راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

نهضت آزادی و بازرگان- 5

فراموشی

بزرگترین اشتباه

یک ملت است!

 

 

در بحث خود درباره افکار و روش‌‌های مهندس بازرگان و نهضت آزادی ایران بدانجا رسیدیم که مهندس بازرگان با هدف حفظ مناسبات، ساختار، نهادها و حتی کارگزاران نظام شاهنشاهی و جلوگیری از هر گونه تغییر و تحول نخست وزیری را پذیرفت. او در واقع می‌خواست کاری را که شاهپور بختیار یا بقول وی "آقای بختیار" در انجام آن ناموفق مانده بود به اتمام رساند. سرنوشت او با کمی تاخیر نمی‌توانست چیزی جز سرنوشت بختیار باشد و چنین نیز شد ولو اینکه وی این سرنوشت را به گردن دانشجویان خط امام، توده‌ایها، چپ‌ها، انقلاب، خمینی و خلاصه هرکس غیر از خود گذاشت. بازرگان بدینسان به بختیاری  با اندیشه های ارتجاعی مذهبی در درون جبهه انقلاب تبدیل شد و تا به آخر ماند.

نه بختیار و نه بازرگان هیچیک تلاش برای حفظ گذشته و جلوگیری از تغییر را بر بستری خالی و بر هیچ بنا ننهاده بودند. بختیار می‌کوشید با ایجاد تقابل میان مذهب و سکولاریسم که زمینه‌‌های آن در پنجاه سال سلطنت پهلوی شکل گرفته بود خود را نماینده سکولاریسم نشان دهد، جبهه‌ای از سکولارها در پیرامون خود تشکیل دهد، بدینطریق در صف واحد انقلاب از نیروهای مذهبی و غیرمذهبی شکاف ایجاد کند و برای خود از میان غیرمذهبی‌‌ها یک پایگاه اجتماعی بسازد. بازرگان همان خط بختیار را دنبال کرد ولی به جای اصطلاح غربی "سکولاریسم" از واژه اسلامی "کفر"بهره گیری کرد. کفر شامل همه سکولارها نمی‌شد ولی بخش عمده یا تقریبا همه دگراندیشان آغاز انقلاب یعنی چپ‌‌های غیرمذهبی را در بر می‌گرفت. بازرگان بدینسان خط انقلاب را به خط تقابل اسلام و کفر تبدیل کرد. وی مانند بختیار کوشید در صف انقلاب براین اساس شکاف ایجاد کند، نیروهای غیرمذهبی مدافع انقلاب را حذف کند، جبهه‌ای از قشریون و ارتجاع مذهبی برمحور شخص خود و در حول تقابل با کفر بوجود آورد. بازرگان مصداق کفر را در داخل کشور مارکسیست‌‌ها، چپ‌ها و حزب توده ایران و در عرصه جهانی اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی معرفی کرد.

حوادث بعدی و برخورد با بازرگان و نهضت آزادی ایران در دوران پس از درگذشت آیت الله خمینی- که دلایل تاریخی مشخص خود را داشت- به تازه لیبرال‌ها و ستایشگران بازرگان امکان داد که تاریخ را واژگونه کنند. اتحاد بازرگان با ارتجاع مذهبی علیه چپ‌‌ها و خط امام، برعکس همچون اتحاد چپ‌ها و ارتجاع مذهبی علیه بازرگان معرفی شد. به روند بعدی حوادث و چرایی و چگونگی غلبه این تفسیر واژگونه به موقع خود خواهیم پرداخت.

اکنون برای آنکه سخن غیرمستند نگفته باشیم این خط ارتجاعی تقابل اسلام و کفر را در اسناد نهضت آزادی ایران و پیامدهای آن را دنبال می‌کنیم.

روزنامه میزان اسفند 59 با اشاره به حزب توده ایران می‌نویسد :

"«رفقا» که هرگز تخصص خود در توجیه و پیروی از سیاست مسکو را فراموش نکرده‌اند اخیراً اسلام‌شناس شده و حتی خط امام را هم برای بقیه مردم تعریف می‌کنند و می‌نویسند "حزب ما ذیحق است که در مقابل لیبرال‌ها و قشریون که می‌خواهند خط امام خمینی را به خط مبارزه با «کفر» بدل کنند، سه محتوای اساسی خط امام خمینی را مبارزه با استبداد، استثمار و استعمار بداند". (نقل از بیانیه نهضت آزادی ایران - هشدارهای ما و اعتراف سران حزب خائن توده- تاکیدات در همه جا از ماست)

اختلاف نظر و درک متضاد از انقلاب میان حزب توده ایران و نهضت آزادی ایران و مهندس بازرگان در همین جملات بخوبی آشکار است. حزب توده ایران معتقد بود که محتوای اساسی خط امام که آن را خط انقلاب معرفی می‌کرد مبارزه با استبداد، استثمار و استعمار است و انقلاب باید در این سه زمینه تغییر و تحول در مناسبات گذشته بوجود آورد. ولی لیبرال‌‌ها و قشریون می‌کوشند خط انقلاب را به مبارزه اسلام و کفر بدل کنند. آیا حزب توده ایران اشتباه می‌کرد؟ اینکه امروز همه جا می‌گویند حزب توده ایران مخالف آزادی‌‌ها بود همین است که گفته خط امام یعنی از جمله مبارزه با استبداد؟ و آنان که می‌گویند خط امام مبارزه با کفر یعنی دگراندیشان و مارکسیست‌‌ها بود طرفدار آزادی‌‌ها بودند؟ حزب توده ایران ذیحق نبود که لیبرال‌‌ها را در کنار قشریون قرار دهد؟ آیا این همان خطی نیست که همین امروز امثال علم الهدا و حسین شریعتمداری و مصباح یزدی زیر پوشش دفاع از ولایت فقیه دنبال می‌کنند؟

نکته اینجاست که در آن زمان آقای بازرگان اتحاد با قشریون را جزو افتخارات خود می‌دانست و حتی مدعی بود که اصلا تقسیم مسلمانان به ارتجاعی و قشری و غیرقشری اختراع توده‌ای هاست و همه مسلمانان صفی واحد در برابر کفر و دگراندیشی هستند. از اینرو در این بیانیه که در سال 1363 منتشر شده بارها بر اتحاد همه مسلمانان علیه کفار تاکید شده و به اظهار نظر حزب توده ایران اتفاقا برای توجیه حقانیت این دیدگاه استناد شده است. بعدها سران نهضت آزادی و شاگردان و ستایشگران تازه از راه رسیده بازرگان همه چیز را معکوس کردند و مدعی شدند که توده‌ای‌‌ها با قشریون علیه نهضت آزادی متحد شده بودند.

روزنامه میزان در ادامه با لودگی‌‌های بیمزه و سبک از اینکه حزب توده ایران می‌خواهد کفر را از فرهنگ اسلامی جدا کند، درست مانند نظرات امروز مصباح یزدی می‌نویسد:

"حاشیه‌پرداز معتقد است با شناخت «رفقا» از خط امام، نه تنها آنان در این خط ‌اند که کفار بزرگ همچون کرملین‌نشینان هم پیرو خط امام‌اند بلکه ...  تا امروز «رفقا» کوشیده‌اند واژه‌های اسلامی را به واژه‌های مارکسیستی تبدیل کرده و نه تنها خود، که از طریق روزنامه‌های دیگر به خورد امت اسلامی بدهند. ولی این نخستین بار است که «رفقا» درصدد زدودن کلمه «کفر» از فرهنگ اسلامی برآمده و کوشش دارند خط امام را از مبارزه با کفر جدا کنند." (میزان 6-12-59)

اینکه آقای بازرگان با تبدیل کردن خط انقلاب به خط مبارزه با کفر چه شکاف مصنوعی در جبهه انقلاب بوجود می‌آورد و چه سرنوشت خطرناکی را برای انقلاب و برای بخش بزرگی از دگراندیشان و مارکسیست‌‌ها که اکثریت بزرگ آنها - برخلاف آقای بازرگان - از مدافعان انقلاب بودند تدارک می‌دید نه چیزیست که او پنهان می‌کرد، نه چیزیسست که خواستارش نباشد و نه چیزیست که سرانجام آن را ندیده و ندانسته باشیم.

روزنامه میزان در جایی دیگر با همان لودگی‌‌های سبک همیشگی خود می‌نویسد:

"در اسفند 59، وقتی رهبری حزب توده، همچنان ریاکارانه و به قصد القاء ایدئولوژی مقاله‌ای درباره «امام علی(ع)» بر اساس نظرات پتروشفسکی انتشار داد یکی از برادران تحت عنوان «اسلام‌شناسان جدید» چنین نوشت:

«ماهها پیش حاشیه‌پرداز روزی را که حزب غیروابسته توده به انتشار تفاسیری از قرآن از مارکس و انگلس بپردازد برای خوانندگان عزیز میزان پیش‌بینی کرد. اگر مطالب ذکر شده توسط «رفیق» احسان طبری در برنامه مناظره تلویزیونی در مورد «خط امامی» بودن حزب و همگام و هم جهت بودن آن با الهیون در خط امام برای ما شکی باقی می‌گذاشت مقاله «امام علی» که اخیراً در «نامه مردم» انتشار یافت و با نظرات ایلیا پاولوویچ پتروشفسکی درباره علی(ع) آغاز گشت نشان داد که پیش‌بینی حاشیه‌پرداز نزدیک به تحقق است. ما خطر ورود اسلام‌شناسان جدید را به همه آنان که التقاط را خطری تلقی می‌کنند هشدار می‌دهیم و یادآور می‌شویم که اینان همان گروهی هستند که دین را افیون توده‌ها می‌دانند، کوشش دارند علی(ع) را نیز با موازین مارکسیستی ارزیابی کرده و به مردم معرفی کنند.» (نقل از همان بیانیه)

فراموش نکنیم که این جملات مربوط به بهار سال 60 است یعنی زمانی که جامعه ما بسرعت و آشکارا وارد مرحله‌ای از سهمگین ترین و دردناک ترین تقابل‌‌ها و حوادث تاریخ خود می‌شد. آنچه در واقع گام به گام به پیش می‌رفت و در عمل روی داد برخلاف ادعاهای آقای بازرگان نه تقابل اسلام و کفر، نه رویارویی مارکسیسم و اسلام، نه قیام مارکسیست‌‌ها علیه اسلام یا جمهوری اسلامی بلکه قیام مسلحانه مجاهدین خلق "مسلمان" بود. آقای بازرگان در حالی از تقابل اسلام و کفر سخن می‌گفت و درباره آن به اصطلاح هشدار می‌داد که خود با ارتجاع مذهبی از یکسو و مجاهدین خلق از سوی دیگر متحد شده بود و آنها را به رویارویی مسلحانه با جمهوری اسلامی سوق می‌داد. به این مسئله باز خواهیم گشت.

 

جزوه نهضت آزادی در ادامه از اینکه "برخی برادران مسئول مملکتی به این تذکرات مشفقانه نهضت آزادی ایران وقعی ننهاده به همان صورتی که حزب توده به ما حمله می‌نمود بر ما تاختند و چنین گفتند که نهضت برای کوچک جلوه دادن خطر آمریکا، خطر حزب توده و مارکسیسم را بزرگ جلوه می‌دهد" گلایه می‌کند و از قول هاشمی رفسنجانی رییس وقت مجلس شورای اسلامی می‌نویسد:

«آمریکا می‌گوید در ایران توده‌ای‌ها دارند می‌آیند بر سر کار و خطر کمونیسم وجود دارد. توده‌ای در این کشور در مملکت امام مرتضی علی در حوزه علمیه امام صادق آیا معنی دارد؟ این نغمه‌ها ساز می‌شود برای اینکه خط امام را بکوبند... و چیزی را که خط امام انجام می‌دهد توده‌ای می‌گویند.»

جزوه نهضت آزادی از آقای رفسنجانی می‌پرسد:

"آیا آقای رفسنجانی وجود مجلس اسلامی و روحانیون و امام را اگر چه همه ساکت بنشینند، صرفاً مانع نفوذ توده‌ای‌ها می‌دانند؟ اگر پاسخ منفی است آقای رفسنجانی تا به حال چه اقداماتی در این مورد کرده‌اند؟"

بعبارت دیگر خط امام چرا ساکت نشسته و چه اقدامی برای جلوگیری از به اصطلاح نفوذ یعنی برای پاکسازی و اخراج و قلع و قمع توده‌ایها به عمل آورده است؟ این ظاهرا شیوه جدید دفاع از حقوق دگراندیشان است که ستایشگران آقای بازرگان از جمله فضایل و مکارم وی می‌دانند.

