من چند گله از دوستان پیام نویس در زیر مطلب "سرمقاله راه
توده" دارم که فکر کردم اگر بصورت مستقل و بصورت یک پست بنویسم
بهترباشد.
این دوستان اصل موضوع که تفاوت دیدگاه مهندس بازرگان با آقای
خمینی است را رها کرده و چسبیده اند به تاریخ حزب توده ایران.
آن سرمقاله بسیار مستند است و نشان میدهد که مهندس بازرگان بر
خلاف تصوری که به آن در سالهای اخیر دامن زده می شود آزادی
خواه و طرفدار آزادی همه نبود. این اصل موضوع است که متاسفانه
دوستان آن را یادشان رفته است.
گله دوم من اینست که چرا به خودمان باید اجازه بدهیم در اظهار
نظر به این و آن تهمت بزنیم، از صفاتی زشت استفاده کنیم و عملا
دنباله رو همان ادبیاتی شویم که امثال احمدی نژاد و جنتی و
احمد خاتمی و کیهان نویسان و و ساواک نویسان زمان شاه دارند و
داشتند. و از آن ناپسند تر این که با اطلاعات کم حکم صادر
کنیم. برای مثال درباره عبدالصمد کامبخش که از برجسته ترین
متفکران چپ ایران بود و از شمار رهبران برجسته کمونیسم جهانی
است، چرا باید شیوه های تبلیغاتی ساواک علیه او را تکرار کنیم؟
واقعیت اینست که دو شخصیت در میان 53 نفر که برخی ازآنها از
بقایان حزب کمونیست ایران بودند که در زمان رضا شاه پنهانی
فعالیت می کردند نقش برجسته داشتند. ارانی بعنوان روشنفکر و
تئوریسین و کامبخش بعنوان سازماندهنده و تشکیلاتچی. رژیم
رضاشاه ارانی را در زندان کشت (مسئله ای که پیام نویسان به جای
طرح آن و گرفتن گریبان شکنجه گران، گریبان افراد زیر شکنجه را
می گیرند) و کامبخش جان به سلامت برد و جنگ روانی و تبلیغاتی
علیه او را ساواک سازمان داد. برای مثال عرض می کنم که کامبخش
اولا بسیار پیشکوست تر از ارانی بود، از نخستین افسران
تحصیلکرده وقت ایران بود، زمانی که با ارانی وارد همکاری شد یک
شبکه حزبی – نظامی را رهبری می کرد که سرهنگ سیامک از برجسته
ترین آنها بود و تا یکسال پس از کودتای 28 مرداد، یعنی تا سال
1333 این شبکه لو نرفت. نه ارانی و نه هیچیک از 53 نفر از آن
اطلاع نداشتند. این شبکه بعدها همان سازمان نظامی حزب توده
ایران شد که سرهنگ سیامک دبیر آن بود و خسرو روزبه و سرگرد
وکیلی و چند تن دیگر از نظامیان اعضای هیات سیاسی آن. بگذریم
که رهبری شبکه افسرانی که در خراسان قیام کردند نیز با
عبدالصمد کامبخش بود و او در تمام سالهائی که در زندان رضا شاه
بود توانست اسرار این شبکه ها را زیر سخت ترین بازجوئی ها حفظ
کند. همین افسران پس از شکست قیام خراسان با هدایت کامبخش به
آذربایجان رفته و به ارتش حکومت خودمختار آذربایجان ملحق شدند.
از جمله بهرام دانش و یا فروغیان و یا هدایت الله حاتمی و یا
شمس بدیع تبریزی و...
کامبخش پس از خروج از ایران در آذربایجان مستقر شد و بدلیل
اعتبار بین المللی که داشت توانست جان عده ای را از مرگ نجات
داده و مقابل رهبر آدمکش حزب کمونیست آذربایجان "باقراف"
بایستد. دراین دوران کامبخش مسئول رادیو باکو هم بود.
مرحوم کامبخش پس از بیرون آمدن از زندان رضا شاه در کمینترن که
نقش پارلمان کمونیستی جهان را داشت حضور یافت و بصورت محرمانه
آنچه در زندان رضا شاه گذشته بود را شرح داد و آنچه را توانسته
بود زیر بازجوئی ها حفظ کند در میان گذاشت. کمینترن با رد تمام
تبلیغاتی که علیه کامبخش شده بود، به بنیانگذاران حزب توده
ایران توصیه کرد کامبخش را وارد رهبری حزب کنند. من نمی گویم
کسی نظر ندهد و یا هرچه را من می نویسم قبول کند. بلکه حرفم
اینست که مطالعه شده و بدون کینه و پیشداوری نظر بدهیم، اصل یک
موضوع مطرح شده – (مقایسه بازرگان و خمینی) را به حاشیه نبریم،
جلاد و شکنجه گر رضاشاهی، ساواک شاه و شکنجه گران جمهوری
اسلامی را فراموش نکنیم و قربانی را محکوم کنیم. درغیر اینصورت
تکرار کننده همان تبلیغاتی می شویم که ساواک شاه و دستگاه
اطلاعاتی جمهوری اسلامی کردند و می کنند. از جمله درباره حکومت
فرقه دمکرات آذربایجان تحت رهبری مرحوم پیشه وری و یا حکومت
خودمختار کردستان تحت رهبری مرحوم قاضی محمد که بدستور شاه در
مهاباد اعدام شد. و این دو شخصیت در میان کردها و
آذربایجانی ها دارای محبوبیت ملی اند. یا لااقل در میان بخش
هائی از مردم این دو منطقه دارای احترام و اعتبار ملی اند. بی
پروا به خود اجازه توهین و قضاوت توام با کینه و کم آگاهی
ندهیم.
یک توصیه هم دارم و آن اینست که تا میتوانید و میتوانیم تاریخ
را بصورت جامع و بدون پیشداوری بخوانیم. مثلا ببینیم در تاریخ
معاصر ایران پیشه وری دارای چه پیشینه ای بوده؟ از چه وقت تا
چه وقت روزنامه نگار بوده؟ چرا مردم تبریز او را به نمایندگی
مجلس انتخاب کردند و چه کسانی اعتبار نامه او را در مجلس رد
کردند و رای مردم را قبول نکردند؟ و یا دولت خودمختار
آذربایجان در آن دوران یکساله چه خدماتی در آذربایجان و بویژه
در تبریز کرد. اگر جنبه های مثبت را دیدیم و گفتیم آنوقت به
خود میتوانیم حق بدهیم که انتقادهایمان را مطرح کنیم.
همین شیوه باید در قضاوت در باره نقش رهبران حزب توده ایران در
جنبش ملی شدن نفت در دوران مصدق و یا سیاست حزب توده ایران در
دوران بسیار دشوار پس از انقلاب 57 و در برابر رهبری مذهبی
جمهوری اسلامی و در محاصره انواع چپ روی های سازمان های سیاسی
و ستیزهای گروه های مذهبی به خدمت گرفته شود.
و از یاد نبریم که توده ایها بچه صغیر نبودند که کسی سرپرستی
آنها را برعهده بگیرد. آنها خود به راهی که ایمان داشتند قدم
گذاشتند. این چه روش و اتهام و توهین زشتی است که به کار می
برند و توده ایها را مشتی گول خورده مثلا از کیانوری و یا
دیگران معرفی می کنند. البته کسانی که خود بریده از حزب اند
این شیوه قضاوت را دارند که در واقع تلاشی است برای توجیه
خویش. مگر افسرانی که پس از 25 سال از زندان شاه بیرون آمدند
بچه صغیر بودند و نمی دانستند و گولشان زدند که دوباره در حزب
فعال شوند؟ همراه آنها بسیاری از زندان های شاه بیرون آمدند که
به حزب توده ایران پیوستند. بسیاری از توده ایهای پیش از 28
مرداد و حتی آنها که چند سال زندانی شدند و آزاد شدند هم پس از
انقلاب 57 دوباره به حزب توده ایران پیوستند و فعالیت را از سر
گرفتند. همین امروز که دیگر نه کیانوری در قید حیات است و نه
دفتر و کلوب حزب در خیابان 16 آذر و یا روبروی بانک مرکزی در
خیابان فردوسی (دفتر حزب در دوران مصدق) مگر توده ای ها برای
فعالیت معطل مانده اند؟ همین نشریه راه توده و همین مقاله
تحقیقی در باره بازرگان و نهضت آزادی باندازه کافی گویا نیست؟
کسانی می توانند با اصل انقلاب 57 و یا جمهوری اسلامی مخالف
باشند، این حق آنهاست. اما حق آنها نیست که چون بیان این
مخالفت را به صلاح خود نمی دانند گریبان حزبی را بگیرند که
بسیار کوشید کار جمهوری اسلامی و انقلاب به روزگار کنونی نکشد.
بازگردیم به سالهای اول انقلاب 57 و جمهوری اسلامی و مرور کنیم
حوادث را تا ببینیم چه کسانی چه گفتند و چه کردند. من شخصا
امیدوارم راه توده سلسله مقالاتی را نیز در باره مصدق و
ابوالحسن بنی صدر به همین شیوه ای که سلسله مقالات بازرگان را
نوشت بنویسد و منتشر کند تا نسل جدید ایران با گذشته از نگاه
دیگری هم آشنا شود. بگذریم که اعتقاد دارم بخشی از این نسل که
اهل تحقیق و مطالعه است بسیار منصفانه تر و به دور از برخی
پیشداوری ها درباره این تاریخ نظر می دهد و من نمونه های بسیار
را شاهد بوده ام.
این کامنت که تبدیل به یک پست شد به درازا کشید و ازهمه دوستان
این صفحه و پیام گذاران آن سرمقاله از این بابت عذر می خواهم و
امیدوارم بحث در همینجا خاتمه یابد تا اصل موضوع که همانا
سرمقاله راه توده است به حاشیه نرود |