می پرسند: چرا راه توده از روحانی حمایت می کند؟ |
می پرسند چرا راه توده از دولت روحانی پشتیبانی میکند؟ آیا در این دولت برنامهها و سیاستهای اشتباه و قابل انتقادی وجود ندارد؟ آیا سمتگیری اقتصادی آن در چارچوب سرمایه داری نئولیبرال قرار ندارد؟ آیا این پشتیبانی حزب ما را از نیروی نقادی که لازمه یک حزب انقلابی است خالی نمیکند؟ کسانی که این پرسشها را مطرح میکنند و بسیاری از آنان حسن نیت نیز دارند، تصورشان از سیاست انقلابی، سیاست نقادانه است که کاملا درست است، اما توجه ندارند که نقد چه کسی و برای رسیدن به چه هدفی؟ هدف از نقد، گسترش آگاهیها وعقب راندن واپسگرایی است و بنابراین برای آنکه ببینیم آیا این نقد دارای ماهیت انقلابی است یا نیست، ابتدا باید دید که آیا مثلا حسن روحانی اکنون در کانون مرکزی قدرت واپسگرا در ایران است که ما با نقد آن در حال نقد و عقب راندن واپسگرایی در ایران باشیم؟ یا برعکس او زیر فشار این کانون است و پشتیبانی از وی به عقب راندن آن کانون خواهد انجامید؟ آیا پشتیبانی از دولت حسن روحانی دقیقا به معنای ایستادگی و نقد همان مراکز اصلی قدرت واپسگرا در ایران نیست؟ نورالدین کیانوری در تعریف سیاست میگفت: سیاست عبارتست از پشتیبانی از یک نیرو در برابر دیگری برای برداشتن یک گام به جلو. منظور وی فقط این نبود و این نیست که سیاست درست یا سیاست حزب توده ایران چنین است و چنین باید باشد. منظور محتوای عینی سیاست است، صرفنظر از اینکه یک جریان سیاسی بدان آگاه باشد یا نباشد. هر سیاستی یعنی پشتیبانی از یکی در برابر دیگری و تضعیف دیگری در برابر آن. آن نیروی سیاسی که به این واقعیت و این مضمون عینی سیاست آگاه است این پشتیبانی و یا تضعیف را آگاهانه انجام میدهد و آنکس که آگاه نیست به او تحمیل میشود و بازیچه قرار میگیرد. سیاست عرصه حضور و رقابت قدرتها و نیروهاست. هر نیرویی که تقویت شود به معنای آن است که در جهت تضعیف یک نیرو و قدرت دیگر عمل می شود. عرصه سیاسی عرصه توازن نیروها مانند کفههای ترازوست. نمیتوان گفت که من میخواهم و اراده میکنم که روی یک کفه وزنه بگذارم اما کفه دیگر بالا نیاید. چنین چیزی محال است و به معنای خود را به ندیدن و ندانستن زدن یا در ندیدن و ندانستن ذینفع بودن است. ندیدن همین واقعیت و همین نکته بود که موجب شد کسانی سیاست دیروز حزب توده ایران در پشتیبانی از انقلاب یا خط رهبری آن را متوجه نشوند، یا دلایل پشتیبانی امروز راه توده از محمد خاتمی یا حسن روحانی را در نیابند. بودند چپ روهایی که در آغاز انقلاب متوجه نبودند که سیاست افراطیگری و برخورد و رویارویی آنان هرچند درظاهرانقلابی است ولی در واقع ارتجاع مذهبی و قدرتهای خارجی مخالف انقلاب را تقویت میکند. آنان تصور میکردند سیاست عرصه اراده آنان است و تصمیم گرفته اند خمینی را تضعیف کنند، درعین حال که نه ارتجاع مذهبی، نه صدام حسین، نه امریکا هیچکدام تقویت نشوند! ولی چنین چیزی ناممکن بود، همانطور که نتیجه مخالفت و تضعیف محمد خاتمی برآمد احمدی نژاد شد. بگذریم از آنان که اساسا برای تقویت ارتجاع مذهبی و جناح راست حکومتی دست به نقد خمینی یا خاتمی میزدند و امروز نیز حسن روحانی را نقد میکنند، با این محاسبه کوته بینانه که با بقدرت رسیدن ارتجاع مذهبی مردم از آنان و از مذهب متنفر خواهند شد و به سمت "چپ" روی خواهند آورد.
اینان در این تصور خود دو اشتباه بزرگ میکنند. اول - عرصه سیاسی را تنها و عمدتا عرصه برخورد اندیشهها و عقاید میدانند و نه نیروها. این درک موجب میشود که عقاید و اندیشهها را عمده کنند و موضعشان نسبت به هر نیرو براساس تصوری باشد که از عقاید آن دارند. چون با عقاید یک نیروی سیاسی موافق نیستند بنابراین در مقابل آن قرار میگیرند و چون با عقاید گروه دیگر احساس نزدیکی بیشتر دارند در کنار آن قرار می گیرند. چون مثلا از مذهبیها دورتر و به لاییکها نزدیک ترند پس در عرصه سیاسی هم در کنار لائیکها علیه مذهبیها قرار میگیرند و یا برعکس. در حالیکه موضع حزب سیاسی نسبت به یک نیرو براساس سمت عینی و عمومی حرکت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن نیرو در قیاس با بقیه نیروها تعیین میشود. نه آنکه او خود را چگونه و در کجا تعریف میکند، یا درباره دیگران چه میاندیشد. دوم. اشتباه نخست با یک اشتباه بزرگ دیگر توام میشود و آن این که درک درستی از نیروی خود و تناسب نیروهای واقعی موجود در جامعه ندارند. اینان همیشه نیروی خود را بزرگتر از واقع و نیروی طرفهای مقابل خود را کمتر از آنچه هست ارزیابی میکنند. مثلا در دوران پس از انقلاب بسیاری درک نمیکردند که نبرد اصلی میان مسلمانان مترقی در برابر مسلمانان قشری است. برخی از چپها در خیالات خود تا آنجا پیش رفته بودند که تصور میکردند اگر مثلا آقای خمینی یا خط امام را تضعیف کنند خود آنان به قدرت خواهند رسید. برخی حتی مدعی بودند خطر بیشتر از جانب اینان است و نه ارتجاع مذهبی، زیرا ظرفیت بیشتری برای جذب توده مردم و روشنفکران دارند. واقعیت ترازوی سیاسی آن دوران آن نبود که در یک طرف آقای خمینی ایستاده است و در کفه دیگر نیروهای مترقی لائیک. واقعیت آن بود که در یک طرف اقای خمینی ایستاده بود و در طرف دیگر ارتجاع مذهبی. از تضعیف آقای خمینی اینان به قدرت نمیرسیدند بلکه ارتجاع مذهبی به قدرت میرسید چنان که رسید. چنانچه میوه چین تضعیف محمد خاتمی، نه اپوزیسیون خارج کشور که احمدی نژاد و دار و دسته او و راستهای افراطی شدند. اکنون و با آنچه گفته شد آیا باز هم باید توضیح داد که چرا از دولت حسن روحانی باید پشتیبانی کرد؟ |
راه توده 442 3 بهمن ماه 1392