فرماندهان سپاه علیه وحدت ملی و انسجام نظامی سخن می گویند!
|
در ماه ها و هفته های اخیر، بویژه پیش و پس از روشن شدن نتیجه مذاکرات اتمی اخیر، فرماندهان سپاه در جای جای ایران بر حجم سخنرانی ها و اظهار نظرهای سیاسی خود به شکلی بیسابقه افزودند. فرمانده سپاه فارس در جایی سخنرانی کرد، و فرمانده اصفهان در جایی دیگر. فرمانده خراسان جنوبی و شمالی و بسیج آذربایجان شرقی و غربی و معاونت فلان فرمانده استان مرکزی و گیلان و مازندران و گلستان و ... خلاصه در همه جای ایران اینان بجای همه سیاسیون و دولتمردان و رهبران احزاب و انجمن ها سخنرانی و راجع به همه جزئیات مسائل کشور اظهار نظر کردند. مرکز همه سخنان آنان هم مخالفت با مذاکرات اتمی و توجیه حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی بود. این وضع یکبار دیگر توجه به رابطه میان نظامیان و سیاست و ممنوعیت یا ناگزیری آن را می طلبد. در واقع دو حالت در رابطه میان نظامیان و سیاست وجود دارد. حالت نخست عبارت از آن است که هر نظامی بعنوان یک شهروند و ایرانی طبعا دارای نظرات و گرایش های سیاسی خاص خود هست و باید باشد. طرفدار این یا آن حزب یا عقیده است. در انتخابات شرکت می کند. به این یا آن نامزد رای می دهد. این حق را نمی شود از هیچ نظامی یا سپاهی یا ارتشی به هیچ عنوان و بهانه ای سلب کرد. در ایران هم چنین بوده است. همه نظامیان چه در ارتش شاهنشاهی، چه در جمهوری اسلامی دیروز و امروز دارای عقاید سیاسی بوده و هستند. در ارتش شاهنشاهی سیاسی بودن فقط برای توده ای ها ممنوع بود و به جرم آن اعدام می شدند وگرنه در آن ارتش عده ای طرفدار شاه، شماری طرفدار جبهه ملی و همچنین طرفداران نیروهای مذهبی و آیت الله خمینی حضور داشتند. بعد از انقلاب هم همین وضع بود. امثال ناخدا افضلی یا سرهنگ عطاریان به جرم توده ای بودن تیرباران شدند. در حالیکه مثلا سرهنگ کتیبه عضو رهبری انجمن حجتیه رئیس رکن دوم ارتش شد که وظیفه اش یافتن سیاسی ها در ارتش بود! یا یک حجتیه ای دیگر بنام آقاشاهی را آقای خامنه ای در دوران ریاست جمهوری مسئول ضداطلاعات خود کرده بود. حالت دوم، عبارت از آن است که یک نظامی یا سپاهی، عقاید سیاسی خود را در وظیفه ملی که بر عهده آن است دخالت دهد و در دعواهای سیاسی جامعه خود بطور علنی موضع بگیرد و از این گروه در برابر آن گروه دفاع کند، یا علیه دیگری سخنرانی کند. این، آن رابطه ای میان نظامیان و سیاست است که قابل قبول نیست و در کشور ما فرماندهان سپاه آن را رواج داده اند. در واقع، در جامعه عقاید گوناگون وجود دارد، از جمله در خود سپاه یا بدنه آن و یا سربازان وظیفه سپاه. مداخله علنی فرماندهان سپاه در سیاست عملا به معنای از میان بردن وحدت در بدنه سپاه است. آن سرباز یا سپاهی که با موضعگیری سیاسی فرمانده خود موافق نیست چگونه می خواهد در موقع خطر و در زمان ضرورت دفاع ملی در کنار وی قرار بگیرد یا از دستورات وی فرمان برد؟ بدینسان فرماندهان سپاه با سخنرانی ها و موضعگیری های سیاسی خود، بویژه که در همه موارد در برابر خواست اکثریت مردم قرار دارد، عملا در حال برهم زدن وحدت نیروهای مسلح کشور و آسیب پذیر کردن آن در برابر خطرهایی هستند که اتفاقا کشور ما از هر سو در معرض آنهاست. آیا آنها خود از این واقعیت اگاه نیستند؟ بنظر می رسد که فرماندهان سپاه که هر روز در حال موضعگیری های سیاسی علیه این و آن هستند اتفاقا خیلی خوب می دانند که در حال برهم زدن وحدت نیروهای مسلح کشور و آسیب زدن به دفاع ملی هستند ولی وظیفه خود را چیز دیگری می دانند و تعریف کرده اند. آنان دیگر دفاع ملی را اصولا وظیفه خود نمی دانند و به همین دلیل پیامدهای سخنانشان برایشان اهمیت ندارد. امروز برای بسیاری از فرماندهان سپاه آنقدر که گرفتن فلان سفارش دولتی، یا صاحب شدن فلان کارخانه خصوصی شده، یا بدست گرفتن کنترل این یا آن بانک، یا نزدیک شدن یک گام بیشتر به قدرت سیاسی اهمیت دارد، برهم خوردن دفاع ملی اهمیت ندارد. خطری که امروز کشور ما را تهدید می کند در همینجاست که در اولین برخورد، درگیری درون خود سپاه شروع شود و سلاح ها بر روی همدیگر گرفته شود. هیچکس از هیچ فرمانده و غیرفرماندهی نمی خواهد که برای خود عقاید سیاسی نداشته باشد، یا مثلا از میرحسین موسوی خوشش بیاید یا نیاید، ولی فرماندهانی که در همه جا علیه موسوی و کروبی سخنرانی می کنند در شرایطی که می دانند که نه تنها اکثریت بزرگ مردم، بلکه اکثریت اعضای سپاه نیز به آنان رای داده اند، آیا سپاه را به سمت فروپاشی و درگیری در شرایط خطر نمی برند؟ این پرسشی است که این فرماندهان باید بدان پاسخ دهند، حتی اگر امید به کسب ثروت و قدرت چشم برخی از آنان را از دیدن واقعیت ها کور کرده باشد!
|
راه توده 485 207 آذرماه 1393