از قاطر چموش توهم های مهاجرت زده باید پیاده شد |
8 پرسش را با ما در میان گذاشته اند. شاید دوستانه و شاید هم غیر دوستانه از ما خواسته اند تا به این پرسش ها پاسخ بدهیم. شاید انگیزه کسانی که این پرسش ها را برای ما ارسال کرده و خواهان پاسخ به آنها شده اند جدل با توده ای ها باشد، اما برای ما کنجکاوی درباره انگیزهها مهم نیست و اهمیت ندارد. ما حرف و سخن خود را داریم و در بیان آنها نیز کوچکترین تردید و ملاحظه ای نداریم. در برخی عرصه ها نیز باندازه کافی اطلاعات تاریخی پیرامون حوادث و رویدادهای گذشته داریم که بتوانیم پاسخ ها را با ذکر مثال بنویسم.
1ـ به نظر شما، کشتن دگراندیشان و سرکوب روشنفکران غیرخودی توسط رژیم اسلامی ایران امری است مرتبط با ماهیت اسلام، یا این اسلام سیاسی است که در قالب قدرت و حکومت دست به چنین جنایاتی می زند؟ راه توده: این امری است در ارتباط با ماهیت هر حکومتی. مگر دگراندیشان فقط در جمهوری اسلامی کشته شده اند؟ محمد مسعود، احمد دهقان، کریمپور شیرازی هم روزنامه نگار بودند و ترور شدند و یا در زندان به آتش کشیده شدند. افشارطوس رئیس شهربانی مصدق هم ربوده و کشته شد، دکتر فاطمی وزیر خارجه مصدق هم ترور و بعد هم اعدام شد. احمد کسروی هم بعنوان دگر اندیش در زمان شاه ترور شد، همانطور که میرزاده عشقی در ابتدای کار رضاشاه در خانه اش ترور شد و ارانی و فرخی یزدی در زندان رضاشاهی به قتل رسیدند. تاریخ ایران که با جمهوری اسلامی آغاز نشده و به آن پایان نمی یابد. بنابراین، بجای این نوع پرسش های گمراه کننده، باید رفت بدنبال ماهیت حکومت ها و انگیزه های آنها برای ترور و قتل و کودتا و اعدام. امری که با اسلام و یا بی اسلام هم اتفاق افتاده و بازهم اتفاق خواهد افتاد.
2- خمینی همان اوائل انقلاب فرمان داد :«بشکنید این قلم ها را» و خود - بر اساس اسناد، حکم قتل بیش از 12000 زندانی دگراندیش را صادر کرد. تولید تقدس ساختگی پیرامون این آدمکش بی بدیل در ایران مانع از آن شده تا روشنفکران و اهل قلم در ایران بتوانند آشکارا در بارهی روشنفکرکشی او سخن بگویند. شما شخصیت او را چگونه تحلیل می کنید؟ چرا او آنچنان بی رحمانه زمینه یی کشتار نویسندگان و شاعران دگراندیش ایرانی را فراهم کرد؟ راه توده: جدا کردن آیت الله خمینی در سالهای پس از انقلاب، از مجموعه شرایط و رویدادها و افراد درون و بیرون و حاشیه حکومت و سپس صدور احکام خیالی، ما را از بررسی دقیقتر مسائل و شناخت شخص خمینی باز می دارد. هنوز بر سر اینکه چگونه فتوای محاکمه و اعدام های 67 صادر شد اختلاف و جدال است و بنظر ما، حتی یکی از انگیزه های قتل احمد خمینی برای جلوگیری از فاش شدن ماهیت و واقعیات پشت پرده این نوع مسائل در دو سال پایانی عمر آیت الله خمینی بود. باید بسیاری از مسائل همزمان بررسی شود. از جمله سیاست های ماجراجویانه و ویرانگر سازمان مجاهدین خلق از سال 60 که ما آن را بیرودربایستی "خیانت به انقلاب" و فراتر از آن، "خیانت ملی" می دانیم. حمله ارتش عراق به ایران و نقش ژنرال های شاه و شخص شاپور بختیار در تشویق صدام حسین به این حمله، کودتای نوژه، جنگ کردستان، جنگ گنبد، ماجراجوئی مضحک جمهوری آمل، ترورها، اعدام ها و ... حداقل اگر بررسی حوادث انقلاب 57 به سبک گزارشگری احمد کسروی از انقلاب مشروطه هم باشد، باید همه مسائل را با هم و در کنار هم دید و بعد قضاوت کرد.
3- هر از گاهی، جمهوری اسلامی فتوای قتل سلمان رشدی که توسط خمینی صادر شد را به موضوع روز بدل می کند (در فوریه سال 2006 هم دوباره اعلام کردند که سلمان رشدی را خواهند کشت.) شما این پدیده را چگونه ارزیابی می کنید؟ این یک ترفند سیاسی است یا باجگیری جهانی از غرب؟ چقدر با سلمان رشدی - در جایگاه نویسندهای روشنفکر و دگراندیش - احساس همدلی دارید؟ ـ در مورد فتوای قتل سلمان رشدی نیز باید بازگشت به مقطع زمانی صدور این فتوا و نیاز حکومت شکست خورده در بلندپروازی های جنگ فرسایشی با عراق و نیاز به سوژه ای برای انقلابی نمائی از سوی کسانی که می خواستند شعارهای اصلی انقلاب 57 را از صورت مسئله حذف کنند. یعنی شبیه همین کاری که در دوران احمدی نژاد هم تکرار شد و قطعنامه های تحریم سازمان ملل را روی دست مردم ایران گذاشت. در مقطع صدور آن فتوا و یا در اصل، جنجال قتل سلمان رشدی، جنگ تمام شده بود و نیروهای بسیجی و سپاهی شکست خورده از جبهه ها بازگشته و یکبار دیگر خواهان تحقق شعارهای انقلاب شده بودند. حکومت خزانه کشور را در راه جنگ و تحقق شعارهای ناممکن و دخالت جویانه در منطقه برباد داده و درانتظار درگذشت آیت الله خمینی ماه شماری می کرد. آنها که برای دوران پس از آیت الله خمینی نقشه تقسیم قدرت می کشیدند بشدت نسبت به از هم پاشیدگی شیرازه حکومت، پس از درگذشت آیت الله خمینی وحشت زده شده بودند. آنها نگران واکنش نیروهای نظامی و مدعی انقلاب و دفاع از کشور در برابر عراق بودند. در چنین مقطعی، با سوژه فتوای قتل سلمان رشدی - که هنوز زود است درباره دست های پشت پرده سازمان دهنده آن قضاوت قطعی کنیم - آبی بر آتش این نیروها پاشیدند و برای خود فرصتی خریدند تا بتدریج تصفیه های درونی پس از خمینی را سازمان دهند. صدها فرمانده سپاه و بسیج در همین فرصت و بلافاصله پس از درگذشت آیت الله خمینی مشمول همین تصفیه ها شدند، که حاج داوود کریمی (از شاخص ترین چهره های باقی مانده از میان فرماندهان رده اول جنگ با عراق) از این جمله اند. فرماندهی که پس از بازگشت از جنگ زندانی شد، تصفیه شد و سرانجام نیز در گوشه یکی از بیمارستان های تهران درگذشت. دور اول این تصفیه ها شامل مقلدان آیت الله منتظری شد، دور دوم گریبان فرماندهان نزدیک به هاشمی رفسنجانی را گرفت، و سپس فصل جایگزین کردن نیروهای طرفدار علی خامنه ای در ردههای مختلف سپاه و یک سلسله آموزش های ایدئولوژیک مذهبی جدید آغاز شد که امروز چکیده آن را در سخنرانی های دکتر عباسی، استاد دانشگاه امام حسین سپاه پاسداران و تئوریسین فکری سپاه، رحیم پور ازعندی سربازجوی جنایتکار دهه 60 اوین و عضو کنونی شورای عالی انقلاب فرهنگی و ... شاهدیم. در مورد سلمان رشدی هم، مثل دیگر پدیده ها و رویدادها، مسئله را نباید در یک فرد و یک ماجرا دید. باید مقطع زمانی، نیاز به چنین اقدامی و از آن مهم تر، سازمان دهندگان و انگیزههای پشت پرده را بررسی کرد. والا می شود همان ساده انگاری که رهبران سازمان مجاهدین خلق پس از فاجعه ای که با اعلام جنگ مسلحانه بوجود آوردند و خود از ایران خارج شدند، با دجال خطاب کردن خمینی دنبال کردند و نیروهای جدیدی که در خارج از کشور دور آن جمع شده اند فاقد اندک آشنائی با سال های اول انقلاب و رویدادهای آن دوران ایران اند.
4- به نظر شما، مادامی که این حکومت برپاست، امکان فعالیت آزادانه احزاب فراهم خواهد شد؟ - فعالیت احزاب هم وابسته به حیات و ممات جمهوری اسلامی نیست. این که حکومت احزاب را یا مرکز تجمع دگراندیشانی می داند که با اسلام بعنوان ایدئولوژی مخالف اند و سر سازش با فعالیت آن ندارد و یا کانون تجمع مخالفان مذهبی سیستم ولایت فقیه میداند، یک بحث است و اینکه موجودیت احزاب جدا از خواست حکومت ها به حیات خود ادامه می دهد یک بحث دیگر. مگر شاه توانست حضور و موجودیت احزاب دارای پایگاه مردمی در ایران را از بین ببرد که جمهوری اسلامی بتواند؟ همین حالا را نگاه کنید که جمهوری اسلامی از یک طرف در بوق انحلال حزب توده ایران می دمد و از طرف دیگر می گوید تفکر توده ای که البته هیچ سنخیتی با چیزهائی که در دو دهه گذشته در نشریه "نامه مردم" با مصادره نام حزب توده ایران منتشر می شود ندارد در حوادث سال 88 نقش داشت. بنابراین، گشایش فضای سیاسی کشور که قطعا زیر فشار جنبش آزادیخواهی مردم ایران ممکن می شود و میزان گشودگی آن نیز وابسته به عمق و حضور همین جنبش ممکن می شود، خواه ناخواه با آزادی فعالیت احزاب درارتباط است. این همان درسی است که در سال های پیش از انقلاب هم گرفتیم و متاسفانه نمی خواهیم به یاد بیآوریم. به یاد بیآوریم سال های اول جمهوری اسلامی را، اندک فضای گشوده شده سیاسی در دوران حکومت علی امینی را و سپس سلطه دوباره شاه در دهه 50 را و سرانجام گشوده شدن فضای سیاسی سال 56 و 57 را. در تمام این سال ها احزاب متاثر از نوسان های فضای سیاسی در کشور فعال و یا زیر فشارهای شدید امنیتی بودند و اعضای آن زندانی. باید یکبار دیگر با خود تکرار کرد که تاریخ ایران با جمهوری اسلامی آغاز نشده است و روش هائی که حکومت ها در همین جمهوری و در مقاطع مختلف اتخاذ کرده اند و می کنند و خواهند کرد متاثر از شرایط اجتماعی و مناسبات داخلی و خارجی است. البته مهم است که ما خود نیز شرایط را بقول امروزی ها "رصد" کنیم و باصطلاح شنا در دریای متلاطم را بیآموزیم. از جمله در همین شرایط کنونی پس از انتخابات 92 و دولت روحانی و بغرنجی هائی که فعالیت سیاسی دارد. برای تجربه اندوزی بد نیست کمی به گذشته بازگردیم. نمی گوئیم به سالهای پس از انقلاب که اشتباهات زیادی همه مرتکب شدند، بلکه مثلا به سالهای اول ریاست جمهوری محمد خاتمی و چپ روی هائی که چه از جانب دگراندیشان و چه از جانب مذهبی ها شد. برای نمونه بیائید بخاطر بیآوریم اولین جلسه "آشتی با هنرمندان" را که در سال دوم ریاست جمهوری محمد خاتمی در وزارت ارشاد برپا شد. وزیر ارشاد مهاجرانی بود و جلسه را خود او سازمان داده بود. زیر فشار رای و انتخاب مردم، فضای سیاسی اندکی گشوده شده بود، مطبوعات از زیر بختک امنیتی دهه خونین 60 بیرون آمده بودند! برای آنکه تاریخ و درس های آن را فراموش نکنیم، به اخبار مربوط به همین جلسه در مطبوعات وقت مراجعه کنیم و نطق چپ روانه خانم سیمین بهبهانی را بخاطر بیآوریم که در همان جلسه گریبان وزارت ارشاد و معاون حاضر در جلسه آن را گرفته و بی اعتناء به دولتهای سایه و در کمین فضای باز شده سیاسی، می خواست تکلیف اعدام سعید سلطانپور را همانجا با دولت روشن کند. در اخبار همین جلسه که در مطبوعات وقت منتشر شد، گفتگو و کشاکش معاون مهاجرانی با دوستان خانم بهبهانی را در پشت دیوار جلسه و توصیه های او که "تند روی نکنید" را بخوانید. این حرف او و پیام مهاجرانی بود: "اجازه بدهید هر مسئلهای در زمان خودش حل شود. این فقط جلسه ایست برای آشتی با هنرمندان و نویسندگان". و حالا همه میدانیم که در همان هفته ها و روزها دولت سایه که خیال سرنگونی دولت خاتمی را داشت طرح قتل های زنجیره ای مخالفت را در سر داشت. این یادآوری ها بسیار با اهمیت است، زیرا با مقایسه شرایط امروز با شرایط آن روز، و حتی شرایط آن روز با سه سال اول پس از انقلاب، ما را می تواند هوشیار کند که امروز؛ در دولت روحانی با فضای در تلاطم برای گشوده شدن چگونه برخورد کنیم. مبادا که بار دیگر غافلگیر شویم و فرصت را از دست بدهیم!
5 – با گسترش حضور اینترنت و فضای مجازی و امکانات امنیتی حکومت برای پیگیری فعالیت های سیاسی روی این شبکه، آیا دوران احزاب بسر آمده؟ آیا باید بنیادی تازه گذاشت؟ - بجای امنیتی دیدن مسئله، ابتدا باید یک تجدید نظر اساسی در نوع نگرش خود به شرایط و امکانات بکنیم. شنا در حوضچه مهاجرت و در پیله خود و غافل ماندن از تمرین شنا در اقیانوس جامعه ای که از آن دور مانده ایم از ما قهرمان شنا نمی سازد. چه در عرصه سیاسی و چه عرصه هنری و فرهنگی باید پیوند را با داخل کشور برقرار کرد. جز در همسوئی کامل و حتی قبول اولویت نظرات آنها که در داخل کشور فعال هستند، ما، نمی توانیم مشکلات حزبی خودمان را در مهاجرت حل کنیم. به همین موضع گیری های سازمان های سیاسی در ارتباط با انتخابات ریاست جمهوری 92 نگاه کنید. آیا درسی از انتخابات دوم خرداد 76 گرفتند؟ از اشتباه ترجیح دادن احمدی نژاد به هاشمی رفسنجانی در انتخابات 1384 چطور؟ و... اگر گرفته بودند چرا انتخابات 92 را تحریم کردند؟ و بعد از شکست تحریم جسارت تجدید نظر در سیاست های خود داشتند و با جنبش مردم برای حمایت از دولت روحانی همراه شدند؟ به بقیه رویدادها نگاهی بیاندازید و نوسان ها و عقب ماندگی ها از اوضاع داخل کشور را مرور کنید. هر نتیجه ای گرفتید آن را معیاری برای حضور کنونی در جامعه قرار دهید.
6- برخی از فعالان سیاسی در برونمرز در اقدامات جمعی علیه جمهوری اسلامی مشارکت نمی کنند. آنها به گونهای عمل می کند که انگار در ایران و زیر شمشیر جمهوری اسلامی زندگی می کنند. اینان حتی بیانه های علیه جمهوری اسلامی را امضاء نمی کنند. در گردهمائی هائی که در مخالفت با جمهوری اسلامی باشند شرکت نمی جویند، انتقاد به وضعیت موجود در ایران از نوشته های اخیرشان حذف شده است. نظر شما دراین باره چیست؟ آیا رژیم جمهوری اسلامی از انتقاد مبرا شده است؟ تکلیف روشنگری چه می شود؟ - این سئوال عملا یعنی اکثریت فعالان سیاسی در مهاجرت با شعار سرنگونی جمهوری اسلامی در میدان ایستاده و عده کمی، یعنی آنها که امضاء نمی کنند جا زده اند. در این میان یک نکته بسیار مهم پنهان مانده است. این نکته که 33 سال از تاسیس جمهوری اسلامی گذشته است. در این مدت نسل جدیدی از روشنفکران و فعالان سیاسی به میدان آمده اند. ما چه در داخل و چه در خارج از کشور باید فکری برای جلب این نیرو و در حقیقت جلب نیروی جدید و جوان بکنیم. کدام عقل سلیمی با انتقاد از سیاست های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی مخالف است که ما باشیم؟ اما باید سیاستی برگزید که هم با واقعیات نزدیک باشد و هم جاذبه ای داشته باشد تا این نیروی جوان جذب شود و این ممکن نیست مگر گسترش خوانندگان آن مطالبی که منتشر می کنیم، بویژه اکنون که شبکه های اجتماعی در اختیار ماست. بجای "من" علیه "تو" و "تو" علیه "او" و هر دو علیه "من" که اغلب سرگرم آن شده و نوعی فلج سیاسی را موجب شده اند و بجای توهم کسب هژمونی سیاسی در مهاجرت باید رفت بدنبال جلب نیرو در داخل کشور و این ممکن نخواهد شد مگر سیاست ما سیاستی باشد که نیروی داخل کشور آن را واقعی دانسته و به سوی آن جلب شود. در غیراینصورت همین می شود که هست: هر چندگاه یکبار یک اعلامیه همراه با لفاظی صادر کردن و دور یکدیگر در مهاجرت چرخیدن. آن هم اعلامیه با زبانی که زبان نخبگان است و نه زبان مردم - حتی اقشار میانی جامعه - تا بدانند ما چه می گوئیم و مسئله ای که با جمهوری اسلامی داریم چیست؟
7- زندگی شما با زندگی جمهوری اسلامی همزمان شده است. به نظر شما بین دو صندلی همراهان و مخالفان این رژیم، صندلی سومی وجود دارد؟ شما این گره گاه تاریخی را چگونه ارزیابی می کنید؟ - این سئوال نیز ادامه همان سیاست "مرگ بر جمهوری اسلامی" است. عیبی ندارد. هر سازمان سیاسی مختار است هر سیاست و شعاری را که می خواهد برگزیند و براساس آن شعار و سیاست نیز نیرو جلب و جذب کند و یا نکند؛ اما از نظر ما اگر این نوع شعارها و این نوع توهمات زمینه عینی داشت تا حالا تحقق یافته بود. همین که مردم از کوچکترین روزنه ها برای اصلاحات به میدان می آیند خود گویای بسیاری حرف هاست و بنظر ما، هنوز ظرفیت های نهفته ای در جمهوری اسلامی وجود دارد که ریشه های آن در انقلاب 57 است و ما با این ریشه ها و این ظرفیت ها هنوز کار داریم.
8- تصور شما از دوران پس از جمهوری اسلامی چیست؟ - اولا منطقی است که ما درباره امروز و چاره دردهای همین دوران بیاندیشیم. دوم اینکه هر دوران و هر شرایطی، امکانات و مقدوراتی را به همراه دارد که تنها در زمان قرار گرفتن در آن دوران می توان در باره امکانات آن صحبت کرد. در غیر اینصورت، با چشم بسته پشت فرمان اتومبیل می نشینیم. یگانه تصویری که می توان در باره آینده داشت و از امروز نگران آن باشیم و برای آن چاره ای بیاندیشیم، همین گروه گروه بودن و در کمین سایه هم بودن و با همین پراکندگی وارد شرایط نوین شدن است. با فرض دوران پس از جمهوری اسلامی، - یا در یک نظام دیگری که جمهوری اسلامی نباشد - این جمع پراکنده و گاه متخاصم که تنها شامل حال توده ای ها نمی شود، در کنار جمع پراکنده دیگری قرار خواهد گرفت که در ایران است. از آن فاجعه بارتر، رشد 30 ساله گریز از مرکز و بیگانگی با کار جمعی است که نبود شرایط ممکن برای تمرین آن در داخل کشور به آن روز به روز بیشتر دامن می زند. به این آشفتگی، دو فرهنگه شدن، دو زبانه شدن، سه نسله شدن را هم بیافزائید. بحران ناشی از نبود اتوریته های شخصی رهبران از دست رفته- بویژه در ارتباط با حزب توده ایران- را هم که بهرحال می توانست نقش ایفاء کند بر آن اضافه کنید تا ببینید با چه صحنه ای روبرو هستیم. حال می پرسیم: برای همین تابلوئی که در پاسخ به سئوال شماره 8 اشاره شد نباید چاره ای اندیشید و سیاستی واقع بینانه اتخاذ کرد و حرکتی نو را سازمان داد؟ تجربه راه توده نشان داد که مهم نیست در ابتدای این راه دشوار چند دست به قلم آستین بالا می زنند و چه تعداد یاری مالی آن را برعهده می گیرند، مهم آنست که دقیقا بدانیم با کدام سیاست منطبق و یا نزدیک به واقعیات جامعه و حاکمیت می خواهیم جلو برویم و چنان با یکدیگر صیقل بخوریم که پس از اندک زمانی کار به انشعاب و فراکسیون بندی نیانجامد. |
راه توده 440 19 دی ماه 1392