راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

سرمقاله راه توده 486

چه کسانی "فتنه گر" ند

و چه کسانی در مقابل "فتنه" اند؟

 

 

مراسم شانزدهم آذر امسال، آن جنبش و جوششی را که در عمق جامعه جریان داشت و شاید به همین دلیل دیده نمی شد به سطح آورد و آشکار کرد. کابوس فتنه دوباره به خواب حکومتیانی افتاد که پنج سال بر طبل خوش خیالانه "پایان فتنه" کوبیده بودند و آن را به خود امید و به مردم وعده می دادند. سخن بر سر بن بستی است که "نظام" در پی حصر دچار آن شده و وحشتی است که از احتمال شکستن آن جناح راست را در بر گرفته است. ماجرای "فتنه"‌ برخلاف آنچه هر روز به مردم و به همدیگر اطمینان می دهند نه تنها جمع نشده، بلکه روز به روز گسترده تر و وسیع تر هم می شود.

ریشه های آن بن بست و این وحشت در کجاست؟ چرا ماجرای "فتنه" جمع نمی شود و اصولا جمع شدنی نیست؟

در واقع پرسشی بزرگتر و عام تر وجود دارد. آیا جنبش های اجتماعی با گذشت زمان نیرو و ظرفیت های خود را از دست می دهند یا برعکس می توانند نیرو و ظرفیت های جدید کسب کنند؟ نگاهی به همین مراسم شانزده آذر امسال بیاندازیم. آن کسانی که در تظاهرات و تجمعات دانشگاهی امسال شرکت کردند یا در جلوی امثال حسین شریعتمداری ایستادند، احتمالا اکثریت آنان در زمان انتخابات 88 سیزده - چهارده سال داشته و شاید اصلا رای هم نمی توانستند داده باشند. اینان در زمره نیروهای تازه ای هستند که به جنبش سبز پیوسته اند و خون جدیدی هستند که به بدنه و اندام آن وارد شده است. یعنی این جنبش هم در حال نیرو گرفتن است و هم در این جریان نیروهای تازه تری را جذب خواهد کرد. در مقابل تظاهرکنندگان سال 88 یا آن کسانی که در زمان انتخابات 88 دانشجو بودند اکنون همه فارغ التحصیل شده و بخشی از پیکر اداری یا نظامی دستگاه کشوری یا بدنه کارشناسی بخش خصوصی را تشکیل می دهند و یا به صف بیکاران پیوسته اند و به هر حال همه آنان بمبی هستند که هر زمان می توانند منفجر شوند. اگر جنبش سبز در سال 88 یک جنبش عمدتا خیابانی باقی ماند، آنان که در سال 88 رای شان دزدیده شد و در خیابان ها باتوم و چماق خوردند و به زندان افتادند اکنون بعنوان کارگر و کارمند و کارشناس و متخصص و پزشک و کاسب و غیره جزیی از دستگاه سیاسی و اداری و پایه های چرخش دستگاه دولتی و اقتصاد کشور هستند. به نحوی که اکنون اگر حرکتی اجتماعی دوباره آغاز شود، این جنبش درون بدنه دستگاه اداری و سیاسی و اقتصادی کشور پایگاهی مستقیم و نیرومند تر از سال 88 دارد.

این حادثه ای بود که در انقلاب 57 نیز روی داد. انقلاب 57 از یکسو وارث سرکوب جنبش مردم در کودتای 28 مرداد بود، از سوی دیگر وارث شکست قیام 15 خرداد. آن جوانانی که در سال 32 یا 42 در خیابان ها سرکوب شدند و شکست خوردند در سال 57 در سنین پنجاه سالگی و چهل سالگی بودند و تمام گردش دستگاه سیاسی و اداری و اقتصادی و فرهنگی کشور بر دوش آنان بود. اینکه اعتصاب های اقتصادی و سیاسی در تمام کشور به ناگهان گسترش پیدا کرد ناشی از آن بود که بدنه دستگاه اداری و اقتصادی کشور را همانهایی تشکیل می دادند که خواست ها و آرزوهای آنان برای آزادی و استقلال ایران در جنبش های ملی شدن نفت و یا حوادث 1339 تا 1342 سرکوب شده بود.

بدینسان در یک دیالکتیک تاریخی، ابعاد اثرگذاری جنبش های سیاسی با سرکوب آنها و گذشت زمان نه تنها کاهش نمی یابد، برعکس گسترش می یابد و در تمام ابعاد و زوایای جامعه ریشه می دواند و آماده یک جهش بزرگتر بر شالوده یی به مراتب نیرومندتر می شود. بنابراین اثرگذاری جنبش های اجتماعی همواره از دوران روی دادن آنها بسیار فراتر می رود. هنوز خاطره کودتای 28 مرداد و تبعید و حصر مصدق در نسل و جامعه کنونی ایران زنده است. نسلی که خودش و پدرانش و بتدریج پدربزرگ های آن نیز اصلا مصدق را ندیده و دوران او را تنها شنیده اند و خوانده اند.

ایا معنای این سخن آن است که جنبش سبز سرانجام باید در یک روند تاریخی به یک انقلاب اجتماعی  فرا روید تا "فتنه" پایان پیدا کند؟ بحث نه بر سر جنبش و اصلاح و انقلاب، بلکه بر سر مطالبات و خواست های مردم است. مهمترین مطالبه جنبش سبز و مهمترین خواست مشترک همه مردم ایران، همان چیزی است که میرحسین موسوی در تظاهرات 25 خرداد گفت: "مردم ما می خواهند به خواست و رای آنان احترام گذاشته شود." هیچ ایرانی و رای دهنده ای نیست که چنین چیزی را نخواهد، حتی آنان که به جناح راست رای می دهند. از مسلمان و مسیحی و کمونیست و کارگر و کارمند و سرمایه دار و کاسب و زن خانه دار و مرد بیکار هیچکس نمی خواهد و حاضر نیست خود را مضحکه انتخابات کند و رایی بدهد که خوانده نشود و ارزش نداشته باشد. آنقدر که احترام به رای برای مردم مهم است، نتیجه انتخابات مهم نیست. جنبش سبز و "فتنه" زمانی می تواند پایان پیدا کند که این خواسته برآورده شود. سرنوشت حصر موسوی و کروبی نیز با این خواسته در پیوند است. تا زمانی که موسوی و کروبی در حصر هستند، یعنی حکومت نمی خواهد انتخابات سالم برگزار کند و به رای مردم احترام بگذارد. و زمانی که حکومت بخواهد یا ببیند که ناگزیر است که به رای مردم احترام گذارد، دیگر نیازی به ادامه حصر موسوی و کروبی نخواهد بود و جنبش سبز و "فتنه" هم خودبخود، در این مرحله، پایان پیدا می کند.

زمینه های چنین تحولی یک بار در جریان انتخابات 92 بوجود آمد. یعنی زمانی که در ظهر روز 25 خرداد حکومت فهمید که ظرفیت و توان یک رویارویی تازه را ندارد و تصمیم گرفت عقب نشینی کند و به رای مردم احترام گذارد و پیروزی حسن روحانی را اعلام کند. در آن زمان جناح راست و فرماندهان نظامی می توانستند با پذیرش شکست، به حصر پایان داده و در عین حال خود را برای انتخابات بعدی مجلس و خبرگان بازسازی کنند و با خواست عمومی همراه شوند. اما آنان به خیال خود راه ساده را در پیش گرفتند، یعنی راه ادامه حصر و امید به تقلب و سانسور و دستکاری در انتخابات و در صورت امکان اصلا جمع کردن بساط آن. راهی که اکنون به باتلاق ختم شده است. بن بست و وحشت کنونی حاصل ادامه این راه است. بقا و گسترش و عمق یافتن و ژرف تر شدن جنبش سبز هم همراه با آن. 

خواست احترام به رای مردم، خوانده شدن آرای مردم، عدم دخالت و دستکاری در انتخابات و نتایج ان، تنها خواست طرفداران موسوی یا کروبی نیست. این خواست همه مردم ایران است. وسیع ترین قشرهای اجتماعی و فعال ترین نیروهایی که حامل این خواست بوده و برای آن مبارزه کردند روز بروز بیشتر نقشی تعیین کننده در ادامه زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور پیدا می کنند. در این شرایط نه تنها هیچ چشم اندازی برای پایان "فتنه" وجود ندارد، بلکه گسترش آن ناگزیر و مقابله با آن روزبروز دشوارتر و بی حاصل تر و خطرناک تر می شود. جناح راست حکومتی باید بفهمد که مردم ما از خرداد 88 بدینسو به شرطی رای می دهند که بدانند به خواست و رای آنان احترام گذاشته می شود و اگر این احترام نباشد فتنه ها و جنبش های سبز دیگر، با پشتوانه ای به مراتب نیرومندتر در راه خواهد بود.

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  485   207 آذرماه 1393

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت