راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

کسرائی

شاعر امید و انقلاب

در ایران بود و هست

 
 

 

نه 19 بهمن هر سال،( که تاریخ خاموشی "سیاوش کسرائی" شاعر امیدهای بزرگ مردم ایران است)، بلکه هر روز ایران و هر چرخش حوادث در ایران، 19 بهمن است. یکی دو روز دیگر، چون چشم باز کنی، انقلاب ایران 35 ساله شده است و سیاوش کسرائی شاعر این انقلاب بود. نه در سال انقلاب، که در سال های انتظار آن، از فردای 28 مرداد که امید مردم ایران را در آن به خون کشیدند و کسرائی پرچم این امید به خون کشیده شده را بر افراشت. هنر بزرگ او همین بود. آرش او به همین دلیل ماندگارترین شعر معاصر میهن ماست.

راه توده ساعتی پس از خاموشی کسرائی اطلاعیه کوتاه و پر آب چشمی را منتشر کرد که پس از 14 سال هنوز سوز نهفته در آن را جانشینی نیافته ایم و به همین دلیل یکبار دیگر و در سالروز این خاموشی آن را منتشر می کنیم:

 

شاعر "امید و انقلاب" مردم ایران

در پی یک عمل جراحی قلب، با زندگی وداع گفت!

 

سیاوش کسرائی، شاعر "امید و انقلاب" مردم ایران، زندگی را به درود گفت! قلب او سحرگاه 19 بهمن 1374، در پی یک عمل جراحی، دور از میهنی که قلب او پیوسته برای آن می طپید، از حرکت باز ماند!

 

گل، گل، زخاک خاطره می روید

در چشم نیمروز

اسبی خمیده گردن و دم

لُخت

بی لگام.

...

دیدار ما

زیاده در این سرگذشت بود

(از آخرین حماسه ای که کسرائی با نام "مهره سرخ" سروده بود)

 

- سراینده "آرش" در تلخ ترین روزهای یاس و ناامیدی- در پی کودتای 28 مرداد، که امید را به خانه مردم ستمدیده و مبارزان راه بهروزی خلق ایران فراخواند!

- حماسه سرای انقلاب عظیم و توده ای بهمن 57، که شانه به شانه توده ها راه پیموده و از پای نایستاد،

- وجدان بیدار انقلاب، در سال های پس از پیروزی انقلاب، که شعر و سروده اش، مرواریدی بود بر تارک "نامه مردم"، ارگان مرکزی حزب توده ایران؛

- غمخوار مردم ایران، در پی انحراف انقلاب بهمن از مسیر واقعی آن، که یورش و خون و مهاجرت را برای انقلابیون به همراه آورد.

و باز...

- سراینده حماسه "سهراب" در "مهره سرخ" که با انتشار آن، در واپسین ماه های حیاتش، خورشید "سرخ" امید را، یکبار دیگر و در هنگامه "داد" و "بیداد"، این بار آگاه تر بشارت داد:

چون مهره ای نشسته به بازوی آسمان

خورشید سرخ فام

...

تا عاشقان مباد کزین پس خطا روند

با این چراغ سرخ به ره آشنا روند!

(نقل از حماسه "سهراب" در "مهره سرخ")

 

سیاوش کسرائی، که اخیرا و در پی مهاجرتی دشوار و چند باره، در کشور اطریش مستقر شده بود، برای عمل قلب در بیمارستان شهر "وین" بستری شد. با آنکه عمل قلب وی با موفقیت انجام شد، اما ریه های او بیش از این هوای غربت و مهاجرت را نپذیرفت و قلبش را برای ادامه حیات یاری نکرد!

در واپسین ساعاتی که می رفت تا در بیمارستان بستری شود، در گفتگوئی که داشت، گفت:

دلم برای همه تنگ شده. می خواستم بیآیم، اما گذاشتم برای بعد از عمل جراحی. شب شعر "وین" خوب بود، اما هنوز حرف ها در گلویم مانده است! نمی دانم کی و کجا حرف دلم را خواهم زد... شاید اول آمدم آن طرف ها (آلمان)، اما آنجا هم به دلم نمی نشیند. می دانی دلم چه می خواهد؟ یک چهارپایه بگذاریم زیر پا و به زبانی که همه دنیا بفهمند، از ایران بگویم! شعر بخوانم، دلتنگی هایم را بگویم، برای جوان تر ها خاطره بگویم، قصه تلخ شکست را تعریف کنم... چه می گی؟ میشه؟

- برو بیمارستان و برگرد، تا همدیگر را ببینیم و...

- بگذار حرفم را بزنم، شاید رفتم و برنگشتم...!

- تو هرکجا رفتی، برگشتی، بیمارستان هم یکی از همان جاهاست...

- دلم برای جلوی دانشگاه تهران تنگ شده، اگر چهار پایه ام را آنجا بگذرم زمین، نعره ای می کشم که صدایش در فلک بپیچد!...

 

 

 

                        راه توده  444     17 بهمن ماه 1392

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت