کودتاها- 2 از انقلاب تا کودتا در الجزایر |
پس از پایان جنگ جهانی دوم الجزایر که دارای تاریخ سراسر مبارزه با مهاجمان خارجی بود، خواستار استقلال شد. فرانسه با آن که با استقلال تونس و مراکش (دو همسایه الجزایر در شمال افریقا) نظر موافق نشان داده بود، به بهانه سکونت عده زیادی از فرانسوی ها در الجزایر و البته دفاع از سرمایه گذاری های کلانی که در آنجا کرده بود و قبل از همه اینها برای سلطه بر منابع نفت الجزایر، این کشور را جزیی از خاک فرانسه می خواند و حتی حاضر نبود در مذاکرات مجمع عمومی سازمان ملل متحد در باره الجزایر شرکت کند. اما مردم الجزایر تصمیم خود را در باره استقلال گرفته بودند. با تشکیل «جبهه رهایی بخش ملی» (FLN ) جنگ بین ارتش فرانسه که حدود چهارصد هزار سرباز در الجزایر بسیج کرده بود و مردم الجزایر که یکپارچه خواهان استقلال بودند، به صورت یکی از خونین ترین جنگ های مستعمراتی جهان درآمد که به روایتی منجر به کشته شدن یک میلیون نفر از جمعیت ده میلیون نفری الجزایر شد. سرانجام مردم الجزایر موفق شدند فرانسه را با استقلال آن کشور راضی کنند. ریاست حکومت موقت به «فرحت عباس» سیاستمدار ملی، مبارز و خوشنام واگذار شد (سال 1958). او تا سال 1961 میلادی پدرانه حکومت را بین سران مبارز جبهه آزادی بخش ملی الجزایر تقسیم کرد و رژیمی آزاد را در الجزایر مستقر ساخت. همه از این وضع راضی بودند؛ جز «احمد بن بلا» که از سران برجسته جبهه بود. او پس با یک کودتای سفید (انتخابات از پیش تنظیم شده) در سال 1963 رئیس جمهور الجزایر شد!
«احمد بن بلا» که در جنگ رهایی بخش مبارزه کرده، مدت ها زندانی شده و تبعید شده بود، سهم خود را در حکومت بیش از سایر همرزمان می دانست، به این جهت فکر کرده بود پس از برکناری «فرحت عباس» کنار گذاشتن سایرین ساده است. ابتدا همگی را از نظام جدید برکنار کرد و گروهی مطیع و تسلیم نظرات خود را به کار گماشت. احزاب منحل شد. مطبوعات دولتی شد، آزادی به عنوان دنباله روی از سیاست امپریالیست ها خیانت شناخته شد. «بن بلا» تنومند و بلند بالا بود اما نظامی نبود. می ترسید نظامیان علیه او قیام کنند. از این رو «حواری بومدین» ریزه نقش، که یکی از نزدیک ترین دوستان نظامی اش بود و حق زیادی به گردنش داشت و او همیشه می گفت آرزو دارد روزی فرصتی به دست آورد و با نثار جان، جبران آن همه محبت رئیس جمهور محبوبش بن بلا را بکند، با وجود بودن نظامی های ارشدتر از او، به فرماندهی ارتش منصوب شد. ژنرال «حواری بومدین» هم الحق به وعده ای که به رئیس جمهور داده بود وفا کرد. چند سال هرچه خدمت و خوش خدمتی بود نسبت به ولی نعمت خود به جا آورد، تا یک روز در سال 1965، مطابق هر روز که گزارش های روزانه به رئیس جمهور میداد پس از به جای آوردن احترامات از رئیس جمهور خواست به پایگاه جدید ارتش در خارج از شهر الجزیره بیاید و به عنوان افتخاری به ارتش الجزایر، شخصا آن را افتتاح کند. «بن بلا» پذیرفت. خبرنگاران، عکاسان و فیلمبرداران آماده دادن پوشش خبری به این مراسم بودند.
پایگاه، وسیع، مجهز و کامل بود. پرزیدنت بن بلا در جلو و «حواری بومدین» به حال خبردار در عقب، از تمام قسمت های آن پایگاه نظامی بازدید کردند. در پایان ژنرال بومدین به خود اجازه داد فاصله یک متری با رئیسش را کم کند. جلوتر رفت و گفت در این پایگاه نظامی یک زندان قلعه مانند هم ساخته ایم برای زندانی هائی که از داخل حکومت بخواهند علیه شما دست به اقدام بزنند. در این قلعه تمام تجهیزات ایمنی به کار رفته، به طوری که وقتی خائنی در آنجا زندانی شود محال است تا آخر عمر بتواند از آنجا فرار کند. یک فراموشخانه واقعی!
بن بلا دوراندیشی بومدین را ستود و اظهار تمایل کرد از این زندان نمونه هم بازدید کند. بن بلا از آخرین قسمت پایگاه نظامی که همین قلعه بود نیز بازدید کرد، یک یک سلول های مخصوص را از نزدیک دید، حتی به اتفاق ژنرال بومدین و رئیس زندان، از سلول های مخصوص گرفتن اعتراف مخالفان هم دیدن کرد. در پایان بومدین به بن بلا پیشنهاد کرد از سلول انفرادی ویژه ای که همه تجهیزات ایمنی و زندگی را در آن ساخته اند نیز بازدید کند. پرزیدنت پذیرفت. بومدین پس از نشان دادن وسایل آسایش این سلول مانند تختخواب راحت، کتابخانه ای کوچک که کتاب هایش مطابق میل زندانی سلول انتخاب می شد، دستگاه های بهداشتی و دستشویی و دوش را هم نشان رئیس جمهور داد و طرز کار همه را هم از بن بلا خواست شخصا آزمایش کند. آنگاه با دست گوشه هایی از سلول را نشان داد و به عرض رساند که این دوربین ها از تمام زوایا و 24 ساعته فیلمبرداری می کنند، به طوری که حرکات زندانی عالیرتبه دائم زیر نظر است. بن بلا برای لحظاتی برای آن که وضع تختخواب و مبل را بار دیگر آزمایش کند و یا برای رفع خستگی، روی آن نشست، بعد دراز کشید. در این هنگام آجودان ژنرال «حواری بومدین» سرش را داخل سلول کرد و بعد از ادای احترام نظامی- با عجله گفت که رئیس ستاد می خواهد فورا به وسیله تلفن مطالب مهمی را به اطلاع ژنرال بومدین برساند. بومدین با کسب اجازه از "بن بلا" از سلول بیرون رفت و شخصا در سلول را قفل کرد و کلید آن را در جیب خود گذاشت. ... روز بعد بدون آن که مردم مبارز الجزایر در روزنامه ها بخوانند و یا از رادیو بشنوند یا در تلویزیون ببینند پرزیدنت "بن بلا" کجا رفته و چه شده، در روزنامه ها خواندند، از رادیوها شنیدند و در تلویزیون دیدند که پرزیدنت ژنرال حواری بومدین روز قبل از پایگاه بزرگ نظامی حومه شهر الجزایر بازدید کرده است. در عکس ها تنها ژنرال بومدین دیده می شد و افسران زیر دستش، البته فیلم در برخی قسمت ها قطع می شد و از جای دیگری شروع می شد. زمانی هم بخش هائی سیاه نشان داده می شد. تا وقتی که بن بلا بلند قامت و تنومند رئیس جمهور الجزایر بود، بومدین ضعیف جثه برای آن که در پرزیدنت ایجاد سوء ظن نکند لباس های شاخص نظامی نمی پوشید که جلوه پیدا کند. اما پس از سقوط بن بلا بلافاصله دستور داد یکی از بهترین خیاطان پاریس به الجزایر بیاید تا لباس مناسبی برای این ژنرال رئیس جمهور ریزه میزه بدوزد. خیاط هم یک شنل گشاد و سیاه رنگ را برای او مناسب تشخیص داد. از آن پس شنل مخصوص «پرزیدنت ژنرال حواری بومدین» یکی از مشخصات او شد. ژنرال بومدین که تجربه دو کودتا را پشت سر گذاشته بود، اجازه نداد کسی علیه او کودتا کند. اما یک کودتای نامرئی که اسم طبی اش «کانسر» است و ما به آن «سرطان» می گوییم در سال 1979 نه تنها مقام بلکه جانش را هم گرفت. ----------------------------------- کودتا در ترکیه را که در شماره 470 راه توده منتشر شد، اگر نخوانده اید می توانید از اینجا بخوانید. http://www.rahetudeh.com/rahetude/2014/5ut/470/turki.html
|
راه توده 471 13شهریور ماه 1393