 

روزنامه میزان در مقاله‌ای دیگر و در ادامه همین ادبیاتی که مسایل مهم سیاسی را که با سرنوشت کشور و میلیون‌‌ها تن مردم آن ارتباط دارد به شوخی و لودگی تبدیل می‌کند می‌نویسد:

«گفتم: شنیدید سلطنت‌طلبان در لوس‌آنجلس تظاهرات کردند؟

گفت: آری ولی آنها تنها نبودند، کمونیست‌ها نیز دست به تظاهر زدند.

گفتم: تظاهرات کمونیست‌ها هم برای بازگشت سلطنت بود؟

گفت: نه برای حمایت از جمهوری اسلامی!!

گفتم: پس چرا مطبوعات شوروی صفت اسلامی را از انقلاب حذف کردند مگر آنها کمونیست نیستند؟

گفت: چرا هدف هر دو کار یکی است. گروهی کمونیست در لوس‌آنجلس سعی می‌کنند با حمایت، اسلام را نابود کنند و گروه دیگر در شوروی کوشش می‌کنند با حذف صفت، ماهیت اسلامی انقلاب را از بین ببرند.

گفتم: چرا سلطنت‌طلبان تنها در کشورهای سرمایه‌داری تظاهر می‌کنند؟

گفت: مگر نمی‌دانی کشورهای کمونیست با سلطنت و سلطنت‌طلب مخالفند.

گفتم: پس چرا شاه معدوم تنها در مسافرت به کشورهای کمونیست از شر تظاهرکنندگان در امان بود و در کشورهای سرمایه‌داری با گوجه‌فرنگی تظاهرکنندگان روبرو می‌شد؟

گفت: انقلاب سفید شاه را از هر کمونیستی، کمونیست‌تر ساخت اگر باور نداری به تفسیر رادیو مسکو بعد از دستگیری امام و کشتار پانزده خرداد 42 مراجعه کن و صداقت امروز مسکویان را در طرفداری از جمهوری اسلامی دریاب.

گفتم: از تهمت زدن به مسکو دست بردار که «رفقا» را خوش نیاید. مگر نمی‌بینی که چگونه در راه انقلاب اسلامی سینه چاکند؟

گفت: آری ولی به شعارهای جدید «رفقای» وطنی نگاه کن که قبل از مطبوعات شوروی، صفت اسلامی را از انقلاب حذف کرده‌اند.

گفتم: می‌خواهی بگوئی، خدای نکرده «رفقا» از مسکو درس می‌گیرند؟

گفت: هرگز! آنها به جاهای دیگر هم وابستگی دارند مگر اصطلاح توده ـ نفتی را نشنیده‌ای؟

گفتم: پس چرا سخنان آنان پس از دو روز از زبان برخی روزنامه‌های اسلامی شنیده می‌شود؟

گفت: باز هم می‌خواهی مسئله القاء ایدئولوژی را مطرح کنی»؟(همان جزوه)

 

ما چیز زیادی نداریم که بر این سخنان غیرمسئولانه و لودگی‌‌های بیمزه بیافزاییم که به اندازه کافی خودافشاگر هستند. اینکه آقای بازرگان به قیام کننده برای جنبه "اسلامی" انقلاب تبدیل شده یا گویا حزب توده ایران با "درس گیری از مسکو" اسلام را از انقلاب حذف کرده است یاداور شعارها و ادعاهای امثال مصباح یزدی است که در طی دو دهه گذشته به نام دفاع از "ماهیت اسلامی" انقلاب در برابر هر نوع اصلاحات و تغییر و تحولی مقاومت کرده اند و چهره آنان حداقل برای نسل دوران اصلاحات به بعد کاملا آشناست و می توان دید که ریشه آن چه بود و چرا و از کجا آعاز شد و چگونه این خط بر انقلاب ایران تحمیل شد. 

اشاره به این نیز که "کشورهای کمونیستی با سلطنت و سلطنت طلب مخالفند" در واقع نوعی دفاع از مواضع مهندس بازرگان در سال 57 است که می‌کوشید سلطنت را حفظ کند. مهندس بازرگان در حالی مدعیست که گویا کمونیست‌‌ها طرفدار انقلاب سفید بودند و "انقلاب سفید شاه را از هر کمونیستی کمونیست تر ساخت" که خود در خاطرات زندانش بارها به گفتارهای رادیوی پیک حزب توده ایران در پخش سخنرانی‌های آیت الله خمینی یا محکوم کردن دستگیری و تبعید ایشان اشاره و آنها را نقل یا خبر تظاهرات ایرانیان مقیم شوروی هنگام ورود شاه به آن کشور را نقل می‌کند. (مراجعه کنید به بخش سوم همین مقالات)

 

روزنامه میزان در شماره‌ای دیگر و در ادامه همین رفتار و ادبیات خاص خود می‌نویسد:

"گفتم: مگر نه این است که حزب توده خیانت خود را در ملی شدن نفت به اثبات رساند.

گفت: آری، ولی خیانت به ملی‌گرایان و نهضت آنان خیانت نیست.

گفتم: مگر در وابسته بودن توده‌ای‌ها به مسکو شکی است؟

گفت: نه ولی مگر لیبی و سوریه نیز به مسکو دلبستگی ندارند؟

گفتم: مگر گردانندگان حزب رستاخیز توده‌ای‌ها نبودند، پس چرا کسی افشاگری نکرد؟

گفت: آری ولی افشاگری اعضای دولت موقت همه وقت دانشجویان پیرو خط امام را گرفت و فرصتی برای افشاگری دیگران نماند.

گفتم: مگر نه این بود که بعضی مشاورین عالی‌رتبه توده‌ای بودند؟ چرا دولت مسئله توده‌ای‌ها را دنبال نکرد؟

گفت: دولت را با تفتیش عقاید چکار؟

گفتم: چرا دیوارهای شهر با نقاشی‌ها و شعارهای توده‌ای پوشیده است ولی دیگران را چنین نصیبی نیست؟

گفت: پاداش کوبیدن دولت موقت از این‌ها بیشتر است.

گفتم: چرا نویسندگان پاکسازی شده توده‌ای به روزنامه‌های کثیرالانتشار برگشتند؟

گفت: برای پاکسازی مسلمانان غیرمکتبی وجود چنین عناصری لازم است.

گفتم: چرا دولت لیست توده‌ای‌های توبه کرده و رستاخیزی شده را منتشر نمی‌کند؟

گفت: در کار رادیو وتلویزیون، روزنامه‌ها و دستگاه‌های دولتی اخلال مکن.» (همان جزوه)

 

درباره اتهام خیانت و وابستگی و انتقاد از عدم تفتیش عقاید در دولت یا پاکسازی و اخراج نکردن توده‌ای‌‌ها از روزنامه‌‌ها (که حتما سند دیگری بر آزاداندیشی مهندس بازرگان و اعتقاد او به آزادی مطبوعات است!) و ادعای آنکه توده‌ای‌‌ها عضو حزب رستاخیز شده بودند و اکنون در رادیو و تلویزیون و دستگاه‌‌های دولتی مشغول به کار هستند و چرا اخراج و پاکسازی نمی‌شوند سخنی نمی‌گوییم. به مهملاتی نظیر "پاداش کوبیدن دولت موقت" هم به جای خود خواهیم رسید.

 

میزان درشماره‌ای دیگر چنین می‌نویسد:

گفت: «مرگ بر آمریکا» ذکر است.

گفتم: آری ذکری لازم و واجب است ولی ذکرهای واجب دیگری همچون «مرگ بر کمونیسم» نیز هستند که نباید فراموش کنیم.

گفت: بیش از دویست سال است که فرهنگ ضدبشری غربی بر ما حاکم است.

گفتم: آری بیش از دویست سال است که فرهنگ اسلامی فراموش شده و خلائی برای فرهنگ غربی ایجاد کرده است.

گفت: زمانی طولانی لازم است تا تزکیه کامل در فرهنگ ما صورت پذیرد.

گفتم: همراه با این تزکیه ارزش‌‌های اسلامی باید بر ما حاکم شوند تا یک نوع فرهنگ غربی (آمریکائی) را به نوع دیگر آن (روسی) تبدیل نکنیم.

گفت: مگر نه این است که در رادیو و تلویزیون از فیلم‌های آمریکائی استفاده می‌کنیم؟ آیا این فاجعه نیست؟

گفتم: اخیراً تعداد فیلم‌های روسی و نظایر آن هم کم نیست و به قراری که اطلاع داده‌اند به تازگی، تعداد معتنابهی فیلم در روسیه تهیه شده و برای حل مشکل فرهنگی ما در اختیار سیمای جمهوری اسلامی قرار گرفته است!! فاجعه این است که به جای تهیه خوراک فکری اسلامی از پلنگی شرزه به خرسی آدم‌خوار پناه بریم.

گفت: شعار «مرگ بر آمریکا» شوروی را از بهانه‌جوئی و دخالت در ایران باز می‌دارد.

گفتم: شعار «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر کمونیسم» هر دو حریف را خلع سلاح می‌کند و حتی ابلیس را از اغواء جوانان ما باز می‌دارد. به علاوه به شعار «نه شرقی نه غربی» که خواست ملت ماست پاسخ مثبت می‌دهد.

گفت: شعار «مرگ بر آمریکا» شعاریست که دین ما را به یک میلیارد مسلمان ادا می‌کند.

گفتم: این درست است ولی با اضافه کردن شعار «مرگ بر کمونیسم» می‌توانیم دین خود را به همه مسلمانان به ویژه ملت خود که «نه شرقی نه غربی» گفتند و همچنین به میلیون‌ها مسلمان که در افغانستان، شوروی، آلبانی و کشورهای اروپای شرقی اسیرند ادا کنیم.

گفت: با دادن شعار «مرگ بر آمریکا» دستاویز گروههای مارکسیست چپ‌نما را گرفته و آن را خلع سلاح می‌کنیم.

گفتم: کسی را در لزوم دادن شعار «مرگ بر آمریکا» شک نیست ولی آیا بهتر نیست با اضافه کردن شعار «مرگ بر کمونیسم» آنان را که ما را متهم به افتادن در کام شوروی می‌کنند نیز خلع سلاح کنیم؟

گفت: مگر نه این بود که آمریکا شاه را تا آخرین لحظه یاری کرد و با خرید نفت و فروش اسلحه او را بر ما مسلط ساخت؟

گفتم: آری و به همین دلیل است که ما هم می‌گوئیم «مرگ بر آمریکا» ولی شوروی را از یاد مبر که گاز ما را به ثمن بخس می‌خرید و با فروش اسلحه و پذیرائی‌های کذائی به شاه خدمت می‌کرد.

گفت: اگر شوروی شاه را حمایت می‌کرد چرا سران حزب غیروابسته! توده را پناه داد و سال‌ها به تربیت آنان پرداخت؟

گفتم: آخر برای بعد از شاه هم باید فکری کرد که منافع شوروی حفظ شود. چه بهتر «رفقا» از پیش آموزش ببینند و پس از شاه پشتیبان انقلاب شوند.

گفت: شعار «مرگ بر آمریکا» یک شعار تک بعدی نیست و در آن مفهوم مرگ بر استکبار جهانی از شرق و غرب خوابیده است.

گفتم: همه همچون تو تیزبین نیستند که مفاهیم «خوابیده» را به راحتی درک کنند. چرا به زبان همه فهم نمی‌گوئی مرگ بر آمریکا، مرگ بر کمونیسم، نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی." (همان جزوه)

اینها مشتی است نمونه خروار از ادبیات "اسلامی" و رواداری آقای بازرگان و همفکران ایشان که نشان می‌دهد بخش بزرگی از میراث کنونی "محافظه کاران" یا جناح راست و واپسگرای جمهوری اسلامی ساخته و پرداخته اتحاد لیبرال‌‌ها و راستگرایان و قشریون مذهبی در اوایل انقلاب است. هرچند آقای محمد قوچانی در دفاع از مهندس بازرگان و غلیه چپ مذهبی مدعی است "محافظه‌کاران متحدان طبیعی خود یعنی لیبرال‌ها را نشناختند و قدرت به دست چپ‌ها این بار از نوع اسلامی افتاد."

(قوچانی : مهندس بازرگان- لیبرال تنها، مهرنامه، شماره 18، دی 1390)

 

این جملات بسیار گویاست و ما به موقع خود به آن خواهیم پرداخت و به اینکه لیبرال‌‌ها و محافظه‌کاران یعنی همان قشریون و ارتجاع مذهبی اتحاد طبیعی و عملی میان خود را شناختند یا نشناختند هم خواهیم رسید. آنچه اکنون می‌توانیم بگوییم تنها آن است که سرانجام "اتحاد طبیعی" لیبرال‌‌ها و محافظه کاران همه‌ی آن گرایش‌‌های منفی و فاجعه باریست که بر انقلاب تحمیل شد و پیامدهای آن اکنون در برابر ما و باری گران بر دوش مردم ماست.

 

 

 

                        راه توده  44    8 اسفند ماه 1392

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت