خاطرات "سایه" (پیر پرنیان اندیش) هیچکس اینگونه استاد نشد که در ج. اسلامی هر روز می شوند! |
احمدی عبادی
- گلچین هفته می شنیدیم. برنامه ای که بر مبنای نوشته مهدی اخوان ثالث در باره علاقه صادق هدایت به موسیقی ایرانی ساخته شده بود. در مقاله اخوان آمده که صادق هدایت از دوستش خواسته برایش افشاری بزند. در گلچین هفته از سه تار استاد عبادی در مایه افشاری استفاده شده که بسیار زیبا و دلنشین هست.
23 تکنوازی عبادی در افشاری رو از آرشیو رادیو گرفتم گوش کردم تا این قطعه رو انتخاب کردم... بعد از پخش برنامه هرکس منو می دید بهم می گفت اقا یک کپی از این تکنوازی عبادی به من می دی؟! خود عبادی هم به من گفت! این طوری وقت می ذاشتم.
- نوار تمام می شود. سایه سرحال است و طبعا وقت را برای پرسیدن چند سئوال در باره استاد عبادی باید غنیمت به شمارم...
نظرتون در باره ساز عبادی چیه استاد!
ببینید عبادی پسر میرزا عبدالله است. وقتی میرزا مرد، عبادی بچه بود. بنابراین از میرزا عبدالله و عموش آقای حسینقلی ساز یاد نگرفته بود. از خواهرش ملوک خانوم ساز یاد گرفت. من مستقیم نشنیدم اما نقل شده از ملوک خانوم که اگه یه جایی می گفتن: احمد عبادی ساز می زده، ناراحت می شد و می گفت: احمد آبروی پدرمو می بره؛ قبول نداشت ساز عبادی رو. حق هم داشت؛ ساز عبادی در برابر ساز صبا و درویش مثل اینه که در برابر غزلی که مثلا سعدی می سازه غزل مهدی سهیلی رو بذارین. به هر حال این تفاوت هست.
البته عبادی استاد بزرگیه؛ ارثی از باباش برده، استعداد داره، منتها تکنیک کامل پدرشو نداره، برخلاف پسر عموش علی اکبر خان شهنازی که تکنیک کامل تارو داره... عبادی یک شیوه ای برای خودش درست کرده؛ سازش خیلی شیرین و خیلی خوش صداست و جمله بندی قشنگی داره... واقعا استاد بی نظیریه، سازش یه جوهر معنوی و محتوا و مضمون لطیف آراسته خوش آیند داره البته با یه زبان ضعیف تر از محتوا. اما وقتی مقایسه می کنین با ساز کلاسیک سه تار، فرق می کنه. شیوه کلاسیک سه تار از درویش به صبا رسیده و از صبا به وسیله نورعلی خان برومند به لطفی اینا رسیده؛ در واقع لطفی اینا دو باره برگشتن به ساز صبا و درویش خان و میرزا عبدالله... عبادی هم اوایل کارش تا حدی شبیه کار قدما و شیوه کلاسیک می زد ولی بعد ول کرد. خودش هم عذر و توجیهی می آورد. می گفت اون موقع برنامه زنده بود و ما می رفتیم تو رادیو برنامه اجرا می کردیم و خودمون دیگه نمی شنیدیم چی زدیم و می رفت به هوا دیگه. بعد من از دوست و آشنا می پرسیدم چطور بود سازی که شنیدین. می گفتن: خیلی خوب بود ولی شلوغ بود. به این نتیجه رسیدم که این قدر مضراب های پیوسته زدن کار و شلوغ می کنه و شروع کردم به تک مضراب زدن. ولی خب این حرف های عبادی شوخیه... به شیوه صبا ساز زدن خیلی تکنیک می خواد و خیلی کار (با تاکید می گوید) می خواد... اصلا اون دوره طوری شده بود... نوازندگی گل گشاد شده بود. ویولن هم همین طور بود. اون مالش ها و...
من بارها دیدم که شما با علاقه عجیبی به ساز استاد شهناز گوش می کنید. استاد شهناز هم که مثل آقای عبادی مضراب های پیوسته نداره...
درسته. ساز آقای شهنازی هم همین مشکلو داره، منتها شهناز خیلی قدرت داره (خیلی را به طور موکدی بیان می کند)... البته تو ساز شهناز در لحظاتی مضراب های پیوسته هست. ولی شهناز آنقدر قدرت داره که شما نمی تونین از ساز او خوشتون نیاد ولو این که تربیت یافته شیوه کلاسیک باشید. زیبایی ساز شهناز فوق العاده است.
پس می شه تار و سه تار به شیوه آقا حسینقلی و صبا نزد ولی ساز درخشانی زد؟
به شرط این که نوازنده قوی باشه... اصلا دو تا نظره: یه نظر اینه که در ساز قدما سکوت وجود نداره در صورتی که بخشی از موسیقی سکوته. راست هم می گن. اما قدما یه حساب دیگه ای داشتن. آقا حسینقلی می گفت اگه مضرابت یک ثانیه از سازت جدا بشه، کار خراب می شه. دست یک نفس باید کار بکنه تا جملات کامل بشه.
آیا در شیوه غیر کلاسیک، با از بین رفتن مضرابها، عاطفه و احساس نوازنده هم از بین می ره؟
نه، عاطفه از بین نمی ره اما شیوه بیان عوض می شه... به هر حال در این که ساز عبادی خیلی لطیف و با عاطفه است، شکی نیست که.
ساز عبادی لطیف تره یا شهناز؟
در عبادی لطافت بیشتر از قدرته ولی در شهناز قدرته که بیشتر به چشم می آد. البته ساز شهناز خیلی لطیف و عاطفیه، ضمن این که ساز شهناز اصلا در یه شیوه دیگه است.
عبادی تاثیری هم بر نوازنده های جوونتر داشته؟
بله... مثلا لطفی تک مضراب هاشو از او گرفته دیگه. ا... آن کیست که می زند در ما!
- مهمان آمده... حبیب است. البته حبیب در خانه سایه مهمان به حساب نمی آید...
استاد! در باره آقای عبادی صحبت می کردید...
یه روز پایور یه خطایی کرد. یه قطعه ساخت برای ارکستر و سه تار. قرار شد که عبادی بیاد اینو بزنه. من هاج و واج موندم. گفتم: آقای عبادی و ارکستر؟! پایور گفت: باهاش کار می کنم. بعد این پیرمرد محترم درست مثل بچه ای که بلد نیست ساز بزنه، رفته بود حفظ کرده بود چیزهایی رو که پایور گفته بود. خیلی تلاش کرد طفلک. اصلا ملاحظه ننگ و نام نکرد... خیلی رقت انگیز بود... کار خطایی بود.
دوستی شما با عبادی از خونه شهریار بود؟
آره، از سال 27، 28، شهریار خیلی عبادی رو دوست داشت؛ هم خلق و خوی عبادی رو دوست داشت و هم ساز عبادی رو.
خلق و خوی عبادی چطور بود؟
آدم خیلی پاکیزه، ساده، لطیف، فروتن و بی ادعایی بود. هیچ وقت خودشو به رخ کسی نمی کشید. پدرش هم همین طور بود... عبادی خیلی خوش قلب بود. همه رو تحسین می کرد. آدم بلند نظر بی آزار. ببینید عبادی مثل پدری بود که می تونست در همون لحظه پسر هم باشه. ترکیب این دو تا خیلی مشکله و این بر می گرده به ذات صاف و ساده ای که داشت.
رابطه شما با عبادی چطور بود؟
خیلی خوب. من خیلی عبادی رو دوست داشتم. عبادی و معروفی انسان های فوق العاده شریفی بودن. کلی تو خونه من ساز زده عبادی. خیلی هم به من لطف داشت. یه شب خونه آقای نارونی بودیم. عبادی هم اومد. یه دفعه گفت: این [= سایه] رئیس منه آ! می خواست به من محبت کنه و بگه دوستم داره. گفتم: اقای عبادی نگین این حرفو!
عبادی، صبا، شهریار
- در خدمت سایه و استاد شفیعی و استاد لطفی هستیم. به قول سایه: آن بخت که می خواستی از وقت کنون است. صحبت از استاد احمد عبادی به میان می آید... سایه این خاطره را تعریف می کند:
یه روز خونه شهریار بودم، عبادی اومد. شهریار عبادی رو خیلی دوست داشت. من هم خیلی به عبادی علاقه داشتم و آدم خیلی شریف و نجیبی بود. عبادی اومده بود به شکایت پیش شهریار و گفت که؛ رادیو می خواد تکنوازی سه تار بذاره. صبا گفته که باید کنکور بذاریم تا یه نفرو انتخاب کنیم.
عبادی جریان را طوری تعریف کرد که شهریار تحریک شد و گفت: نه عبادی جون! صبا جون ممکن نیست چنین حرفی بزنه. تو پسر استادش هستی و فلان هستی. خلاصه این گذشت.
یه روز صبا اومد خونه شهریار... اگه بدونین شهریار با او چی کار کرد؟... صبا جون! خجالت نمی کشی، پسر استادته، می خوای برای عبادی کنکور بذاری؟ (تقلید جانداری از لحن و حالت شهریار می کند.)... صبا گفت: آخه این که ساز نمی زنه، آبروی پدرشو برده؟
- سایه چنان درخشان صدای صبا را تقلید می کند که استاد شفیعی و استاد لطفی به خنده می افتند. همین جا بگویم که استاد لطفی هم وقتی خاطره ای تعریف می کند، صدای افراد را خیلی خوب تقلید می کند.
هی گفت، گفت، گفت... مرده شور این چند تومنو ببره که می خوان برای نوازندگی به شما بدن و فلان و فلان. صبا هی می گفت: شهریار! موضوع سازه. تو خودت ساز می زنی و می دونی من چی می گم. (با عصبانیت) شهریار هم از لحاظ عاطفی حرف خودشو می زد. آخر کار صبا گفت: هر گهی می خواین بخورین، بخورین. من دیگه تو رادیو ساز نمی زنم. هر کار می خواین بکنین. بکنین.
یه روز عبادی اومد خونه شهریار. شهریار گفت: عبادی جون! (با لحن و حالت درخشان شهریار!) نگفتم که این حرف ها رو بی خودی از صبا برای تو نقل کردن؟ به صبا جون گفتم، صبا جون گفت: به، شهریار جان! عبادی حتما باید ساز بزنه و تا عبادی هست اصلا کسی نباید ساز بزنه. از این گذشته عبادی پسر استاد منه
- استاد لطفی بلند بلند می خندد.
این کار شهریار، سرنوشت سه تارو تا موقعی که برومند شاگردهاشو پرورش داد، عوض کرد... با همه شیرینی و حلاوتی که ناخن های عبادی داره و به قول لطفی هنرمند گرامی هست و هنرمند ارجمندی هست، شیوه سه تارش، شیوه اصلی نبود دیگه.
- حرف سایه که تمام شد، استاد لطفی هم نکته های نغزی گفت...
|
راه توده 485 207 آذرماه 1393