راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

خاطرات "سایه"

(پیر پرنیان اندیش)

بیات اصفهان

کلام را طبری گفت

تار را لطفی زد

 

 

خواننده ای با یه صدای غرای عجیب و غریب می خواند. هوشنگ اوج... لطفی به من گفت: آقا! انگار تختی داره آواز می خونه. خیلی صدای قوی بازی داشت.

 

- بعد از این که نوار تمام شد سایه گفت:

 

زمان انقلاب اون روزی که فرشته خانم از زندان آزاد شد، علیزاده به من زنگ زد و گفت: آقا! خواستم اول از همه به شما خبر بدم (به گریه می افتد)... وقتی تلفنو گذاشتم زمین زار زدم به گریه... خیلی علیزاده موقعی که زنش زندان بود بی تاب بود... زار زدم به گریه و با خودم فکر کردم که اگه کیوان هم بود، حالا از زندان آزاد می شد!...

 

بیات اصفهان لطفی

 

- امشب سایه بیشتر با خودش بود. اشاره وار از هر موضوعی می گذشت و صدایش از ته چاه در می آمد...

 

پای موسیقی که پیش می آد همه عالم از چشمم می افته، شعر از چشمم می افته حتی، من هر مصیبتی رو خیال می کنم می تونم تحمل کنم ولی در مقابل موسیقی نه، نمی تونم. هیچ به اختیار خودم نیست. بعضی از کارهای لطفی رو طاقت ندارم بشنوم اصلا...

 

مثلا کدوم کار؟

 

یه بیات اصفهان داره که تو چاووش زده و تو یکی از نوارهای چاووش هم هست. ظاهرا چاووش 8. یه شب جایی مهمان بودیم، لطفی همون بیات اصفهانو زد، البته وقتی یه کارو یه بار دیگه می زنن یه جور دیگه می شه. اون شب من بهش گفتم: آقای لطفی! چه مرگته این طوری ساز زدی؟ ساز خیلی عجیبیه. نوار با کیفیت نه چندان خوبشو دارم، همین صبح امروز داشتم می شنیدم، یه بار دیگه گوش کنیم...

 

- در حین گذاشتن نوار می گوید:

 

اصلا مثل این که یه آدمی نشسته و داره بی اراده درد دل می کنه. وقتی نوار تموم می شه می گه ببخشید؛ یعنی ببخشید که جلوی شما خودمو عریان کردم و دردهامو گفتم. یعنی با خودش نبوده وقتی این سازو می زده مثل این که کسی از احوال خودش، درد خودش، عاشقی خودش چیزهایی گفته باشه بدون این که متوجه باشه چی گفته... عاطفه و جمله بندی های این کار حیرت آوره... امیدوارم بتونم تا آخرشو گوش کنم، نمی دونم.

- البته نتوانست و حالتی رفت که محراب به فریاد آمد.

(راه توده: شعر ریگ ها و الماس های زنده یاد طبری با همین اصفهان لطفی خوانده شده است.)

روایت دیگری از این اصفهان با عنوان «پرواز عشق» منتشر شده است! با اولین مضراب لطفی سایه این بیت را می خواند:

 

حدیث عشق نداند کسی که در همه عمر

به سر نکوفته باشد، در سرایی را

 

دقت کنید به این زمان هایی که برای نتها مصرف می کنه و فاصله هایی که بین مضراب هاش هست... حیرت آوره، اصلا خاص لطفیه؛ هیچ نوازنده ای نه پیش از او، نه در زمان او و نه احتمالا بعد از او، هیچ کس این کارو نکرده و نمی تونه بکنه... حس می کنید چه دردی رو داره بیان می کنه؟ اما در عین حال چه طمانینه ای دارد... چه جور داره این درد و تحمل می کنه، خیلی عجیبه!... این کار لطفی از لحاظ تکنیک فوق العاده است، مثل این که همه صناعاتی که تو شعر می شناسین تو این موسیقی به کار برده شده. با این که نوانده از نظر قدرت تکنیک در اوج کماله، اما عاطفه و دردی که تو این موسیقی هست باور نکردنیه...

 

- سه چهار دقیقه در خودش فرو می رود و آرام آرام اشک می ریزد.

 

به ترکیبات نغمه ها دقت کنین، حیرت آوره! این قدر ذوق! این قدر آفرینش! من در لحظاتی فکر می کنم که شعر سعدی هم نمی تونه این قدر آفرینش داشته باشه، ببینید، پشت سر هم همش تازگی و تازگی و آفرینش. از حالتی به حالتی... واقعا شعر نمی تونه به اینجا برسه، کلام نمی تونه این کارو بکنه.

 

- نوار که تمام شد، سایه ماند و چشمانی خیس و چهره ای برافروخته و صدایی مغموم و لبخندی نامفهوم.

 

امتیازی که من خواجه حافظ شیرازی دارم اینه که من این موزیک هارو شنیدم و او نشنید... اگه می شنید حتما دیوانه می شد!

 

قوامی

 

- تصنیف «تو ای پری کجایی» را می شنویم. کهنه نمی شود و هر بار که می شنوی جلوه و جلای دیگری دارد. سایه در میان تصنیف با لبخند پریده رنگی می گوید:

 

قوامی خیلی آدم خوب با مناعتی بود. افسر ارتش بود. اول در رادیو نیرو هوایی می خوند، بعد در رادیو ارتش می خوند و بعد با اسم مستعار فاخته ای اومد در برنامه گل های رنگارنگ خوند. خیلی آدم زجر کشیده ای بود. یه بچه ای داشت، معتاد و الدنگ، (الدنگ را با کیفیت مخصوصی ادا می کند. یدرک و لایوصف که می گویند همین است) بیچاره قوامی نابود شد سر این بچه.

 

- چند دقیقه بعد...

 

استاد! آقای قوامی از لحاظ آواز در چه حدی بود؟

 

آوازخون خوبی بود؛ مسلط به ردیف. من آواز قوامی رو دوست داشتم ولی من صداشو به گرمی صدای بنان نمی سنجیدم ولی خواننده خیلی خوبی بود.

 

رابطه اش با بنان خوب بود؟

 

بله... بنان خب یه مقدار تنگ نظر بود ولی یه روز نمی دونم چی شد که بنان به قوامی گفت: شما که خودتون صاحب سبکین. از بنان خیلی بعید بود این حرف!

 

- ناگهان چشم سایه برق می زند. برمی خیزد و می رود از یخچالی که در اتاق خوابش هست، یک جعبه شیرینی بر می دارد و می آید. اینجاست که معنی شعر سعدی را می فهمم: «از در درآمدی و من از خود به در شدم». سایه از من می خواهد که در جعبه را بردارم... به به!... نان خامه ای های نفیس و تابناک. کاشف به عمل می آید که این تحفه را دوستی برای سایه آورده و سایه هم فی الفور آن را برایم کنار گذاشته که قدر گوهر یکدانه گوهری داند. همین نکته کفایت می کند که من تا ابد مرید سایه شوم تا چه رسد به...

 

هردم از روی تو نقشی زندم راه خیال

با که گویم که در این پرده چه ها می بینم

 

همین طور که با حضور قلب نان خامه ای گوارای وجود می کنم، از سایه می خواهم حرفش را ادامه دهد:

 

بنان می دونست که من از صدای شهیدی خیلی خوشم می آد و اون داغستانی لری که خونده رو خیلی دوست دارم، گلهای رنگارنگ شماره 264، یه روز بنان اومد تو اتاق من و حرف زدیم و پا شد که بره، به جای این که بره توی درگاه وایستاد و دستشو گذاشت رو درگاهی و شروع کرد دو جمله از این داغستانی رو خوندن. آقای عظیمی! به جان شما همین آواز کوتاه بنان هزار تا شهیدی رو از چشم شما می انداخت (سرش را تکان می دهد) ولی خب زهرآگین بود. می خواست بگه آقای ابتهاج اون آوازی رو که تو دوست داری من خیلی بهتر بلدم. وقتی رفت مدتی غش غش تو اتاق خندیدم. هیچ وقت من رغبت نکردم بگم آقای بنان بیا اینو بخون ما ضبط کنیم.

 

استاد! الان حسرت نمی خورید که چرا از بنان نخواستید بخونه!

 

نه (با لحنی جدی)... قیمت آدم ها به یه چیز دیگه است. شما صد برابر بهتر از سعدی شعر بگو ولی آدم بدی باش. مفت نمی ارزه.

 

- یکی دو دقیقه ای سکوت می کند...

 

عاطفه خانم! من میان همه این ها غریب بودم... اونچه در درونم بهش می نازم «اینه» (با انگشت به قلبش اشاره می کند.)، نه این که فلان غزلو ساختم. شاید یک پنج سال، ده سال دیگه غزل های خیلی بهتری بسازی اصلا «این» نمی شه (با انگشت به قلبش اشاره می کند!) این روحیه، ترکیبیه از همه چیزهایی که خوندم و سرشت من... متاسفانه این چیزها در هیچ جا به حساب نمی آد.

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  474   سوم مهر ماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت