نگاهی به دلائل انتشار سخنرانی سال 67 خامنه ای آیا علی خامنه ای فردی هوشمند و توانا در حد مقامی است که دارد؟
|
در روزهای گذشته رسانههای نزدیک به بیت رهبری بخشهایی از سخنرانی آیت الله خامنهای در آخرین ماههای رئیس جمهوری وی را در مخالفت با میرحسین موسوی و گلایه در نداشتن اختیارات منتشر کردند. آقای خامنهای در این سخنرانی تاکید می کند که از سال 62 در عرصه جنگ به وی هیچ مسئولیتی نداده اند و بعنوان رئیس جمهور نیز، هم با میرحسین موسوی بعنوان نخست وزیر و هم با اکثریت بزرگ وزرای وی مخالف بوده است. وی تاکید می کند هیئت حکمیت آیت الله خمینی نیز در همه موارد بسود نخست وزیر رای داده است. انتشار این سخنان دو بخش دارد. یکی دلایل این انتشار است و دیگری محتوای آن. دلایل این انتشار چیزی نیست جز آنکه آقای خامنهای روزبروز بیشتر زیر فشار ناتوانی در توجیه حمایت از احمدی نژاد و ادعای نزدیک بودن نظریاتش به وی و ترجیح احمدی نژاد به موسوی، کودتا علیه نتیجه انتخابات و ادامه حصر موسوی و کروبی قرار گرفته است. در واقع آقای خامنهای با انتشار سخنان خود در نقد دولت موسوی می خواهد بگوید که موسوی و هیئت دولت او افراد توانمندی نبوده اند و بهتر از احمدی نژاد عمل نمی کرده اند. اما محتوای سخنان آقای خامنهای از این جهت جالب توجه است که وی در آن چند اعتراف می کند. اعتراف نخست مربوط به پشتیبانی آیت الله خمینی از میرحسین موسوی است که این اواخر برخی فرماندهان درجه دوم و هیچکاره سپاه در آن دوران، یا افرادی در حد بادامچیان منکر آن شده بودند و مدعی بودند گویا آقای خمینی با موسوی مشکل داشته است. آیت الله خامنهای به صراحت می گوید که تنها بنا بر خواست آیت الله خمینی و بدلیل نداشتن هیچ راه دیگری نخست وزیری موسوی و وزرای وی را پذیرفته است. دوم آنکه آقای خامنهای اعتراف می کند که عملا آقای خمینی او را برای هیچ کاری مناسب نمی دانسته است. آقای خمینی زمانی گفته بود مخالفان موسوی حتی "عرضه اداره یک نانوایی را ندارند". می توان فکر کرد الگوی وی در بیان این سخن خود علی خامنهای و اطرافیان وی و ظرفیتها و تواناییهای آنان نبوده است؟ آقای خامنهای بعنوان رئیس جمهور اختیارات نداشت، چرا مسئولیت جنگ نیز از او گرفته شد؟ آقای خمینی فرماندهی کل قوا را به بنی صدر داد ولی به خامنهای نداد و پس از بنی صدر هاشمی رفسنجانی را بعنوان جانشین خود در فرماندهی کل قوا تعیین کرد و علی خامنهای همانطور که خود می گوید در جنگ نیز هیچ مسئولیت واقعی برعهده اش گذاشته نشد. امروز که 25 سال از رهبری آقای خامنهای می گذرد می توان یقین پیدا کرد که ارزیابی آیت الله خمینی از ظرفیتها و تواناییهای علی خامنهای چندان دور از واقعیت نبوده است. در این 25 سال هر دستاوردی که کشور ما داشته مربوط به عرصههایی است که خارج از محدودههای اثرگذاری آقای خامنهای و دورانهایی بوده که وی فعال مایشا نبوده و یک دولت مستقل و قوی در برابر وی وجود داشته است، یعنی 16 سال هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی. آن زمان که کار بدست وی افتاد احمدی نژاد را بر سر کار آورد و او را با کودتا حفظ کرد و اگر مقاومت موسوی و کروبی و جنبش سبز و آگاهی مردم نبود الان فردی از همین دار و دسته اوباش و اراذل نزدیک به احمدی نژاد یا شخص بی لیاقت دیگری در حد وحید جلیلی رئیس جمهور ایران بود. در واقع یکی از دلایل گزينش و تفاهم بر سر رهبر شدن علی خامنهای همین شناخت از ظرفیتهای اندک و ناتوانیهای وی بود. منتهی آنان که او را به رهبری بالا کشیدند حساب نکردند که این ناتوانی او را به چه سمتی خواهد برد و چه خطراتی را بوجود خواهد آورد. آقای خامنهای بدلیل ناتوانی و ظرفیتهای اندک خود همه توانمندان را از دور و بر خود پراکنده و خانه نشین کرد و برعکس، هر آدم ناتوان و چاپلوسی که دم دست داشت بالا کشید. کافیست در نظر بگیریم جای شخصیتی مانند موسوی خوئینیها را محسنی اژهای گرفته است که سطحش گاز گرفتن و پرتاب قندان است. یا جای طالقانی را در نماز جمعه احمد خاتمی و علم الهدی گرفته اند. موسوی اردبیلی جای خود را در قوه قضائیه به لاریجانی داده و شیخ علی سعیدی جانشین عبدالله نوری شده است. حتی شخصیت هایی نظیر ناطق نوری و عسگراولادی نیز از او فاصله گرفتند. از طرف دیگر دیدیم که مداحان ناگهان بزرگ شدند، چرا که آقای خامنهای در برابر مراجع و روحانیان بزرگ محلی از اعراب نداشت ولی در برابر مداحان می توانست مدعی دانش و فضل شود. در تمام انتصابهای وی یک شخص درست و حسابی که سر او به تنش بیارزد دیده نمی شود. همین وضع و همین عقده حقارتی که در دوران ریاست جمهوری متوجه وی شد خیلی از رفتارهای او را توضیح می دهد. مثلا ادعای سررشته داشتن و کارشناسی در همه امور. از شعر و ادبیات و سینما و مذهب گرفته تا نانوتکنولوژی و بیولوژی و فیزیک و شبیه سازی حیوانات و ... در همه این امور خود را صاحبنظر می داند و برای هنرمندان و سینماگران و دانشمندان تعیین تکلیف می کند. این غیر از ادعاهایش در عرصه اقتصاد سیاسی و جامعه شناسی و مردم شناسی و ارتباطات و مطبوعات و شمار فرزندان خانواده و غیره است. و همین شخص با این همه ادعا در پاسخ به یک پرسش ساده علی مطهری درباره دلایل حصر میرحسین موسوی آنچنان پاسخ غیرقانونی و بی حساب و کتاب و نسنجیدهای داد که اکنون یک ماه است هواداران وی در پی رفع و رجوع آن هستند و حتی انتشار همین سخنرانی وی نیز با آن خرابکاری بی ارتباط نیست. آنچه از مکاتباتش با وزرا یا بحث تویوتا و نیسان پاترول نیز نقل می کند نشان می دهد که در دوران ریاست جمهوری نیز کار ایشان دخالت در جزئیات و گرفتن وقت وزرا بوده و حتی با وظایف یک رییس جمهور هم بخوبی آشنا نیست، همان چیزی که یکی از وزرا به گفته خود وی با نوشتن اینکه "وقت رییس جمهور باارزش است" خواسته به ایشان بفهماند و ظاهرا آقای خامنهای متوجه طعنه وزیر مربوطه نشده است که وقت خودتان را برای کارهای مهم بگذارید نه دخالت در جزئیات کار یک وزارتخانه. در ناتوانی سیاسی آقای خامنهای همین بس که با وجود آنکه همه ارگانهای اقتصادی و بنیادها و شورای نگبهان و سازمان زندانها و نیروی انتظامی و نظامی و قوه قضائیه و دادگاهها و دستگاه بگیر و ببند و اراذل و اوباش و انصار حزب الله و غیره را در اختیار خود گرفته و حاضر نیست جزئی از آن را با کسی تقسیم کند باز هم نتوانست حریف اصلاح طلبها یا امثال محمد خاتمی و هاشمی رفسنجانی شود که هیچکدام از اینها را در اختیار ندارند ولی بجای آن یاد گرفته اند از ظرفیتها و تواناییهای سیاسی و شخصیتی خود بهره گیرند. همین ضعفهاست که بصورت میدان دادن به افراد چاپلوس و بی ریشه درآمده که ریشه به تیشه کشور ما زدند. افراد ناتوان و کم ظرفیت شیفته چاپلوسها هستند و آنها نیز رگ خواب اینان را خوب می شناسند. این چاپلوسها دور و بر آقای خامنهای را پر کردند و سرانجام در دوران احمدی نژاد همه دولت را بدست گرفتند و خزانه کشور را یک سره به جیب خود ریختند. اکنون به اتکای همین قدرت مالی برای مردم و دولت روحانی خط و نشان می کشند و می کوشند جلوی اصلاح اداره امور را بگیرند و همچنان از سوی آقای خامنهای و بیت رهبری حمایت می شوند. بدتر از همه اینکه ضعف و ناتوانیهای آقای خامنهای بصورت تکیه بر نیروهای نظامی و سپردن افسار کشور بدست آنان در آمد که امروز و آینده کشور ما را با بزرگترین خطرها روبرو کرده است. فرماندهان به قدرت و ثروت رسیده سپاه رسما اعلام می کنند که قانون اساسی را قبول ندارند، یعنی حاضر نیستند رفتار خود را در چارچوب خواست مردم تنظیم کنند. آقای خامنهای 25 سال است که سر کار است و دستاورد او در تمام این دوران برهم زدن آرامش روانی جامعه بوده است. پیش از وی با وجود آنکه جنگ بود در جامعه نوعی آرامش روانی وجود داشت و این همه فساد و فحشا و تبعیض و از هم گسیختگی و بحران اجتماعی و اخلاقی و طلاق و تجمل پرستی و زنان خیابانی و کودکان کار و وحشت از آینده و بهای دلار و طلا و ... وجود نداشت. جامعه ما در تمام دوران آقای خامنهای یک روز هم احساس آرامش نکرد و اکنون هم پس از 25 سال هنوز بحث انصار حزب الله و گشت ارشاد و امر به معروف و نیروی انتظامی رشوه خوار و دادگاههای ضدانقلاب و روزنامه نگاران زندانی یا هر روز در خطر بیکاری و مطبوعاتی که از فردایشان خبر ندارند و قوه قضائیه بی در و پیکر و قانون شکن و زندانیانی که در زندان مجددا محاکمه و محکوم می شوند و ایرانیانی که از خارج کشور باز می گردند و در فرودگاه بازداشت می شوند و دهها و دهها نمونههای دیگر این دوران جانفرسای رهبری آقای خامنهای است. اگر ایشان به اختیارات بی حد و حصر رهبری خود هم قانع بود و دیگر در کار روسای جمهور و وزرا دخالت نمی کرد شاید باز امید یک آرامش و اداره منطقی امور بود که در این عرصه هم مداخلات هر روزه در کار وزارتخانههای نفت و ارشاد و اطلاعات و علوم و ... نیز این امید را کم رنگ می کند. ایشان اگر بجای دخالت در کار وزارتخانهها تکلیف یک قلم انصار حزب الله را بعد از 25 سال روشن می کرد معلوم می شد که "مقام معظم رهبری" در یک عرصه می تواند یک تصمیم جدی و روشن و قاطع بگیرد. ولی چه می شود کرد که از وی چنین انتظاری نباید داشت.
|
راه توده 468 23 مرداد ماه 1393