راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

زندگی سیاسی دکتر امینی

«بر بال بحران» - بخش 11

آخرین گفتگوی

تند شاه و امینی

و استعفای دولت

 این آخرین فصل دوران نخست وزیری علی امینی است. نخست وزیری که با توصیه و حمایت کاخ سفید بر سر کار آمد و "جان. اف. کندی" با اعتقاد بر فساد دربار و خطر شورش مردم، او را به شاه تحمیل کرد. شاه که در پی حکومت بود و نه سلطنت، در مدت 18 ماهی که امینی نخست وزیر بود انواع توطئه ها را علیه او کرد و بطور همزمان به محافل امریکائی نیز فشار آورد که با کنار رفتن امینی و سپرده شدن عنان مطلق کشور به وی موافقت شود. سرانجام، چنین شد و شاه آخرین فرصت برای اصلاح ساختار نظام و نجات خویش از سقوطی که چون بهمن می آمد را از دست داد. با کنار رفتن امینی و روی کار آمدن اسدالله علم شورش 15 خرداد پیش آمد که بشدت سرکوب شد، اما این آتش زیر خاکستر ماند تا 15 سال بعد به حریق انقلاب 57 تبدیل شود. شاه 14 سال پس از آخرین گفتگوی تند و پرخاشجویانه ای که با امینی داشت و حتی او را تهدید به دستگیری و زندان کرده بود، در کشاکش جنبش انقلابی دست به دامن امینی شد و از او یاری طلبید، اما امینی که دیگر پیر شده و امیدی به نجات رژیم هم نداشت زیر بار پذیرش نخست وزیر نرفت. قبول کرد که به شاه مشورت بدهد. فصل مهم و پایانی کتاب "بربال بحران" مربوط به همین دوران است که ما آن را هم در چند قسمت منتشر خواهیم کرد.

کتاب "بربال بحران" و زندگی سیاسی علی امینی، فرازهائی دارد که روزگار کنونی در زمان رهبری آقای خامنه ای، دوران اصلاحات محمد خاتمی، توطئه های بی وقفه که همچنان علیه اصلاحات جریان دارد را به یاد می آورد و از این نظر نیز این کتاب خواندنی است. حال بخوانید آخرین روزهای نخست وزیری علی امینی را:

 

 

حادثه اول بهمن دانشگاه زنگ خطر بود. پس از این حادثه موقعیت دکتر امینی در میان دانشجویان و اپوزیسیون چپ گرا متزلزل شد. عدم هماهنگی در هیئت وزرا و استعفای آقایان فریور و بهنام قدرت تحرک دولت را تا حدودی از آن سلب کرده بود. این استعفا مزید بر دستگیری ابوالحسن ابتهاج، دوست دیرین دکتر امینی و یکی از شاخص ترین کارشناسان اقتصادی کشور، اعتبار دولت امینی را نزد کادرهای روشنفکر و اصلاح طلب ایران و بعضی از محافل اقتصادی و بانکی عمدتا امریکایی خدشه دار کرد. نگارنده از نوجوانی شاهد دوستی پدرم با آقای ابتهاج بودم که این دو دوست علیرغم اختلاف نظرهایی که بر برخی مسائل داشتند، هرگز صمیمیت و محبتشان نسبت به هم کم نشده بود. بنابراین انتظار داشتم که آقای ابتهاج در دولت دکتر امینی به سمت اقتصادی کلیدی ای منصوب شود. در نتیجه، بازداشت ناگهانی ایشان به بهانه اختلاس مالی موجب تعجب و تاسف من شد. برای هر کسی که ایشان را می شناخت، به خصوص پدرم، این اتهام سخیف غیر قابل قبول بود. هر چند که دخالت نخست وزیر در قوه قضائیه خلاف اصل تفکیک قوا بود، به عقیده من پدرم باید از شهادت شخصی نسبت به پاکی مالی ابتهاج در نزد مستنطق فراتر می رفت و به این اقدام که از نظر اخلاقی و سیاسی به موقعیت او ضربه می زد اعتراض می کرد و حتی استعفا می داد. در هر صورت با به زندان افتادن ابتهاج و کدورتی که به وجود آمد دکتر امینی دوستی را از دست داد که چه بسا می توانست او را در حل مشکل بودجه که از ابتدای سال 1341 مبرم ترین معضل دولت شده بود، یاری کند.

شاه که پیش از سفر به آمریکا مختصر انعطافی نسبت به کاهش بودجه وزارت جنگ نشان داده بود و به توافق هایی با دکتر امینی رسیده بود، در بازگشت از امریکا مجددا راه ناسازگاری پیش گرفته بود و به هیچ وجه زیر بار کاهش بودجه ارتش نمی رفت. دکتر امینی به این موضوع در خاطراتش اشاره کرده است:

ایشان در بازگشت {از سفر امریکا و انگلیس} روحیه مطمئن تری پیدا کرده بودند. حتی در یک مصاحبه، اصلاحات ارضی را (که هنوز در مرحله اولش بودیم) کافی ندانستند و به اصلاح وضع کارمندان دولت و سهیم کردن کارگران در کارخانه ها اشاره کردند. این کار معنی داشت. و به معنی دخالت دوباره در کار قوه مجریه و پیش افتادن از دولت در شعارها و اعلام برنامه اجرایی بود.

رابطه شخص ایشان پس از بازگشت اگر چه ظاهرا با شخص من و دولت تغییری نکرده بود، ولی بر دو کار پافشاری زیادی می کردند که سابقا چنین نبود؛ یکی بر اضافه شدن بودجه ارتش که سابقا توافق های اصلی را کرده بودیم و قرار نبود اضافه شود، و دیگر بر سر سرعت گرفتن آهنگ اصلاحات ارضی که این یکی هم سابقه نداشت.»

 

پادشاه حاضر به مصالحه در باره سقفی که برای تسلحیات نظامی کشور تعیین کرده بود، نمیشد. دکتر امینی در مذاکره ای که با شخص اول مملکت انجام می دهد از ایشان می شنود که «آموزگار را بفرستید، من خودم قانعش می کنم». نتیجتا دکتر آموزگار(وزیر دارائی و اقتصاد کابینه امینی) یک روز صبح از ساعت 9 تا 12 ظهر شرفیات می شود و در باره ضرورت حیاتی تقلیل بودجه نظامی برای رئیس مملکت استدلال می آورد. پاسخ شاه این بود: «با ارتشی ها نمی شود شوخی کرد. این ها اسلحه دارند و ممکن است هم برای شما و هم برای من خطرناک باشند.»

مذاکرات چند ساعته دکتر آموزگار با شاه منجر به تجدید نظر ایشان در مورد بودجه ارتش نشد و دکتر امینی به این نتیجه رسید که تلاش بیشتر بیهوده است. در پایان یکی دیگر از جلسات بی نتیجه هیئت دولت در روز 24 تیر ماه 1341، وقتی همه وزرا کاخ نخست وزیری را ترک کرده  و دکتر آموزگار و دکتر امینی تنها مانده بودند، آموزگار به امینی می گوید که دیگر قادر نیست در مقام وزارت بماند و قصد استعفا دارد. پاسخ دکتر امینی به دکتر آموزگار مؤید تصمیم از پیش گرفته شده اوست: «اگر شما بروید من هم می روم.» در حین این گفت و گو دکتر آموزگار به توطئه ای که توسط عده ای از مخالفان تدارک دیده می شد، اشاره می کند: «هر چند مدرکی ندارم. اما به گفته یکی از دوستانم، دشمنان دولت دکتر امینی به تحریک محافل و منابع خاصی در نظر دارند روز 14 مرداد تظاهراتی علم کنند و تابوتی را به نام «تابوت مشروطیت» روی دست گیرند و دولت را به دلیل عدم گشایش مجلس ظرف دو ماه پس از انحلال سال گذشته، به قیام علیه مشروطیت متهم سازند. در این گیرو دار امکان آن که کسی در میان تظاهر کنندگان به سهو یا عمد کشته شود زیاد است. کشته شدن یک فرد هم همان و حکم غزل نخست وزیر و توقیف شما هم به دنبالش.» ظاهرا پدرم نیز از این توطئه بی خبر نبود. او در خاطراتش نوشته است:

 

«از اول خرداد ماه اطلاعات محرمانه به وسیله دوستان به گوشم می رسید که مخالفان مشغول دید و بازدید شده اند و یک برنامه دو ماهه را شروع کرده اند تا در روز 14 مرداد که روز مشروطیت است به عنوان مشروطه خواهی عده ای را به حرکت در آورند و آن چه را که تیمور بختیار نتوانسته بود در روز اول بهمن انجام دهد، به انجام رسانند. در تیر ماه دیگر داستان از حد اطلاعات محرمانه گذشته بود و در حوزه نسبتا وسیعی از خواص و کارگردانان دولت، دهن به دهن می گشت و ابراز نگرانی می شد. سپهبد بختیار(رئیس و بنیانگذار ساواک) رفته بود ولی انواع و اقسام رشیدیان ها و فرودها و میر اشرافی ها (عوامل مستقیم انگلیس که در کودتای 28 مرداد نقش مهمی داشتند) آزادی طلب و مشروطه خواه شده بودند و مقدمات کار و برنامه خود را با جدیت و سرمایه گذاری کافی دنبال می کردند.»

آن شب، پیش از این که دکتر امینی از دکتر آموزگار جدا شود و به طرف هتل دربند برود، به ایشان می گوید: «بد نیست که همین امشب هولمز [سفیر امریکا] را در جریان استعفا بگذارید.

ساعت 9 صبح روز 25 تیر ماه نخست وزیر و وزیر دارایی به حضور رئیس مملکت شرفیاب شدند و گزارشی از آخرین بررسی ها و تغییرات مربوط به بودجه و اقداماتی که برای تعدیل آن ضروری است، به عرض پادشاه رساندند. ایشان که به هیچ وجه حاضر نبود زیر بار تعدیل بودجه ارتش برود به دکتر آموزگار می گوید: «اگر مشکل فقط موضوع 30 میلیون دلار کمک امریکاست، من نامه ای به کندی می نویسم و درخواست این مبلغ را می کنم. شما آن را ببرید واشنگتن. وزیر دارایی می گوید: «مشکل این نیست. مسئله این است که جریان بودجه ارتش مثل بهمن دائم بزرگ و بزرگ تر می شود؛ به فرض که امسال هم تامین شود، سال بعد و سال های بعد چه خواهد شد؟» در این هنگام شاه اظهار می دارد که در چنین شرایطی یا وزیر دارایی استعفا بدهد و دولت بماند، یا این که وزیر دارایی بماند و دولت استعفا بدهد. قبل از این که دکتر امینی حرف بزند، دکتر آموزگار می گوید بهتر است وزیر دارایی استعفا بدهد و به هر حال در صورت افزایش بودجه وزارت جنگ و وزارت فرهنگ، قادر به تامین یک بودجه متعادل نیست و ترجیح می دهد که از کار کناره گیری کند.

شاه: کسر بودجه چیزی نیست.

دکتر امینی: بله بنده هم می دانم، منتها این به نظر من استمرارا پیش می آید... من وزیر مالیه بوده ام و می توانم یک طوری «کاموفله» کنم. [کلمه فرانسوی برای سرپوش گذاشتن]...

شاه: خب بکنید.

دکتر امینی (به شوخی): من از مکه آمده ام و توبه کردم که مدتی دروغ نگویم. حالا هنوز در آن حالتم. بنابراین نمی توانم.

شاه به خنده می افتد؟

دکتر امینی: راستش من نمی توانم، چون واقعا از آن اشخاص نیستم. ضمنا الان در مقام نخست وزیری هستم. تعهدی که من می خواهم بکنم باید یک تعهد باشد که درست باشد. به علاوه در هر موقع یک اولویتی هست. الان به نظر من اولویت وزارت جنگ نیست. اولویت بهداشت است، کشاورزی است، فرهنگ است. این هاست. با کی جنگ داریم؟

شاه: عراق.

دکتر امینی: عراق چیه قربان؟ عراق با ما نمی تواند بجنگد. چون نفعش نیست و دیگران هم نمی گذارند. اگر حمله شوروی است، این [قشون و اسلحه ما] به دردش نمی خورد... با یک فوت ما را می بلعد... من نمی توانم... به علاوه شما یک مرتبه قبول بکنید که یک نخست وزیر بیاید و از شما تشکر کند که یک مدتی به او اعتماد کرده اید. بعد هم گفته اید که کارهای شما خوب بوده، بعد مرخص بشود و اردنگی نشود... اگر من از تجربه دو نفر رئیس و قوم و خویشم استفاده نکنم، آدم احمقی باید باشم.

شاه: چطور؟

دکتر امینی: آن کاری که شما با قوام السلطنه کردید، با مصدق السلطنه کردید...

شاه : من؟

دکتر امینی: حالا کاری ندارم کردید یا نه. هر چه هست. اگر همان کار با من بشود، من باید آدم خیلی احمقی باشم. بنده این مسئولیت را اگر قبول کردم، از روی خدمت به مملکتم کردم و افتخار هم می کنم که هر چه از دستم بر می آمده کردم. اما بنده نباید این جا بنشینم که بعد بنده را بردارند و بیندازند بیرون. بنابراین بنده را ممکن نیست بیرون کنند. خودم باید بروم. بنده الان که گفتم نه، مرخص می شوم. بالاخره بایستی آبرومندانه جدا شویم، بدون دلخوری و این ها. خودتان می دانید: عبدالله انتظام یا علم هر که را دلتان می خواهد جای من بگذارید. بنده هم اگر کاری از دستم بر می آید مضایقه نمی کنم. اما یک چیز می خواهم به شما بگویم. این سیاست austerite  [سختگیری مالی] که فحشش را من خوردم، عدم رضایتش را من تحمل کردم، این را اگر ول کنید دو مرتبه سقوط اقتصادی است. چون وضع اقتصادی مملکت فوق العاده fragile [آسیب پذیر] است. یک عده ای از این کارخانجات که مردنی بودند، مردند. اگر بخواهید دو باره به این ها پول بدهید، پول به هدر رفته ای است. آن های دیگر هم ناسالم می شوند...»

 

دکتر امینی پس از پایان عرایضش کاخ را ترک می گوید.

 

27 تیرماه دستخط پادشاه در جواب استعفای دولت به شرح زیر صادر شد:

 

جناب دکتر علی امینی

 

گزارش مورخ 26 تیرماه که مربوط به بودجه کشور بود و زحماتی که در مدت زمامداری خود تحمل نموده اید ملاحظه و مورد بررسی قرار گرفت. از زحمات خستگی ناپذیر و صمیمی که در کارها همیشه داشته اید کمال قدردانی خودمان را اظهار می داریم و با نهایت تاسف استعفای دولت را پذیرفتیم و تا تعیین دولت جدید خودتان با تشریک مساعی معاونان وزارتخانه ها مراقب کلیه امور کشور باشید.

 

امینی هر چه بود رفت. راهی رفت و به بن بست رسید، هیچ لجاج نورزید، خودش و مملکت را دچار گیجی و پریشانی نکرد...

 

 

 

بخش های گذشته خاطرات علی امینی از کتاب "بر بال بحران" را می توانید از روی لینک های زیر بخوانید:                                                                                     

 

 

1 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/fbrye/494/amini.html

2 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/march/496/amini.html

3 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/march/497/amini.html

4 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/march/498/amini.html

5 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/april/500/amini.html

6 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/april/501/amini.html

7 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/april/502/amini.html

8 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/mey/503/amini.html

9 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/juiye/514/amini.html

10- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2015/agust/516/amini.html

 

 

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده  519   12 شهریور  1394

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت