راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

خاطرات سایه

پیر پرنیان اندیش

شفیعی کدکنی

تکرار نخواهد شد

استعداد ابلیسی

محمد زهرائی

 
 

 

شفیعی کدکنی؛ آمیزه تناقض ها

صحبت از استاد شفیعی کدکنی و تعریف ایشان از عرفان به میان آمد: «عرفان نگاه هنری به الهیات است». در باره امکاناتی که این تعریف راهگشا برای تحلیل و ارزیابی علمی تصوف فراهم می آورد گفتگوئی مفصل کردیم... سایه فرمود:

 

شفیعی به نظر من یک نمونه ای از بزرگان تاریخ فرهنگ ماست؛ یک مجموعه ای از تضاد؛ هر کی شفیعی رو در یک صراط تصور کنه، اشتباه کرده. یه ترکیب عجیب و غریبه؛ از عبودیت مذهبی تا حریت عرفانی. خیلی آدم عجیبیه.

جاهایی از این مرد آزادگی هایی دیدم که باور کردنی نیست. به خودش هم گفتم که می خواستم دستشو ببوسم. چند وقت قبل بهش گفتم: رضا! این که تو شاعری، دانشمندی، محققی، همه به جای خود، اما اونی که برای من از همه چیز مهمتره، خودتی؛ من خودتو دوست دارم. واقعا هم همین طوره؛ شفیعی انسان خیلی نازنین و خیلی مغتنمه، مجموعه عوامل استثنایی دست به دست هم داده تا یه آدمی مثل شفیعی ساخته شده. به خودش هم سال ها پیش گفتم که رضا تو یه شانسی داری که در فصل مشترک دو شیوه تعلیم و تریبت قرار گرفتی؛ یعنی یک دوره طلبگی رو تا حد اجتهاد طی کرده و از این ور آشنایی با ادبیات معاصر و آگاهی از وضع امروز جهان. احتمالا در آینده دیگه چنین چیزی اتفاق نمی افته.

 

محمد زهرایی

عاطفه خانوم! آقای عظیمی! این کتابو نگاه کنید.

حظ و تحسین در نگاه و صدای سایه موج می زند. کتاب عروسکخانه ایبسن است... با ترجمه و تحقیق شامخ استاد منوچهر انور که نشر کارنامه آن را منتشر کرده است.

پیش پای شما، آقای زهرایی اینجا بود و این کتابو آورد. نگاه کنید چقدر ظریف و قشنگ در آورده کتابو. اصلا حیرت انگیزه!

 

عاطفه: آقای زهرایی با خودش مسابقه گذشته!

هر کتابی از کتاب قبلی درخشان تر!

بله... واقعا کیفیت کارش بی نظیره. زهرایی یک ناشر فرهنگی فهمیده است؛ برای کتاب ارزش قائله... حافظ که دراومد، یه تعدادو بست و برد داد به یه کتابفروشی جلوی دانشگاه. اون ها بسته رو باز نکردن و یه نفر اومد روی کتاب ها نشست. زهرایی دید. هیچی نگفت. اومد بیرون و زنگ زد و گفت؛ من حافظ کم دارم، می تونی اون حافظ ها را به من بدی، من بعدا برات می فرستم. اون بابا هم بسته رو پس فرستاد. زهرایی وقتی کتاب ها رو گرفت تلفن کرد به اون بابا  گفت که من حافظ چاپ کردم، صندلی چاپ نکردم! این حرف قیمت داره... برای زهرایی کتاب یه چیز مقدسه؛ دائما داره به کارش فکر می کنه و از هر چیزی ایده می گیره. خیلی آدم با استعدادیه یعنی استعداد ابلیسی داره!

 

چند لحظه ای تامل می کند و شمرده شمرده می گوید:

آدم با لیاقتیه واقعا... پله پله خودشو با چه مرارتی بالا کشید. خاطرات زندگیشو وقتی تعریف می کنه و با چه حلاوتی هم تعریف می کنه، آدم حیرت می کنه... خدا لعنتش کنه! (می خندد)

و اما... شرح و تفسیر «خدا لعنتش کنه» مطایبه آمیز (؟) سایه، خود موضوع کتابی مفصل است- که در دست تالیف دارم- با عنوان ماجراهای سایه و زهرایی در 3000 صفحه با عکس و سند و تفصیلات که در آن کیفیت این ارتباط شگرف و شگفت که چون شکنج ورق های غنچه تو در توست، مورد بررسی جامع و منصفانه قرار گرفته است... آقای زهرایی ناشر کتاب های سایه است.

 

 

 

                        راه توده  44    22 اسفند ماه 1392

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت