راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

در آرزوی
دوران شکوفائی
شعر و ترانه!
 

 

  شعر سیاسی و شعر "سیاسی- عاشقانه" را از دوران پر حادثه پیش از کودتای 28 مرداد باید دنبال کرد که بسیاری از شعرای این دوره همین سبک را در شعر داشتند. مانند اسماعیل شاهرودی، فریدون توللی، احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج و دیگران.
پس از کودتا این صف از هم پاشید و عده ای به راه خویش رفتند، در حالیکه تا پیش از کودتا همه آنها تحت تاثیر شرایط بشدت سیاسی ایران و پیروزی ارتش سرخ بر فاشیسم هیتلری و انقلاب اکتبر قرار داشتند. در بسیاری از کارهای نیما و حتی میرزاده عشقی نیز شوق و امید ناشی از پیروزی انقلاب اکتبر را می توانید پیدا کنید. از جمله در شعر "قوقولی قو، خروس می خواند" نیما و اشعار دیگری مانند "یکشب درون قایق" و یا "شیپور انقلاب" سروده توللی:
شیپور انقلاب،
از نقطه های دور،
می آیدم به گوش،
می گیردم قرار...
کسرائی از جمله شعرای این دوران بود که پس از کودتا نیز روی موج شعر سیاسی و شعر مبارز باقی ماند. البته امثال سایه و دیگرانی هم به نوعی باقی ماندند، اما کسرائی سیاسی تر و یا بهتر است بنویسم صریح تر و بی پرواتر. شعر "آرش کمانگیر" کسرائی حاصل همین دوران خمودگی و خفتگی پس از کودتای 28 مرداد است، که نهیبی است ملی برای بیداری و ایستادگی. و یا شعر کوتاه "عمر کوتاه" او که رستاخیزی دوباره را فریاد می کشد:

من از مراسم تدفین خویش می آیم
که تا نظاره کنم، رونق تولد خویش.

و یا از شعر"سیاهه":

نان به یک نرخ نمی ماند در این بازار
آدمی نیز به یک ارج و بها...

سالهای پایانی دهه 1340 تا سالهای اول دهه 1350، سالهای عصیان علیه استبداد شاه است و دهه سیاهکل و جانبازی جوانان در خیابان ها و خانه های تیمی. در این دهه نیز کسرائی شعرهائی دارد درباره وقایع خونین همین دوران و درد ناشی از اعدام و کشته شدن جوان های عاصی و سر به قیام علیه استبداد برداشته. از جمله در مجموعه " به سرخی آتش به طعم دود " همین عصیان را می توانید بخوانید:
خون از شقیقه های کوچه روان است
در پنجه های باز خیابان
گل گل، شکوفه شکوفه
قلب است، انفجار آتشی قلب
...
آری
این شبروان ستاره روزند
که مرگ هایشان
در این ظلام روزنی به رهائی است...

و یا در شعر "پویندگان":

آنان به مرگ وام ندارند
آنان که زندگی را لاجرعه سر کشیدند
آنان که ترس را
تا پشت مرزهای زمان راندند
آنان به مرگ وام ندارند...

دهها نمونه می توان در شعر کسرائی یافت که همگی روی شط زمان و تحولات آن سیر کرده اند.
شاملو نیز در همین دوران اشعاری تحت تاثیر وقایع این دهه دارد که البته زبان شاملو شاعرانه تر و خواه ناخواه کمتر قابل فهم برای غیر سیاسی ها و آشناتر برای روشنفکران بود. در همین دوران کوش آبادی، گلسرخی، سلطانپور، م. آزاد، منوچهر آتشی، یدالله رویائی و دیگران نیز به عرصه شعر سیاسی و سیاسی- عاشقانه وارد شدند. این دوران، دوران شعر سیاسی و کمتر عاشقانه است و کسرائی از همه آنها جلوتر است، زیرا زبان ساده تری برای بیان این شرایط و دانشی علمی و تاریخی برای بیان چرائی و چگونگی تحولات اجتماعی دارد.
بدین ترتیب است که ما می رسیم به آستانه انقلاب 57. در این دوران، یعنی سال 56 و 57 تقریبا می توان گفت کسرائی یگانه زبان شعری انقلاب بود. لحظه، لحظه انقلاب را در شعر گنجاند و شعر این دوران او تاریخ منظوم انقلاب است. از جمله درباره راهپیمائی تاسوعا و عاشورای 57، و یا درباره الله اکبرهای شبانه و یا کشتار میدان ژاله.

شب ما چه با شکوه است
وقتی که گلوله ها
آنرا خالکوبی می کنند
و دل ما را
دلهای مضطرب ما را
در دو سوی شب
بانگ الله اکبر
بهم وصل میکند
....
و از شعر "مصب":

شط در شط
آدمی.
رود خروشان خلق
رودهای خروشان در مصب تنگ:
ژاله
...
و این شعر زیبای او در باره راهپیمائی عاشورای 57:

دمُم
"پل چوبی" را نوازش می کرد
های های
افسانه از واقعیت جان می گرفت.
هر گام
از هر گوشه ی شهر
بر راهی واحد میدوید
پاها، فرشی تازه می بافت:
قالی تاریخ

اشتباه نباید کرد و تحت تاثیر آنچه که پس از انقلاب در ایران روی داد و یا ماهیت حکومت کنونی نباید درباره انقلاب و شعر انقلاب قضاوت کرد. شعر سیاسی دوران انقلاب که کسرائی پیشتاز آن بود؛ تنها تاریخ انقلاب 57 نیست، بلکه تاریخ منظوم هر انقلابی در هر گوشه جهان و در دوران های مختلف است که شاعران خود را داشته اند. مهم آنست که شعر انقلاب، دارای چنان روحی باشد که در هر جنبش و رویداد انقلابی نیز زبان آن دوران باشد. چنان که بسیاری از شعرهای دوران انقلاب کسرائی که تاریخش به بیش از سه دهه پیش باز می گردد، گوئی برای راهپیمائی 25 خرداد 1388 و یا بانگ شبانه مردم در همین دوران با فریاد الله اکبر بر بام خانه دوباره سروده شده بود.
بدین ترتیب است که شعر کسرائی فرزند زمانه و مولود هر تحول و جنبشی است و به همین دلیل نیز او را لقب شاعر امید و انقلاب دادند.
این شعر او در باره شعار "برادر ارتشی چرا برادر کشی؟" مردم در سال 1357 بیان لحظه لحظه پایان خونین راهپیمائی 25 خرداد 88 در جنبش سبز نیست؟:

در گلوی مصب
برای برآمدن سرود دریا:
سلام با سرب؟
گل با گلوله؟
(از شعر "مصب")


در سالهای پس از انقلاب نیز همین روش و منش سیاسی و شعری را کسرائی ادامه داد.
و باز، پس از مهاجرت نیز، شعر کسرائی تقریبا همین مسیر سیاسی و سیاسی - عاشقانه را طی کرد، تا پایان ناگهانی عمرش. حتی در حماسه مهره سرخ که آخرین شعر بلند کسرائی است در کنار ترکیب های زیبای تغزلی، ما باز حماسه رویش دوباره و شرح تلخی دوران را شاهدیم. از جمله دیدن نارسائی ها و اشتباهات در اتحاد شوروی وقت، بیم از سقوط آن و سرانجام، زخم خون چکان فروپاشی.
در دو دهه اخیر، شعر ایران اگر از رویدادهای اجتماعی فاصله نگرفته باشد، آن صراحت بیان و بار استوار شعر کهن – چه در قالب کلاسیک و چه در قالب شکسته- را هم ندارد و مضامین پیش پا افتاده عشقی گریبان آن را گرفته است. البته با زبانی که اغلب زبان شعر نیز نیست. کافی است گشتی روی فیسبوک ها بزنید تا انگشت حیرت را لای دندان خود بگزید.
نمی توان گفت در آسمان شعر ایران در سالهای پس از انقلاب ستاره ای بر نیآمده؛ چرا! بر آمده اما آن جهشی که انتظارش را همه داریم، نداشته است.
بعنوان یک نمونه می توان به اشعار خانم "هیلا صدیقی" اشاره کرد که علیرغم ضعف تکنیکی و حتی ضعف بیان شعری متاثر از فضای سیاسی کشور است.

باز گردیم به دو دهه 1340 و 1350

شعر و ترانه در سالهای 1340- 1350، به این دلیل به اوج رسیدند که توانستند زبان حال و زبان وقایع جامعه باشند. همچنان که در سالهای پس از کودتای 28 مرداد توانستند بیان سیاسی جامعه باشند. زبان شعری جامعه امروز ما کجاست؟
در برزخ کنونی شعر و ترانه در ایران نباید فراموش کنیم که زبان فارسی نیز در سه دهه اخیر سقوط کرده است. این سقوط از روزنامه ها شروع می شود و از تلویزیون دور می زند و به ادبیات و قصه و رمان و فارسی با افعال شکسته و دم بریده می رسد. رمان های کیلوئی که در ایران منتشر می شوند و زبانی که در فیسبوک رایج شده نیز دراین فاجعه سهم خود را دارند، چنان که بی اعتنائی حکومت به پالایش فارسی مطبوعات و کتاب هائی که منتشر می شوند و ترویج بهره گیری از زبان عربی.
همه نهادهای نظارتی و تاثیر گذار نابود شده اند. حتی ویراستاری انتشاراتی ها. نظیر انتشارات امیرکبیر و یا موسسات انتشاراتی مانند فرانکلین، کتاب جیبی، کانون پرورش فکری و ... که همه از بین رفته اند. حتی کمر دوبله بسیار پیشرفته دوران پیش از انقلاب نیز کلی شکسته شد.
بزرگانی که می توانستند دست نسل جوان و تازه را بگیرند، یا خانه نشین شدند و یا مهاجر. تازه اگر زندانی نشده باشند. مجلاتی که می توانستند مانند "سخن" و "نگین" یا حتی "فردوسی" دست نسل جدید را بگیرند اجازه و امکان انتشار نیافتند. و گلوی نشریاتی ماننه "بخارا" نیز در داخل در چنگ حکومت است. حتی امثال شمس لنگرودی را هم فرصت نمی دهند تا دست نسل تازه به میدان آمده را بگیرد و بگوید شعر چیست و شاعر کدام است؟
انجمن ها و گروه های ادبی پر شمار شده اند، اما به مجموعه دلائلی که در بالا اشاره شد، کیفیت آنها پائین است.
در این اشاره بسیار بسیار کوتاه که در واقع مروری شتابزده نیز بود، وارد بحث ترانه و ترانه سرائی در دوران اخیر و مقایسه آن با گذشته و بویژه دوران شکوفائی آن در دهه 1350 و اواخر دهه 1340 نمی توان شد؛ که سیاست و مبارزه و مقابله با استبداد تا زیر پوست ماندگارترین ترانه های این دوران نفوذ کرده بود. برخی از ترانه های جنتی عطائی و شهریار قنبری، تورج اتابکی و... از جاودانه های این دوران اند. همچنان که برخی ترانه های عارف و سروده های ملک الشعرای بهار که توسط قمرالملوک وزیری و یا عارف خوانده شدند، یگانه های دوران خود بودند. و یا ترانه های نواب صفا و بیژن ترقی که باز می گردد به دوران پس از کودتای 28 مرداد.
این دو، یعنی شعر – بویژه شعر امروز - و ترانه سرائی در دو دهه گذشته اگر به اوج نرسیده اند، دلائل آن به تفسیر دقیق اوضاع سیاسی، نقش مذهب و بویژه ارتجاع مذهبی، و بررسی جامعه و نقش حاکمیت در این ماجرا نیازمند است.
اما  اینگونه نیست که زمینه بکلی خالی باشد. خیر، خالی نیست. بویژه از کودتای انتخاباتی 1388. علاوه بر شعرهای خانم هیلا بعنوان نمونه ای از جمع شعرای زن معاصر، به این شعر اخیر آقای عالی پیام نیز می توان اشاره کرد. از اینجا بشنوید. و یا این نمونه را که در روزهای اخیر روی شبکه فیسبوک مانند کبوتر در پرواز است:

خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
یارانه نگیرید که دولت نگران است
کفگیر ته دیگ زده دولت محمود
باد بدی از جانب صندوق وزان است
دخل همه را کرده طرف خرج عطینا
این کار ز موجودی صندوق عیان است
فیکس است حقوق من و تو در همه سال
نرخ همه اجناس ولی در نوسان است
آن چیز که مفت است فقط جان من و توست
حتی چُس فیل و پفک و چیپس گران است..

 

 

 

 

                        راه توده  450     21 فروردین ماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت