سالگرد قتل عام 67 آنها قربانیان پر شمار کودتا علیه انقلاب 57 بودند
|
در سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی، ما با نسلی روبرو هستیم که نه سال های پیش از انقلاب را دیده و نه سال های اول پس از انقلاب را به یاد دارد. یافتن زبان مشترک با آنها برای شرح آنچه گذشت بسیار دشوار است، اما ناممکن نیست. این نسل را باید با آرمان های برباد رفته انقلاب آشنا کرد و گفت که پدران و برادران و خواهرانش در دفاع از آن آرمان ها به خاک افتادند. آنها می بینند فجایع اقتصادی و بحران همه جانبه ای را که با اعدام دسته جمعی زندانیان سیاسی آغاز شد. حاصل آن قتل عام، تنها گورهای دسته جمعی نیست، فقر و نکبت و نابرابری، غارت و دزدی و اختلاس حکومتی و اعتیاد و بیکاری و فحشا، بی اعتمادی و فرو ریختن بسیاری از معیارهای اخلاقی در جامعه است و این نشد مگر با سرکوب و دروغگوئی و عوامفریبی آن بخش از حاکمیت جمهوری اسلامی که در قتل عام زندانیان سیاسی نقش مستقیم داشت. چگونه می توان فراموش کرد که احمدی نژاد و باندش که با شعار سیر کردن شکم مردم و آوردن پول نفت سر سفره مردم غارت شده رئیس جمهور شد و یکی از اولین اقداماتش که زیر فشار اعتراض ها ناکام ماند بردن بلدوزر به خاوران و درهم کوبیدن قبرهای بی نشان قتل عام شدگان 67 بود. شاید تا سالها، این تنها سخن توده ای ها بود که در سال 67 در ایران، علیه انقلاب 57 کودتا شد. کودتا که حتما نباید به سبک 28 مرداد و یا کودتای نظامی ها در شیلی باشد! کودتا در ماهیت این اقدام است. مگر در هر کودتائی، کودتاچیان در اولین قدم چه می کنند؟ جنبش مترقی را سرکوب می کنند، فعالان این جنبش را به زندان می برند و اعدام می کنند، قدرت را به سود فاسد ترین سیستم اقتصادی تثبیت می کنند. در کودتای 67 چنین شد. آنچه تفاوت کودتای 67 با هر کودتای کلاسیک دیگری است، نه ناشی از ماهیت کودتا، بلکه ناشی از شرایط ایران از انقلاب بیرون آمده بود. امری که هنوز هم هست! به این ترتیب بود که با کودتای 67، انقلاب 57 سرنگون نشد و با کودتای 88 نیز نتوانستند باقی مانده نتایج انقلاب 57 را نابود کنند و دیدیم که در انتخابات 92 بار دیگر جوانه ها از ریشه انقلاب 57 روئیدند. قتل عام سال 67 که هر مردادماه سالگرد آنست، همچنان که سالگرد انقلاب مشروطه و یا کودتای 28 مرداد، یک گام کودتائی بود. و "خاوران" داغ همیشه تازه این کودتاست. قتل عام زندانیان سیاسی، برکناری آیت الله منتظری، خانه نشین کردن و گوشه نشین شدن آیت الله خمینی، تبدیل احمد خمینی به ماشین امضای توطئه های کودتائی به نام پدر، تغییر قانون اساسی و گام بلند ولایت مطلقه برای احیای نظام سلطنتی در ایران، سلطه نظامی ها بر ارکان سیاسی- اقتصادی و پیوند آنها با سرمایه داری بزرگ تجاری کشور، از منبر به زیر کشیدن بقایای روحانیونی که دلی با انقلاب داشتند و در ترورهای مجاهدین خلق کشته نشده بودند و از منبر بالا رفتن امثال مصباح یزدی، حائری شیرازی، احمد جنتی، به حصر افکندن موسوی و کروبی و... اینها اگر پس زلزله کودتا 67 نیست، نامش چیست؟ آنها که خیال صاف کردن خاوران را داشتند، از نمود و نشانه یک رویداد بزرگ که مسیر انقلاب 57 را منحرف کرد وحشت دارند، غافل از آنکه قتل عام زندانیان سیاسی، بخشی از پیکره آن توطئه عظیم است و البته بخش خونین و جنایتکارانه آن. اگر به دار کشیدن و خنجر در پهلوی ملک المتکلمین در باغشاه تهران فرو کردن ( پس از به توپ بستن کودتائی مجلس بدستور محمدعلی شاه) را تاریخ فراموش کرد، قتل عام زندانیان سیاسی را هم فراموش می کند. این که ملک المتکلمین و صوراسرافیل در کجا خفته اند و سنگی بر قبرشان هست یا نه، فرع است بر جاودانگی آنها در تاریخ انقلاب مشروطه. اینست آن درس بزرگی که ارتجاع قادر به آموختن از آن نیست. این ارتجاع می تواند عمامه بر سر داشته باشد، می تواند سرش زیر کلاه نظامی باشد، می تواند امام جمعه و رهبر باشد، می تواند فرمانده نظامی و پادشاه باشد. توده ایها با ماهیت افراد و پدیده ها کار دارند. اینست تفاوت نگرش توده ای ها با دیگرانی که شعارشان گاه بیش از شعور اجتماعی و انقلابی شان است. ما خاوران را اینگونه می بینیم و وقتی از شعار و شور سخن می گوئیم، اضافه می کنیم که توده ای ها در انقلاب 57 سردادند. به معنای واقعی کلمه "سر" دادند. از کسی طلبکار نیستند، به کسی هم بدهکار نیستند، اما معتقدند بسیاری از آنچه که در آن سالها حزب توده ایران گفت و چون میخ دو سر بر زمین شخم نخورده انقلاب فرو نرفت، امروز صحت خود را نشان داده است. ما به "اتحاد" می اندیشیم و به همین دلیل موقعیت را برای بازگشائی برخی دفاتر کهنه نامناسب می دانیم، اگر چنین نبود، نه تنها در باره سالهای اول انقلاب 57 و اشتباهات عظیمی که سازمان های سیاسی، با ماجراجوئی های خود کردند، که درباره سالهای اصلاحات در دولت خاتمی و یا همین اکنون، درباره دولت روحانی که روی لبه تیز شمشیر فرماندهان تاجر پیشه سپاه حرکت می کند نیز سخن بسیار داریم. از زود پروازی ها، تندروی ها، غفلت از توازن نیروها، غافل ماندن از شکم توده مردم و... نه فقط با اصلاح طلبان مذهبی، که با اپوزیسیون نیز سخن بسیار داریم. حساب ارتجاع اقتصادی و مذهبی، حساب جداگانه ایست. ما درباره "خط امام" هم حرف بسیار داریم. بیهوده تلاش می کنند، جمهوری اسلامی کنونی را نشان توده ای ها بدهند و بگویند: این یعنی حاصل خط امام! سالها گذشت تا امروز که موسوی در حصر است و روحانیونی نظیر دستغیب و صانعی زیر فشار امنیتی حکومت به این نکته پی ببرند که سمبل ارتجاع آیت الله خمینی نبود، که او خود اتفاقا از قربانیان بزرگ ارتجاع بود. امروز تازه فهمیده اند که او چرا می گفت: "جمهوری اسلامی" و نه "حکومت اسلامی". دوره های مختلف ریاست جمهوری باید طی می شد، احمدی نژاد باید رئیس جمهور می شد تا هوشیار شوند و ببیند که سکان داران حکومتی در زمان حیات آیت الله خمینی چگونه در انزوا قرار گرفته اند. این که او چه اشتباهات بزرگی کرد و یا حزب توده ایران در کدام مقاطع دچار اشتباهات تاکتیکی شد، در چارچوب حوادث بزرگ و پرشمار 37 سال گذشته و بویژه 4 سال اول پیروزی انقلاب در جای خود باید بررسی شود، اما انصاف و صداقت میهنی و انقلابی لازم است تا بپذیرند: حزب توده ایران درست دیده بود و استراتژی آن برای انقلاب و جمهوری اسلامی دقیق و درست و علمی بود. شاید انصاف در صف دگراندیشان غیر مذهبی و مهاجر، کمتر از کسانی باشد که دستشان در داخل کشور در آتش است، اما توده ایها یقین دارند، که جبهه وسیعی از مذهبیون، مکلاهای مذهبی، روحانیون و حتی برخی نظامی های صادق جمهوری اسلامی، با دیدن آنچه در برابر چشم هایشان در خیابانها جاری است، غارتی که بر کشور حاکم است و فسادی که در حکومت ریشه دوانده، در دل خود به این نتیجه رسیده باشند که حزب توده ایران حق داشت و درست می گفت! راست اینست: نه تنها در سالگرد قتل عام سال 67 که توده ای ها، با سالگرد و بی سالگرد سخن بسیار دارند!
|
راه توده 517 29 مرداد 1394