راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

نگاهی به تاریخ

رشد سرمایه داری در اروپا

دکتر سروش سهرابی

 

 

این بحث در ادامه بحث های گذشته است که به قلم من نگاشته شده و امیدوارم خوانندگان راه توده آنها را دنبال کرده باشند:

تصور اینکه طبقه‌ای بنام بورژوازی گویا درحال نابودی بوده اما متاثر از اندیشه‌های رنسانس و پروتستان در بخش هائی از اروپا تغییراتی کرد و از درون آن سرمایه داری متولد شد همه واقعیات مربوط به پیدایش سرمایه داری را بازتاب نمیدهد. درواقع سیاست‌هایی که حکومت‌های آن دوران بر بستر تعارضات داخلی و برای افزایش توان رقابت با یکدیگر اتخاذ کردند، از جمله عوامل عمده تحول به سمت نظام سرمایه‌داری در سده‌های بعد بود.

مسئله توضیح چگونگی پیدایش سرمایه داری نیست بلکه چگونه شکل گیری و سازماندهی آنست. این سازماندهی نوین بود که امکان ایجاد آنچنان تمرکزی را داد که توانست در ابتدا امپراتوری‌های بزرگی چون هابسبورگ در اروپا و پس از آن و در ادامه خود امپراتوری‌های دیگری چون چین و ایران و عثمانی را به زانو درآورد.

در همه امپراتوری‌های شرق از چین تا عثمانی، پیشه وری و تجارت پیشرفته‌‌ تر از اروپای غربی بود. پیش از سده شانزدهم آسیا گرفتار انهدام‌های گسترده شد، از حمله چنگیزخان تا امیر تیمور. آن هنگام که از سده چهاردهم و پانزدهم به بعد این امپراتوری‌ها دوباره شروع به جان گرفتن کردند، این بار و بتدریج در مواجهه با قدرت‌هایی قرار گرفتند که در سطح دیگری از ایجاد تمرکز و پیشرفت‌های ناشی از آن رسیده بودند. می توان گفت که به لحاظ نظری ایجاد یک همپیوندی گسترده اجتماعی بر مبنای پیشه وری و تجارت مبتنی بر آن در امپراتوری‌های شرقی و از جمله بیزانس دشوارتر از انگلستان و هلند بود. چرا که این امپراتوری‌ها دارای قلمروهای بسیار وسیع‌‌ تر و جمعیت بسیار بیشتر نسبت به انگلستان و هلند بودند. بنابراین با وجود برتری وزن مطلق تجارت و پیشه وری در شرق نسبت به غرب, وزن نسبی تولید ثروت ناشی از تجارت و پیشه وری نسبت به کل اقتصاد در شرق کم‌‌ تر از هلند و انگلستان بود. به این ترتیب امکان اینکه این شیوه تولید ثروت بتواند همه روابط دیگر اقتصادی را تحت تاثیر خود قرار دهد و و تمرکزی متفاوت را باعث شود دشوارتر بود.

از طرف دیگر آن محرک‌هایی که منجر به جهش بزرگ سده شانزدهم در انگلستان و هلند و فرانسه شدند در شرق وجود نداشتند. پیشرفت جهش وار آغازین انگلستان و هلند را در قرن شانزدهم نمی توان صرفا یا بطور عمده به روابط بین آنها و شرق نسبت داد. ولی بعدها و در ادامه خود و آن هنگام که این کشورها بر بنیاد اقتصادی نوین و نیرومند بطور جدی وارد روابط اقتصادی با شرق می شوند به شکل یک مانع جدی در برابر پیشرفت و تحول شرق عمل می کنند.

در مورد تغییرات انجام شده در هلند و انگلستان و فرانسه چنانکه گفتیم نه طبقه جدید سرمایه دار که خود دولت‌ها موتور و محرک تغییراتی بودند که سرانجام به تحول در روابط اقتصادی و اجتماعی منجر شد. در مورد فرانسه که هم از نظر اقتصادی و اجتماعی و هم از نظر درک از اقتصاد سیاسی از انگلستان عقب مانده بود، این سیاست‌های دولتی در قرن هفدهم است که منجر به سازماندهی جدید اقتصادی و اجتماعی گردید. از مهمترین چهره‌های این سیاست بایستی از کاردینال ریشیلیو و کاردینال مازارن جانشین او یاد کرد. دو  چهره‌ای که شاید بیش از آنکه در ارتباط با درک بهتر از اقتصاد سیاسی شناخته شده باشند در رابطه با رمان معروف "سه تفنگدار" اثر الکساندار دوم شناخته شده اند. چنانکه تعصبات مذهبی مازارن و ریشیلیو نسبت به پروتستان‌ها و یهودیان معروف شده است. این دورانی است که فرانسه با درک بهتر از اقتصاد سیاسی سیاست‌هایی مشابه انگلستان در دو سده پیش از آن را پیش می برد. یعنی تاکید بر تشویق تولید، جلوگیری از ورود کالاهای ساخته شده، جلوگیری از خروج مواد خام و ....

به این ترتیب می بینیم که حتی این دو کاردنیال کاتولیک ظاهرا متعصب همان تغییراتی را هدف خود قرار می دهند که پیش از آنها در انگلستان انجام شده بود. همانگونه که اولین بازتاب کشف قاره امریکا در فرانسه تشویق دزدی دریایی در محدوده آب‌های ساحلی فرانسه و اسپانیا بود. حکومت فرانسه از این دزدان دریایی پشتیبانی می کرد. آنچه در آغاز در ذهن دولتمردان آن دوران فرانسه شکل گرفته بود، همان بهره بردن از غارت آمریکا به شکل مستقیم بود. درک پیامدهای سرازیر شدن ثروت غارتی اسپانیا به اروپا و تاثیر آن بر رشد پیشه وری فرانسه از چند دهه بعد آغاز شد و این همان پایه درک اقتصاد سیاسی قرن هفدهم در فرانسه است که به نظر ما همچنان در دنیای کنونی نیز در چارچوب کلی خود معتبر است.

شاید بتوان گفت که علاوه بر تاثیر سفارش‌های کشتی سازی از طرف اسپانیا به چند کشور اروپایی، دزدی دریایی خود از عوامل پیشرفت صنعت دریانوردی و نظامی بود. منابع تاریخی صنعت دریانوردی از پیشرفت‌های بزرگی در سده شانزدهم از نظر کشتی سازی در کشورهایی مانند هلند و انگلستان خبر داده اند. با وجود اینکه بیشتر کشتی‌های اسپانیا و پرتقال در ونیز و جنوا ساخته می شدند، شاهد چنین پیشرفت تکنولوژیکی در ونیز و جنوا نبوده ایم. بنابراین می توان معتقد بود که کشتی‌های متعلق به دزدان دریایی پیشرفته تر از کشتی‌های اسپانیایی بوده اند یا بتدریج شده اند. در سده شانزدهم توپ‌هایی تولید شد که قادر به شلیک  گلوله‌هایی با سرعت صوت بودند و کشتی‌هایی ساخته شد که قابلیت مانوور بسیار بالاتری از کشتی‌های اسپانیایی داشتند. بر مبنای اطلاعات کنونی، خود این پیشرفت‌ها را تنها می توان به نقش دزدی دریایی که در ابتدا واکنش انگلستان و هلند به انحصار غارت امریکا توسط اسپانیا بود نسبت داد. به این ترتیب سده شانزدهم صفحه جدیدی در تاریخ تحولات اقتصادی و اجتماعی برخی از کشورهای اروپا و بطور عمده انگلستان و هلند و فرانسه گشود.

محرک پیشه وری در سه کشور یاد شده ولی فقط خود کشور اسپانیای کنونی نبود. اسپانیا به بهره وری از قاره امریکا در چارچوب درک خود از اقتصاد سیاسی اقدام کرد. مهاجران بسیاری به امریکای لاتین رفتند و از معادن آن قاره بهره برداری کردند و به تولید کشاورزی دست زدند. این آغاز برده داری جدید در قرن شانزدهم بود. از این دوران و تجارت‌های انجام شده در آن دوران به "مثلث طلایی" یاد می کنند. یعنی تجارتی که یک طرف آن انتقال برده‌های افریقایی به امریکاست و ضلع دیگر آن ورود محصولات معدنی و کشاورزی و طلا و نقره به اروپاست و بالاخره صدور کالاهای رنگین و بی ارزش به آفریقا برای خرید بردگان است. به این ترتیب مثلت اولیه دارای سه ضلع اسپانیا، افریقای غربی و امریکای جنوبی می باشد. ولی واقعیت آن است که هرچند در چند دهه آغاز قرن شانزدهم ورود مواد معدنی و کشاورزی از امریکا و صادرات برده تحت کنترل اسپانیا بود، صادرات کالاهای ساخته شده به آمریکا، در حدی که بود، ارتباط چندانی با اسپانیا نداشت. این کالاها در کشورهای مختلف از جمله فرانسه، هلند و انگلستان و تا حدی هم آلمان کنونی ساخته می شد. هر چند مثلث‌های بعدی که اضلاع آن مثلا انگلستان و افریقای غربی و امریکا می باشد مثلث‌های با دقت بیشتری می باشند. یعنی صادرات کالاهای ساخته شده از انگلستان به امریکا تا حدی که حتی تا سده هیجدهم کلنی‌های انگلیسی زبان مستقر در امریکای شمالی حق ساخت کالا را نداشتند و مجبور به خرید صادرات انگیلسی بودند. انگلستان به آنچنان درکی از اقتصاد سیاسی رسیده بود که دیگر به مستعمرات خود اجازه تولید کالای ساخته شده را نمی داد و برای آنها تنها نقش تولید مواد خام را قائل بود.

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  466    دوم مرداد ماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت