راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

پرتغال در سالگرد

یک انقلاب

برباد رفته!

ترجمه و تدوین آزاده اسفندیاری

 
 

 

بیست و پنجم آوریل 1974  طولانی ترین حکومت دیکتاتوری –فاشیستی در اروپا که توسط سالازار حاکم پرتغال اعمال می شد، توسط نظامیان طرفدار آزادی و عدالت خواه سرنگون شد. به همین مناسبت در سالروز انقلاب، مراسم راه پیمایی گسترده ای در لیسبون پایتخت این کشورتوسط احزاب چپ و نهاد های کارگری برگزار شد.

 

یکی از رهبران انقلابی موثر در سرنگونی حکومت سالازار با بررسی شرایط کنونی پرتغال گفت:  حکومت کنونی این کشور تمامی دست آورد های دموکراتیک و عدالت اجتماعی، اعم از بهداشت و آموزش و پرورش را که از دست آورد های چهل ساله انقلاب بود زیر پا گذاشته است. او یاد آوری کرد که جامعه پرتغال، در پرتو سیاست های "کمربند های سفت" "پدرو کویلو"نخست وزیر کنونی  موج عظیم مهاجرت به خارج از کشور  را موجب شده است.

سالازار، دیکتاتور پرتغال، به همراه ژنرال فرانکو در اسپانیا، آخرین بازمانده‌های دوران تلخ سلطه فاشیسم بر بخش مهمی از اروپا بودند.

در1932 ژنرال "آنتونیو اولیویرا سالازار" یک حکومت دیکتاتوری را که از فاشیسم ایتالیایی الهام می‌گرفت در پرتغال برپا داشت. دیکتاتوری سالازار مانند دیکتاتوری فرانکو در اسپانیا متکی به ارتش و اقتدار اخلاقی کلیسای پرتغال بود. سالازار هرگونه تحول و پیشرفت اجتماعی در درون کشور را سد کرد و از سوی دیگر جنبش‌های ملی در مستعمرات پرتغال را سرکوب کرد. او پس از سقوط فاشیسم در آلمان نیز توانست بر مسند قدرت باقی بماند و امریکا و حتی اروپای زخم دیده از فاشیسم، از بیم نفوذ کمونیست‌ها در پرتغال و اسپانیا، این دو ژنرال متحد هیتلر را حمایت کردند تا بر قدرت باقی بمانند و با موج سقوط فاشیسم از صحنه حذف نشوند. آنها بتدریج به دیکتاتورهای مصلح پرتغال و اسپانیا مشهورشدند! البته روی امواج خونی که در هر دو کشور از انقلابیون و نیروهای مترقی براه انداخته بودند.

سالازار در سال 1968 بیمار شد و در سال 1970 درگذشت. جانشین او "مارچلو کایتانو" قصد داشت همچنان سیاست‌های سالازار را ادامه دهد. این درحالی بود که مبارزه در مستعمرات پرتغال - که اتحاد شوروی و کوبا آن را قویا پشتیبانی می‌کردند - شرایط را برای حکومت نظامیان در بخش اسپانیولی اروپا سخت کرده بود. نارضائی مردم به صفوف نظامیانی که از زیر سایه دیکتاتوری سالازار بیرون آمده بودند راه یافته بود. سرانجام روی داد آنچه در دوران فرانکو و سالازار به خون کشیده شده بود تا روی ندهد: در 25 آوریل 1974 نظامیان ملی و میهن دوست پرتغال به همراه مردم  علیه حکومت قیام کردند و "سالازاریسم" سقوط کرد. قیام در فصل تهیه روغن خشخاش روی داد و به همین دلیل انقلاب پرتغال را "انقلاب خشخاش" نام دادند. دولت انقلاب به مستعمرات پرتغال استقلال داد و از 1976 با اعلام قانون اساسی تازه رسما به یک حکومت دمکراتیک تبدیل شد. فشار سنگین اقتصادی امریکا و فرانسه به دولت جدید از یکسو و رخنه از درون و متلاشی کردن اتحاد چپی که قدرت را بدست گرفته و دولت تشکیل داده بود، سرانجام گل‌های خار دار کاکتوسی را به بار آورد. انشعاب، درهم ریختن اتحاد، چپ روی برخی افسران انقلابی که شرایط را درک نکرده و بجای حفظ اتحاد به فکر تازاندن انقلاب افتاده بودند و بویژه نقش مخرب سوسیال دمکرات‌های راست پرتغال به رهبری "سوارش" کار خود را کرد و حتی بزرگترین ابتکارات و نرمش‌های "کونیال" رهبر وقت حزب کمونیست پرتغال نیز نتوانست جلوی سقوط دولت انقلابی را بگیرد. مرحله استحاله انقلاب و بازگشت گام به گام به عقب آغاز شد. ابتدا دولت به سوسیال دمکرات‌های منتظر قدرت رسید و در گام بعد این قدرت از آنها نیز باز پس گرفته شد و احزاب سرمایه داری به قدرت بازگشتند. زندان و حتی اعدام پنهانی یکبار دیگر به پرتغال بازگشت. افسران انقلابی از ارتش کنار گذاشته شدند.

سوارش سمبل این فاجعه بود. این را مردم پرتغال در سالهای بعد چنان عمیق درک کردند که در آخرین انتخابات ریاست جمهوری  که او پیرانه سر خود را کاندیدا کرد، رسوا ترین رای "طرد" را به او دادندوبا کمترین حداقل رای بازنده شد.

 

 

 

                        راه توده  45    11 اردیبهشت ماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت