راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

دلائل تقابل

رو به تشدید

امریکا با روسیه!
روزنامه «یونگه ولت» آلمان
ترجمه عسگر داوودی

 

 

مقدمه مترجم: مطلب زیر «گزیده» مقاله تحلیلی مفصلی است که چند سال گذشته در سایت تحلیلی «پس زمینه» به زبان آلمانی منتشر شده و روزنامه آلمانی «یونگه ولت» آن را مجددا نقل کرده بود. این مطلب چند سال پیش در پنج شماره در نشریه راه توده منتشر شد. اینک به ضرورت زمان، نیاز به مطالعه مجدد آن ضرورت پیدا می کند. استراتژی غرب، بویژه آمریکا برای ایجاد «خاورمیانه جدید» که با حمایت غرب و با دست ارتش «داعش» از مسیر لیبی، سوریه و عراق و با اختلاف افکنی میان شیعه و سنی اعمال می شود.

قدرتی عظیم از طریق «اتاق های فکر» در آمریکا دنیا را به مثابه تخته شطرنجی ارزیابی می کند که لحظه به لحظه بازی حساسی در زمینه آن در حال وقوع است. یک بازی بین المللی که در یک سمت آن سرمایه امپریالیستی امریکا در اتحاد با سرمایه اروپائی متعلق به «اتحادیه اروپا» و در نقطه مقابل حریفانی چون روسیه، چین.

«برژینسکی» به عنوان یکی از استراتژیست های امریکا طرح «ارو- آسیا» را در سال1977 در کتاب «میز بزرگ شطرنج » خود ارائه کرد و در سال 2007 با انتشار کتاب جدید «شانس دوم» بر ادامه پیاده کردن این طرح که بخش هائی از آن در عراق و افغانستان پیاده شده است اصرار دارد. محاصره روسیه از طریق کشورهائی مثل گرجستان و راه اندازی فردی بنام «دالائی لاما» برعلیه چین با هدف متلاشی کردن کشوری که به سخنی می تواند هشتاد کشور جدید در اثر فرو پاشی از آن ساخته شود.

«ژئو استراتژی» نفوذ امریکا به منطقه«اروآسیا» سال هاست که کلید خورده وآمریکا با دست اروپا و از مسیرشرق اروپا این پل نفوذی را هموار کرده و حتی از آن نیز عبور کرده است. با ادامه پیشروی در منطقه و فتح کامل «ارو- آسیا» آمریکا از حضور کامل در منطقه به عنوان اهرمی جهت شکافتن قاره های دیگر و حرکت به سمت آنها استفاده خواهد کرد. غفلت سیاسی در کشورهائی مانند روسیه، چین، هند، ایران و... می تواند راه عبور را برای آمریکا هموار کند، درعین حال که اتحاد عمل منطقه ای و ایجاد پیمان های اقتصادی- سیاسی و حتی نظامی نوین می تواند راه را بر این استراتژی امریکا ببندد. «اجلاس شانگهای» از نمونه های این تلاش برای بستن راه بر امریکاست.

لینک های متن کامل (5 بخشی) این مقاله را جهت مطالعه در زیر این مقاله می آوریم.

 

 با این مقدمه مطلب «یونگه ولت» را بخوانید:

 

برژنیسکی از سال 1977 تا1981 و سال های بعد از آن به عنوان مشاور امور خارجه رئیس جمهور وقت «جیمی کارتر» مسئولیت «سیاست طالبانیزه» کردن افغانستان را به عهده داشته است.

برژینسکی در حال حاضر به عنوان پروفسور امور خارجه آمریکا در دانشگاه جان هوپکنز در شهر بالتیمور آمریکا نیز انجام وظیفه می کند او همچنین مشاورمرکز تحقیقات استراتژی بین المللی آمریکا در شهر واشنگتن دی سی و نویسنده کتابهای متعدد سیاسی است و نیز مشاورتعداد قابل توجهی از کار فرمایان آمریکائی وبین المللی است.

درمقاله زیر« هوکه ریتس» پیش نویس طرح ژئو پلتیک برژینسکی را بررسی می کند.

اوباما مورد حمایت« جرج سوروس» مولتی میلیاردرآمریکائی ومشاور امنیتی سابق جیمز کارتر، «برژینسکی»است. برژینسکی هم اکنون نیز مشاور سیاست خارجی اوباما است، برژینسکی به عنوان یکی از «عالی جناب های خاکستری» در عرصه سیاست ژئوپولیتیکی امریکا، مناسبات و نفوذ بالائی را در بین دیگرجناح های سیاسی امریکا دارا است .

او پیشنهاد می کند که لازم است سیاست یک جانبه آمریکا کنار گذاشته شده و رابطه گرم سیاسی با چین و اروپا بر قرار شود، حتی با ایران و سوریه و ونزوئلا لازم است ارتباط بر قرار شود ـ کاملا همانگونه که اوباما نیز معتقد است ـ .برژینسکی می گوید همزمان باید روسیه ایزوله شده و در صورت امکان به بی ثباتی کشانده شود.

ضروری می داند که جهت استقرار برتری آمریکا و دستیابی به سیاستی مسلط در عرصه خارجی لازم است تا مشکلات موجود بین المللی تا حد ممکن به منطقه عمل رقبای سیاسی یعنی چین و روسیه منتقل شود واز همکاری هائی نظیر «اجلاس شانگهای» جلو گیری به عمل آمده و با استفاده ازاختلافات تحمیلی، چین را توسط پیشنهاد های ویژه ای جذب غرب کرده و روسیه کاملا ایزوله شود.

در کتاب منتشر شده سال 1977 توسط برژینسکی با نام «میزبزرگ شطرنج» که به کتاب دیدگاهی او شهرت دارد، برژینسکی با دیدی عمیق و با علاقه ای وافر قدرت سیاسی آمریکا را بررسی می کند. در این کتاب تحلیلی ارائه شده است که بر مبنای این تحلیل اگر آمریکا اقدامات ضروری برای بقای خود را به عرصه عمل در نیآورد تا حدود 30 سال بعد از انتشار این کتاب تسلط ژئو پلیتیکی خود را خواهد باخت. به دیگر سخن آمریکا بخش های اصلی جغرافیای بین المللی تحت تسلط خود را از دست خواهد داد.

در نتیجه فروپاشی این تسلط «اروآسیا بعنوان برنده بازی میدان سیاست، بعنوان یک نیروی بالنده ظاهر خواهد شد.»(ص57) در جمله بعدی برژنیسکی ظهور این قدرت "ارو آسیائی" را توام با تسلط جهانی آن پیش بینی می کند:«این صحنه بزرگ بازی شطرنج سیاسی اورو آسیائی که از لیسبون تا ولادی وستوک پهن خواهد بود، مرکز بازی سیاست بین المللی آینده خواهد بود.»(ص54)، «در عین حال که هم اکنون نیز یک بازیگر سیاسی اوروآسیائی در صحنه سیاسی مذکوردر مرحله ما قبل قدرت وجود دارد.»(ص64) زمینه عینی ظهوراین قدرت را وجود 75% جمعیت دنیا و منابع سرشار انرژی در منطقه ارو آسیا فراهم می کند.

برژینسکی می نویسد: درنتیجه، اولین هدف سیاست خارجی آمریکا باید طوری تنظیم شود که:«هیچ دولت و گروهی دارای آن استعداد نباشد که آمریکا را از اروآسیا بیرون کرده و یا نقش حکمیت آن را در منطقه زیر سوال ببرد»(ص283) «ارزش آن را دارد که خطر بروز ناگهانی یک قدرت جدید در منطقه به تعویق انداخته شود»(ص304) «سیاست آمریکا باید اهداف زیر را در نظر داشته باشد:«مناطق تسلط فعلی آمریکا حتی برای یک نسل دیگر و حتی برای زمانی طولانی تر حفظ شوند» لازم است «تا از رشد و ترقی رقبا و دستیابی آن ها به قدرت جلوگیری شود»(ص306)

برژینسکی ـ همانند اوباماـ به طور مشخص برنقش اروپا در مبادلات سیاسی موجود تاکید کرده است. اروپای دارای سمت گیری به ماورای بحار نقش یک پل ارتباطی را به سمت «ارو آسیا» ایفا می کند.(ص91) منطق مذکورتاکید می کند که تا گسترش اتحادیه اروپا به سمت اروپای شرقی تامین شود.
این دیدگاه تسلط امریکا بر آسیای مرکزی را ضروری دانسته و بردستیابی به قدرت قبل از موفقیت رقبای سیاسی تاکید می کند. بدین ترتیب هسته سیاست ژئوپلیتیک امریکا در اروپا از قرار زیر خواهد بود:«توسط یک همکاری ماورای بحار با اروپا، باید پل ارتباطی آمریکا بامنطقه «اروآسیا» چنان بر قرار شود که تا اروپای در حال رشد به تخته پرش آمریکا به «اروآسیا» مبدل شده و بدین وسیله دموکراسی و همکاری مورد نظر آمریکا در«اروآسیا» گسترش داده شود»(ص129)

همانگونه که برژنیسکی پیشنهاد می کند، آمریکا می کوشد تا حیطه نفوذ خود را در قاره آسیا مرتبا توسعه دهد.«اتحادیه اروپا» وظیفه همکاری در این رابطه را بعنوان بخشی از ارو آسیا پذیرفته است و کوشش می شود تا از اروپای شرقی به عنوان یک تخته پرش جهت رسیدن به این هدف استفاده شود. متحدین اتحادیه اروپا در اروپای شرقی، متخصصین ناتو و بعضی از کشور های سابق شوروی مثل گرجستان، آذربایجان، اوکرائین و ازبکستان در حال آموزش و تمرین برای راه اندازی چنین پروژه ای هستند. ( توجه شود به اتفاقاتی که از چند ماه قبل دراوکرائین شروع شده است. م)

بخش اصلی نظریات برژینسکی زمانی بیشتر معنی پیدا می کند که در مناطقی چون دریای خزر که دومین ذخیره نفت و گاز دنیا را در خود ذخیره دارد، بویژه در جمهوری آذربایجان مراکز عظیم استقرار نیرو های نظامی آمریکا بر پا می شود وبا استقرار مدرن ترین تجهیزات نظامی، استراتژی ژئو پلیتیکی آمریکا در ارو آسیا به واقعیت مبدل می شود.

با همکاری متحدین آمریکائی در اوپک کشور هائی مثل کویت، عربستان سعودی، امارات متحده، قطر و کشور هائی چون عراق و افغانستان آمریکا قادر خواهد بود تا از طریق آسیای مرکزی و در نهایت از طریق ارو آسیا هژمونی سیاسی خود را بر چین و روسیه تحمیل کرده و «ساختار امنیتی» مورد نظر برژینسکی را مستقر کند.

توسط نفوذ نظامی رشد یابنده ناتو در شرق اروپا که بوسیله اتحادیه اروپا اعمال می شود و اعمال تهاجم نظامی آمریکا درجنوب آسیا(عراق و افغانستان)، از سرمایه گذاری نظامی به مثابه یک ابزار شکاف افکن جهت اعمال نفوذ در منطقه بهره مند و استراتژی ژئوپلتیکی «ارو آسیا»به پیش رانده می شود.

برژینسکی با وجود این که در کتاب اخیرش«شانس دوم» اعتراف می کند که اشغال نظامی بعضی کشورهای خاورمیانه با ناکامی مواجه شده است، اما این شکست ها را در حدی ارزیابی نمی کند که برتئوری ژئواستراتژیکی «اروآسیا» که او در سال 1997 آن را طرح ریزی و پیشنهاد کرده، آسیبی برساند.

جهان بدون قطب(بی قطبی سیاسی) بین المللی همان که پوتین آن را در کنفرانس امنیت مونیخ پیشنهاد کرد، بتدریج نه یک توهم، بلکه پدیده ای در حال وقوع است، اما به عنوان یک پروژه و توسط آمریکا. بدیهی است که ایالات متحده بخشی از توسعه طلبی سیاسی خود را از طریق قطار پیمان نظامی ناتو از طریق شرق اروپا اعمال کرده و تمایلی نیز به همکاری و رعایت امورامنیتی در چین و روسیه نداشته باشد.

بدیهی است که در نتیجه اعمال سیاست نفوذ فزاینده ناتو از طریق اروپای شرقی تا دریای خزر روسیه نیز نگران باشد.

رفتار مشابه آمریکا در استقرار سیستم به اصطلاح باز دارنده موشکی در جمهوری های چک و لهستان و درمناطق محدود به مرزی های روسیه و بویژه ارسال تجهیزات نظامی به مدار زمین نشان ازمنطق معین استراتژیک آمریکا دارد که در آینده خود این موضوع نیز بویژه باید بررسی شود.

برژنیسکی طراح این سیاست تهدید آمیزنظامی است، این سوال پیش می آید که اوباما در رابطه با روسیه و چین چگونه سیاستی را پیشه خواهد کرد.

به طور مثال و بویژه طرح استراتژیک استقرار سیستم باصطلاح باز دارنده موشکی در اطراف مرز های روسیه بویژه در جمهوری چک و لهستان در این رابطه حائز اهمیت است. بدیهی است که عنوان جلوگیری از خطر امکان حمله موشکی ایران ادعائی بیش نیست، اولا ایران دارای موشکی هائی با برد 5000 تا 8000 کیلومتر نمی باشد، دوما تولید چنین موشک هائی نیازمند پروسه تولید طولانی است و آزمایش چنین موشک هائی نیز نمی تواند به دور از چشم ناظران بین المللی انجام شود. سوما جهت جلوگیری از حمله موشکی ایران، آمریکا و روسیه می توانند در توافقی یک سیستم باز دارنده موشکی بر علیه احتمال حمله ایران در جمهوری آذربایجان مستقر کنند که پس از شلیک چنین موشک هائی توسط ایران بلافاصله متلاشی شوند در نتیجه چه نیازی به استقرار چنین سیستمی در جمهوری های اروپای شرقی است!؟

درکتاب «تنها قدرت جهانی» برژینسکی و دربخش مربوط به روسیه می توان یافت.
او روسیه را باصطلاح «گودال سیاه» نام گذاری کرده است. برژینسکی پس از فروپاشی شوروی، کشور روسیه را دیگر به عنوان یک قدرت با نفوذ بین المللی ارزیابی نمی کند. او کوشش روسیه را جهت رشد اقتصادی و نظامی تنها یک«آرزوی ژئو استراتژیکی» ارزیابی می کند.(ص142)
از نظر او روسیه سیاست ژئو پلیتکی خود را از دست داده و بنابر این عملا خود را با سیاست امنیتی «ناتو» و نیز«صندوق بین المللی پول» هماهنگ کرده است.

او بر این باور است که سیاست خارجی روسیه در رابطه با کشورهائی چون بلاروس، اوکرائین و دیگر کشورهائی که سابقا جزو قلمرو شوروی محسوب می شدند، بیشتر کوشش جهت ترمیم منطقه ای می باشد.(ص168) و یا این کوشش را «تبلیغات امپریالیستی» از طرف روسیه میداند.(ص288) او کوشش روسیه جهت باز پس یابی قدرت تضعیف شده سابق خود را بی نتیجه می داند.
(اصطلاح «امپریالیست» و «تبلیغات امپریالیستی روسیه» که از سال 1977 به بعد در ادبیات نوشتاری برژینسکی اعمال می شود، دارای اهداف ویژه خویش است، اما کوشش رسانه های متصل به «اتاق های فکر آمریکا» جهت تلقین و ترویج این اصطلاح در محافل روشنفکری دیگر کشورها عملا بی نتیجه مانده است.مترجم)

برژنیسکی بخش مربوط به روسیه را در کتاب خود این گونه پایان می دهد:« وضعیتی چنین دشوار به روسیه این اجازه را نمی دهد که تا یک سیاست ژئوپلیتکی مسلطی را پیشه کند وبرای ما چنین موضوعی جای تعمق دارد.(ص180)

برژینسکی درکتاب خود«شانس دوم» که در سال 2007 منتشر شده است، از این هم فراتر می رود و همچنان به پیوستن اوکرائین به ناتو اصرار دارد و تاکید دارد که باید به نفوذ «امپریالیستی» روسیه بر اوکرائین پایان داده شود. همچنین تاکید دارد که مدت 200 سال اوکرائین با روسیه همکاری داشته است. از طرفی 20% مردم اوکرائین نیز روس تبار هستند و نیز تعداد قابل توجهی «اختلاط تباری روسی ـ اوکراینی» در اوکرائین زندگی می کنند و بالاخره در بخش زیادی از اوکرائین به زبان روسی مکالمه انجام می شود.

موضوع قابل تاکید مورد نظر واشنگتن که در نظریات برژینسکی مرتبا مورد مشاهده است اصرار او بر«سیاست تضعیف» و تقسیم روسیه به سه یا چهار کشور مستقل است که دلیل آن را از جمله دروضعیت جغرافیائی روسیه می توان جستجو کرد.

در کتاب« میز بزرگ شطرنج» برژنیسکی نقشه ای موجود است که « صفحه شطرنج اروآسیا»ی مورد نظر او را نشان می دهد. در این نقشه دو قاره اروپا و آسیا به چهار منطقه تقسیم شده است، اولین منطقه اروپای فعلی را شامل می شود، دومین منطقه چین و تعدادی از کشور های هم مرز چین را نشان می دهد، سومین منطقه خاورمیانه و نزدیک و بخش هائی ازآسیای مرکزی را شامل می شود و بالاخره چهارمین منطقه جغرافیائی باقی مانده از تقسیم روسیه فعلی را برژینسکی روسیه مورد نظر خود اطلاق می کند.

غلبه ایدئولوژیکی به معنی غلبه جغرافیائی نیست. روسیه از نظر جغرافیائی در چنان موقعیتی است که امریکا جهت پیروزی و تسلط بر منطقه یا باید روسیه را رام خود کرده و یا جهت غلبه جغرافیائی بر آن، روسیه را متلاشی و از آن چند کشور به ظاهر مستقل اما در عمل وابسته به خود ایجاد کند.

اقدامات آمریکا جهت غلبه بر اروپا

جهت دستیابی به اهداف مورد نظر در وهله اول کوشش خواهد شد تا عمیق ترین رابطه اقتصادی ما بین اروپا وروسیه بر قرار شود تا یک سمتگیری ماراء بحار در قاره آسیا ـ اروپا تکمیل شود .
بدیهی است که نفوذ در «اروآسیا» از طریق اروپا با تغییرو تحولات جدیدی توام است که خود به خود باعث عدم وابستگی کمتر اروپا به آمریکا ودر عین حال امکان موفقیت و تسلط اولیه اروپا را نسبت به آمریکا در منطقه باعث خواهد شد، باید توجه داشت که تمایل به افزایش ارتباط مابین روسیه و اروپا عملا در حال حاضرنیزوجود دارد. روسیه نیازمند تکنولوژی اروپا واروپا نیز نیازمند به انرژی سوختی روسیه است.

مشابه چنین وضعیتی مابین روسیه و چین نیزوجود دارد که می تواند ایجاد یک همکاری همه جانبه این دو کشوررا باعث شود، همانگونه که زمینه ایجاد«پیمان شانگهای» را باعث شده است، ادامه و گسترش این پیمان می تواند یک مرکز اقتصادی بزرگ را درمرکزآسیا ایجاد کند، گسترش چنین اتحاد عملی در منطقه باعث ضعف نفوذ آمریکا در خاورمیانه وآسیای مرکزی شده و مشکلات متعددی را برای آمریکا ایجاد می کند.

علائق جغرافیائی آمریکا به روسیه از زمان یکی شدن دو آلمان آغاز شده است. جنگ سرد جدید بلافاصله از همان زمان آغاز شد بدون اینکه حتی جنگ سرد قبلی پایان یافته باشد. دلیل بروزجنگ سرد جدید این است که آمریکا پس از یکی شدن دو آلمان فقط به یکی از اهداف ژئوپلیتیکی خود دست یافته است.

اولین هدف پیروزی سرمایه داری بر سوسیالیسم بود و دومین هدف آمریکا بنا بر شواهد موجود دست یابی آمریکا بر منطقه«اروآسیا» است که با مقاومت قدرت های بزرگ دیگر مواجه شده است. هدف آمریکا ایجاد یک نظم«پست ناسیونالیستی» تحت فرمانروائی خویش است.(مرحله مابعد ناسیونالیستی.م)

در چند سال گذشته دلار آمریکا قدرت خود به عنوان یک ارزش بی رقیب را از دست داده است و بحران در سیستم بانکی آمریکا تاثیر منفی خود را در هزینه های تسلیحاتی آمریکا نشان می دهد. حتی تعداد قابل توجهی از هزینه های نظامی آمریکا در سطح بین المللی به مدتی طولانی دیگر قابل تامین نخواهند بود.

ارزیابی سیاستمداران آمریکا به این نتیجه منتهی می شود که آمریکا در آینده مجبور است برای حفظ نفوذ بین المللی خود بویژه در«اروآسیا» فرمانروائی خود را با چین، روسیه و اروپا تقسیم کند، همچنین در آمریکا این نگرانی وجود دارد که همکاری کشورهای هند، روسیه، چین و برزیل تحت نام «گروه بریک» بتواند باعث پیدایش یک قطب بندی اقتصادی شده و زمینه ساز تحولاتی درساختار ناتو شود.

با توجه به زمینه شکل گیری های سیاسی جدید در آمریکا، همچنین این ارزیابی وجود دارد که بی شک در قرن 21 امریکا نخواهد توانست نفوذ گسترده خود را در سطح بین المللی حفظ کند.
با توجه به اهداف سیاسی دراز مدت و اصرار بر سیاست جهانی سازی آمریکا، امکان بروز یک پروسه بین المللی مابین قدرت های تقریبا هم وزن بین المللی وجود دارد. پروسه ای که با تصورات و اهداف طولانی مدت آمریکا همخوانی نداشته وغرب را در حمایت از دیکتاتورها، غارت منابع طبیعی و نیروی کار ارزان، عدم پرداخت طلبکاری های مالی امپریالیستی به چالش کشیده و حتی با دعاوی حقوقی تهدید کند.

با توجه به حضور نسبی آمریکا در منطقه «اروآسیا» و اینکه آمریکا در آغاز راه مرحله تسلط بر «اروآسیا» می باشد، دلائل و نشانه های موجود این ذهنیت را دیکته می کند که سیاستمداران جدید کاخ سفید برنامه آغاز شده و راه نیمه پیموده شده را ادامه دهند، ذهنیتی که خود را به گونه ای تحمیل می کند تا آن ها به این باور برسند که روش نفوذ بر «اروآسیا» نه فقط سیاسی و اقتصادی بلکه فقط نظامی است.

سوال این است: چه اتفاقی می تواند روی دهد، زمانی که سیاستمداران آمریکائی و اروپائی بدون توجه به توازن قوای موجود در منطقه ی«ارو اسیا» به ادامه نفوذ و تسلط خود درمنطقه تاکید داشته باشند؟
در چنین وضعیتی جز بروز یک جنگ سرد و یا جنگ گرم امکان دیگری قابل تصور نیست.

در شرایطی که «جنگ سرد جدید» با عدم تعادل مواجه شود و یا یکی از طرفین در ترساندن رقیب نا موفق باشد، خطر«جنگ گرم» معنی پیدا می کند. یک اشتباه امنیتی در استقرار و حفاظت سیستم های موشکی موجود و در دست اقدام که حتی با یک شلیک بی هدف توام باشد و یا در شرایط بروز یک بحران بزرگ کمبود و گرانی انرژی سوختی، با توجه به وجود منابع غنی انرژی نفتی در «ارو آسیا»، چنین جنگی می تواند مانند یک جرقه در منطقه خاور نزدیک و آسیای مرکزی آتشی را مشتعل کند که در آن صورت حضور کلیه قدرت های بین المللی درآن اجتناب ناپذیرخواهد بود.
اگر رقابت موجود مابین کشورهائی چون ایران، عراق، پاکستان، افغانستان و یا کشوری های جدا شده از شوروی سابق از کنترل خارج شود، بروز جنگ در وهله اول منطقه ای، همانند جنگ های قرن گذشته در آسیا و بخش اروپائی بالکان تعداد بیشماری قربانی برجای خواهد گذاشت.
در شرایط فعلی بازیگران اصلی صحنه سیاست منطقه آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه، چین، ترکیه، هند، ایران و پاکستان می باشند، در مجموع منطقه «اروآسیا ـ بالکان» با صد ها میلیون انسان ساکن آن می تواند درآتش چنین جنگ مهیبی به خاکستر مبدل شود.

«نایل فرگوسون» تاریخ شناس آمریکائی در این رابطه استدلال می کند که جنگی که از طریق«اروآسیا ـ بالکان»می تواند مشتعل شود، می تواند به یک جنگ جهانی سوم نیز منتهی شود.«فرگوسون» درپیش بینی خود به این نتیجه می رسد که تعداد قربانیان یک چنین جنگ جهانی می تواند به مراتب بیشتر از تعداد قربانیان جنگ جهانی دوم باشد.

 

تسلط نظامی ـ سیاسی بر یک چنین منطقه بزرگ و سرشار از انرژی نفتی، چنان اهرم قدرت ژئوپولیتیکی نیرومندی را فراهم می کند که دارنده چنین قدرتی یک هژمونی قرن بیست و یکمی محسوب خواهد شد.


اروپا تخته پرش آمریکا وامکانی که می تواند به آتش دامن بزند

تصمیمات اساسی مهم تاریخ ساز بین المللی در قرن بیست و یکم را سیاست های آمریکا و روسیه تعیین خواهد کرد. شرایط عینی موجود تصمیمات اصلی آینده را براین دو کشور تحمیل می کند. فاکت های موجود که سیاست آمریکا جهت تسلط بر منطقه «اروآسیا» نشان می دهد که تصمیمات در دست اقدام و آینده امریکا غیراز اعمال قدرت نظامی نخواهد بود. ادامه این «بازی بزرگ بین المللی» که درغرب با اصطلاح "Great game" از آن یاد می شود، منوط بر ارتقاء پاره ای از برنامه های جانبی است که ارتباط کامل و همه جانبه اروپا یکی از آن ها می باشد.
سیاست ژئوپلیتیکی برژنیسکی برای قرن بیست و یکم همکاری همه جانبه آمریکا با اروپا را تکلیف می کند. بدون ارتقاء سیاست دیکته شدۀ آمریکا به «اتحادیه اروپا» جهت نفوذ و پیشروی توسط «ناتو» در شرق اروپا که پل ارتباطی به «منطقه اروآسیا» را هموار می کند، موفقیت برای تسلط بر«اروآسیا» ناموفق خواهد بود.

 

بخش اول:

http://www.rahetudeh.com/rahetude/Sarmaghaleh-vasat/HTML/2008/nov/obama_1.html

بخش دوم:

http://www.rahetudeh.com/rahetude/Sarmaghaleh-vasat/HTML/2008/dez/obama_2.html

بخش سوم:

http://www.rahetudeh.com/rahetude/mataleb/obama/html/obama_3.html

بخش چهارم:

http://www.rahetudeh.com/rahetude/mataleb/obama/html/obama_4.html

بخش پنجم:

http://www.rahetudeh.com/rahetude/mataleb/obama/html/obama_5.html

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  479    هشتم آبان ماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت