راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

حاکمیت در ج. اسلامی

35 سال "درجا" زده است!

در هیچ انقلابی، نسل دوم، همان آرمان هائی را نداشته که نسل انقلاب داشته است. معیارها، طی زمان تغییر می کنند، فضای اجتماعی دگرگون می شود، اهداف جدیدی در برابر مردم و نسل دوم و سوم قرار می گیرد، حتی زبان گفتگوی دو نسل از هم فاصله می گیرد، چه رسد به زبان سیاسی! اگر حاکمیتی که مدعی پاسداری از یک انقلاب است توانست آرمان های اولیه یک انقلاب را وسعت بخشیده، به روز کرده و نسل دوم و سوم را نیز برای پیاده کردن اهداف واقعی انقلاب همراه خود کند، کاری کرده در خور ستایش، و اگر پشت شعارها و افتخارات گذشته سنگر گرفته، از گذشته خورده اند و برای ماندن به ریسمان استبداد متوسل شده و درجا زده اند، زیر پای خود را گود کرده است. چنان گود که به گودال و سرانجام به چاه تبدیل خواهد شد.

این سرگذشتی است که بسیاری از انقلاب ها داشته اند. از جمله انقلاب مشروطه، انقلاب اکتبر، انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب توده ای چین، انقلاب کوبا و ....

رهبران و جانشینان رهبران هر یک از این انقلاب ها اگر مانده اند به این دلیل بوده و هست که توانسته اند آرمان ها را حفظ کرده و خود را به روز کنند. سرنوشت انقلاب و رهبری انقلاب کوبا و حتی انقلاب چین علیرغم فراز و فرودهائی که پشت سر گذاشته در برابر ماست. همچنان که سرنوشت رهبران و جانشینان رهبران انقلاب اکتبر در برابر ماست. انقلاب اکتبر نباید متوقف می ماند. بویژه پس از پیروزی بزرگ در جنگ علیه فاشیسم و آن بسیج تاریخی مردم در داخل کشور و اقبال و ستایش جهانی. نسل بعد از جنگ نه می خواست با آرمان های جنگ میهنی زندگی کند و نه می توانست آن دوران را درک کند. پخش بی وقفه ترانه ها و سرودهای جنگی و تکرار بی جا و به جای قهرمانی ها، بتدریج احساس ملی را هم در کشور ضعیف کرد. چنان که هنگام فروپاشی اتحاد شوروی دیدیم.

ما در تحلیل دلائل داخلی و خارجی سرنوشت انقلاب ها نیستیم، بلکه تنها می خواهیم بر یک نکته تاکید کنیم و آن "درجا زدن" و یا "به روز نشدن" حاکمیت های پس از انقلاب ها و از جمله انقلاب بهمن 57 ایران است. که اتفاقا این انقلاب هم با یک جنگ 8 ساله گره خورده است. بحث ما در باره ایران است، گرچه مثال را از کشورهای دیگر و موضوع را عمومی انتخاب کردیم.

بحث اینست که حاکمیت جمهوری اسلامی نه به آرمان های واقعی انقلاب بهمن 57 وفادار باقی ماند (و یا حتی آن را درک کرد) و نه توانست خود را "به روز" کند؛ که اگر هویت و آرمان های انقلاب را درک کرده بود، شاید "به روز" کردن خویش آسان تر می بود. همین است که "دهه فجر" هر سال پوچ تر از سال پیش، هفته دفاع مقدس، هر سال بی رنگ تر و بی هویت تر از سال پیش، سالگرد انقلاب هر سال بی نفس تر از سال پیش، اشغال سفارت امریکا هر سال بی هویت تر از سال پیش، ادبیات و موسیقی جنگ سال به سال بی ارزش تر و بی اعتبارتر، بسیج و سپاه در برابر مردم، امام جمعه ها در نماز جمعه های ورشکسته، در هر جمعه بی اعتبار تر از جمعه قبلی ...

و آن بانگی که پس از مرگ خواننده جوان و کم هنری بنام پاشائی در مجلس برخاست نتیجه ادامه همین بی اعتباری و درجا زدن و از زمان و دوران عقب ماندن حاکمیت بود. آن نماینده ای که خطاب به بقیه نمایندگان در مجلس گفت: "کدامیک از شما اگر بمیرد 200 هزار جوان شمع بدست به خیابان خواهد آمد؟" به زبانی خبری و نه تحلیلی، همان را گفت که ما در بالا نوشتیم. و آن شعاری که می گوید "حاکمیت به راه خود می رود و مردم ایران به راه خود" روی دیگر همین تفسیر است.

نسل دوم و سوم انقلاب بهمن 57 نیز امروز آرمان هائی دارد که در ریشه و اساس اقتصادی و سیاسی، با آرمان های انقلاب 57 همخوانی دارد، اما زبان بیان آن به گونه ای دیگر است و ماهیت آن نیز برحسب آنچه حکومت بر مردم تحمیل کرده و یا گذر زمان با خود به همراه آورده دقیقا همان نیست که در انقلاب 57 بود. ریشه ها باقی است، اما جوانه ها تازه اند. از ریشه روئیده اند، اما نباید فراموش کرد که دوباره روئیده!

نمی خواهیم به قول فرخی سیستانی بگوئیم :

 

فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر

سخن نو آر، که نو را حلاوتیست دگر

 

بلکه می خواهیم بگوئیم به روز باید بود، به روز باید شد و سخن را نو باید کرد تا حلاوت داشته باشد، در غیر اینصورت می شود داستانی ملال آور چنان که داستان اسکندر مقدونی!

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  484   20 آذرماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت