راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

نهضت آزادی و مهندس بازرگان-6

میراث شوم

مهندس بازرگان

بر ج. اسلامی

حاکم شد!

 
 

 

در بحث پیرامون اندیشه و رفتار مهندس مهدی بازرگان و نهضت آزادی ایران تحت رهبری وی به بهار پرجوش و تعیین کننده 60 رسیدیم. در این بهار انقلاب بر سر یک دوراهی قرار گرفت. یا اندیشه ها، گروه ها و نیروهای شرکت کننده در انقلاب و حکومت در یک تعادل به سمت شناخت و پذیرش وجود یکدیگر و آزادی ها و فعالیت سیاسی بدون چماق حرکت می کردند. یا این نیروها در یک درگیری خونین همدیگر را حذف و انقلاب را به سمت اختناق سوق می دادند. در روند حوادث، سرنوشت غم انگیز دوم غلبه کرد و در غلبه این سرنوشت نقش مهندس بازرگان بسیار برجسته بود. در واقع برخلاف آنچه گفته می شود آیت الله خمینی و هسته اصلی طرفداران وی ظرفیت بیشتری برای پذیرش راه حل نخست داشتند در حالیکه بنی صدر، بازرگان و رجوی فاقد چنین ظرفیتی بودند. آنان بعنوان رهبران جبهه مقابل هر سه لجوج، کین توز و بدتر از همه متوهم بودند. بنی صدر خود را خدای دانش و فقه و اقتصاد و سیاست و ارتش و مردم را هوادار خود می دانست. بازرگان خود را برتر از خمینی می پنداشت و رهبری انقلابی را که بدان اعتقاد نداشت حق خود می دانست. رجوی هم که مدعی کل انقلاب و همه نیروهای سیاسی کشور اعم از مذهبی و غیرمذهبی بود. با این سه تن و با توهم عجیبی که راجع به خود و جایگاه و نقش و موقعیت خود داشتند رسیدن به هر گونه سازش و تفاهمی عملا ناممکن بود، مگر اینکه در جبهه مقابل نیروهای روشن بین دست بالا را پیدا می کردند که چنین نیز نشد.

البته مهندس بازرگان در میان این سه تن واقع بین تر بود ولی مشکل بزرگتری داشت که او را حتی نسبت به دو تن دیگر در پافشاری بر رویارویی مصمم تر می کرد و آن هم مشکل طبقاتی بود. او آمادگی تفاهم داشت بشرط آنکه خط امام عناصر چپ مذهبی را از درون خود و چپ غیرمذهبی را از عرصه جامعه و حیات حذف کند. بعبارت دیگر مسئله اصلی او آن بود که فضای سیاسی نباید به سمتی رود که نیروهای چپ بتوانند حق برابر آزادی فعالیت سیاسی بدست آورند. تحریم شرکت در مناظره های تلویزیونی توسط نهضت آزادی ریشه در عدم شناختن حق حضور توده ای ها و فداییان اکثریت همچون یک نیروی سیاسی در این مناظره ها داشت، ضمن اینکه جلوگیری از هرگونه تفاهم و گفتگو در سطح ملی را هدف گرفته بود. "اسلام" که بازرگان خود را نماد آن می دانست نمی توانست با "کفر" به شکلی برابر حقوق گفتگو کند، بویژه که این "کفر" منافع طبقاتی را که بازرگان مدافع آنان بود تهدید می کرد.   

بدینسان محتوای فعالیت مهندس بازرگان و نهضت آزادی در بهار 60 تحریک و شانتاژ برای جلوگیری از شکل گیری یک گفتگو و تفاهم ملی در سطح انقلاب بود. برای جلوگیری از این تفاهم او نوک تیز حمله خود را متوجه "مارکسیست ها" و حزب توده ایران کرده بود و مدعی بود که آنان خطر اصلی برای انقلاب هستند و در همه ارگان ها از جمله دولت نفوذ کرده اند. او در عین حال پیگیرانه اصطلاحات مبهم "چپی ها" و "مارکسیست ها" را بکار می گرفت که در عرصه سیاسی آن روز ایران هیچ معنای مشخصی نداشت. چپ ها و مارکسیست ها هم مانند مسلمانان و مذهبی ها در انقلاب ایران به گرایش های گوناگون تقسیم شده و در جبهه های مختلف قرار گرفته بودند. چنانکه مثلا حزب رنجبران که خود را چپ و مارکسیست می دانست متحد آقای بنی صدر و بازرگان بود. مسعود رجوی راه کارگر و اقلیت فداییان را هم در همین جبهه قرار می داد.  یا مجاهدین خلق که خود را از مسلمانان، مسلمان تر و از مارکسیست ها، مارکسیست تر می دانستند و با اینحال از نظر اقای بازرگان "فرزندان مجاهد عزیزم" شده بودند. بازرگان در میانه جبهه ای قرار گرفته بود که نه او با هیچیک از آنان کمترین سنخیتی داشت و نه آنان با او. تنها وجه مشترک همه آنان کینه نسبت به رهبری برآمده از انقلاب و توهم به زیر کشیدن آن بود. 

سخنرانی مهندس بازرگان در زنجان

برای بررسی بیشتر روش بازرگان در این دوران و پیامدهای آن به  سخنرانی معروف 12 فروردین 1360 مهندس بازرگان در زنجان اشاره می کنیم، سخنرانی که بازرگان تا به آخر عمر بدان استناد می کرد و جزو افتخارات خود می دانست. بازرگان در این سخنرانی که از ابتدا تا انتها به ظاهر علیه مارکسیسم و دگراندیشان و در واقع علیه نیروهای مذهبی خط امام است از جمله می گوید:

"فقط یکدسته بودند که از همان روز حسابشان را با دادن رأی منفی یا خودداری از شرکت در رفراندوم جدا کرده و مچ خودشان را برای ملت باز نمودند و آنها چپی‌ها و فدائیان خلق بودند که معلوم شد یک درصد مردم ایران را نیز تشکیل نمی‌دهند."

در اینجا آقای بازرگان نامی از حزب توده ایران نمی برد چون می داند که حزب توده ایران به جمهوری اسلامی رای داده است ولی با بکارگیری اصطلاح مبهم "چپی" ها، حزب توده ایران را هم وارد این ماجرا می کند که به گفته وی یک درصد مردم هم نیستند و بنابراین ضرورتی به گفتگو و تفاهم با آنان نیست. وی ضمنا به تحولات فداییان خلق که در آن زمان برخلاف مجاهدین خلق اسلحه را زمین گذاشته و می خواستند فعالیت سیاسی کنند هیچ اشاره ای نمی کند.  تحول در فداییان خلق از دو سوی مخالفان گفتگو را زیر فشار قرار داده بود. از یکسو آنان را از یک متحد بزرگ در تهدید به مبارزه مسلحانه جنایتکارانه و خونینی که می خواستند به انقلاب تحمیل کنند محروم کرده بود. از سوی دیگر پایه های استدلال رهبری مجاهدین را که به اسلحه برای دفاع از خود نیاز دارند متزلزل کرده بود.   

آقای بازرگان در ادامه همین سخنرانی و بعنوان نخستین کاشف "فتنه" چنین می گوید:

"زندگی انسان برخلاف حیوانات دائماً همراه با گرفتاری‌ها و فتنه‌هاست. ... از این فتنه‌ها ما زیاد داشتیم و خواهیم داشت. چون هر کجا حق هست، هر کجا خدا هست، شیطان هم هست. عوامل فتنه زیادند. شیطان در تمامی شئون و زوایای زندگی ما حلول دارد. شیطان بزرگ داریم که امام این اسم را روی آمریکا گذاشته‌اند. ولی اگر آمریکا شیطان کبیر است، شیطان بزرگتر یا اکبر هم داریم و آن مارکسیسم است."

بنابراین مارکسیسم یعنی یک فکر و یک اندیشه همان شیطان یا فتنه است که حتی از امریکا نیز شیطانی بزرگتر است. معنای این سخن جز شیطانی بودن طرفداران این فکر و اندیشه چیزی دیگر نیست که البته این را به صراحت نیز می گوید.

"این راهی است که شیطان و وزیران شیطان اعم از جن و انس برای فریب آدم‌ها انتخاب می‌کنند. چیزهای خوب به ما وعده می‌دهند. به کارگران می‌گویند دستمزدتان می‌خواهد برود بالا، صاحب اراضی راحتی خواهید بود و از این وضع نجات پیدا می‌کنید وعده‌های زیادی می‌دهند، ما را به آرزوها و فتنه‌ها می‌اندازند، ما را فریب می‌دهند و از سعادت و سلامتی که داریم دورمان می‌کنند. راه خودشان را که حزب‌الشیطان است جلوی ما قرار می‌دهند و انقلاب اسلامی را تبدیل به انقلاب مارکسیستی می‌کنند. ما در تمام موارد، هر جا رفتیم و هر کاری که کردیم همیشه با این مارکسیست‌ها و کمونیست‌ها روبرو بودیم."

به اعتقاد بازرگان کسانی که می گویند دستمزد کارگران بالا برود یا صاحب اراضی بشوید شیطان و وزیران شیطان هستند و حزب شیطان را تشکیل می دهند که می خواهند انقلاب اسلامی را به انقلاب مارکسیستی تبدیل کنند.

مهندس بازرگان در ادامه این سخنرانی استعاره های معناداری را بکار می گیرد و با اشاره به اینکه "بوته‌ای هست با ساقه‌های لطیف و ظریف شبیه به مار خوش خط و خال" آن را با مارکسیسم شبیه سازی می کند و می گوید "این بوته حرامزاده تخم و ریشه ندارد که قبلاً شناخته و دور انداخته شود. بذرش به صورت قارچ و گرد بی‌رنگی است که روی تخمه‌های خیار یا خربزه چسبیده و قبلاً جا گرفته است. مارکسیسم نیز مثل شیطان که در لقمه و نطفه نزدیک می‌شود از زمان رضاشاه و حتی از انقلاب مشروطیت و مخصوصاً در جریان‌های بعد از شهریور 1320 قارچ خود را در دل‌ها و دیده‌ها و زبان‌ها و در نشریات و محافل و مدارس ما پاشیده بود.   نمونه دیگر خربزه کرمو است. ...  یک نوع مگس یا پشه (درست نمی‌دانم، شاید پروانه) روی نوزاد خربزه می‌نشیند و نیش خود را مثل سوزن آمپول‌زن از پوست نرم و نازک نوزاد به وسط آن رسانده تزریق نطفه‌ای می‌نماید و به پرواز در می‌آید. باغبان بیچاره مرتب آب و کود به جالیز می‌رساند. شب‌زنده‌داری‌ها می‌کند و بوته‌ها را مثل مادر عاشق در برابر باد و حیوانات تر و خشک  این رو و آن رو می‌کند و نمی‌داند آن مگس ناکس چه سمومی در دل فرزندان دلبندش کاشته است."

در همین چند جمله ادبیات "روادار" و "آزادیخواهانه" آقای بازرگان درباره مارکسیست ها یعنی بخشی از مردم کشور ما – ولو یک درصد - که اندیشه و عقایدی غیر از ایشان دارند کاملا به چشم می خورد. او آنها را به مار خوش خط و خال، بوته حرامزاده، لقمه شیطان، قارچ، مگس ناکس تشبیه می کند که سمومشان را در دل فرزندان دلبند مادر عاشق و باغبان بیچاره تزریق می کند.

مهندس بازرگان در این سخنان با احساسات واقعی و انسانی بخشی از مردم مذهبی ما به شکل دردناکی بازی می کند. مسلمانان معتقدی که بطور طبیعی نگران آخرت فرزندان خود از یکسو و عاقبت خطرناک رویارویی بودند که برخی ها بنام چپ با انقلاب آغاز کرده بودند. بازرگان همه اینها را به مارکسیسم و در نهایت حزب توده ایران نسبت می دهد. واقعیت ان است که این احساسات که در پایه های طبیعی و انسانی آن هیچگونه تردید نیست جزیی از دشواری ها و موانعی بود که جامعه ایران آن دوران بر سر تفاهم با آن روبرو بود. دشواری که رهبری حزب توده ایران می کوشید با دفاع از انقلاب، احترام به رهبری آن و رهبران مذهبی و دینی مردم برای غلبه بر آن راه کمتر دردناکی بیابد. همین کوشش بود که مهندس بازرگان ان را به حساب نفاق و دورویی و تلاش برای نفوذ در انقلاب می گذاشت.

 

مهندس بازرگان در ادامه به نهضت ملی شدن نفت اشاره می کند که به گفته وی مارکسیست ها " کاسه داغتر از آش شدند و همانطور که شیطان از خدا هم بیشتر آدم را دوست داشت و می‌گفت می‌خواهم تو مخلد در بهشت باشی، گفتند ملی شدن نفت معنی ندارد. وقتی نفت را ملی کنی یعنی آن را بخری باید پول تأسیسات و خسارات به انگلیس بدهی. به اینها ما نباید خسارت بدهیم شعارمان باید «لغو قرارداد نفت» باشد. ... حالا برویم سر دوز و کلک‌های مارکسیسم در جریان انقلاب پیروزمند اسلامی خودمان به طور فهرست‌وار."

 

سخنان بازرگان در اینجا نیز تکرار اندیشه معروف "نفوذ" است. منظور از نفوذ آن است که مارکسیست ها، دگراندیشان، چپ ها، توده ای ها، صرفنظر از حق حیات و آزادی های سیاسی حقی برای حضور در دستگاه دولتی ندارند و حضور آنان در هر رده ای به معنای نفوذ است. ولی هدف وی چیزی بیش از نفی حقوق شهروندی دگراندیشان ایران مانند بقیه مردم کشور است. بازرگان با طرح مداوم مسئله نفوذ می خواهد بگوید که در واقع همه دولتمردانی که صحبت از مبارزه با امریکا یا دستمزد کارگران یا دادن زمین به دهقانان می کنند همان حزب شیطان و مگس ناکس هستند که بعنوان مسلمان در دستگاه دولتی نفوذ کرده اند.

 

مهندس بازرگان پس از چندین صفحه سخنرانی و صغری و کبری چیدن حرف اصلی اش را می زند و می گوید:

"حضور فردی این اشخاص، چه آنها که قبلاً در رابطه با ساواک و رستاخیز و حوزه‌های مارکسیستی بودند و شناخته شده بعضی‌ها بودند و چه آنها که تندی و تحرک و توطئه‌هایشان حکایت از سابقه و افکارشان می‌نمود، در بسیاری از رسانه‌های گروهی و نهادها و گروه‌ها آشکار است. در میان گردانندگان امور و حتی در هیئت وزیران نیز کسانی هستند که به فرض توبه و عقیده، زمینه تربیتی و عمق آمال و افکارشان مارکسیستی است."

 

آشکار است که اشاره وی به افرادی نظیر بهزاد نبوی و محمد سلامتی و برخی دیگر از وزرای کابینه مرحوم رجایی است که انجمن حجتیه، مذهبیون قشری و امثال آیت الله خزعلی آنها را به پیروی از بازرگان همان زمان و بعدها "کمونیست" نامیدند.

 

واکنش حزب توده ایران دربرابر این سخنرانی که تنها گوشه ای از آن را نقل کردیم اعلام جرم علیه آقای بازرگان بود که پیشتر به آن اشاره کردیم. حزب توده ایران پس از تاکید بر اینکه "مهندس مهدی بازرگان، که از هر فرصتی برای دشنام‌گوئی و افترازنی علیه حزب توده ایران استفاده می‌کند" و اینکه "چنین شیوه‌ای هم با موازین انسانی، اخلاقی و قانونی، هم با «اخلاق اسلامی» مورد ادعای مهندس بازرگان و هم با رهنمود امام خمینی آشکارا مباینت دارد" علیه او اعلام جرم می نماید و در عین حال او را به گفتگو دعوت کرده و اعلام می کند "ما از خود مهندس بازرگان می‌طلبیم که با ما به بحث و گفت‌وگو بنشیند، این بحث و گفت‌وگو روی نوار ضبط شود و در اختیار مردم ایران قرار گیرد. مردم ـ به گفته امام خمینی ـ میزان هستند و قضاوت خواهند کرد."

مهندس بازرگان می توانست به جای تهمت و افترا و دشنام گویی از این اعلام جرم استقبال کند تا سخنان خود را در دادگاه به اثبات برساند یا پیشنهاد مناظره و گفتگو را بپذیرد تا معلوم شود که حق با چه کسی است. ولی او نه به دادگاه اعتقاد داشت و نه به گفتگو. همه این سخنان را هم درست برای آن می گفت که جلوی یک گفتگو و تفاهم میان نیروهای مختلف سیاسی ایران در عرصه ملی را بگیرد. در ائتلاف سه نفره بنی صدر، بازرگان و رجوی نقش بازرگان ایجاد شکاف در جبهه مقابل بود و چنین نقشی با گفتگو بیگانه بود. مسئله اینجاست که بعدها ستایشگران بازرگان جای حزب توده ایران و بازرگان را عوض کردند و مدعی شدند گویا مهندس بازرگان در تمام این دوران "مظلومانه" و بدلیل روحیه "لیبرال منش" و "آزادیخواه" خود خواستار گفتگو و و مدارا و تساهل و تسامح بوده ولی حزب توده ایران بدلیل انقلابی بودن و خشونت طلبی به مهندس بازرگان حمله و توهین کرده است. مقدمه پرونده سازی نشریه "اندیشه پویا" علیه حزب توده ایران را باید یک بار دیگر خواند تا این معکوس شدن واقعیت را که در آینده به آن بعنوان یک دادخواهی ملی بطور مفصل خواهیم پرداخت به روشنی دید.

سخنرانی مهندس بازرگان بطور طبیعی با واکنش مرحوم محمد علی رجایی نخست وزیر وقت نیز مواجه شد که در آن زمان هم از طرف بازرگان و هم از طرف بنی صدر و هم از طرف بازار و قشریون مذهبی زیر فشار شدید بود و متهم بود که دولتی کمونیستی تشکیل داده است. پاسخ محمد علی رجایی به انتقادهای بازرگان به وی، هیچ شباهتی به سخنرانی مهندس بازرگان و دوغ و دوشابی که او با هم مخلوط کرده و گل حرامزده و مگس ناکس و خربزه کرمو ندارد. او با ادبیاتی بسیار محترمانه و استدلالی می نویسد:

"شما بی‌گمان در جریان اتهاماتی که بعضی از سخنرانان و نویسندگان و احزاب و گروه‌ها و شخصیت‌ها به این دولت وارد می‌کنند، هستید. خود شما نیز گفته و نوشته‌اید موافق تشکیل دولت از طرف اینجانب نبوده‌اید. ... از روز اول تشکیل دولت تا امروز هر انتقادی به اعمال و برنامه‌های دولت داشته‌اید، عنوان کرده‌اید و اینجانب نیز تا آنجا که در توان داشته‌ام و وظیفه اسلامی و اخلاقی حکم می‌کرده است کوشیده‌ام که انتقادات را از هر کس که هست بشنوم و اگر نقایصی در کار است که حتماً هم هست با توجه به امکانات، درصدد جبران برآیم و نقایص و معایب را رفع کنم. اتهاماتی که به دولت نسبت داده‌اند، ایرادهای بجا و نابجائی که از دولت و اینجانب گرفته‌اند، صفاتی که بحق و یا ناحق به اینجانب و همکارانم نسبت داده‌اند، مسائلی نیست که شما از آنها بی‌اطلاع بوده باشید و در عین حال این نکته را نیز می‌دانید که اینجانب کمتر درصدد پاسخگویی به این نوع مسائل و مطالب بوده‌ام... با اینهمه گاهی مسائلی در جامعه مطرح می‌شود که بی‌پاسخ گذاشتن آنها، مضاری دارد که خطر آن احتمالاً، انقلاب را نیز مورد تهدید قرار خواهد داد و یکی از این مسائل، مسئله رخنه کمونیست‌ها و توده‌ای‌ها در دولت و نهادهای انقلابی است که متأسفانه پیش از همه و بیش از همه توسط جنابعالی و عده‌ای از اطرافیان و همفکران و هم‌مسلکان شما در جامعه مطرح شده و می‌شود و شما در آخرین سخنرانی‌تان در زنجان نیز تجدید مطلع فرموده‌اید و روزنامه میزان نیز که نقش ارگان شما و نهضت آزادی را ایفا می‌کند، با انتخاب عنوان و تیترهای انحرافی، بیشتر به این آتش دامن زده است و تهمتی ناروا را با تیتر درشت، در معرض عموم قرار داده است. شما می‌دانید کسی را که حساب پاکست، از محاسبه باکی نیست. ولی القاء این شبهه به افکار و اذهان که کمونیست‌ها و توده‌ای‌ها در دولت و نهادها رخنه کرده‌اند، مسئله‌ای نیست که دامنه محدودی داشته باشد و دشمن از سخنان شما به سادگی بگذرد. کما اینکه پس از هر سخنرانی شما و اطرافیان شما و تکرار این اتهام، ‌یکبار بلندگوهای خارجی و رادیوهای بیگانه فرصتی پیدا می‌کنند که روی این موضوع تبلیغ کنند تا به خیال خود از آب گل‌آلود ماهی بگیرند.

شما که حوادث جریانات منجر به کودتای 28 مرداد را به یاد دارید و ضربه‌های سختی که از همین نوع اتهامات را تحمل کرده‌اید، چگونه به یاد نمی‌آورید که نهضت ملی در آن زمان چگونه زیر رگبار همین اتهامات قرار گرفت؟

آیا مرحوم دکتر مصدق را عده‌ای از مخالفان در آن زمان عامل آمریکا و عده‌ای دیگر آلت دست حزب توده قلمداد نمی‌کردند و علیه او تبلیغ به راه نمی‌انداختند؟ و یا ضرباتی که همین اتهامات به دولت مصدق وارد کرد کافی نیست که ما را هوشیار کند تا متوجه دام فریب و توطئه و خیانت دشمنان شده، خود را به دست خود در مهلکه نیاندازیم؟

... آیا شما از نحوه انعکاس سخنرانی زنجان خود در روزنامه میزان خبر دارید؟ و اگر خبر دارید، آیا از این کار راضی هستید؟ آیا می‌دانید که روزنامه میزان در آخرین بخش سخنرانی شما، این مطالب را تیتر کرده است که:

«پس از انقلاب عده زیادی از اعضای حزب توده با ریش گذاشتن وارد نهادها و ارگان‌های انقلابی شده و از گردانندگان و الهام‌دهندگان پشت پرده شدند.»

اینجانب از شما سئوال می‌کنم شما که از پرده و پشت‌پرده خبر دارید چرا موضوع را آنچنان مبهم و در لفافه بیان می‌کنید که دشمنان انقلاب اسلامی ایران از آن سوءاستفاده کنند و هر جا مسئله‌ای پیش می‌آید، توده‌ای‌ها را گرداننده و الهام‌دهنده بشناسند و بشناسانند؟ آیا این حرف شما موجب تضعیف نهادها و تقویت حزب توده نخواهد شد؟

آیا مردم و طرفداران شما به گفته شما استناد نکرده و از خود نخواهند پرسید که این حزب توده چه هیولائی است که همه‌جا رخنه و نفوذ کرده و الهام‌دهنده و گرداننده پشت پرده شده است؟ ... و وقتی روزنامه میزان بالای همین تیتر، عنوان دیگری از قول شما چاپ می‌کند که:

«اعضای حزب توده از بهترین مشاورین و اندیشمندان و گردانندگان رژیم سابق بودند.» آیا چه چیزی از خواندن پشت سر هم این دو تیتر به ذهن القاء می‌شود؟

شما خودتان قضاوت کنید وقتی می‌گوئید توده‌ای‌ها در رژیم سابق، گرداننده مسائل بودند و حالا هم گرداننده مسائل هستند، در پی اثبات و القاء چه چیزی هستید؟ و گیرم که شما در پی القای مسئله‌ای نباشید، خود این مطلب گویای چه مسئله ای است؟

آیا این سخنان شما به حزب توده فایده نمی‌رساند و به دولت مورد تأیید امام و مجلس و ملت لطمه نمی‌زند؟ شما که به انتقاد سالم و سازنده اعتقاد دارید، یک لحظه با خدای‌تان خلوت کنید و ببینید که این اتهام، در جهت سلامت و سازندگی است یا در جهت تخریب و تضعیف؟

به اعتقاد من دولت که بیش از هر چیز یک ارگان اجرائی است به جای اینکه درگیر گفت‌وشنودهای بی‌حاصل شود، باید برای جامعه کار کند ...

شما، تمام انجمن‌های اسلامی، شوراهای کارخانجات و ادارات، کمیته‌ها، بازپرسان، پاسداران، دادگاه‌های انقلاب، جهادسازندگی، بنیاد مستضعفان و حتی جبهه‌های جنگ را با این بیان که توده‌ای‌ها در آنها رخنه کرده‌اند بدون ارائه حتی یک نمونه مورد اتهام قرار داده‌اید. من از شما سئوال می‌کنم چرا تمام نهادهای انقلابی باید بدینوسیله از ناحیه شما بی‌اعتبار جلوه داده شوند؟

... محض رضای خدا، در مقام مخالفت با دولت، از معایب موجود و واقعی بگوئید. اتهامات خلاف واقع نسبت ندهید. شما که با حزب توده‌ای‌ها تعارفی ندارید، اگر نمونه‌ای را مشاهده کرده‌اید به وضوح اعلام کنید. اگر نمی‌خواهید یا نمی‌توانید در میان جمع بگوئید، کتباً موارد رخنه و نفوذ توده‌ای‌ها را با ذکر نمونه به خود من بنویسید. ... شما در زنجان گفتید که «در میان گردانندگان امور و حتی در هیئت وزیران نیز کسانی هستند که به فرض توبه و عقیده؟ زمینه تربیتی و عمق آمال و افکارشان مارکسیستی است» در این مورد دو موضوع را خاطرنشان ساخته، انتظار جواب فوری دارم.

  1ـ من به واقع نمی‌دانم قصد شما از «گردانندگان امور» چه کسانی هستند. شما که این عبارت را بکار برده‌اید، بدون شک باید بدانید که منظورتان چه بوده است؟ تقاضا دارم اسم آن عده از گردانندگان امور را که در ارتباط با دولت هستند و به گفته شما عمق آمال و افکارشان مارکسیستی است به اینجانب اعلام کنید.

  2ـ در مورد هیئت وزیران نیز فهرست کامل وزرای کابینه را به ضمیمه این نامه برای شما می‌فرستم تا اعلام کنید عمق آمال و افکار کدامیک از این وزیران مارکسیستی است تا من اسم و رسم آنها را برای اطلاع عموم ملت مسلمان ایران اعلام کنم و خواستار اقدامات قانونی باشم."

 

آقای رجایی به ضمیمه نامه خود فهرست کلیه اعضای کابینه با مسئولیت‌های آنان را برای آقای بازرگان می فرستد. می توان به مرحوم رجایی خرده گرفت که وارد بازی بازرگان شده و در واقع به شانتاژی که او علیه دگراندیشان و به اصطلاح نفوذ آنان در دستگاه دولتی به راه انداخته تن داده است. ولی با در نظر گرفتن آن شرایط و با توجه به همکاری عملی که آقای رجایی با جناح چپ مذهبی در کابینه خود و دفاعی که از آنان می کند که همگی از نظر بازرگان کمونیست و همان فتنه و شیطان و مگس ناکس هستند می توان گفت که محمد علی رجایی که اندک زمانی بعد توسط مجاهدین خلق ترور شد، از نظر شخصیتی و آزادیخواهی و رواداری صدها فرسنگ از مهندس بازرگان جلوتر است. اینکه سرانجام برچسب زنی ها و شانتاژهای مداوم آقای بازرگان تفاهم را در جبهه نیروهای انقلاب از یکسو و گفتگو میان همه نیروهای سیاسی در کشور را ناممکن کرد یک بحث است و اینکه امثال آقای رجایی و مجموعه نیروهای خط امام نتوانستند به اندازه کافی دربرابر این شانتاژها ایستادگی کنند بحثی است دیگر.

 

پاسخ بازرگان به رجایی

مهندس بازرگان در پاسخ به نامه محمد علی رجایی چنین می نویسد :

"خوب می‌دانید و در نامه نیز اشاره کرده‌اید که پیشتر و بیشتر از هر کس بنده در اعلام دشمنی و خطرات مارکسیسم برای اسلام و ایران گفته و نوشته‌ام ... اگر به متن و منطق آن مقاله مراجعه فرمائید خواهید دید که اولاً با راهنمائی‌ها و افشاگری‌های اصولی که از شیوه‌ها و طریقه‌های نفوذ مارکسیسم کرده‌ام شناسائی «خطوات الشیطان» و ذریه شیطان چندان مشکل نبوده، دولت شما و مشاورینتان اگر بخواهند، قادر به تشخیص آنان هستند. ثانیاً منشأ قضایا را خیلی جلوتر از تشکیل کابینه رجائی و حتی پیروزی انقلاب اسلامی برده‌ام. "

بازرگان سپس مستنداتی از "نفوذ" حزب توده ایران در دولت ارائه می دهد و از جمله بریده هایی از روزنامه مردم که در آن نام آن دسته از اعضای حزب که در جبهه های جنگ علیه عراق کشته شده اند و می نویسد:

"چند شماره از «نامه مردم» ارگان حزب توده را پیوست کرده‌ام تا بفرمائید پیگیری کرده ببینید آیا ادعای حزب توده درمورد افراد وابسته به خود تا چه حد درست است و این افراد تحت چه پوششی به جبهه‌های جنگ رفته‌اند. آیا مستقیماً به نام واحد حزب توده رفته‌اند یا از طریق رخنه در نهادهای انقلابی؟"

 

چنانکه گفتیم سخنان و شانتاژهای پیگیرانه مهندس بازرگان به اینکه مسئولان توده ای شده یا تحت تاثیر آنان هستند اثر خود را در شکاف در جبهه انقلاب گذاشت چنانکه چندی بعد اقای رجایی در سخنانی گفت: "مخالفین اصلی انقلاب در محیط‌های کارگری، سازمان‌های سیاسی در حد بالائی هستند از جمله حزب توده را می‌شود نام برد و برای پاکسازی محیط ضرورت دارد که به این گروه توجه خاص بشود."

آقای رجایی تصور می کرد با بازی کردن در زمین مهندس بازرگان، با تن دادن به شانتاژ، با عقب نشینی از ضرورت گفتگو و تفاهم و وحدت ملی می تواند از خود رفع اتهام کند و نیروهای مقابل را عقب نشاند در حالیکه در واقع آنان را به موفقیت راه خود امیدوارتر و در مسیر رویارویی پیگیرتر می کرد، رویارویی که سرانجام رجایی جان خود را در آن از دست داد.

بدینسان بود که در بهار 60 امکان گفتگو و تفاهم ملی ناممکن شد. دریچه تاریخی که برای همزیستی مسالمت آمیز میان معتقدان به اندیشه ها و دیدگاه های مختلف گشوده شده بود و جلوه آن در تبدیل شدن اکثریت بزرگ دگراندیشان به مدافعان انقلاب و گفتگو از یکسو و اعلامیه ده ماده ای دادستان کل انقلاب و آغاز بحث های تلویزیونی از سوی دیگر بود برای دهه ها بسته شد. جامعه به شکلی خونین و بی بازگشت تقسیم و پاره پاره شد. مذهبیون قشری توپی را که آقای بازرگان پاس داده بود گرفتند و سی سال است که همچنان بر طبل تفرقه می کوبند.

میراثی که مهندس بازرگان بر جای گذاشت امروز به زنجیری گران بر پای جامعه ما تبدیل شده است. جامعه ای که بیش از هر زمان دیگر به گفتگو و تحمل و رواداری نیاز دارد و حکومتی که همچنان بر طبل اسلام و کفر و سکولاریسم و دهها تقسیم بندی جدید و نو به نو در درون خود نیروهای مذهبی از اصلاح طلب و غیراصلاح طلب و فتنه و غیرفتنه و با بصیرت و بی بصیرت و شیعه و سنی و اقوام و ملیت ها می کوبد. بدون نقد جدی مهندس بازرگان پایان دادن به این میراث و غلبه بر تفرقه ناممکن است، نقدی که هنوز در میانه راه آن هستیم.

 

 

 

                        راه توده  448     15 اسفند ماه 1392

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت