بوده و هست. این عوارض در ایران تحت حاکمیت علی خامنه ای، در تونس تحت حاکمیت بن علی، در مصر حسنی مبارک، در پاکستان زیر چکمه نظامیان، در یونان تحت حاکمیت سوسیالیست ها، در ایتالیای برلوسکونی و در اکراین تحت سلطه تیموشنکو مشابه است. نتیجه جبری آن هم مقاومت مردم در همه جا بر علیه لیبرالیسم است. گرایش به چپ، پس از یک دوره فترت بیست ساله، در ایران هم مانند سایر کشورها آغاز شده است. کارنامه راست ایران پیش چشمان همگان است و نباید اجازه داد تا با ترفند و حقه بازی این عجوزه زشتخوی زشترو را بزک کرده و به نام عروس آزادی به مردم ایران قالب کنند. نفوذ و سیطره ایدئولوژیک راست را به هیچ وجه نباید دست کم گرفت. فضای بسته سیاسی و امکانات مادی گسترده راست، به او این امکان را داده و میدهد که ایدئولوژی خود را در لایههای مختلف اجتماعی به روشهای گوناگون تبلیغ و ترویج کند و با تخریب چپ، هر جنبش اجتماعی را سترون کرده و به بیراهه بکشاند. از این رو مبارزه ایدئولوژیک با آن یک ضرورت انکار ناپذیر و در خدمت جنبش سبز مردم ایران است. به همین سبب مقالههایی که در شمارههای اخیر راه توده در نشان دادن سیمای مهندس بازرگان، به همان صورتی که او واقعاٌ بود، گامی ارزشمند در خدمت جنبش سبز مردم ایران برای دستیابی به آزادی و عدالت اجتماعی است. این نوشته را که با جملههایی از زنده یاد نورالدین کیانوری معمار هوشیار چپ انقلابی ایران آغاز کردم، با جملههایی از او به پایان میبرم «مبارزه ایدئولوژیك ارتجاع نه تنها بر روی تاریخ حزب توده ایران متمركز است، بلكه اساسا و در درجه اول بر روی آن بخش از این تاریخ تمركز یافته است كه به نحوی از انحاء با سمتگیری حزب ما، در سالهای پس از انقلاب در پیوند است. برای آن که ارتجاع میداند اگر اتحاد میان طبقه كارگر و تودههای محروم و بینابینی جامعه تحقق یابد، اگر نیروهای حزب و نیروهای انقلابی ملی و مذهبی نزدیك شده و در یك اتحاد قرار گیرند، در آن صورت قادرند نیرویی را بوجود آورند كه میتواند سد ارتجاع و بورژوازی بزرگ را در هم شكند.» نورالدین کیانوری – سخنی با همه تودهای ها. |
راه توده 450 21 فروردین ماه 1393