راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

خاطرات "سایه"

(پیر پرنیان اندیش)

هنرمندان ایران

استاد تیشه زدن

به ریشه خویش اند

 

 

 

پرویز مشکاتیان و...

 

قطعه ای از پرویز مشکاتیان را می شنیدیم. سایه با حسرت گفت:

 

مشکاتیان قدر خودشو نشناخته و من هم تا حد امکان با او دعوا کرده ام.

 

- لفظ دعوا را طور می گوید که معلوم است شوخی می کند و مراد از آن عتابی پدرانه و مشفقانه است.

 

یه شب با شفیعی و یه جمعی رفتیم خونه مشکاتیان. خونه ش نوک کوهه، آدم می ترسه از اونجا پرت بشه پایین! (می خندد) صحبت شد و مشکاتیان گفت: مردم  اله هستن و بله هستن. شروع کرد به انتقاد از مردم و جامعه. هی گفت، هی گفت... من افتادم به اون دنده و گفتم چیه، حالا عاجز شدی نمی تونی ساز بزنی گناه رو به گردن مردم می ذاری؟ بیشتر به فکر موسیقی باش و کار کن تا بتونی ساز بزنی. هی گفتم. اون طفلک هم فقط گوش کرد.

 

پسر مشکاتیان، که نوه شجریانه، اومد با یه معصومیتی به من گفت: عمو سایه! این حرف هایی که شما می زنین فایده نداره، بابا اصلا گوشش به این حرف ها بدهکار نیست. این بچه ها می دونن که من چقدر دوستشون دارم و من هم همیشه صریح حرفمو می زنم. همه جمع با تایید به حرف من گوش می دادن و در عین حال تعجب کرده بودن که من رفتم مهمانی و دارم با صاحبخونه دعوا و مرافعه می کنم. خیلی اون شب به مشکاتیان تاختم.

 

استاد بهترین کارهای آقای مشکاتیان کدوم کارهاست؟

 

- سکوتی بلند می کند و تامل کنان می گوید:

 

همون کارهایی که با شجریان کرده... پیش از این تکنوازی های خوبی داشت ولی سال های اخیر نه. در صورتی که آدمی مثل مشکاتیان حالا باید پنجاه تا تکنوازی درجه یک داشت... ولی گذشت ندارند این آدما و اون طوری که باید خودشونو وقف کار هنری نکردن... همیشه هنر وقتی هنره که هنرمند خودشو وقف هنر بکنه نه این که هنر دنبلیچه زندگیش بشه. همه اونایی که کسی شدند در تاریخ، به همین شکل بود. همه ما به نوعی زندگی معمولی رو رحجان دادیم به کار هنری... حالا یکی حدی رو برای کار خودش نگه داشته و حاضر نشده افت زیادی بکنه؛ یعنی تا اونجایی که از دستش بر می اومده کرده... یه آدمی مثل من این کارو نکرده واقعا که خودشو وقف هنر بکنه؛ من زندگی کردم و زن و بچه ام رو اداره کردم، نشستم موسیقی گوش کردم و باغبانی کردم و خلاصه زندگی کردم در کنارش هم شعر بود... ولی اگه بالا پایینی تو شعر من هست بیش از این از دستم بر نمی اومده... خودم حاضر نشدم شعرمو تنزل بدم و بگم هر چی پیش اومد. اگه چیز خوبی از آب در نیومد نقص از خود آدمه... به نظرم مشکاتیان بیش از این می توانست کار کنه...

 

یه آدم فرهنگیه مشکاتیان- یادمه تو چاووش کلاس وزن شعر گذاشتم؛ چند جلسه و چیزهایی که به کار موزیسین می خورده رو می گفتم. تو اون جلسات فقط مشکاتیان با علاقه گوش می داد و سئوال می کرد.

 

استاد! تو اهل موسیقی که می شناسین کدومشون خودشو وقف هنر کرد؟

 

از قدما در باره آقا حسینقلی و درویش اینا چیزهای حیرت آوری نقل می شه.

 

از اونایی که دیدینشون و با اونا مراوده داشتین؟

 

کسایی؛ کسائی به طور طبیعی کارش سطح بالایی داره و از او سطح پایین نمی آد، هیچ وقت... کسایی یه استثناست، یه نابغه است ولی نابغه ای که نبوغ رو کسب کرده، با زحمتی که کشیده. از روز اول جون کنده... شیش ماه پیش خودش نشسته و صدای نی رو در آورده و بعد رفته شاگردی صبا کرده و خوب گرفته از صبا... در کنار نبوغی که داشته.

بعد هم پایور... پایور نبوغ کسائی رو نداشت ولی به نظرم حتی از کسایی هم منظم تر و پرکارتر بود. واقعا شیش دانگ حواسش پیش موسیقی بود؛ یه هنرمند دو دوتا چهار تا بود واقعا... همه زندگیش این بود که باید کار کرد، تمرین کرد، یاد گرفت... بسیار منظمه، در کارش هم بی نظیره.

 

- باید یادآوری کنم که این گفتگو مربوط به زمانی است که استاد پایور و استاد مشکاتیان هنوز در قید حیات بودند.

 

استاد! در شعرا کدومشون خودشونو وقف شعر کردن؟

 

هیچ کدوم. متاسفانه ابتلائات آنقدر تو جامعه هنری ما زیاده که آدما رو پایین می کشه... نمونه اش همین آقای اسماعیل خویی... شاعر فوق العاده خوبیه، از کلاسیک و نو، ولی ببینید چقدر شعرش پست و بلندی داره. این رباعی هاشو بخونید... خویی می تونست یه شاعر درخشان باشه... به هر کی نگاه کنید؛ به اخوان، شاملو، نادرپور، به کسرایی- که اصلا به فکر کار هنریش نبود- هر کس به نوعی خودشو تلف کرد. نادرپور تو اینا از همه جدی تر بود برای این که دنیا رو با شعر خودش می سنجید اما انواع ابتلائات داشت. از مرگ اندیشی تا چیزای دیگه. شاید به خاطر فضای جامعه باشه.

 

ممکنه استاد! ولی شما تو شاعرا ملک الشعرای بهار رو نگاه کنید... بهترین قصایدشو تو سال های آخر عمرش گفته مثل «لزنیه» و «جغد جنگ» یا به فروزانفر نگاه کنید، بهترین کارش آخرین کارشه یعنی شرح مثنوی. خب اینا هم تو همین فضا و محیط کار کردن... یا علامه قزوینی مثلا؛ یعنی دائما در ترقی و تعالی بودن این آدما.

 

به نظرم اینا استثناء بودن. اینا می فهمیدن که کی هستند و می خوان چی کار بکنن... مداومت داشتن تو کارشون؛ وقتی به یه جایی می رسیدن نمی گفتن حالا بریم خانوم بازی کنیم. شب و روز عرق بخوریم و تریاک بکشیم... به کارشون ادامه می دادن.

 

دریغا دریغ!

 

هنوز در بهت درگذشت پرویز مشکاتیان هستم. به سایه زنگ می زنم. می دانم دور از وطن دارد برای مشکاتیان و آن استعداد فروزان از دست رفته غصه می خورد و گریه می کند.

تا حرف از مشکاتیان به میان می آید، می زند به گریه. از استعداد و هنر و صبغه فرهنگی شخصیت مشکاتیان می گوید. از این که تاب ناروایی های زمانه را نداشت و فرصت های بسیاری را از خود و موسیقی ایران گرفت. سایه با بغض و گریه حرف می زند.

 

گفتم: گویا این بیت ها که برای اخوان گفته اید، «نقد حال» مشکاتیان هم هست:

 

پی تیشه زدن به ریشه خویش

دست در دست روزگار گذاشت

آنچه دشمن نکرد با خود کرد

جان بفرسود و تن نزار گذاشت

 

تایید کرد. حسرت و اندوه از صدایش می بارید

 

چه فایده؟!

 

به سایه زنگ زدم. در آلمان هم از خبرهای موسیقی زود مطلع می شود. خبر مقاله جنجالی آن استاد گرامی به گوشش رسیده بود. مقاله ای که به بهانه درگذشت پرویز مشکاتیان محملی شده بود برای...

 

سایه ناراحت بود. گفت:

 

آخه پرویز مشکاتیان که طفلک دیگه نیست... یه روز به مشکاتیان، یه روز به شجریان، یه روز به این، یه روز به آن، چه فایده ای داره هی به هم بپریم؟ این حرف ها جز این که باعث کدورت و ناامیدی بشه مگه فایده ای هم داره؟ من دلم برای جوون ها می سوزه که هاج و واج این چیزها رو نگاه می کنن و سرخورده می شن...

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  472   20 شهریور ماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت